كلمات كليدي : كلام لفظي، كلام نفسي، متكلم، كلام فعلي
همه مسلمانان به پیروی از قرآن و سنت متفقاند که یکی از صفات خداوند متکلم بودن او است و اما این که حقیقت کلام الهی چیست و آیا کلام خداوند حادث است یا قدیم اختلاف دارند.
مسئله «کلام الهی» ذهن دانشمندان اسلامی را در عصر خلفا به خود مشغول ساخت و به سبب آن مشاجرات و اختلافات غمانگیزی در میان مسلمانان رخ داد که در تاریخ از آن به عنوان «محنت خلق قرآن» یاد میشود.[1]
در این که حقیقت «کلام الهی» چیست نظرات مختلفی ابراز شده که در ذیل به آنها اشاره میشود:
1- کلام الهی همان اصوات و حروفی است که حادث بوده و قائم به ذات خدا نیست بلکه فعل و مخلوق خداوند است؛ یعنی خداوند به قدرت خود، کلام – که همان حروف و اصوات است – را در اجسام ایجاد میکند. بنابراین خداوند به اعتبار این که در غیر خود کلام را ایجاد میکند «متکلم» است. این نظریه شیعه و معتزله است.[2]
2- کلام خدا صفتی ازلی و قدیم است و قائم به ذات الهی است و حروف و اصوات دلالت بر آن میکنند. به این حروف و اصوات «کلام لفظی» و به آن صفت قدیم «کلام نفسی» گفته میشود. این دیدگاه اشاعره است.[3]
3- کلام خدا همان اصوات و حروف است که در ازل ثابت بوده و قائم به ذات پروردگار است و حتی آن چه که قاریان قرآن تلاوت میکنند و ما میشنویم نیز قدیم و ازلی است، بالاتر این که حتی بعضی از آنها گفتهاند جلد قرآن نیز قدیم است. این نظریه منسوب به حنابله و حشویه است.[4]
شکی نیست که حروف و اصوات، مادی بوده و محکوم به زمان و مکان است بنابراین قدیم دانستن آن و قائم دانستن کلام به ذات الهی غیر معقول است. پس نظریه «حنابله» و «حشویه» باطل است.
نظریه اشاعره را نیز نمیتوان پذیرفت چرا که «کلام نفسی» یا عبارت از تخیّل الفاظ است که به آن حدیث نفس گفته میشود و این درباره خداوند صحیح و روا نیست و یا عبارت از علم به مدلولات و معانی الفاظ و عبارات که این همان صفت «علم» است حال آن که اشاعره میخواهند بگویند «کلام خدا» صفتی غیر از صفت «علم الهی» است.[5]
با توجه به مطالب فوق آنچه که درباره «کلام الهی» معقول به نظر میرسد همان دیدگاه شیعه و معتزله است.
البته برخی از اندیشمندان معاصر گفتهاند حقیقت کلام الهی منحصر در ایجاد حروف و اصوات در اجسام نیست. چرا که این قسم از کلام در جایی معنا دارد که خداوند شخصی یا امتی را خطاب قرار دهد مانند سخن گفن خداوند با پیامبران. اما اگر مخاطب خاصی برای کلام خداوند نباشد باید کلام خداوند را عبارت از فعل الهی که خبر از جمال او میدهد و نمایشگر کمال او است، دانست (کلام فعلی) شاهد این سخن آن است که خداوند در چندین جای قرآن فعل خود را کلام خود میداند.[6] این سخن در حقیقت اشاره به نظریه حکمای اسلامی دارد که میگویند:
حقیقت کلام به واسطهی آن چه بر معنای نهان و ناآشنا دلالت میکند، قوام مییابد. اما بقیه خصوصیات، مانند این که متکلم دستگاه تنفس داشته باشد و با نفس کشیدن صدایی در حنجره خود پدید آورد و آن صدا را در فضای دهان و به وسیله زبان شکل دهد و با ترکیب چند صدا کلمهای بسازد و این که شنونده، دستگاه شنوایی داشته باشد که صدا را در شرایطی معین بشنود و... همه این خصوصیات مربوط به مصداق و مورد متکلم بشری است.
بر این اساس میتوان گفت: موجودات خارجی که هر یک معلول علتی است و با هستی خود، هستی علت خود را نشان میدهد، همه کلام خدا هستند و اصولاً سراپای عالم امکان، کلام خداوند هستند و خداوند با این کلمات کمالات اسماء و صفات خود را که نهفته در ذات او است، ظاهر میسازد.[7]