24 آبان 1393, 14:3
كلمات كليدي : جوهر، صورت نوعیه، جنس، فصل، صورت نوعیه، کمال اول، کمال ثانی، جسم طبیعی، جسم صناعی
نویسنده : هادي موسوي
"نفس" در اصل لغت بر خروج نسیم دلالت میکند و تنفس نیز به همین معنا میباشد. واژه نَفس در کتابهای لغت، بیشتر به معنی ذات و حقیقت شی آمده است ، "قتل فلان نفسه" یعنی ذات و حقیقت خودش را هلاک کرد.[1]
در مورد نفس در تاریخ دو گونه تعریف یافت میشود؛ تعریفی که به نفس از منظر علاقهاش به جسم مینگرد و تعریف دیگر از حیث اینکه جوهری مستقل و قائم به ذات است، در صورت اول نفس صورت جوهری برای جسم آلی است و بالتبع این دو جوهر(نفس وجسم)، صورت و هیولا برای جوهر مرکبیاند که همان موجود زنده است و در حالت دوم هر کدام از نفس و جسم جوهر مستقلی هستند.[2] اما در کلام صدر المتألهین مییابیم که نفس به جز معنای تعلقی اش به جسم، معنای دیگری نمیتواند داشته باشد[3] و تعریف ما ناظر به همین حالت است.
حیات در مراحل گوناگونش آثار متفاوتی دارد که اولین مرتبه آن تغذیه، رشد، و تولید مثل است در مرتبه بعد حس و حرکت هم به این آثار اضافه میشود و در مرتبه آخر این علم و ادراک است که به آثار زندگی ملحق میشود؛ هر یک از این مراتب، مخصوص به نوع خاصی از انواع موجودات زنده است. هر نوعی دارای صورت نوعیهای است که آن را از دیگر انواع متمایز میسازد به این صورت نوعیه، «صورت کمالیه» هم میگویند؛ این صورت کمالیه وقتی به ماده افاضه میشود موجودی پدید میآید که که دارای آثار مذکور و مخصوص به خود است یعنی آثاری که در هر نوعی با دیگری متفاوت است و مرحله بالاتر واجد کمالات مرحله پایینتر است و نه بالعکس. این صورت کمالی را «نفس» میگویند که پایینترین درجه آن نفس گیاهی سپس نفس حیوانی و در مرتبه آخر نفس ناطقه است.[4]
حکمای اسلامی تعریفی از نفس آوردهاند که تقریبا همگی در آن اتفاق نظر دارند گرچه الفاظ ایشان در بیان مقصود گوناگون است. آن تعریف اینگونه است: "نفس کمال اول برای جسم طبیعی آلی است ".[5]
در تعریف فوق اصطلاحاتی به کار برده شده که برای واضح شدن معنای نفس آنها را با توضیح بیشتری ارائه می کنیم:
بطور کلی کمال عبارت است از آنچه که شی را بالفعل می کند و این کمال دو نوع است:
الف :کمال اول
آن چیزی که نوع را بالفعل میکند به این صورت که با اضافه شدن این کمال به جنس (که امری کلی ومبهم است ) نوع شکل میگیرد و در عباراتی دیگر به آن منوِّع، صورت نوعیه و فصل هم میگویند. از آن رو بر این کمال عنوان "کمال اول" صدق میکند که بر نوع مقدم است (زیرا فصل است و فصل رتبتاً بر نوع مقدم است).
ب:کمال ثانی
کمالی است که به دنبال نوع میآید وآن همان آثار حیات است که به دنبال نوع میآید و مثالهایی از آن را در اول این نوشته ذکر کردیم، این کمال را از آن رو کمال ثانی میگویند که در پی کمال اول می آید و نوع را در صفاتش کمال می بخشد مانند برندگی برای شمشیر و قدرت برای انسان.[6]
هدف از این قید خارج نمودن جسم صناعی از تعریف است، فرق بین جسم طبیعی و صناعی در این است که جسم صناعی دارای صورت طبیعی که وحدت بخش اجزای آن باشد نیست بلکه بواسطه عامل خارجی واجد صورت و شکل شده است، مثلاً گفته میشود: "صندلی یکی از اجسام است" و حال آنکه ما ماهیتی حقیقی و صورتی طبیعی به نام "صندلی" نداریم بلکه آنچه صندلی نامیده می شود همان چوب است که بوسیله نجار شکل و صورت خاصی گرفته است.[7] بنابراین صندلی یک جسم صناعی است که نمیتوان گفت دارای نفس است.
اجسام طبیعی دو گونهاند، گروهی کمالات ثانیهاشان بوسیله آلات و قوا از آنها صادر میشود مانند؛ گیاهان، حیوانات و انسانها و گروهی دیگر بدون واسطه قوا و آلات کمالات ثانیه از آنها سر می زند مانند؛ صورتهای عنصری (آب، خاک، هوا وآتش) و صورتهای معدنی (یاقوت ،طلاو...) این گروه دوم که بدون واسطه، کمالات ثانیه از آنها صادر میشود دارای نفس نیستند[8]. پس منظور از قید آلی این است که جسم طبیعی مرکب از آلات یا اعضاء باشد.[9]
در نتیجه جسمی دارای نفس است که اولا ً طبیعی باشد نه صناعی و ثانیاً آثار و افعالی که از او صادر میشود بواسطه آلات و اعضایی که دارد از او صادر شود.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان