كلمات كليدي : آزادي بيان، آزادي، اسلام، آزادي بيان
نویسنده : محمد ميرزائي
در فرهنگ سیاسی و فلسفی کمتر واژهای به اندازه «آزادی» به بازی گرفته شده است. در حالی که پارهای از حکیمان آزادی را به مفهوم رهایی از هر گونه قید و بند دانستهاند، جمعی دیگر آن را اطاعت از عقل و اقدام به قانون معنی کردهاند. گویی رمز این همه اختلاف و ابهام در خود واژه آزادی نیز نهفته باشد. این واژه به دلیل پیشینه تاریخی خود در جهان طنینی اخلاقی و عاطفی هم دارد و در زمره واژههای مقدس درآمده است و هر جا نامی از آزادی است، از جمله آزادمرد، آزادی خواه و آزاده و مانند اینها، هدف ستایش و تفاخر است و هرگز معنای تحقیر و نکوهش از آن فهمیده نمیشود.[1]
تلقیای که ما معمولاً از مفهوم آزادی داریم در مقابل «اسارت» و گرفتار بودن است. در همه زمانها و در همه جوامع، کمابیش همین معنا از آزادی فهمیده شده است. شاید سادهترین تعریف برای آزادی «فقدان منع و جلوگیری» باشد. بدلیل اینکه هیچ انسانی اسارت را دوست ندارد و ذاتاً و فطرتاً هر انسانی خواهان رهایی از قیود و منعهاست، مفهوم آزادی برایش دارای جذابیت است. واژه آزادی درحوزه فلسفه، اخلاق، عرفان و حقوق معانی مختلفی دارد. باید توجه کرد که دربحث از آزادی بیان، معنای آزادی درحوزه حقوقی مورد نظراست. در این معنا از آزادی، بحث از این است که آیا هیئت حاکم یا قانون و اجرا کننده آن میتواند آزادی افراد را محدود کند یا نه؟ و اگر میتواند تا چه حد این اختیار را دارد تا افراد را به مراعات مقرراتی در روابط اجتماعی خود موظف کند؟ یا آنها را به انجام اوامر و خواستهای دولت متعهد سازد؟
آزادی حقوقی خود دارای انواعی از قبیل، آزادی سیاسی، آزادی عقیده و000است، که یک مورد از آن اقسام هم آزادی بیان است، به این معنا که افراد علاوه بر اینکه به خاطر داشتن عقیده مخالف، چه در امور دینی و چه در امور سیاسی، نباید مورد تعقیب قرار گیرند، باید بتوانند عملاً این عقیده خود را ابراز نموده، برای اثبات و احیاناً به دست آوردن همفکران دیگر درباره ی آن تبلیغ کنند.
در ماده 18و19 اعلامیه جهانی حقوق بشر هم بر ضرورت آزادی عقیده و بیان آن، تاکید شده است:
«هرکس حق دارد از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهرهمند شود. این حق متضمن ازادی در تغییرمذهب یا عقیده و همچنین آزادی در اظهار عقیده و ایمان و شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است، و هرکس میتواند از این حقوق انفرادی یا اجتماعی به طورخصوصی یا عمومی برخوردار باشد. هرکس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خودبیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و دراخذ و انتشار آن به تمام وسایل ممکن و بدون ملاجظات مرزی آزاد باشد.»[2]
آزادی بیان در اسلام
تردیدی نیست که آزادی بیان در حقوق و قوانین اسلام پذیرفته شده است و از این لحاظ محدودیتی وجوددارد، مگر آنکه این آزادی به سوء استفاده برخی افراد سودجو تبدیل شود. با توجه به اهمیتی که دین اسلام برای کسب علم و دانش قائل است، نمیتوان پذیرفت که چنین دینی قائل به ممنوعیت بیان و علم باشد. اگر اینگونه بود باید قرآن به جای این همه استدلال و توضیح و نقد نظرات مخالفین خود و تایید شیوه پیامبر در امر تبلیغ، شیوه دیگری در پیش می گرفت و با اشکالات مطرح شده از سوی مخالفان مخالفت کرده، جلوی آنها را می گرفت. از سوی دیگر مسلم است که تمام حق و زوایای فرهنگ دینی برای ما روشن نیست و حق کامل در پیشگاه حق تعالی و راسخان در علم و متصلان به وحی است. لذا چارهای نداریم جز اینکه بگوئیم معرفت دینی ما در جامعه همواره نیازمند نقد و بررسی همه جانبه است و لذا باید آزادی بیان را بپذیریم و از نقد دیگران برای تصحیح و یا شفافتر کردن معرفت دینی خود استقبال کنیم.[3] از این رو برای اثبات آزادی بیان از نظر اسلام به ذکر ادله از آیات قرآن و احادیث معصومین علیهم السلام و سیره عملی آنها می پردازیم:
1.آیات قرآنی
الف) « بندگان مرابشارت ده،همان کسانی که سخنان رامی شنوند و از نیکوترین آنها تبعیت میکنند. آنان کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده، و آنان خردمندان هستند.» (زمر: 18) این آیه مردم را به شنیدن سخنان و متابعت بهترین آنها دعوت می کند، چرا که انسان برای کشف حقیقت نیازمند استماع اقوال و سپس اتباع احسن آنهاست و تمییز حق از باطل در ظل تقابل آراء گوناگون حاصل میشود. در واقع آیه از فرصت گفتگو و تبادل افکار و امکان طرح نظریات موافق و مخالف خبر میدهد، زیرا در صورتی متابعت احسن میسر خواهد بود که چندین راه و کلام وجود داشته باشد و استماع همه آنها ممکن باشد و این ممکن نیست، مگر در صورتی که آزادی بیان افکار مخالف وجود داشته باشد، تا دیگران با شنیدن، امکان مقایسه بین آنها و اتباع احسن را داشته باشند.
ب) «ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن» ؛باحکمت و اندرز نیکو به راه خدایت دعوت کن و با آنها به روشی که نیکوتر است استدلال و مناظره کن. (نحل:125) این آیه هم در مقام بیان شیوه تبلیغ و دعوت مردم به دین خداست و در آن، روش تبلیغ صحیح را روش حکمت و موعظه حسنه معرفی میکند. باید توجه داشت که در جامعهای که امکان طرح دیدگاههای مخالف وجود ندارد، دعوت به روش حکمت و موعظه نیکو معنا ندارد، چرا که دعوت با حکمت در فضای آرام گفتگو و برخورد منطقی و استدلال عقلی ممکن خواهد بود. لذا میتوان نتیجه گرفت که فضای کلی نزول آیه در ظرف جامعه آزاد و با امکان قدرت بیان دیدگاههای مخالف و طرح عقاید گوناگون بوده است.
2. آزادی بیان در احادیث معصومین(علیهم السلام)
حضرت باقر(ع) از حضرت عیسی نقل می کنند: «کلام حق را گرچه گوینده آن اهل باطل باشد، بگیرید، ولی کلام باطل را گرچه گوینده آن اهل حق باشد رد کنید.شما منتقدان سخن باشید. چه بسا ضلالت و گمراهی که بوسیله آیهای از کتاب خدا تزیین شده باشد همانطور که ممکن است مس با نقره ناخالص مخلوط شده باشد، نگاه به آندو یکسان است (درظاهر قابل تشخیص نیست) ولی کسانی که با بصیرت و دقت در آن نگاه کنند به آن آگاهی مییابند.»[4]
نکات قابل استفاده از روایت:
یک- معیار برگزیدن سخن حق است، گرچه از اهل باطل صادر شود. لذا نمیتوان سخن کسی را به صرف اینکه از اهل اسلام نیست، تخطئه کرد، بلکه باید آن را شنید و در آن تأمل کرد.
دو- چه بسا کسانی خود را اهل حق نشان میدهند، ولی سخنانشان فریبنده و توجیه گرایانه است، لذا نباید فریب ظاهر چنین افرادی را خورد بلکه باید به سخن آنها توجه کرد و آن را با حق محک زد.
سه- امکان و فرصت سخن گفتن افراد را نباید از آنها سلب کرد و به این دلیل که آنها اهل باطل هستند با آنها مخالفت کرد، و برای اهل حق هم نباید ارزشی بیش از گفتار حقشان قائل شد.
چهار- افراد جامعه باید انتخابگر و ناقد باشند. از نظر اسلام ارزش از آن نقد و بررسی است و تکامل و رشد بوسیله نقد کلام است. لذا، اگر در جامعهای آزادی برای بیان دیدگاههای مخالف وجود نداشته باشد و از آنها ممانعت شود، دیگر جامعهای ناقد پرور بوجود نخواهد آمد و نقد و بررسی کلام امکان نخواهد داشت.[5]
3. آزادی بیان در سیره معصومین
تاریخ زندگانی حضرات معصومین علیهم السلام نشان می دهد که در برابر نظرات مخالفین خود با نهایت سعه صدر برخورد می کردند و اصل آزادی را رعایت می کردند. شهید مطهری در این باره مینویسد:
«شما کی در تاریخ عالم دیدهاید که در مملکتی که همه مردمش احساسات مذهبی دارند، به غیر مذهبیها آن اندازه آزادی بدهند که بیایند در مسجد پیامبر، یا در مکه بنشینند و حرف خودشان را آنطور که دلشان میخواهد بزنند. خدا را انکار کنند، منکر پیامبری شوند، نماز و حج را رد کنند و بگویند ما اینها را قبول نداریم. در تاریخ اسلام از این نمونههای درخشان فراوان میبینیم. به دلیل همین آزادیها بود که اسلام توانست باقی بماند. اگر در صدر اسلام در جواب کسی که میآمد و میگفت من خدا را قبول ندارم، می گفتند، او را بزنید و بکشید، امروز دیگر اسلامی وجود نداشت. اسلام به این دلیل باقی مانده که با شجاعت و با صراحت با افکار مخالف مواجه شده است.»[6]
در ماده 18و19 اعلامیه جهانی حقوق بشرهم بر ضرورت آزادی عقیده و بیان آن، تاکید شده است:
«هرکس حق دارد از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهرهمند شود. این حق متضمن آزادی در تغییر مذهب یاعقیده و همچنین آزادی در اظهار عقیده و ایمان و شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است، و هرکس میتواند از این حقوق انفرادی یا اجتماعی به طور خصوصی یا عمومی برخوردار باشد. هرکس حق ازادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خودبیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسایل ممکن و بدون ملاجظات مرزی آزاد باشد.»[7]
آزادی بیان، مطلق یا مقید؟
باید توجه داشت که آزادی بیان به این معنا نیست که هرکس هرچه را صلاح دید در جامعه مطرح کند، اعم از اینکه به حال جامعه مفید باشد یا مضر و یا سبب گمراهی و فساد اخلاق و فتنه و آشوب شود. عملاً نیز در هیچ نظام حقوقی دنیا ابراز و اظهار هر عقیدهای مطلقاً آزاد نیست و هر کشوری به تناسب نوع ایدئولوژی و میزان پایبندی به اصول اخلاقی محدودیتهایی را برای آزادی بیان مشخص کرده است و معنای آن اینست که آزادی بیان قابل محدود و مقید کردن است و همه عقلای عالم هم بر این مسئله اتفاق نظر دارند، که انسان نمی تواند در اعمال و رفتار خود بصورت مطلق آزاد باشد. فرانتیس نویمان مینویسد:
«هیچ نظام سیاسی وجود ندارد و نمیتواند وجود داشته باشد که آزادی فرد را مطلقاً و بدون قید و شرط بپذیرد.»[8]
جان استوارت میل هم مینویسد:
«کسی نگفته است که اعمال باید به اندازهی عقاید آزاد باشد، به عکس وقتی اوضاع و شرایطی که عقاید در آن ابراز میگردد، چنان باشد که اظهار عقیده را به صورت نوعی تحریک برای انجام کاری مخل مصالح مشروع دیگران در آورد، آن وقت حتی اظهار عقاید هم مصونیت خود را از دست می دهد. »[9]
به تعبیر استاد علامه جعفری آزادی فرد مخصوصاً آزادی بیان باید معقول باشد نه نامعقول ، و آزادی معقول را اینگونه تفسیر میکنند؛ که معقول بودن یا نامعقول بودن در ذات آزادی نهفته نیست و آنچه آزادی را متصف به این اوصاف میکند، نحوه بهره برداری از آزادی است. هر آزادی بیان که به ضرر مادی یا معنوی انسان مورد بهره برداری قرار گیرد نامعقول است و اگر موافق اصول و قوانین مفید انسانی مورد استفاده واقع شود معقول است.[10]
از نظر استاد شهید مطهری هم، اراده و آزادی بشر تا آن جا محترم است که با استعدادهای عالی و مقدسی که در نهاد بشر گذاشته شده است، هماهنگ باشد و او را در مسیر ترقی و تعالی بکشاند، اما آنجا که این آزادی، بشر را بسوی فنا و نیستی سوق می دهد و استعدادهای نهایی او را هدر میدهد، دیگر احترامی ندارد[11] و ملاک شرافت و احترام آزادی انسان این است که در مسیر انسانیت باشد. انسان را در مسیر انسانیت باید آزاد گذاشت نه انسان را در مسیر هرچه خودش انتخاب کرده و لو بر ضد انسانیت باشد.[12]
بحث آزادی بیان و مطبوعات و رسانههای جمعی از سنخ قضایای ارزشی و «بایدها و نبایدها» است و به بحث از منشاء و ملاک تعیین ارزش ها بر میگردد. در اسلام همه ارزشها به گونه ای طراحی و تنظیم می شوند، که در جهت نیل به کمال نهایی انسان یعنی «قرب الی الله» مؤثر باشند. با این بیان ملاک و معیار ارزش ها در نظام اسلامی مشخص می شود. با قبول این مبنا هر چیزی که در رسیدن به آن کمال نقشی داشته باشد، ارزش مثبت پیدا می کند و برعکس هر چه که مانع رسیدن به آن کمال باشد ضدارزش محسوب میشود. حکومت اسلامی نیز موظف است در جهت حفظ و تقویت ارزشها و نفی و ممانعت از رشد و گسترش ضدارزشها تلاش نماید. آزادی مطبوعات و آزادی بیان نیز با همین ضابطه مورد ارزیابی قرار میگیرد و اگر مطبوعات و رسانهها در جهت تکامل و نزدیکی انسان به خدا مؤثر باشند، امری مطلوب و دارای ارزش مثبت خواهند بود و اگر موجب دوری انسان از خدا و بازماندن او از پیمودن راه کمال شوند، ضد ارزش تلقی خواهند شد و حکومت در مواردی باید جلوی آنها را بگیرد. به بیان دیگر، از نظر اسلام همه در بیان عقیده خود آزادند، مگر اینکه این عقیده با مصالح انسان تضاد داشده باشد و منظور از مصالح هم اعم از مصالح مادی و معنوی و دنیوی و اخروی است.[13]
حضرت امام خمینی (ره) نیز در برخی از بیانات خود به همین قلمرو و محدوده برای آزادی بیان اشاره کردهاند:
«قلمی آزاد است که توطئهگر نباشد، قلمی آزاد است، روزنامهای آزاد است که نخواهد این ملت را به عقب و تباهی بکشد. این قلمها همان سرنیزهی سابق است که میخواهند ملت را به تباهی بکشند، البته ملت تحمل نمیکند... قلمهای فاسد نباید آزاد باشد. الان هم فاسدهایشان خیلی ها یشان آزادند، من جمله همین قلم هایی که می گویند چرا آزاد نمیگذارید.»[14]