دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

قاتلان امام حسین(ع) (2)

No image
قاتلان امام حسین(ع) (2)

كلمات كليدي : بجدل بن سليم، بُدَيل بن صُريم، بحر بن كعب، بشر بن خوط، بُكَير بن حُمران احمري، جرير بن مسعود حضرمي، حجار بن ابجر بجلي

نویسنده : سيد علي اكبر حسيني

بجدل بن سلیم

در برخی از منابع از او به عنوان غارتگر نعلین سیدالشهداء(ع) در روز عاشورا یاد شده است.[1] همچنین گفته شده که پس از شهادت امام حسین(ع)، بجدل بن سلیم انگشت ایشان را با تکه شمشیری شکسته برید و انگشتر آن حضرت(ع) را به غارت برد.[2]

پس از قیام مختار، به دستور او، بجدل را به سبب ارتکاب جنایتهایش در کربلا دستگیر کردند. مختار دستور داد تا نخست انگشتانش را قطع کردند، سپس دست و پایش را بریدند و به همان حال او را رها کردند. او آن قدر در خون خود غلتید تا اینکه به هلاکت رسید.[3]

بحر(ابجر) بن کعب

بحر بن کعب که در برخی از منابع با نام ابجر بن کعب شناخته می‌شود،[4] یکی دیگر از سپاهیان عمر بن سعد بود که در کربلا حضور یافت و علیه فرزند رسول خدا(ص) شمشیر کشید. نقل شده که او در عصر روز عاشورا، با شمشیر به سوی امام حسین(ع) حمله‌ور شد. عبدالله بن حسن(ع) به حمایت از عموی خود، دستش را سپر قرار داد و به بحر گفت: «ای پسر زن ناپاک! می‌خواهی عمویم را بکشی؟» در این هنگام بحر شمشیر خود را فرود آورد، ضربت شمشیر دست او را قطع کرده و آن را به پوست آویزان کرد، پس او فریاد زد: «ای مادر!»

امام حسین(ع) عبدالله را در آغوش کشید و او را به سینه چسبانید تا اینکه سرانجام عبدالله بر روی سینه امام حسین(ع) جان داد.[5]

بحر بن کعب از کسانی است که پس از شهادت اباعبدالله(ع) دست به غارت شلوار، لباسها و وسایل ایشان زد[6] و لباس کهنه‌ای که امام(ع) به تن کرده بود را از بدن حضرت(ع) بیرون آورد و امام(ع) را برهنه بر روی زمین رها کرد.[7]

پس از واقعه کربلا بحر به مرضی سخت مبتلا شد به گونه‌ای که دستانش در زمستان خشک می‌شد و در تابستان به شدت مرطوب می‌گشت و از آن خون و چرک بیرون می‌آمد وضع بر همین منوال بود تا اینکه سرانجام بر اثر این بیماری جان سپرد.[8]

بُدَیل بن صُریم

از بدیل به عنوان قاتل، یا یکی از قاتلین حبیب بن مظاهر در واقعه کربلا یاد شده است. پس از شهادت حبیب او سر آن شهید را بر گردن مرکب خود آویزان کرد. او همچنان سر حبیب را با خود حمل می‌کرد تا اینکه نزد عبیدالله بن زیاد حاضر شد.[9]

نقل شده زمانی که لشکر کوفه به شهر بازگشت، قاسم پسر حبیب بن مظاهر که در آن زمان بالغ نشده بود، سر پدرش را همراه بدیل مشاهده نمود، پس به سویش شتافت و از او جدا نمی‌شد تا اینکه بدیل متوجه او شد و از او پرسید که چه می‌خواهد؟ قاسم گفت: «این سر پدر من است که همراه توست آن را به من بده تا به‌ خاک بسپارم.» بدیل گفت: «پسرکم، امیر[عبیدالله بن زیاد] خوش ندارد که کسی این سر را به خاک بسپارد؛ و من امید دارم که امیر به سبب کشتن صاحب این سر، به من پاداشی شایسته دهد.»

در این هنگام قاسم به بدیل گفت: «اما خداوند به سبب این کار به تو جزای بدی می‌دهد؛ به خدا قسم کسی را کشته‌اى که بهتر از تو بود.» سپس گریست و رفت.

چندین سال بعد و در روزگار امارت مصعب بن زبیر، قاسم به عنوان رزمنده، وارد اردوگاه مصعب که در باجمیرا در حال جنگ با دشمنانش بود، شد. او در آنجا قاتل پدر خود را در خیمه خود دید. پس به انتظار فرصت مناسب نشست تا انتقام خون پدر را از او بگیرد. سرانجام این فرصت برایش فراهم شد و او در حالی که بدیل در خواب نیمروزى بود بر او حمله کرد و آن قدر با شمشیر به او ضربه زد تا اینکه بدیل جان داد.[10]

بشر بن حویطر قانصی

برخی از منابع از او به عنوان یکی از سپاهیان عمر بن سعد یاد کرده‌اند و آورده‌اند که او در واقعه عاشورا، عبیدالله(عبدالله) بن عبدالله بن جعفر را به شهادت رسانده است.[11]

بشر بن خوط

از بشر بن خوط -که نام پدرش در بعضی از مصادر حوط و سوط نیز به ثبت رسیده است- به عنوان یکی از رزمندگان سپاه امیرمؤمنان(ع) در نبرد جمل یاد شده است.[12] اما او در روز عاشورا با سپاه کوفیان همراه شد و با آنان به جنگ سید و سالار شهیدان آمد و در به شهادت رساندن جعفر بن عقیل نقش ایفا کرد.[13] کاری که باعث شد مورد لعن و نفرین امام جواد(ع) در زیارت ناحیه مقدسه قرار گیرد. بشر همچنین در به شهادت رساندن عبدالرحمن بن عقیل با عثمان بن خالد جهنی مشارکت کرد. [14]

مختار پس از قیام، دستور تعقیب او را صادر کرد. عبدالله بن کامل او را در حالی که به همراه عثمان بن خالد قصد فرار به جزیره را داشت دستگیر کرد و آنان را در موضعی به نام بئر الجعد گردن زد و هلاکت آن دو را به مختار خبر داد. پس به دستور مختار بازگشت و بدنشان را سوزانید.[15]

بُکَیر بن حُمران احمرى

از دیگر کسانی که نامش در روز عاشورا در شمار یکی از افراد سپاه عمر بن سعد به ثبت رسیده، بکیر بن حمران است. او در ایام خلافت عثمان از افراد مورد اعتماد و نزدیک خلیفه به شمار می‌رفت؛ بعضی از منابع از نقش بکیر در برخی از حوادث و رخدادهای این ایام سخن به میان آورده مطالبی را به ثبت رسانده‌اند.[16]

بکیر همچنین از یاران و همراهان زیاد بن ابیه در زمان حکمرانی زیاد در کوفه به شمار می‌رفت. او به دستور زیاد در پی دستگیری یکی از یاران حجر بن عدی به نام عبدالله بن خلیفه طایی برآمد. بکیر و یارانش عبدالله را در مسجد عدی بن حاتم یافتند؛ عبدالله به دفاع از خود پرداخت و با آنان درگیر شد. در این درگیری عبدالله زخمی شد در این هنگام با استمداد جستن خواهر عبدالله از مردم قبیله طی، بکیر فرار کرد و نزد زیاد بن ابیه بازگشت و او را از ماجرا مطلع ساخت.[17]

بکیر در زمان امارت عبیدالله بن زیاد نیز یاری خود را از او دریغ نکرد. روایت شده که پس از اطلاع ابن‌زیاد از محل اختفای مسلم بن عقیل، او به محمد بن اشعث مأموریت داد تا با گروهی از افراد تحت امر خود -که بکیر بن حمران نیز، یکی از این افراد بود- به محل اختفای مسلم بروند و او را به اسارت گرفته یا به شهادت برسانند. زمانی که مسلم از آمدن مأموران ابن‌زیاد با خبر شد، شمشیر کشید و با آنان به نبرد پرداخت. مدت چندانی از آغاز نبرد نگذشته بود که بکیر به سوی مسلم حمله برد و ضربتى بر دهان مسلم وارد آورد؛ در اثر این ضربت، لب بالاى مسلم قطع شد و دندان‌هاى پیشین مسلم افتاد و لب پایین او نیز مجروح گردید. مسلم هم ضربتى بر سر و ضربتى دیگر بر گردن بکیر، فرود آورد و او را به شدت زخمی کرد.[18] سرانجام پس از ساعتی نبرد مسلم به اسارت نیروهای محمد بن اشعث درآمد و او را نزد عبیدالله بن زیاد بردند. پس از گفتگوی کوتاهی که بین مسلم بن عقیل و ابن‌زیاد صورت گرفت، عبیدالله دستور داد تا مسلم را بالای دارالإماره برده به شهادت برسانند از این‌رو دستور داد تا بکیر بن حمران که در مبارزه با مسلم بن عقیل، به شدت زخمی شده بود را حاضر کنند تا به انتقام ضربتی که مسلم در نبرد به او زده بود، او را بالای دارالعماره برده گردن بزند. بکیر مسلم را - در حالی که تکبیر می‌گفت و درود بر رسول خدا(ص) می‌فرستاد و می‌فرمود: «اللهم احکم بیننا و بین قوم غرونا و کذبونا و اذلونا؛ بارالها تو خود میان ما و میان مردمی که ما را فریب داده و دروغ گفتند و ما را خوار شمردند داوری کن»- بالای قصر برد و او را به شهادت رساند.[19]

پس از شهادت مسلم، بکیر نزد ابن زیاد بازگشت. ابن‌زیاد گفت: «او را کشتی؟» گفت: «بله» عبیدالله گفت: «وقتی او را بالای دارالعماره می‌بردی چه می‌گفت؟» بکیر گفت: «تکبیر و تسبیح می‌گفت و استغفار می‌کرد و چون خواستم خونش را بریزم گفت: خدایا تو خود میان ما و میان مردمی که ما را فریب داده و دروغ گفتند و ما را خوار شمردند داوری کن. پس به او گفتم: نزدیک بیا سپاس خدای را که قصاص مرا از تو گرفت. آنگاه ضربتی به او زدم کارگر نیفتاد. گفت: ای برده این زخم که زدی به عوض خون تو بس نیست؟» ابن‌زیاد گفت: «هنگام مرگ نیز گردن فرازی؟» بکیر گفت: «آنگاه ضربتی دیگر بر او زدم و او را کشتم.»[20]

جریر بن مسعود حضرمی

جریر نیز از جمله کوفیانی بود که برای نبرد با امام حسین(ع) و یارانش با عمر بن سعد و یارانش همراه شد و به سرزمین کربلا وارد گردید. در عصر عاشورا و پس از شهادت امام(ع) او کمان حضرت(ع) را به سرقت برد[21] و به همراه تنی چند از سپاهیان عمر بن سعد دست به غارت کاروان امام حسین(ع) زد و حله‌ها و کالای ورس و یک شتر را از کاروان امام به غارت برد.[22]

حجار بن ابجر بجلی

او بزرگ قبیله بکر بن وائل و از اشراف کوفه به شمار می‌آمد.[23] پدرش ابجر از مسیحیان عراق بود که در اواخر خلافت امیرمؤمنان(ع) از دنیا رفته بود؛ اما حجار به دین اسلام گرویده بود.[24] در زمان امارت زیاد بن ابیه، حجار با او همراه شد و با او حشر و نشر داشت تا جایی که راضی شد به مانند بسیاری از سران مزدور کوفه به درخواست زیاد بن ابیه تن در دهد و بر ضد حجر بن عدی گواهی دهد گواهی‌ای که مستمسک و بهانه‌ای شد تا معاویه حجر را به شهادت برساند.[25]

حجار بن ابجر به همراه جمعی دیگر از سران و اشراف کوفه از جمله کسانی بودند که برای امام حسین(ع) نامه نوشتند و او را به شهر کوفه دعوت کردند؛[26] اما با حضور ابن‌زیاد در کوفه به جمع یاران عبیدالله در دار الاماره پیوست و به دستور او به متفرق کردن مردم از اطراف مسلم پرداخت.[27]

روایت شده که وقتی امام حسین(ع) دعوت عمر بن سعد را برای پذیرفتن بیعت با یزید رد کرد، عمر بن سعد نامه‌ای به ابن‌زیاد نوشت و او را از رد این خواسته باخبر ساخت. عبیدالله که از این عمل امام(ع) به شدت برآشفته شده بود به همراه اشراف کوفه و یارانشان به نخیله رفت و در آنجا اردو زد و سپس از آنجا حجار بن ابجر و شبث بن ربعی و دیگر اشراف کوفه را به یاری عمر بن سعد فرستاد.[28] نقل شده که ابن‌زیاد حجار را امیر هزار سوار و پیاده گردانید و وی را روانه کربلا کرد تا به ابن‌سعد بپیوندد.[29]

در روز عاشورا و پیش از آغاز جنگ، امام(ع) در ضمن سخنانش، حجار بن ابجر و برخی دیگر از اشراف کوفه را خطاب قرار داد و به آنان فرمودند:

«مگر شما نبودید که به من نامه نوشته بودید که میوه‌ها رسیده، باغها سرسبز شده و نهرها لبریز گردیده، اگر بیایی بر سپاهی که برایت آماده شده وارد خواهی شد.» اما حجار در پاسخ منکر این دعوت شد و آن را تکذیب کرد.[30]

در پی قیام مردم کوفه به رهبری مختار، حجار به کمک دیگر اشراف کوفه برخاست و به مقابله با انقلابیون پرداخت؛ اما شکست خورد و راه به جایی نبرد.[31] در زمان امارت مختار بر کوفه نیز با دیگر اشراف مخالف مختار همراه شد و در نبرد اشراف کوفه علیه مختار، موسوم به "یوم السبیع" شرکت کرد؛ اما با قبول شکست مجبور به فرار از کوفه شد و به مصعب بن زبیر پیوست.[32]

او در خدمت مصعب بن زبیر بود و همراه او در جنگهایش شرکت جست. در یکی از این جنگها، حجار به عنوان فرمانده از سوی مصعب به جنگ عبیدالله بن حر فرستاده شد.[33] در جنگ مصعب با عبدالملک بن مروان حجار در صف سپاهیان مصعب قرار گرفت؛ اما با دریافت وعده حکمرانی اصفهان، همانند بسیاری دیگر از اشراف از یاری مصعب دست کشید و به عبدالملک مروان پیوست.[34]

حجار بن ابجر از تابعین طبقه اول در کوفه به شمار می‌رود.[35] او از امام علی(ع) و معاویه حدیث روایت کرده و شخصی به نام سماک نیز از او روایت نقل کرده است.[36]

مقاله

نویسنده سيد علي اكبر حسيني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

Powered by TayaCMS