كلمات كليدي : كواكر، فاكس، دوستان، انگلستان
نویسنده : محمد صادق احمدي
مقدمات ظهور کواکرها[1]
پس از مرگ هنری هشتم و ادوارد ششم که به جدایی از کلیسای کاتولیک تمایل بسیاری داشتند و خواهان استقلال کلیسای انگلستان از روم بودند، نوبت به حکمرانی ماری رسید. ماری بر خلاف هنری و ادوارد خواهان برقراری مجدد کلیسای کاتولیک در انگلستان بود و مخالفت با آن را برمیتابید.
ماری در کار خود به حدی شدت عمل نشان داد و به قدری با پروتستانتیزم به مخالفت برخاست که پیروان آن عهد، ماندن در انگلیس را جایز ندانسته و به دیگر کشورهای اروپایی که زیر نفوذ کالون و عقاید پروتستانی بود فرار کردند.
با مرگ ماری و فرا رسیدن حکومت الیزابت در سال 1558 این گروه به انگلیس بازگشتند و مبادی کالونی و پروتستانی را نیز با خود به انگلستان آوردند. در نتیجه در صدد پاکسازی کلیسای انگلستان از عناصر زاید برآمدند و گفتند کلیسای مسیح باید از افکار رومی تصفیه شود.
این گروه که به پیوریتنها شهرت یافتند با شدت عملی که نشان دادند، پادشاهان انگلیس مثل چارلز اول را مجبور به مقابله با خود کردند. در نتیجه این مقابله ها پیوریتانیسم افراطی رو به زوال نهاد و در مقابل ایشان انشعاب رادیکال دیگری ظهور کرد که بعدها بنام کواکرها شهرت یافتند.
ظهور کواکرها
اولین نشانههای این نهضت را باید در فردی جستجو کرد که خود فردی با علایق اصلاحی بود. جرج فاکس (George Fox) پسر یک مرد نساج از دهکده درای تن در "لیستر شایر" بود. والدین او هر دو پارسا بودند و پدرش به خاطر راستی و درستیاش برجستگی داشت.
با طی حوادث قرن هفده و یک سری جریاناتی که برای جرج رخ داد. او از پیوریتانیسم افراطی سخت متنفر شده بود.[2]او همچنین از جنگهای وحشیانهای که درباره حقیقت مسیحیت در گرفته بود سرخورده و از ادعاهای گوناگون کلیساها مایوس شده بود و در واقع به دنبال نوعی حقیقت و فهم دینی جدید بود.[3]
در نتیجه فاکس که از این دست مسایل سرخورده شده بود به زندگی در آوارگی پناه برد و همچنان سرگردان بود تا اینکه به گفته خودش در سال 1646 ابرها رو به زوال و پردهها کنار رفتند.
او خود در مورد مکاشفاتش میگوید:
« هنگامی که به یازده سالگی رسیدم پاکی و پارسا منشی را میشناختم؛ زیرا از کودکی به من یاد دادند که چگونه گام بردارم تا پاک بمانم. خداوند به من آموخت که در هر چیز صادق باشم...خدایی که جهان و آنچه در جهان است را آفریده، در هیکلهای ساخته شده به دستها ساکن نمیشود. چنین چیزی در ابتدا شگفتآور به نظر می رسید. زیرا کشیشان و مردم هر دو عادت داشتند معابد و کلیساهایشان را مکانهای ترسناک، زمین مقدس و معبد خداوند بنامند. اما خداوند آشکارا به من نشان داد...که در دلهای مردم جای دارد...
هنگامی که خدا و پسرش عیسی مسیح مرا به دنیا فرستاد تا بشارت و ملکوت جاودانی او را تبلیغ کنم شادمان بودم که دستور داشتم مردم را به نور درونی و روح و فیض توجه دهم...»[4]
فاکس که برای تبلیغ اندیشههایش به مسافرتهای تبلیغی رفت پس از مدت کمیتوانست برای خود پیروان بسیاری گرد آورد و علیرغم شکنجهها و تمسخرها توانست بین سالهای 1650 و 1660 این نهضت را رشد چشمگیری دهد.
پیوستن بزرگان و نجیب زادگان
پس از دهه 1650 به تدریج برخی از بزرگان نیز با تغییر کیش و کواکر شدن کمک بزرگی به این نهضت کردند. از جمله این افراد "مری فیشر" (Mary Fisher) بود که در مورد کواکرها با سلطان عثمانی نیز جلساتی را برقرار کرد.
دیگری "جیمز نایلر" (James Naylor) بود که پس از مدتی رهبر این جماعت در لندن شد که البته با اشتباهاتش نزدیک بود انجمن را به نابودی بکشاند."روبرت بارکلی" (Robert Barclay) نیز از دیگر افراد سرشناس بود که مقاله وی نمایشگر سیستم عقیدتی کواکرها شد.
"ویلیام پن" (William Penn) نیز از دیگر افراد سرشناس بود. او فرزند یک دریا سالار بود و به عنوان واعظ و مبلغ در خدمت انجمن بود.
پن بخاطر حمله به دکترینهای کلیسا محکوم به زندان شد ولی با توجه به موقعیت پدرش قلمرو بزرگی در آمریکا به او اعطا شد که او نام پنسیلوانیا را روی آن گذاشت و بسیاری از کواکرها را به آنجا برد تا در کمال رفاه و با قوانین کواکری زندگی کنند.[5]
دوره زجر و شکنجه
کواکرها معمولا توسط کلیساهای دیگر و دولت انگلستان مورد آزار واقع میشدند. البته مسبب اصلی این مساله شاید تا حد زیادی خود کواکرها باشند. زیرا فاکس معتقد بود که خداوند با هر که اراده کند بیواسطه سخن میگوید و هر کسی چه مرد و یا زن میتواند کلام خدا را بشنود؛ بنابراین از نظر او وجود کشیش یا روحانی هیچ ضرورتی نداشت.[6]
در نتیجه فاکس و مبلغینش به هر مجلس مذهبی که وارد میشدند به تحریک مردم پرداخته و سخنان کشیش را قطع میکردند و نتیجه این میشد که اغلب اوقات کار ایشان به دعوا و جدال ختم میشد. فاکس در نوشتههای خود از یکی از این موارد چنین گزارش داده است:
«سپس شنیدم که بناست اجتماع بزرگی در ناحیه لستر برگزار شود... از کشیش پرسیدم آیا تو این خانه نوک تیز را کلیسا مینامی؟ یا این که این جمعیت مختلط را کلیسا مینامی؟... اما به جای پاسخ از من پرسید: کلیسا چیست؟ من به او گفتم: کلیسا ستون و زمین حقیقت است که از سنگهای زنده و اعضای زنده ساخته شده است؛ خانهای روحانی که مسیح در راس آن قرار دارد؛ اما او رأس جمعیتی مختلط یا خانهای قدیمی که از آهک و سنگ و چوب ساخته شده، نیست. این پاسخ همه آنان را خشمگین کرد...»[7]
در نتیجه این رویکرد فاکس و طرفدارانش، تقریبا تمام کلیساهای انگلستان به دشمنی با ایشان پرداختند و ایشان را به شدت مورد آزار قرار دادند.
شدت بازداشتها و آزار به حدی بود که در فاصله سالهای 1661 تا 1687 بیش از سیزده هزار فقره بازداشت در میان ایشان روی داد و در مدت کوتاهی بیش از چهار هزار و دویست نفر کواکر در زندانها به سر میبردند.
در نتیجه کواکرهایی که شکنجههای سخت را تحمل کرده بودند در سال 1671جلساتی را به صورت هر چهار ماه یک بار به نام «جلسه برای شکنجهها» تشکیل دادند تا ایمان اعضا را محکمتر کنند.[8]
پس از فاکس
تا زمانی که جرج فاکس زنده بود یعنی تا سال 1691، انجمن همچنان رو به پیش رفت بود و بر تعداد پیروان آن افزوده میشد؛ اما با مرگ فاکس در انجمن دورهای از انحطاط پدیدار شد.
در این مرحله شور و اشتیاق تبلیغ فرو کش کرد و روح عقلی حاکم بر قرن هفده بر روح عارفانه کواکرها غلبه کرد. از سویی با بدست آمدن ایالت آزاد و جدید پنسیلوانیا، انجمن در رفاه کامل بود و از فشار دولت انگلستان و گروههای افراطی دیگر مثل پیوریتن ها نیز رها شده بود. همه این عوامل سبب شد تا کواکرها در خاموشی فرو بروند.
در اواخر قرن هجده و اوایل قرن نوزده "الیزابت فرای[9]" نقش موثری در بازسازی این انجمن ایفا کرد و روح تازهای به آن بخشید.
علت نام گذاری
نام این انجمن از اول کواکرها نبود. ایشان در ابتدا انجمن دوستان و یا فرزندان روشنایی نامیده میشدند، اما بعدها خودشان ترجیح دادند که نامشان کواکر باشد. در مورد علت این نامگذاری دو تفسیر بیان شده است: این نام یا از لرزش و تشنجی است که در هنگام مراسم و جلسات روحانی ایشان رخ میداد و یا از واقعهای که برای فاکس در برابر قاضی بنت Bennett اتفاق افتاد که در خلال آن او به قاضی گفت که در برابر خود بلرزد ولی قاضی گفت که من کواکر (لرزنده) نیستم.[10]
اعتقادات[11]
جمعیت دوستان در شمار افراطیهای چپ (رادیکال) جهان مسیحیت قرار دارد. آنها کلیسایی هستند که فاقد هر گونه شعائر و اصول ایمانیاند و یک پیکره مذهبی بسیار ساده را تشکیل می دهند.
در سالهای 1921 تا 1931 رهبران این انجمن مجموعهای تهیه کردند که افکار و اندیشههایشان را بازتاب میداد و دربردارنده ادوار تاریخی این کلیسا بود.
کواکرها هیچ چیزی را به عنوان سند رسمی نمیشناسند و حتی کتاب مقدس را نیز فقط گاهی در جلسات خود میخوانند و به پیروی از فاکس بیشتر روی نور باطنی تاکید میکنند.
البته ایشان عقایدی مثل تثلیث، الوهیت و در عین حال انسانیت عیسی، گناه اولیه و نجات، بازخرید توسط عیسی، رستاخیز او و ملهم بودن کتاب مقدس موافقند و با دیگر انشعابات مسیحی در مورد این امور هم نظر هستند.
کواکرها برای اعتقادنامهها و اصول ایمانی هیچگونه ارزشی قائل نیستند. یکی از اعضای ایشان در کنفرانس لوند (Lund) گفته بود: «در حالی که این اعتقادنامهها از سوی دیگران کافی شمرده میشود بر انجمن دوستان ضدیت با آن لازم است.»[12]
میان اعضای کلیسا هیچ تفاوتی مثل آنچه در کلیسای کاتولیک معمول است وجود ندارد و عبادت الهی به صورت سکوت و در پرتو نور انجام میشود و جماعت ممکن است سکوت را تا یک ساعت و یا بیشتر ادامه دهند.
کواکرها تعمید ندارند و عشای ربانی را هم برگزار نمیکنند و معتقدند که هر غذایی عشای ربانی است و زندگی مملو از شعارها است و نباید مراسم جدایی به عنوان شعار انجام شود.
ایشان با بردهداری نیز به شدت مخالف بودند و از عوامل اصلی برچیده شدن آن در قرن نوزده و بیست بودند. همچنین در جنگ جهانی نیز با اقدامات صلح جویانه خود جایزه نوبل سال 1947 را از آن خود کردند.
کلیسای کواکرها در قرن بیست و پس از ایجاد یک رنسانس به دو کلیسا تقسیم شده است. یک گروه، اجتماعی بوده و گروه دیگر علمی هستند. مقر کواکرها در وودبروک و نزدیکی بیرمنگهام است و پیروان آن حداکثر صد و شصت و پنج هزار نفرند.