كلمات كليدي : هرمنوتيك فلسفي، فهم، پيش داوري، تفسير، مفسر، مولف، نسبي
نویسنده : رضا میرزائی
در قرن بیستم نگرشهای متعددی میان متفکران غربی مطرح شد که هر کدام از آنها مبنای نظریه قرائتهای متعدد از یک متن به حساب میآید. همه این نگرشها بر مفسر محور بودن متن، استقلال معنای متن از مراد مولف و تعدد و بیپایان بودن قرائتها و تفاسیر از متن تاکید داشتند. مهمترین این دیدگاهها نظریه هرمنوتیک فلسفی است. هرمنوتیک فلسفی برخلاف کلاسیک و رمانتیک، دیگر روش فهم متون نیست، بلکه این دیدگاه خود پدیده فهم را به طور فلسفی بررسی میکند و به دنبال تحلیل ماهیت پدیده فهم است. مارتین هایدگر بنیان گذار این نگرش در اوائل قرن بیستم می باشد. به اعتقاد هایدگر پدیده فهم امری تاریخ مند و سیال است و پیش ساختارها و ذهنیت خواننده متن نقش اساسی در پیدایش فهم او از متن دارند. بعد از هایدگر شاگردش هانس گئورگ گادامر دیدگاه هرمنوتیک فلسفی را تکمیل کرد و مدعی شد که انسان بدون پیش داوری ها و پیش دانستهها و پیش ساختارهای ذهنی خود نمی تواند به فهم و تفسیر از یک متن دست یابد.[1]
دستاوردهای هرمنوتیک فلسفی
مهمترین دستاوردهای هرمنوتیک فلسفی در باب فهم و تفسیر متون عبارتند از:
1. تفسیر، یک پدیده مفسر محور است و در نتیجه هدف اصلی از تفسیر یک متن، فهمیدن مراد مولف نیست. مولف نیز یکی از خوانندگان متن است که بر اساس پیش دانستههای تازه میتواند فهم جدیدی از متن داشته باشد.
2. فهم متن یک دیالوگ و گفتمان دو طرفه است. در یک طرف مفسر و ذهنیت و افق معنایی او قرار دارد و در سوی دیگر متن و افق معنایی متبلور در آن. ذهنیت و پیش داوریهای مفسر برای عمل فهم ضرورت دارد. در عین حال مفسر باید از دخالت دادن پیش داوریهایی که موجب کج فهمی میشود بپرهیزد.
3. روند تفسیر و فهم یک متن، یک روند بیپایان است، چون از یک طرف انسان ممکن است به پیش دانستههای جدید دست یابد و از سوی دیگر، خود متن تفسیرهای بیپایانی را بر میتابد.
4. همه فهمها و قرائتهای حاصل از یک متن معتبر هستند و ما هیچ فهم عینی و مطابق با واقع نداریم و هیچ معیاری هم برای داوری و مشخص کردن فهمهای درست از نادرست نداریم.
5. بدین ترتیب نسبیت در فهم متون رسمیت مییابد، چرا که همه فهمها متاثر از پیش داوری و پیش دانستههای مفسران است و آن پیش داوریها نیز تحت تاثیر سنت و تاریخ است. تاریخ و سنت هم همواره در حال تغییر و دگرگونی است. در نتیجه همه فهمها و تفسیرها متحول و نسبی خواهد بود.[2]
نقد هرمنوتیک فلسفی
ایرادات متعددی براین دیدگاه وارد است. از جمله:
1. آموزههای هرمنوتیک فلسفی خودمتناقض و خودشکن هستند، یعنی خودشان را نقض میکنند. به این بیان که اگر هر فهمی نسبی و سیال و متحول است پس هرمنوتیک فلسفی و آموزههای آن مانند: «هر فهمی نسبی است» و در نتیجه تحلیل هایدگر و گادامر از حقیقت فهم نیز امری نسبی، متحول و سیال است. چون این تحلیل از پیش دانستهها و پیش داوریهای آنها ناشی شده است. پس هرمنوتیک فلسفی نمیتواند امری مطلق و ثابت باشد.
2. هرمنوتیک فلسفی مدعی است که برخی از پیش دانستهها ممکن است موجب بدفهمی شود پس باید از آنها پرهیز کرد. از سوی دیگر مدعی است که ما معیاری برای داوری نداریم. حال اشکال این است که اگر معیاری نداریم پس از کجا میتوانیم بفهمیم که کدام پیش دانستهها باعث کج فهمی میشود و کدام یک باعث خوش فهمی. همچنین ادعا میکنند که ما هیچ فهم عینی نداریم. حال از آنها سئوال میکنیم که اگر ما به واقع دست رسی نداریم، پس چگونه میتوانیم تشخیص دهیم که یک متن را کج فهمیدهایم یا درست؟ و تفسیر ما از آن صحیح بوده است یا نادرست؟
3. ما همیشه نمیتوانیم از نیت مولف متن یا گوینده یک گفتار صرف نظر کنیم، چرا که عقلا همیشه از نوشتن یا گفتن یک متن مقصود و منظوری دارند که در صدد انتقال آن به مخاطب خود هستند. لذا هر برداشت و تفسیری نمیتواند بیان کننده مقصود مولف باشد، مخصوصا در مورد متون مقدسی مثل قرآن که وظیفه مفسر دست یافتن به مراد خداوند است. حتی اگر ما از مولف متن هم صرف نظر کنیم باز نمیتوان گفت که یک متن بینهایت تفسیر میتواند داشته باشد، چرا که بین الفاظ و معانی ارتباط خاصی برقرار است و اهل یک زبان الفاظ را برای معانی خاصی وضع میکنند و لذا یک لفظ در نهایت میتواند چند معنا داشته باشد، یعنی معانی محدود داشته باشد.
4. ادعای اصلی این دیدگاه ضرورت دخالت پیش دانستهها در عمل فهم است. در مورد این ادعا باید گفت که ما با انواع مختلفی از پیش دانستهها مواجه هستیم که برخی از آنها در حصول فهم لازم هستند از قبیل؛ معلومات ابزاری مثل لغت، ادبیات، قواعد محاوره عقلایی؛ اطلاعات خواننده و مفسر نسبت به شخصیت مولف و گوینده؛ پیش دانستههای یقینی مفسر مثل اینکه خداوند نمیتواند جسمانی باشد؛ و معلوماتی که امکان استنطاق و به سخن در آوردن متن را فراهم میکند، مثل سئوالهای علمی که برای مفسر مطرح است.
اما یک دسته از پیش دانستهها به نام پیش دانستههای ظنی وجود دارد که استفاده از آنها موجب تفسیر به رای میگردد. در تفسیر متون باید از چنین پیش دانستههایی پرهیز کرد. مانند اینکه کیفیت خلقت انسان در قرآن را بر دیدگاه تکاملی داروین منطبق کنیم.[3]
5. لازمه این دیدگاه نسبیگرایی است که امری مردود و غیر قابل قبول است همچنین بر اساس هرمنوتیک فلسفی راه نقد و انتقاد تفاسیر بسته میشود. چون ارزش همه تفاسیر طبق آن یکسان است.[4]