كلمات كليدي : گذار دوم جمعيت، انقلاب جمعيتي، تغييرات جمعيتي، باروري زير سطح جانشيني، كاهش تعداد زنان در سن باروري، افزايش سالخوردگي
نویسنده : مريم اميني يخداني
نظریه انتقال اول جمعیت که تغییرات در میزانهای موالید و مرگومیر را به موازات گذار از شرایط اقتصادی، اجتماعی و سنتی قبل از مدرن، به یک جامعه مدرن صنعتی و شهری توصیف میکند،[1] در طول قرن 19م که چندین محقق فرانسوی، متوجه تغییراتی در خانوادههای کشورشان شدند، صورت جدیدی به خود گرفت. آنها دریافتند میزان باروری نکاحی و تعداد فرزندان خانوادهها در حال کاهش است. این همان چیزی است که بعدها تحت عنوان انقلاب جمعیتی نام گرفت.
نوتشتاین (Notestein) (1945م) بهعنوان یکی از محققانی که، نقش اساسی، در شکلگیری تئوری گذار جمعیت داشته، بر اهمیت کاهش مرگومیر و فرآیند مدرنیزاسیون در گذار تاکید دارد. وی بر این باور است که گذار جمعیت پدیدهای جهانی است و همه کشورها را با هر سطحی از توسعه دربر خواهد گرفت.
بونگارت (Bongaarts) از دیگر محققان گذار، در مقاله خود اینگونه مطرح میکند: مردم بهتدریج کاهش باروری را با کاهش مرگومیر تطبیق میکنند، زیرا تعادل قدیم جمعیت بههم خورده و تعادل جدید با سطوح پائین باروری و مرگومیر ایجاد شده است. و اگر باروری در آینده در سطح خیلی پائین باقی بماند، حجم جمعیت سریعاً کاهش خواهد یافت.
پس از این تغییرات و مطالعات، مفهوم گذار جمعیتی دوم، در کشورهای صنعتی که به سطحی از توسعه رسیده و باروریشان در زیر سطح جانشینی قرار داشت؛ نخستینبار توسط وندکا (Van de kaa) (1986) و لستاق (Lesthaeghe) (1998) مطرح و بهکار گرفته شد.
این مفهوم برای توضیح تغییرات جمعیتی در کشورهای غربی بعد از 1950 وضـع شـد و اولین نشانههای آن با افزایش نرخ طلاق مخصوصاً در آمریکا و کشورهای اسکاندیناوی مشاهده شد. در نیمه دوم دهه 1960 باروری در این مناطق، شروع به کاهش کرد و الگوی سن در هنگام ازدواج تغییر یافت، نسبت افراد مجرد، میزان همخانگیهای قبل و بعد از ازدواج، دوران طلاق و بیوگی افزایش یافت.[2]
در این شرایط میزان مرگومیر بیش از میزان موالید، سالخوردگی افزایش، تعداد زنان در سن بارداری کاهش و باروری به زیر سطح جانشینی رسید.
چند دهه کاهش باروری در این کشورها بر ساختار سنی آنان تاثیر گذارده و این کشورها را با کاهش نیروی کار کارگری مواجه ساخته، این امر منجر شده تا این کشورها کمبودهای کارگری خود را با کارگرانی از اروپای جنوبی، ترکیه و مراکش برطرف نمایند.
ورود کارگران با خانوادههایشان به این کشورها (برخلاف تصور سیاستمداران) موج تازهای از مهاجرت را در اروپا بهوجود آورد. مهاجرتی که از دهه 1990 به بعد عامل تعیینکننده رشد جمعیت بوده، بهطوری که برخی کشورها اقداماتی جهت محدود کردن تعداد مهاجران انجام دادند اما این اقدامات در نهایت تاثیر چندانی نداشته است.
پس از این تغییرات و مطالعات، لسـتاق و وندکـا مفهوم "گذار دوم جمعیتی" را بهعنوان چارچوبی برای توضیح تغییرات قابل ملاحظهای که در شکل خانواده و همچنین تغییرات ناشی از کاهش ناگهانی و بسیار زیاد باروری که در اروپا غربی از دهه 1960 مشاهده شد، بهکار بردند.
به نظر ایشان (ون دکا و لستاق) در حالیکه گذار اول نتیجه کاهش طولانیمدت مرگومیر است، گذار دوم نتیجه کاهش باروری به زیر سطح جانشینی میباشد و این تفاوت اساسی بین گذار اول و دوم میباشد.[3]
نظریه گذار دوم جمعیت[4]
این نظریه ناظر به تغییراتی است که در سطح ازدواج، باروری و جامعه رخ میدهد. کاهش میزان ازدواج، افزایش سن در اولین ازدواج، افزایش همخانگیهای قبل و بعد از ازدواج، افزایش طلاق و کاهش ازدواج مجدد بعد از طلاق و بیوگی از تغییراتی است که در سطح ازدواج رخ میدهد.
کاهش باروری با به تعویق انداختن فرزندآوری، بالا رفتن سن والدین شدن، کاهش باروری به پایینتر از سطح جایگزینی، کارآمدی وسایل پیشگیری از باروری و افزایش باروریهای خارج از ازدواج، تغییراتی را که در سطح باروری رخ میدهد شامل میشود.
درطول گذار دوم تغییراتی نیز در سطح جامعه رخ میدهد، برخی از آنها عبارتاند از: استقلال فردی، خود واقعیسازی، دموکراسی، عدم تعهد به بخشهای حکومتی و شبکههای جهانی و نیز سرمایه اجتماعی به سمت جلوههای بیانگرانه و ضعف یکپارچگی اجتماعی، رفتارسازی مجدد دولت، انقلاب جنسی، از بین رفتن اقتدار مردان، رهاسازی زنان و افزایش استقلال اقتصادی زنان.
مراحل گذار دوم جمعیت
لستاق سه مرحله را در گذار جمیعتی دوم چنانکه در اروپای مرکزی و شمالی رخ داده است مشخص میکند:
مرحله آغازین؛ این مرحله بین سالهای 1955 و 1970 است که سه عنصر را شامل میشود: اولاً در این مرحله عوامل تسریع کنندهای در جهت افزایش روند طلاق وجود دارد. ثانیاًَ انفجار جمعیت پایان یافته، در زمینه ازدواج، طول مدت ازدواجها کاهش یافته و باروری در تمام سنین کاهش محسوسی داشته است که این امر بر مبنای انقلاب در وسایل پیشگیری بهویژه پیشگیریهای هورمونی جدید و همچنین احیای مجدد IUD میباشد. ثالثاً کاهش در سن ازدواج که بین سالهای 1880 تا1920 در بسیاری از کشورهای غربی آغاز شده بود، متوقف شده و درصد افراد ازدواج کرده زیر 25 سال بهطور قابل ملاحظهای کاهش یافته است.
مرحله دوم؛ بین سالهای 1970 تا 1985 است، همخانگیهای پیش از ازدواج در بسیاری از مناطق اروپا افزایش مییابد و درصد بالای این همخانگیها کاهش میزان ازدواج را جبران میکند. همچنین باروری غیرنکاحی (نامشروع) در خارج از واحدهای زناشویی (Consensual Union) افزایش مییابد.
مرحله سوم؛ از اواسط 1980 به بعد رخ میدهد، با افزایش نرخ طلاق به بالاترین سطح مشخص میشود و این امر بر کاهش ازدواج مجدد هم برای افراد بیوه و هم برای افراد طلاق گرفته (مطلقه) تأکید میکند، همخانگیهای بعد از ازدواج و زندگی منفک از یکدیگر بهعنوان جنبههای جدیدی جایگزین ازدواج میشود که بر باروری بعد از سن 30سالگی تأثیرگذار است. تقریباً اکثر کشورهای غربی (نه همه آنها) به این مرحله رسیدهاند و کشورهای مدیترانهای در مرحله دوم قرار دارند.[5]
لستاق همچنین برخی از مشخصههای این مرحله را که بر رفتار باروری تاثیرگذار است به شرح ذیل بیان میدارد:
1) افزایش تحصیلات و استقلال اقتصادی زنان.
2) افزایش آمال و آرزوهای اقتصادی و مصرفگرایی که تقاضا برای افزایش اشتغال زنان را به اندازه مردان در پیدارد.
3) افزایش سرمایهگذاری مردان و زنان برای توسعه شغل و رقابتی که بین زن و مرد در زمینه شغلی به وجود میآید.
4) افزایش ایدهها و نگرشهای پستماتریالیستی، استقلال اخلاقی و انتخاب آزاد.
5) تاکید بیشتر بر کیفیت زندگی و بهخصوص اهمیت بیشتر به اوقات فراغت.
6) افزایش جدایی و طلاق.
لستاق از پیشگامان مطالعه باروری و تغییرات آن در بستر و زمینه تاریخی-فرهنگی جامعه است و معتقد است که گذار باروری در یک جامعه فقط از طریق رهآورد آزادی و انتخاب عقلانی امکانپذیر است و در جوامعی که این فرآیند را طی نکردهاند همه چیز از جمله تعیینکنندههای باروری نیز از اختیار فردی خارج است و از طریق هنجارهای فرهنگی جامعه، بهویژه هنجارهای نظام اجتماعی به فرد تحمیل میگردد. بنابراین عقلانیت فردی که لازمه زندگی درجهان امروزی است در رفتار باروری آن جوامع مشاهده نمیشود. وی در بررسیهای خود به این نتیجه دست یافت که تغییرات الگوی باروری در دوران گذار، صرفاً یک امر اقتصادی و محاسباتی نبوده، بلکه این گذار همراه با تغییر نگرش نسبت به امور این جهانی است که در غرب رخ داده است.[6]
گذار جمعیتی دوم بهعنوان یک چارچوب مفهومی، تغییرات در روابط جنسی را مدنظر دارد و تحت عنوان تغییرات مهمی که در روابط زناشویی و روابط خانوادگی رخ میدهد، مطرح میشود. در روابط خانوادگی در پس هر تصمیمی درباره داشتن یا نداشتن فرزند، ازدواج کردن یا نکردن یک سری مذاکرات و صحبتهایی وجود دارد که در آن انتظارات افراد (زن و مرد) و قدرت چانهزنی آنها مهم به نظر میرسد. در گذار جمعیتی دوم تغییرات قابل ملاحظهای در روابط زندگی بهوجود آمده و قدرت چانهزنی دو طرف به صورت مساوی تقسیم شده است، همانگونه که آزاد شدن زنان از سلطه و قیود نظام پدرسالاری، قدرت تصمیمگیری آنها را در امور مربوط به تشکیل خانواده و ازدواج طی این مرحله افزایش داده است. این روند بهدنبال خود یک رویکرد جدیدی از زندگی را ارائه داد که فارغ از زندگی پدرسالارانه بود. در این زمینه کاهش باروری و تغییرات اشکال خانواده تغییرات جدیدی هستند که توسط نقشهای جدید زنان فهم و ادراک میشوند، این نوع تغییرات بر اساس خودمختاری و استقلال زنان و عدم وابستگی آنها به مردان رخ داده است.[7]
گذار جمعیتی دوم با تعهد کمتر و روابط آسیبپذیرتر بین زن و مرد و همچنین تاخیر نقش والدینی و کاهش بسیار زیاد باروری مشخص میشود. بهعبارت دیگر، به تعویق انداختن ازدواج و موالید اول، افزایش همخانگیها، طلاق و کاهش باروری به زیر سطح جایگزینی از مشخصههای گذار دوم محسوب میشود.
جدول تفاوتهای گذار اول و دوم جمعیت[8]
الف) ازدواج
|
ردیف
|
گذار جمعیتی دوم
|
گذار جمعیتی اول
|
1
|
کاهش میزان ازدواج و افزایش سن در
اولین ازدواج
|
افزایش میزان ازدواج و کاهش سن ازدواج
|
2
|
افزایش همخانگی های قبل و بعد از ازدواج
|
سطح پایین همخانگی
|
3
|
افزایش طلاق و زودرسی آن
|
سطح پایین طلاق
|
4
|
کاهش ازدواج مجدد بعد از طلاق و بیوگی
|
سطح بالای ازدواج مجدد
|
ب) باروری
|
ردیف
|
گذار جمعیتی دوم
|
گذار جمعیتی اول
|
1
|
کاهش باروری از طریق به تعویق انداختن فرزندآوری و بالا رفتن سن والدین شدن و کاهش باروری به پایینتر از سطح جایگزینی
|
کاهش در باروری نکاحی از طریق کاهش باروری در سنین بالا و پایین بودن سن والدین شدن
|
2
|
کارآمدی وسایل پیشگیری از باروری
|
کم بودن وسایل پیشگیری و ناقص بودن فاصلهها
|
3
|
افزایش باروریهای خارج از ازدواج
|
کاهش در باروری نامشروع
|
4
|
افزایش مدتزمان بدون فرزند ماندن افراد
|
نادر بودن زوجین بدون فرزند
|
ج) پسزمینه اجتماعی
|
گذار جمعیتی دوم
|
گذار جمعیتی اول
|
- افزایش نیازهای با نظم بالا
- استقلال فردی، خود واقعیسازی
- ارزشهای کار و اجتماعی شدن و دموکراسی
- تعاملات متمایز و ارزشهای منفعل
- عدم تعهد به بخشهای حکومتی و شبکههای جهانی و نیز سرمایه اجتماعی به سمت جلوههای بیانگرانه و ضعف یکپارچگی اجتماعی
- رفتارسازی مجدد دولت، دومین موج سکولاریزاسیون، انقلاب جنسی، از بین رفتن اقتدار مردان، رهاسازی زنان
- افزایش تقارن در نقشهای جنسیتی و استقلال اقتصادی زنان
- سازماندهی دوره زندگی منفعلانه و سبکهای زندگی متفاوت و آیندهای باز
|
- پیش شرایط برای نیازهای اساسی ازدواج
- درآمد، شرایط شغلی، خانهداری
- بهداشت، سواد، امنیت اجتماعی، سازمانهای بوروکراتیک و ارزشهای نظامی خشک
- افزایش عضویت در اجتماعات سیاسی و کشوری با گرایش شبکههای جهانی و قدرت یکپارچه اجتماعی
- نظامهای هنجاری قوی توسط دولت و کلیسا، اولین ازدواج سکولاریزه شده و مراقبتهای سیاسی و اجتماعی
- جداسازی نقش جنسیتی، سیاستهای خانواده
- گذار نظم یافته زندگی و ازدواج مدبرانه و تسلط یک مدل زندگی
|