دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

کرامت انسان از نگاه قرآن (قسمت اول)

خبرگزاری فارس: از نگاه قرآن، کرامت انسان به عنوان یک اصل آفرینش در نظر گرفته و کرامت در سرشت انسان تنیده شده است...
No image
کرامت انسان از نگاه قرآن (قسمت اول)
از نگاه قرآن, کرامت انسان به عنوان یک اصل آفرینش در نظر گرفته و کرامت در سرشت انسان تنیده شده است. خداوند متعال مى فرماید: (و لقد کرّمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم على کثیر مماً خلقنا تفضیلاً); ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم, و آنان را در خشکى و دریا بر نشاندیم, از چیزهاى پاکیزه روزى اشان دادیم و آنان را بر بسیارى از آفریده هاى خود برترى آشکار دادیم.(اسراء/ 70) این آیه نگاه اصلى قرآن به انسان را مى نمایاند, در این آیه سخن از آفرینش انسان و امتیازات او بر دیگر موجودات است; از جمله این امتیازات که انسان بر غیر خودش چیره گشته و موجودات دیگر را در اختیار خود گرفته است. مرحوم طبرسى درباره مفهوم آیه مى گوید: (یعنى آنان را به نطق, عقل, قدرت, تشخیص, چهره زیبا, قامت استوار, تدبیر امر معاش و معاد, چیرگى آنان بر هر آنچه در زمین است و به اختیار گرفتن دیگر حیوانات, تکریم کردیم. دیدگاه مرحوم علامه طباطبایى درباره اینکه مقصود از این کرامت چیست و شامل کدام یک از انسان ها مى شود, حائز اهمیت و براى بحث مورد نظر بسیار راه گشاست, و مى نویسد: (مقصود از آیه, بیان حال همه انسان ها با قطع نظر از کرامت الهى و قرب و فضیلت روحى خاص براى پاره اى از افراد است. پس این کلام شامل مشرکان, کافران, فاسقان هم مى شود, و گرنه مفهوم امتنان وعتاب تحقق پیدا نمى کند. بنابراین مقصد از تکریم در: (و لقد کرّمنا بنى آدم), تخصیص یافتن چیزى به توجه و شرافت بخشیدن به آن به وسیله چیزهایى است که به وى اختصاص یافته و در غیر آن یافت نمى شود. تفاوت مفهوم تفصیل با تکریم در اینجا بروز پیدا مى کند, چون تکریم مفهومى اصیل ونفسى است, به این معنا که در وجود او, شرافت و کرامت قرار داده شده است; در حالى که در تفصیل هر دوى آنها در اصل عطا مشترک اند, ولى عطاى یکى بیش از دیگرى است. انسان در بین موجودات هستى مختصّ به برخوردارى از عقل گشته است… و به طور اجمالى آدمیان به سبب آنکه خداوند آنان را از بین دیگر موجودات هستى به چیزى اختصاص داده, مکرّم شده اند و با این چیز بر دیگر موجودات امتیاز یافته اند و این همان خردى است که با آن حق را از باطل, خیر را از شرّ, و سود را از زیان باز مى شناسند) این امتیاز چیزى جز همان انتخاب گرى و توان تشخیص نیست. خداوند متعال از این آفرینش ویژه به کرامت یاد کرده است. بنابراین در این نگرش,کرامت در اصل آفرینش انسان لحاظ و با سرشتش عجین شده است, فرارویش خشکى و دریا قرار گرفته و بر آن دو چیره گشته است, نوع تغذیه اش از پاکى هاست که پیوند استوار با کرامت و ارزشمندى انسان دارد و بر بسیارى از آفریده هایى که از این اهمیت برخوردار نیستند, برترى داده شده است. این نگاه باید در همه زندگى, رفتارها, گفتارها و کردارهاى انسان جارى و سارى باشد و هرگونه رفتارى که با این اصل آفرینش انسان در تضاد باشد, از سوى هیچ کس و هیچ نیرو و قدرتى پذیرفته نیست و با انسانیت انسان ناهماهنگ است و انسان نباید چنین رفتارى را بپذیرد. قرآن در همه مواردى که براى انسان تعیین تکلیف مى کند, این اصل را در نظر مى گیرد و در هر جا که رفتارى با این اصل ناهماهنگ باشد, به ترک آن و هر چیزى که این اصل را تقویت کند, بدان سفارش مى کند. شاید نیک قوامى انسان که در آیه 4 سوره التّین در آفرینش انسان مطرح شده است, نگاهى به همین سرشت ارزشمند و کرامت مند انسان دارد که اگر این اصل را زیر پا بگذارد,به پست ترین مرتبه پستى سقوط مى کند ولى آنان که آن را پاس مى دارند, از این سقوط در امان مى مانند و پاداشى شایسته مى یابند. این برداشت را در ادامه مقاله به هنگام تبیین نسبت کرامت انسانى بامقوله ایمان و آرزوى اعتقاد و عمل صالح, توضیح بیشترى خواهیم داد. اگر با توجه به آیه یاد شده در آغاز بحث, کرامت انسان را به عنوان یک اصل آفرینش در وجود انسان در نظر بگیریم, آن سان که قرآن کریم آن را مورد تأیید قرار داده است, باید از هر نوع رفتارى که با این اصل منافات داشته باشد, پرهیز کنیم و قرآن نیز همین منطق را در برخورد با انسان در نظر گرفته است که در زیر به نمونه هایى اشاره مى کنیم: 1. آزادى اعتقاد نخستین چیزى که در کرامت انسان مطرح مى شود, آزادى عقیده و انتخاب است. انسانى که به پذیرش باورى اجبار شود, حتى اگر باور درستى هم باشد, کرامت وى سرکوب شده است و شخصیت انسانى او مورد اهانت قرار گرفته است. به همین سبب از نگاه قرآنى انسان براى پذیرش باورى مجبور نیست و باید در گزینش اعتقادى به اقناع دست پیدا کند. این اقناع باید در فضایى به دور از هر گونه جوّسازى و فشارهاى محسوس و نامحسوس باشد و پیامبران موظّف بودند تنها هر کدام از گزینه ها فرجام هر یک از آنها را براى مردم تبیین و تشریح کنند و موانع را که فراروى انسان براى گزینش آگاهانه و آزادانه قرار دارد, کنار بزنند تا او بتواند آزادانه و آگاهانه, شخصیت انسانى خود را پاس دارد و کرامت خود را زیر پا نگذارد. تعبیرى که در قرآن از پیامبران به عنوان مبشران و منذران وجود دارد, تبیین طرق که خداوند آن را به خود نسبت مى دهد (انسان/ 3) تا انسا ن ها با گزینش خود شکور و کفور بودن خودشان را تثبیت کنند, اینکه خداوند به طور قاطع در برابر اندیشه (چیرگى پیامبران بر هدایت انسان ها) مقاومت مى کند و آن را بیرون از دایره وظیفه آنان مى شمارد, در همین جهت معنا پیدا مى کند. خداوند در خطاب به پیامبر اسلام مى فرماید: (فذکّر انّما انت مذکّر, لست علیهم بمصیطر; پس تذکّر بده که تو تنها تذکر دهنده اى, بر آنان چیره نیستى)(غایشه/ 21 ـ 22). حتى خداوند در برابر شدت علاقه پیامبر اکرم(ص) به هدایت جامعه مى ایستد و آن را غیر لازم مى شمارد و مى گوید: (فلعلّک باخع نفسک على آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفاً; شاید اگر به این سخن ایمان نیاورند, تو از اندوه جان خود را در پیگیرى کارشان تباه کنى)(کهف/6) و نیز فرموده: (لعلّک باخع نفسک ان لا یکونوا مؤمنین; شاید تو از اینکه ایمان نمى آورند, جان خود را تباه سازى) (شعراء/3). قرآن هدایت را امرى انتخابى با پس زمینه هاى خاص خود که در هر کس وجود دارد, مى داند و آن را الزاماً در پیوند باعلاقه و تمایل پیامبران نمى داند و تصریح مى کند که: (انّک لا تهدى من اجبت و لکنّ الله یهدى من یشاء و هو اعلم بالمهتدین; در حقیقت, تو هر کسى را که دوست دارى, نمى توانى راهنمایى کنى, لیکن خداست که هر که را بخواهد راهنمایى مى کند, و او به راه یافتگان داناتر است) (قصص/56). در سوره بقره نیز تصریح مى کند: (لیس علیک هداهم و لکنّ الله یهدى من یشاء; هدایت آنان بر عهده تو نیست, بلکه خدا هر که را بخواهد, هدایت مى کند)(بقره/272). این بیان در واقع توضیح این حقیقت است که مقوله ایمان و کفر و باور و عدم باور, نه تنها در چهارچوب اجبار و اکراه قرار نمى گیرد, که حتى در چهارچوب علایق و دلبستگى هاى شدید پیامبر هم قرار نمى گیرد و امرى است که کاملاً در اختیار افراد با پس زمینه هاى خاص خودش است و این امر, امرى مجعول الهى و طبق اراده و خواست اوست که از طریق چگونگى و شکل آفرینش و قوانین سارى و جارى در فطرت بشر اعمال مى شود. بر همین پایه است که قرآن عدم اکراه در دین را به عنوان یک اصل مطرح مى کند و مى گوید: (لا اکراه فى الدّین قد تبیّن الرشد من الغیّ فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقى لا انفصام لها و الله سمیع علیم; در دین هیچ اجبارى نیست, و راه از بیراهه به خوبى آشکار شده است, پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد, به یقین به دستاویزى استوار که آن را گسستن نیست, چنگ زده است, و خداوند شنواى داناست) (بقره/ 256). در این آیه, اجبار در دین به طور کامل نفى و تنها پیامد ایمان توضیح داده شده است که د رمقوله بشارت مى گنجد. عدم اجبار در دین در کنار تبیین راه درست و نادرست, چیزى جز حرمت گذارى به کرامت انسان نیست. کرامت انسانى در آزادى اراده و انتخاب اوست و پاسدارى از این کرامت در گرو حفظ آن آزادى در کنار تبیین راه هاى درست و نادرست است. به همین دلیل پیامبر اکرم(ص) هیچ گاه, کسى را به پذیرش دین مجبور نساخت, بلکه از راه هاى گوناگون به روشنگرى جامعه پرداخت و در مواردى که جامعه پذیراى اندیشه او نگشت, براى زندگى مسالمت آمیز در عین حرمت گذارى به اندیشه دیگران, راهکارهایى از قبیل معاهده یا برقرارى جزیه به عنوان راهکار مشارکت در مدیریت اقتصادى جامعه را در پیش گرفت. اینکه در زندگى پیامبر اکرم(ص) به عنوان بنیان گذار اسلام, جنگ ابتدایى دیده نمى شود و همه درگیرى هاى او براى رفع مانع از تبلیغ بود که معمولاً از سوى دیگران بر وى تحمیل مى شد, بیانگر همین واقعیت است که پیامبر(ص) طبق دستور قرآن, بر کرامت انسان ارج مى نهاد و اصل انتخاب و گزینش را با کرامت انسانى هماهنگ مى دید و در مواردى که اندیشه هاى او را نمى پذیرفتند, همواره راهکارهایى ارائه مى داد که در آنها تفاهم در حدّاقل ها وجود داشت. هنگامى که اهل کتاب دیدگاه پیامبر(ص) را نپذیرفتند, خداوند به پیامبر(ص) دستور داد تا این پیشنهاد تفاهم آمیز مبتنى بر اصل انتخاب و گزینش را به آنان ارائه کند که: (قل یا اهل الکتاب تعالوا الى حکمة سواء بیننا و بینکم ألاّ نعبد اِلاّ الله و لا نشرک به شیئاً و لایتخذّ بعضنا ارباباً من دون الله, فان تولوا فقولوا اشهدوا بانّا مسلمون; بگو; اى اهل کتاب, بیایید بر سر سخنى که میان ما و شما یکسان است, بایستیم که: جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگردانیم,و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد. پس اگر از [ این پیشنهاد] اعراض کردند, بگویید: شاهد باشید که ما مسلمان هستیم)(آل عمران/64). این پیشنهاد, در واقع یک طرح تفاهم آمیز عقیدتى بر پایه اصول و حداقل هاست, در عین حفظ اعتقادات هر کدام از طرفین, براى ایجاد زمینه زندگى مسالمت آمیز در جامعه اى با باورهاى گوناگون. در این پیشنهاد, حفظ کرامت انسان از طریق پاسدارى از آزادى عقیده و پرهیز از اجبار و اکراه دیده مى شود و قرآن در برخورد با اهل کتاب بر این اصل تأکید داشت و اجبار آنان به تغییر عقیده را نه ممکن و نه مناسب با کرامت انسانى مى دانست و اگر از سوى آنان تلاش برخلاف این حداقل انجام نمى گرفت و در مسیر برهم زدن زندگى مسالمت آمیز جامعه قدم بر نمى داشتند و با پیمان شکنى ها و تجاوزاتشان, جامعه چند باورى کریمانه اى را که پیامبر اسلام ایجاد کرده بود برهم نمى زدند, پیامبر(ص) به جنگ با آنان نمى پرداخت. به این موضوع در بحث از جزیه که احتمالاً پندارى آن را با اصل کرامت انسانى ناهماهنگ دانسته, درجاى دیگر خواهیم پرداخت. در هر صورت, پیامبر اکرم(ص) به این اصل آفرینش توجّه داشت که کرامت انسانى در حفظ آزادى انتخاب انسان در زمینه اعتقاد و باور است و نباید هیچ اجبارى به کار گرفت و باید تنها راه را روشن و واضح نشان داد تا افراد از روى آگاهى انتخاب کنند. به فرمان خداوند دراین خصوص توجه کنید: (و لو شاء ربّک لأمن من فى الأرض کلهم جمیعاً أفأنت تکره الناس حتى یکونوا مؤمنین و ما کان لنفس أن تؤمن الاّ بأذن الله و یجعل الرجس على الذین لا یعقلون; اگر پروردگار تو مى خواست, قطعاً هر که در روى زمین است, همه آنان یکسر ایمان مى آوردند. پس آیا تو مردم را ناگزیر مى کنى که بگروند؟ و هیچ کس را نرسد که جز به اذن خدا, ایمان بیاورد, و خدا بر کسانى که نمى اندیشند, پلیدى را قرار مى دهد). (یونس/ 99 ـ 100) این آیات به روشنى نشان مى دهد که اعتقاد و باور, اجبار ناپذیر است و این خواست و اراده خداوند در چگونگى آفرینش انسان است. این به واقع ارج و حرمت گزارى به انسان و حفظ کرامت اوست که وى را به پذیرش اجبارى وا نداشته و به گونه اى آفریده است که براى اعتقاد به راه درست باید خرد و اندیشه خودش را به کار گیرد و با کمک آیات و نشانه هاى طبیعى و به یارى راهنمایى هاى پیامبران, خودش را از گمراهى نجات دهد. اجبارناپذیرى اعتقاد و باور در سرشت انسان است و پرتوى از تکریمى است که خداوند در آفرینش انسان لحاظ کرده است. این بحث دامنه درازى دارد که باید در خارج از گستره یک مقاله پى گرفت و براى اثبات مدّعا همین مقدار بسنده است. 2.نفى تحمیق ییکى از روش هاى دیگر قرآن براى ارج گزارى به کرامت انسان و حفظ شخصیت انسانى, نفى تحمیق از زندگى بشر است. قرآن بین کرامت و شخصت انسان با تقلید و پذیرش بى چون و چرا منافات مى بیند و به همین دلیل, همواره به تدبّر, تفکّر, تعقّل, دانش و فهم سفارش مى کند. از انسان مى خواهد که با نگرش به محیط زندگى خودش و طبیعت موجود که از آن به عنوان آیه و نشانه یاد مى کند, خردورزى و انتخاب گرى خودش را رشد بدهد و آگاهى و تدبیر را بر زندگى اش حاکم کند. قرآن در عین آنکه افراد جامعه را به دین دارى فرا مى خواند و هدف پیامبران را در دین دار ساختن مردم مى بیند, اما همواره از مورد تحمیق واقع شدن انسان ها به وسیله افرادِ متولّى دستگاه دین, برحذر مى دارد. قرآن مسیحیان و یهودیان را به دلیل اینکه دانشوران و راهبان خودشان را از حد و اندازه خودشان بالا برده و در دام نیرنگ آنان گرفتار شده اند,و به بهانه دین دارى به تحمیق آنان گردن نهادند, توبیخ مى کند و مى گوید: (اتخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون الله و المسیح بن مریم و ما أمروا الا لیعبدوا إلهاً واحداً لا اله الاّ هو سبحانه عما یشرکون; اینان دانشمندان و راهبان خود مسیح پسر مریم را به جاى خدا به الوهیّت گرفتند, با آنکه مأمور نبودند, جز اینکه خدایى یگانه را بپرستند که هیچ معبودى جز او نیست. منزه است او از آنچه [باوى] شریک مى گردانند) (توبه/31). اینکه توده مردم راهبان و احبار را به عنوان ارباب خود بگیرند, به سادگى انجام نگرفته است, بلکه نخست اینان از اندیشه ورزى و نقد شخصیت ها و سخنان, دور شده و به سوى تقلید کورکورانه رفته اند و سپس آمادگى ذهنى براى پذیرش آنان به عنوان ارباب پیدا کرده اند. این کار نوعى تحمیق و ناآگاهى سازى است که معمولاً در بین پیروان همه ادیان به وجود مى آید و عالمان دین براى استحکام موقعیت خود, تلاش مى کنند توده هاى باورمند را نخست از تفکر و خردورزى دور سازند و به تعبیرى از محتواى انسانى و کرامت بشرى جدا سازند و سپس بهره کشى از آنان را آغاز کنند و آنان را در دام خوارى ناآگاهانه و عزّت کشى کور گرفتار سازند. قرآن این واقعیّت را در زندگى یهودیان و مسیحیان چنین گزارش مى کند: ( یا ایها الذین آمنوا انّ کثیراً الذّین یکنزون الذهب و الفضّة و لا ینفقوا فى سبیل الله فبشّرهم بعذاب الیم; اى کسانى که ایمان آورده اید, بسیارى از دانشمندان یهود و راهبان, اموال مردم را به ناروا مى خورند, و [آنان را] از راه خدا باز مى دارند, و کسانى که زر و سیم را گنجینه مى کنند و آن را در راه خدا هزینه نمى کنند, سپس ایشان را از عذابى دردناک خبر ده)(توبه/34). اینکه قرآن رفتار راهبان و احبار را با توده مردم گزارش مى کند و آن را به بسیارى از آنان نسبت مى دهد و در نهایت آنان را به عذابى دردناک بشارت مى دهد, گویاى این حقیقت است که قرآن تحمیق را به دور از کرامت شخصیت انسان مى بیند. اینکه گروهى بازیچه دیگران واقع شوند و سرنوشت و زندگى خودشان را به دست افرادى خاص بسپارند, حتى اگر این افراد خاص منسوب به دین و متصدّى رسمى دین هم باشند, از نگاه قرآن پسندیده نیست و با شخصیت و کرامت انسان ناسازگار است. قرآن ناروایى تقلید کورکورانه را نه تنها از عالمان دین, بلکه از آبا و اجدادى و به تعبیر دیگر سنت هاى قبیله اى و قومى را هم مورد تأکید قرار مى دهد. این بدان معناست که هر آنچه بیرون از دایره خردورزى و آگاهى باشد, با کرامت انسان ناهمخوان است و باید از زندگى انسان زدوده شود. 3. نفى نگرش طبقاتى قرآن براى حفظ کرامت انسان, نگرش طبقاتى را نفى مى کند و آن را با کرامت انسان ناسازگار مى داند و همواره توصیه مى کند که انسان از این نگرش دست بشوید. در بحث هاى قبلى گفتیم که رسول خدا(ص) به یهودیان و مسیحیان پیشنهاد کرد که: (بیایید همدیگر را به جاى خدا ارباب نگیریم)(آل عمران/ 64). نظام ارباب و رعیتى, زاییده نگرش طبقاتى است. در این نگرش, بعضى بر بعض دیگر برترى دارند و باید در خدمت آن بعض قرار گیرند. در این روش, عزّت انسان سرکوب و لگدمال مى شود و همواره عدّه اى از مردم خودشان را در برابر عدّه اى دیگر خوار و کوچک مى بینند. در جزیرة العرب و در فرهنگ بومى آنجا چنین نگرشى شایع بود و این نگرش آن قدر عمیق و گسترده بود که حتى آداب عبادى را هم در بر مى گرفت. با دقّت در بعضى از آیات چنین به دست مى آید که در ذهن پاره اى از اشراف که مسلمان شده بودند, این باورها همچنان ریشه داشت و قرآن در بسیارى از موارد, آنها را مطرح و یادآورى کرده است; از جمله آنکه در آداب برگزارى مراسم حج, اشراف در عرفات از منطقه اى که توده مردم حرکت مى کردند, حرکت نمى کردند و این را بر خلاف شأن خود مى دانستند. قرآن به آنان تذکر مى دهد که این قبیل بینش هاى طبقاتى را کنار بگذارید و مى گوید: (ثم افیضوا من حیث افاض الناس و استغفروا الله إن الله غفور رحیم; پس از همان جایى که [انبوه] مردم روانه مى شوند, شما نیز روانه شوید و از خداوند آمرزش خواهید که خدا آمرزنده مهربان است)(بقره/ 199) در جامعه طبقاتى, توده هاى انسانى به عنوان افراد پست و رذل به شمار مى آیند و یکى از عوامل گریز اشراف از پذیرش دین الهى, آن بود که همان توده ها به این دین ها روى مى آوردند. قرآن نگرش جامعه اشرافى و طبقاتى را به موضوع دین باورى توده ها چنین گزارش مى کند: (قالوا أنؤمن لک و اتبعک الأرذلون;(قوم نوح) گفتند: آیا به تو ایمان بیاوریم و حال آنکه فرومایگان از تو پیروى کرده اند؟ (شعراء/ 17). و نیز فرمود: (فقال الملأ الذّین کفروا من قومه ما نریک الاّ بشراً مثلنا و ما نریک اتّبعک الاّ الذین اراذلنا بادى الرأى و ما نرى لکم علینا من فضل بل نظنُّکم کاذبین; پس سران قومش که کافر بودند, گفتند: ما تو را جز بشرى مثل خود نمى بینیم و جز فرومایگان ما, آن هم نسنجیده, نمى بینیم کسى تو را پیروى کرده باشد, و شما بر ما امتیازى ندارید, بلکه شما را دروغگو مى دانیم)(هود/27). این نوع نگرش طبقاتى با کرامت و شرافت انسان ها ناسازگار است و ادیان معمولاً با این نگرش مواجه مى شدند و به همین جهت, معمولاً پیروان نخستین ادیان الهى, توده هاى محرومى بودند که در سایه نگرش طبقاتى, کرامت انسانى آنان خرد شده بود و در دین الهى بازیابى آن کرامت را مى جستند. این جریان در مورد دین اسلام تبلورى روشن تر داشت; زیرا اسلام در جامعه اى پا به عرصه گذاشت که نگرش طبقاتى, لایه ها و رنگ هاى مختلف داشت. در این جامعه اهل کتاب خودشان را جمع برگزیده خدا مى دانستند و دیگران را به حساب نمى آوردند. قرآن در چندین مورد به این موضوع اشاره مى کند و آن را پندارى واهى شمرده, بر آن مهر بطلان مى نهد و با بیان عدم اعتماد آنان به پیامدهاى چنین باورى, نادرستى آن را نشان مى دهد و به عنوان نمونه, مى توان آن را در سوره بقره آیات 94 تا 96 و سوره جمعه آیه 6 مطالعه کرد. برتر پندارى اهل کتاب چنان بود که بنابر گزارش قرآن, آنان به خود حق مى دادند که در امانت ساکنان غیر اهل کتاب جزیرة العرب خیانت بورزند; چون آنان را طبقه پست تلقى مى کردند. در این مورد قرآن از قول بعضى از اهل کتاب چنین مى آورد: (… ذلک بأنهم قالوا لیس علینا فى الاعیین سبیل…; این بدان سبب است که آنان گفتند: در مورد کسانى که کتاب آسمانى ندارند, بر زیان ما راهى نیست) (آل عمران/ 75). افزون بر این, مشرکان هم بر پایه قبایل, عضو اصلى و وابسته, آزاد و برده سفید و سیاه, عرب و غیرعرب, زن و مرد و مانند آن طبقه بندى مى شدند. این نگرش ها و رفتارهاى طبقاتى با کرامت انسانى منافات داشت و اسلام با فرو ریختن این قبیل تقسیم بندى ها, کرامت هاى افراد سرکوب شده را باز گرداند. 4. نفى رفتارهاى کرامت سوز قرآن براى حفظ کرامت انسان در جامعه, هر نوع رفتارى را که موجب از بین رفتن کرامت افراد مى شود, نفى مى کند. گر چه بخش قبلى هم تا حدودى در زیر این عنوان جاى مى گیرد, اما هدف در این بخش توجه به رفتارهاى فردى است و شاید همین تفاوت این دو بخش باشد. در این بخش به شمارى از این رفتارها اشاره کرده, توصیه قرآن را یادآور مى شویم. الف) منت گزارى تردیدى نیست که در جوامع بشرى همواره عده اى نیازمند پیدا مى شوند و افراد برخوردار باید به گونه اى نیاز افراد ندار را برآورده کنند. چگونگى برآوردن نیاز آنان بسیار حائز اهمیت است: مى تواند همراه منّت و تحقیر باشد و مى تواند با حفظ کرامت و شخصیت. کسانى که برآوردن نیاز دیگران را به عنوان ابزار بهره ورى فزون تر از جامعه تلقّى مى کنند, معمولاً آن را به گونه اى انجام مى دهند که موجب تحقیر و خوارى کمک گیرنده مى شود. این افراد با مسئله کمک رسانى به دیگران به عنوان ابزار تجارى برخورد مى کنند و قصد داد و ستد دارند. اینان در برابر اندک چیزى که به نیازمند مى دهند, مقبولیّت و آوازه دارى در بین دیگران را مى جویند. این مقبولیت, گاه به خودى خود هدف است و موجب رضایت و خشنودى فرد مى گردد و گاه زمینه ساز بهره مندى فزون تر از امکانات جامعه و سوء استفاده از اعتماد و خوش بینى و خوش باورى افراد جامعه مى شود و این هدف مورد توجه کمک کننده است. هر دو این هدف مذموم هستند, اما پیداست که نوع دوم زشت تر و از نگاه خردمندانه منفورتر است. متأسفانه از زمانى که جلب اعتماد دیگران به عنوان یکى از مقوله هاى مؤثر در تجارت و کسب سود مطرح شده است, کمک رسانى و یارى به دیگران به شیوه مذموم تر, رونق فزون ترى یافته است. از نگاه قرآنى این قبیل کمک رسانى مذموم و مورد نکوهش است و دستاورد معنوى آن را به طور کلى از بین مى برد. قرآن کریم به این موضوع اهمیت ویژه اى داده است; زیرا پیوند جدّى با کرامت و شخصیت انسانى دارد. ما در اینجا ترجمه چندین آیه متوالى را که مربوط به همین امر است, با همه طولانى بودن نقل آن, یاد مى کنیم: (مثل [صدقاتِ] کسانى که اموال خود را درراه خدا انفاق مى کنند, همانند دانه اى است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه اى صد دانه باشد, و خداوند براى هر کسى که بخواهد, چند برابر مى کند و خداوند گشایشگر داناست* کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى کنند, سپس در پى آنچه انفاق کرده اند, منّت و آزارى روا نمى دارند, پاداش آنان برایشان نزد پروردگارشان [محفوظ] است و بیمى بر آنان نیست و اندوهگین نمى شوند* گفتارى پسندیده [در برابر نیازمندان] و گذشت [از اصرار و تندى آنان] بهتر از صدقه اى است که آزارى به دنبال داشته باشد و خداوند بى نیاز بردبار است)(بقره/ 263 ـ 261). نکته ظریف در این آیه که به بحث ما پیوند استوار مى بخشد, آوردن منّت و آزار در کنار هم است. این آیات به روشنى بیانگر آن است که منّت گذارى به نیازمند, آزار شدن او را در پى دارد; زیرا شخصیت و کرامت او را زیر سؤال مى برد و او را خرد مى سازد. شخصیت و کرامت انسان بسیار والاتر از آن است که در برابر برآورده شدن نیازى از بین برود و اگر بناست شخصیت و کرامت نیازمند در برابر لقمه نانى از بین برود, بهتر آن است که از این بخشش صرف نظر شود و به تعبیر مثل معروف, عطاى آن به لقایش بخشیده شود. آیه اخیر به روشنى توضیح مى دهد که گفتار پسندیده که نشانه اهمیت کرامت فرد نیازمند است, از برآورده کردن نیاز او به همراه آزار شخصیت او بهتر است. این آیه حتى افرادى را هم مورد توجه قرار داده است که بى توجه به حفظ شخصیت خود براى برآورده شدن نیاز خودشان پافشارى و گاه تندى مى کنند.مخاطبان آیه موظّف هستند, شخصیت این افراد را هم محترم شمارند و در برابر آنان به تندى نگرایند و سخنى نگویند که کرامت آنان را از بین ببرد, بلکه با گذشت و عزّت نفس, به حفظ کرامت درخواست کننده بپردازند. آیه هاى بعدى این سوره نیز براى تبیین همین مسئله است و مى فرماید: (اى کسانى که ایمان آورده اید, صدقه هاى خود را با منّت و آزار باطل نکنید; مانند کسى که مالش را براى خودنمایى به مردم, انفاق مى کند و به خدا و روز بازپسین ایمان ندارد. پس مثل او همچون مثل سنگ خارایى است که بر روى آن, خاکى [نشسته] است, و رگبارى به آن رسیده و آن [سنگ] را سخت و صاف بر جاى نهاده است. آنان [= ریاکاران] نیز از آنچه به دست آورده اند, بهره اى نمى برند, و خداوند, گروه کافران را هدایت نمى کند.(بقره/ 264). قرآن در این آیه به طور صریح فرمان مى دهد که صدقه هاى خود را با منت و آزار توأم نسازید و براى خودنمایى انفاق نکنید; زیرا چنین صدقاتى هیچ بهره اخروى و معنوى ندارد و در واقع تلف شدن مال است; چون در برابر احسان و انفاق, ضربه هولناکى بر او زده شده و شخصیت و کرامت وى نابود گشته است. در آیه بعد نقطه مقابل این گونه انفاق را چنین توضیح مى دهد: (و مثل [صدقات] کسانى که اموال خویش را براى طلب خشنودى خدا و استوارى روحشان انفاق مى کنند، همچون مثل باغى است که بر فراز پشته اى قرار دارد[که اگر] رگبارى بر آن برسد, دو چندان محصول برآورد, و اگر رگبارى هم بر آن نرسد، باران ریزى [براى آن بس است], و خداوند به آنچه انجام مى دهید, بیناست* آیا کسى از شما دوست دارد که باغى از درختان خرما, انگور داشته باشد که از زیر آنها نهرها روان است,و براى او در آن [باغ] از هر گونه میوه اى باشد و در حالى که به او پیرى رسیده و فرزندان خردسال دارد, [ناگهان] گردبادى آتشین بر آن [باغ] زند و بسوزد؟ این گونه, خداوند آیات [خود] را براى شما روشن مى گرداند, باشد که شما بیندیشید)(بقره / 256 ـ 266). در این آیات با توجه به ذهنیت مردم مدینه که بیشتر آنها کشاورز بودند, به تبیین ارزش صدقه پرداخته شده است. این تفاوت ژرف بین صدقه بى منّت و با منّت که از بهره دهى کامل به زیان دهى کامل مى رسد, بیانگر اهمیت و ارزش قدر و کرامت انسان از نگاه خداوند است. خداوند متعال نه تنها در چگونگى رفع نیاز انسان ها, بلکه در نوع کمک انسان به دیگرى نیز به مقوله حفظ کرامت انسان توجه ویژه مى کند. به این آیه بنگرید: (یا ایها الذین آمنوا انفقوا من طیبات ما کسبتم و مما اخرجنا لکم من الأرض و لا تیمّموا الخبیث منه تنفقون و لستم بآخذیه الاّ ان تغمضوا فیه و اعلموا ان الله غنیّ حمید; اى کسانى که ایمان آورده اید, از چیزهاى پاکیزه اى که به دست آورده اید, و از آنچه براى شما از زمین برآورده ایم, انفاق کنید, و در پى ناپاکى آن نروید که [از آن] انفاق کنید; در حالى که آن را [اگر به خودتان مى دادند] جز با چشم پوشى [و بى میلى] نمى گرفتید, و بدانید که خداوند, بى نیازِ ستوده است) (بقره /267). در این آیه انفاق چیزهاى بى ارزش و تحقیرآمیز, نکوهش شده است. هیچ کسى دوست ندارد که با گرفتن چیزهاى بى ارزش به عنوان صدقه و یا کمک, شخصیت و کرامت خود را زیر پا بگذارد. در این آیه از همین مسئله روانى بهره گرفته و وجدان انفاق کننده به داورى فرا خوانده شده است که نیک بنگر که اگر کسى به تو چنین چیزى بدهد و شخصیت تو را نابود کند, چقدر موجب آزردگى و ناخشنودى ات مى گردد؟ اینحالت در دیگران هم وجود دارد و همگى مى خواهند کرامت و شخصیتشان با این برخوردهاى توهین آمیز, مورد تجاوز قرار نگیرد. این آیات متوالى که به مقوله انفاق مى پردازند, حفظ کرامت انسانى نیازمندان جامعه را در نظر دارد و مى خواهد نوعى امنیّت شخصیتى به نیازمندان بدهد; چیزى که در جوامع انسانى و به ویژه در بین مسلمانان, کمتر بدان توجه مى شود. ب) منع تجاوز به حریم خصوصى هر کس در جامعه دو شخصیت دارد; شخصیتى که با آن در بین مردم زندگى مى کند و شخصیتى که با آن در زندگى خصوصى خود از آن برخوردار است. فاصله این دو شخصیت در بین افراد نسبى است: ممکن است در شخصى, این دو حوزه, کاملاً متضاد باشد و در شخص دیگرى از همگونى فزون ترین برخوردار باشد. در هر صورت اصل وجود دو شخصیت براى افراد, تردید ناپذیر است و انسان ها بر این پایه دو زندگى دارند و به طور کلى کسى دوست ندارد که شخصیت و رفتار و کردارهاى ناشى از شخصیت درونى و خصوصى او براى دیگران آشکار باشد و تجاوز به این حریم را شکسته شدن شخصیت و از بین رفتن کرامت خود تلقى مى کند. از سوى دیگر, همواره در بین افراد جامعه کسانى پیدا مى شوند که به ورود به این دایره از زندگى دیگران علاقه مند هستند. شاید این علاقه مندى در همه افراد و یا دست کم در اغلب افراد با درجات مختلف وجود داشته باشد, اما مقوله اى است که تربیت پذیر است و افراد مى توانند این علاقه را کم و زیاد کنند. ادامه دارد/
خبرگزاری فارس

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
رساله حقوق امام سجاد(ع)

رساله حقوق امام سجاد(ع)

اشاره: برخی محققان میراث علمی امام سجاد(ع) را به سه بخش تقسیم کرده‌اند: روایات، ادعیه (به‌ویژه در صحیفه سجادیه)و رساله حقوق.
فلسفه چیست؟

فلسفه چیست؟

فلسفه حوزه‌ای از دانش بشری است که به پرسش و پاسخ درباره مسائل بسیار کلی و جایگاه انسان در آن می‌پردازد؛ مثلاً این که آیا جهان و ترکیب و فرآیندهای آن به طور کامل مادی است؟
رابطه علم و عمل

رابطه علم و عمل

علم و دانش بشری زمانی برای جامعه و مردم سودمند و مفید است که با عمل و اجرا همراه گردد یعنی عالم به علم و دانسته‌های خود عمل کرده و آن را با اشتیاق به دیگران نیز بیاموزد.
محبوب ها و مأموریت های امام حسین(ع)

محبوب ها و مأموریت های امام حسین(ع)

حسین از من و من از حسینم
Powered by TayaCMS