دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

رویکردها به گستره ثابتات و متغیرات دین

No image
رویکردها به گستره ثابتات و متغیرات دین

كلمات كليدي : جمود، كاركرد گرايانه، قبض و بسط شريعت، قلمرو دين

نویسنده : علي بخشي

در جهان اسلام در میان متفکران اسلامی اعم از فلاسفه، متکلمان ،عارفان و روشنفکران نسبت به مسأله ثابتات و متغیرات در باب گستره و قلمرو دین به صورت مستقل پرداخته نشده است،اما به طور غیر مستقیم در مسائلی چون فلسفه تکلیف، ضرورت بعثت انبیا، مسأله امامت، حسن و قبح عقلی، و مانند اینها پرداخته اند و می‌توان دیدگاه‌ها و تفسیرهای گوناگون آنها را بدست آورد. اندیشمندان اسلامی در این عرصه به تبیین و واکاوی رویکردها اهتمام کرده اند که عبارتند از:

1. رویکرد جمود گرایانه

در طول تاریخ، «شاهد تحجّرگرایی و تقیّد افراطی بر ظواهر کتاب و سنّت، جمود بر روایات در تفسیر، عدم به کارگیری عقل و اندیشه در فهم معارف وحیانی، و فراتر نرفتن از معنای ابتدایی آیات هستیم؛ به ویژه آن‌که این مسائل بیش‌تر در آیات متشابهی است که جمود بر الفاظ و معنای ابتدایی آن موجب قایل شدن بر تجسیم و تشبیه درباره خداوند ـ نظیر آیات «جاء ربّک»[1] و «الرحمن علی العرش استوی»[2] ـ می‌شود. یا آیاتی که اخذ ظواهر آنها و عدم جامع‌نگری به آیات مربوط به آن موضوع، به جبری‌گری، تفویض مطلق، نفی توسل و شفاعت و مانند آن منجر گردیده که هر یک از این خطوط و عقاید مطرح شده، آثار ناگواری را از حیث عملی در سطح جوامع اسلامی باقی گذاشته است. در عقیده غلات شیعه و اخباریان نیز نمودهای این جمود فکری قابل ملاحظه است.

نقد و بررسی

جمود از دین چهره ای خشک، رکود، خشن و عدم انعطاف در برابر مقتضیات زمان و مکان ارائه می‌دهد. بنابراین یکی از آفت‌های اصلی پویایی و پاسخگویی دین نسبت به تحول و دگرگونی شرایط زمان به شمار می‌رود. از جمله آسیبها و آفات این رویکرد، «اعتقاد به جبر و تفویض موجب رخوت، سستی و ظلم‌پذیری گروه‌هایی از مسلمانان در طول تاریخ شد و عقیده نفی توسل و شفاعت موجب کشته شدن یا تهمت به کفر بخش عظیمی از مسلمانان گردید. همچنین تأکید بر عدم فهم آیات متشابه موجب بسته شدن باب تعمّق گروهی از مسلمانان نسبت به آیات الهی شد. همچنین غلات مفهوم حب ائمه را بد تفسیر کردند و به دام شرک و کفر افتادند و اخباریان نیز با عدم توجه به نقش زمان و مکان در برداشت از مفاهیم دینی دچار رکود شدند»[3].

2. رویکرد کارکرد گرایانه و دنیاگرایانه افراطی

در رویکرد کارکردگرایانه، نه تنها به حق یا باطل بودن گزاره‌های دینی توجّهی نمی‌شود؛ بلکه اصولاً آنها را صدق و کذب‌بردار نمی‌دانند و فقط به تأثیرات مثبت یا منفی باورهای دینی می‌نگرند و خدمات فردی و اجتماعی و حسنات دین را کشف می‌کنند. این نگرش یعنی روش کارکردگرایانه یا پراگماتیستی، صدق را به معنای مصلحت و منفعت‌گرایی (نه مطابقت با واقع) معنا، و زبان دین را غیر شناختاری تفسیر می‌کند. آسیب این گونه نگرش آن جا ظاهر می‌شود که اگر کارکرد یک باور دینی مکشوف نشوند یا این که بدیلی برای باور دینی در آن کارکرد ظاهر شود، آن گاه ایمان به آن باور دینی منتفی می‌شود و مؤمنان، مصداق نؤمن ببعض و نکفر ببعض می‌شوند. پاره‌ای از دین شناسان معاصر به گونه‌ای به تبیین کارکردهای دین اسلام و باورهای آن می‌پردازند که به کلّی از نگرش نخست یعنی نگرش معرض‌شناسانه غفلت، و مخاطب را گرفتار ضعف و سستی ایمان می‌کنند.

این نگرش از سوی برخی مصلحان اجتماعی مسلمان و متجددّان معاصر در قرن اخیر بویژه دکتر شریعتی و مهندس بازرگان مطرح شده است.

برای نمونه، بازرگان در«رساله نماز» می‌نگارد:

نماز خواندن، انسان را وقت‌شناس و منظّم بار می‌آورد. در هر شبانه روز پنج مرتبه از طرف خالق روزی دهنده خود، دعوت شده‌اید که در پیشگاه او حاضر شوید. به یاد او باشید و هر چه هست از او بخواهید. نماز را بهتر است در اوّلین فرصت، یعنی اوّل وقت، قبل از هر کاری به جا آورید. این خود، تمرین انضباط است[4].

در غسل کردن، گذشته از تمییز شدن و محو کلّی آثار کثیف، فایده بزرگی نیز برای سلامت انسان وجود دارد. به طوری که پزشکان اسلامی و اروپایی تشخیص داده‌اند، استحمام و دستمالی بدن در زیر آب، عضلات و پوست را تقویت می‌کند و در اثر سرد شدن یک سمت بدن، جریان خون بهتر می‌شود.[5]

نقد و بررسی

مطلب در این نیست که احکام عبادی و آموزه‌های دینی، فاقد کارکرد فردی و اجتماعی و دنیایی‌اند؛ بلکه غرض این است که نباید فقط به تبیین کارکردی بسنده کرد تا مخاطب با کشف بدیل، از آموزه دینی دست بشوید؛ همچنان که در مواجهه با این پرسش که آیا مکتب‌های دیگر فاقد این گونه کارکردند. آیا در مغرب زمین، آزادی، کار، نظم، نظافت، وظیفه‌شناسی و غیره وجود ندارد؟ اگر چنین کارکردهایی از دین بر می‌آید، آیا مسیرهای دیگری بهتر یا بدیل از دین تأمین کننده آن نیستند؟[6]

همین پرسش‌ها سبب انفعال او شد چنانکه با صراحت تمام، رسالت انبیا را به آخرت و خدا منحصر، و تصریح کرد که پیامبران، اوّلاً و بالذّات برای اداره امور اجتماع و حکومت و مدیریّت جامعه بر انگیخته نشده‌اند[7]؛ بنابراین، نتیجه آسیب تبیین کارکرد گرایانه، افراط و تفریط معرفت دینی است که زمانی این دین‌شناس را وا می‌دارد که تمام نیازهای دنیایی را از آموزه‌های اسلام جویا شود و زمانی دیگر به تفریط سوق یابد و فقط خدا و آخرت را از دین برگزیند[8].

3. رویکرد خداگرایانه و باطن مدارانه

برخی از متکلّمان و عارفان اسلامی، هدف بعثت و عنصر اصلی در دعوت انبیا را احیای روحی و روانی انسان و قرب الاهی معرفی، و کمتر به نقش دین در حیات دنیایی و عرصه سیاست، حکومت، اقتصاد، فرهنگ و امثال اینها اعتراف کرده‌اند. البته نظریه جداانگاری مطلق دین از امور دنیا نزد متفکران اسلامی به دلیل آموزه‌های وحیانی قرآن و تاریخ تمدّن اسلامی خریداری ندارد؛ ولی گاه با توجّه اکید به غایت نهایی دین، از مقدّمات و مبادی دنیایی غفلت ورزیده‌اند؛ برای نمونه بسیاری از متکلّمان معتزلی و شیعی از طریق قاعده لطف،به تبیین هدف بعثت و اثبات نبوّت اقدام و لطف را به احسان تشریعی خداوند متعالی که منشأ قرب انسان‌ها به اطاعت الاهی و دوری آنها از معصیت وی باشد، تفسیر و تبیین کرده و پیامبر را به برگزیده‌ای از جانب خداوند به سوی بندگانش که چنین رسالتی را به عهده دارد به تصویر کشیده اند[9].

از این رویکرد به خوبی استفاده می‌شود که متکلّمان عدلیّه، گستره شریعت را در قرب به طاعت و بُعد از معصیت الاهی منحصر ساخته و به کارکردهای دنیایی دین توجهّی نداشته‌اند؛ همچنین رویکرد بسیاری از عارفان اسلامی ازجمله محی الدین عربی، قیصری، خوارزمی،قونوی و ... بر این تصویر است که انسان کامل و مقام جمع‌الجمع اعیان ثابته و اعیان خارجیّه، هدف نهایی بعثت پیامبران است. البته این بزرگان در آثار دیگرشان از رویکرد جامع نگرانه دفاع کرده اند[10].

ابن فناری در «مصباح الانس»، گستره دین را در علوم ظاهر و باطن که جملگی از قرآن و حدیث سرچشمه می‌گیرند، بیان می‌نماید[11].

سید حیدر آملی نیز، به اخلاق پسندیده، اشاره می‌کند و با طرح مراتب سه‌گانه انسان، بر قلمرو دین در عرصه شریعت، طریقت و حقیقت تأکید می‌ورزد؛ و اینکه قلمرو دین را در دو بعد علمی یعنی معرفت به خدا، صفات، اسماء، احکام و افعال او، و نیز بعد تربیتی، تبیین می‌کند[12].

4. رویکرد جدا انگاری دین از معرفت دینی

نظریه‌ای تحت عنوان «قبض و بسط تئوریک شریعت» با جداکردن دین از فهم دینى ارائه شد که یکى از لوازم آن نفى وجود قوانین ثابت است که بشر از متون دینى استنباط مى کند و چه بساکه در بستر زمان دگرگون شود، به طورى که تکلیف و قانون ثابتى را نمی توان ثابت و دایم تصور نمود.

به اعتقاد وی (سروش) جمع بین ثبات و تغییر، عمده‌ترین مسأله‌ای بوده است که مصلحان دینی درگیر آن بوده‌اند و در صدد یافتن چاره برمی‌آمدند، از اینرو:

«باید برای جمع بین ثبات و تغییر فرمولی داده شود که هم ثبات را حفظ کند تا دین حفظ شده باشد، هم تغییر را بپذیرد تا تحجر از میان برود و پیشرفت میسر شود. این مشکل احیاگری و اصلاح گری دینی بوده است[13]».

بنابراین نامبرده راه حل جدیدی را پیشنهاد می‌کند که از معرفت‌شناسی نشأت می‌گیرد.به اعتقاد او:«دینی که خداوند برای آدمیان فرو فرستاده است دو وصف بسیار مهم دارد، دین در مقام عمل همانند «رسن»، بی‌جهت است و در مقام نظر همچون طبیعت، «صامت» و «خاموش»، بنابراین، تعریف و توصیف مناسب شریعت و دیانت آن است که دین یک رسن خاموش است[14]».

در جای دیگر می‌نویسد: «باری، همه‌ی سخن در این است که آدمی وقتی به مطالعه‌ی طبیعت یا فهم شریعت روی می‌کند، همه‌ی سرمایه‌ علمی و اندوخته‌های ادراکی خود را در میان می‌آورد، و با تمام شخصیت خویش به فهم و نقد و تحلیل دست می‌برد، ... و چون سرمایه‌ی علمی و اندوخته‌ی فرهنگی مجموع بشر در تحول است، این تحول ناگزیر در جمیع شئون رخنه می‌کند و همه‌ی مدرکات هم نوا و هماهنگ می‌تپند و می‌خروشند و آدمی که فهمش از همه چیز در سیلان و جریان است، فهم دینی خود را نیز نوخواهد کرد و با سایر فهم‌ها پیوند و تناسب خواهد بخشید[15]».در نهایت وی معتقد می شود که ضروریات هم حتی دستخوش تغییر و تحول قرار می‌گیرند چیزی است که نویسنده‌ی مذکور به آن تصریح کرده و می‌نویسد:«باید قبول کرد که در جمیع معارف، و از جمله معرفت دینی، تحول و تکامل فهم مستمراً رخ خواهد داد، خواه در ضروریات و خواه در غیر آن[16]» و در جای دیگر می گوید:«تمام احکام فقهی

شبیه به آن …اسلام، موقت‌اند و متعلق به جامعه‌ی پیامبر و جوامعی که

جامعه هستند، مگر اینکه خلافش ثابت بشود»[17].

نقد و بررسی

نقدهای فراوانی بر این رویکرد از سوی صاحبان اندیشه و معرفت ارائه شده است که عصاره آن عبارت است ازاینکه بر مبنای این نظریه:«دیگر ما نه قرآنی داریم و نه سنتی، و نه فقهی و نه تفسیری، زیرا اگر بنا شود که علوم و معارف متحول و متغیر بشری را دخالت در غایات دینی دهیم، دیگر برای دین و شریعت هیچ گونه ثباتی نخواهد ماند، ولو اینکه گفته شود ما دین و شریعت را ثابت و محترم می‌دانیم.[18]» و به اعتقاد نویسنده‌ی کتاب«شریعت در آئینه معرفت» اگر گفته شود تمامی فهم بشری، چه درباره‌ی شریعت و چه از شریعت، عصری و نسبی است، چگونه می‌توان نظر داد و پذیرفت که اصل دین، حق و مطلق و خالص و کامل و ثابت و مقدس است[19].

و خلاصه اینکه این نظریه،« ترویج شکاکیت و سست نمودن پایه‌های تقلید در احکام را به همراه خواهد داشت»[20].

5. رویکرد جامع‌گرایانه

متکلمان و مصلحان شیعی عمدتا رویکرد جامع‌نگرانه داشته، و قلمرو دین را در تمام اموری که به سعادت دنیا و آخرت انسان مربوط می‌باشد، بیان نموده‌اند.

این گروه با رویکردی معتدلانه به نیازهای دینی انسان اعم از نیازهای دنیوی و اخروی پرداخته و قلمرو دین را در هر دو ساحت دنیا و آخرت مشخص کرده‌اند، بدون این که عقل و تجربه را به حاشیه رانند.

بر این‌ اساس، آموزه‌های پیامبر اسلام و قرآن و سنّت پیشوایان دین در همه شئون حیات انسانی خواه دنیایی یا آخرتی، فردی یا اجتماعی، ظاهری یا باطنی حضور دارد؛ البتّه در اینکه آیا حضور دین در این عرصه‌‌ها، مدیریّتی است یا هدایتی، و بیانگر ساختار و مدل زندگی است یا فقط اصول ارزش ها را بیان می‌کند و نیز آیا حدّاقلی یا حدّاکثری است و اینکه کدام بُعد غایت بالذّات و قصد اوّلی دین و کدام غایت بالعرض و قصد ثانوی است، متفکّران اسلامی اختلاف نظر دارند. بسیاری از متکلّمان پیشین و متفکران و مصلحان معاصر همچون امام خمینی(ره)، طباطبایی، مطهری، مصباح، جوادی آملی، سبحانی و ... در تحلیل هدف بعثت پیامبران،دارای چنین گرایشی هستند که به عنوان نمونه:

صدر المتألهین شیرازی؛ رئیس حکمت متعالیه در آثار فلسفی خود، به رویکردهای مختلف حکما، از جمله ابن سینا در «الهیات شفا»، و فارابی در «آراء اهل المدینة الفاضله»، اشاره می‌کند، و هم به کارکردهای دین در «الشواهد الربوبیه» اشاره می‌کند، و منافع عبادات، اعمال حلال، حرام، مکروه، مباح، مستحب، اسرار نماز و غیره را بیان می‌کند؛ و هم با تمسک به اجتماعی بودن انسان، به نظام اجتماعی دین، تصریح می‌نماید[21].

علامه حلی (720ـ648 ه. ق) قلمرو دین را در عرصه دنیویّات و اخرویّات تبیین نموده است. وی اخبار قطعی بر ثواب و عقاب، معرفی مصالح و مفاسد، تأکید بر معارف عقلیه، ارائه تکالیف، کنترل قوه شهوت و غضب، بیان حسن و قبح‌ها، منافع و ضررها و زوال تنازع‌میان انسانها در اثر زندگی اجتماعی، را در دایره دین دانسته است. در ضمن به روش حکما در باب نیازمندی انسان به دین، در عرصه اجتماعیات تمسک نموده و ضرورت بعثت انبیاء را ثابت نموده است»[22].

شهید مطهری درآثار گوناگون خود، بارها بر گستردگی قلمرو دین و منحصر نبودن آن به امور فردی و آخرتی تأکید کرده‌ و اسلام را آیینی جامع‌نگر دانسته‌اند.

«اسلام... مکتبی است جامع و واقع‌گرا، در اسلام، به همه جوانب نیازهای انسانی، ‌اعمّ از دنیایی یا آخرتی، جسمی یا روحی، عقلی و فکری یا

احساسی و عاطفی، فرد یا اجتماعی توجه شده است»[23].

مقاله

نویسنده علي بخشي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS