کلمات کلیدی :مهدويت، شرق شناسان، گرلف فان فلوتن، ديويد ساموئل مارگليوث، ادوارد گرانويل براون، هانري كربن، ماربين، يوخن ربكه
نویسنده :عليرضا شمس
مهدویت در آثار شرق شناسان
از سالیانی دور علم شرق شناسی در همه ابعاد اسلام وارد شده و به همه عرصههای علمی و تاریخی اسلام همچون قرآن، پیامبر اسلام، تمدن اسلامی، امامان، واقعه غدیر و تاریخ اسلام نظر داشته است.
برخی از شرق شناسان از منظر تاریخیگری و برخی با نگاه پدیدار شناسانه، برخی از روی غرض ورزی و شیطنت و جمعی با شیفتگی و شیدایی، به این موضوع پرداخته اند. دلدادگی و شدت دوستی برخی از آنها سبب شده تا با ابعاد جدیدتری از اسلام همچون دعا و نماز بیشتر آشنا شده و در این اواخر اقدام به ترجمۀ صحیفۀ سجادیه و دعای عرفه نمایند. از قرن هجدهم میلادی پژوهشهای شرق شناسی به موضوعات جدیدتری چون منجی گرایی، مصلح، آخرالزمان، رستگاری که از مدخلهای بین الادیانی نیز در مباحث مهدویت شمرده میشود، گسترش پیدا کرد.
از جمله افرادی که تحقیقات خود را شرق و ملل شرقی قرار دادهاند و بالطبع در مباحث مهدویت و منجی گرایی قلم فرسایی نمودهاند عبارتند: ژوزف آرتور کنت دوئوبینو (1882-1816)، جیمز دار مستتر (1894-1849)، ایسگناس گلد تسیهر (1921-1850)، دیوید ساموئل مارگلیوث (1940-1858)، ادوارد گرانویل براون (1926-1862)، گرلف فان فلوتن (1903-1866)، هامیلتون الکساندر رسکین گیب (1975-1895)، هانری کربن (1978-1903)، آنه ماری شیمل (2002-1922)، ماربین و یوخن رُبکه متأسفانه هیچ زندگینامهای از این دو در منابع فارسی دیده نشده است.
"گرلف فان فلوتن"[1] (1903-1866)
او از جمله افرادی است که در باب مهدویت قلم فرسایی نموده است. خاورشناسی هلندی و از شاگردان هم وطن خود "دخویه" (1909-1836) میباشد. او به طور عمده دربارۀ «جاحظ» پژوهش کرده و در سال 1900 م کتابی به عنوان «فیلسوف طبیعی عرب در قرن نهم: جاحظ» به زبان فرانسه منتشر کرد. کتابهای «المحاسن»، «الاضداد» «البخلاء» جاحظ را در سالهای 1894 و 1900 میلادی در لندن، همراه با مقدمههای تحلیلی به چاپ رساند. همچنین رساله «النابتة» جاحظ را در مجموعه کنگره شرق شناسی 1898م. انتشار داد. کتاب دیگر و مهم او در تحلیل تشیع و عقاید مهدویت با نام «پژوهشهایی درباره عرب سالاری، تشیع و عقاید مهدویت در دوره اموی» در آمستردام 1894م. به فرانسه منتشر کرد. نگاه او در این کتاب بیشتر تاریخی است و تاریخیگری را بر پدیدار شناسی ترجیح میدهد و هضم بسیاری از روایات آخرالزمان که در احادیث شیعه آمده برای او ممکن نیست و پیشگوییهای آخرالزمان را نیز مانند استاد خود "دخویه" رد میکند. البته "فلوتن" همچون «دوگوبینو» و «گلد تسهیر» و دیگران موضوعات مختلف و متعدد مهدویت را رد نمیکند. به عنوان مثال "فلوتن" در کتاب اخیر خود گسترش تفکر مهدوی را از شیعیان میداند:
«مسلماً اعتقاد به ظهور مهدی و انتظار او در بدو امر مختص به آل بیت نبوده بلکه فکر مهدی منتظر به واسطۀ گسترش نفوذ شیعه و فکر مهدویت در میان مسلمانان توسعه یافت. چنان که در بین اهل سنت نیز شیوع یافت. به طوری که یادبود مهدیهای دیگر مانند سفیانی و قحطانی و دیگران را به کلی از لوح خاطر آنها زدود. بدون شک پیشگویی راجع به اینها و انتظار ظهور ایشان از نفوس مسلمانان بیرون نرفته است.[2]»
"دیوید ساموئل مارگلیوث"[3] (1940-1858)
وی از جمله شرق شناسانی است که در زمینه اسلام و اندیشههای اسلامی دارای آثار پژوهشی است. او در آکسفورد در زمینه ادبیات کلاسیک و زبانهای سامی تحصیل نمود و به واسطه زبانهای سامی که درباره ادیان ابراهیمی و در حوزه شرق شناسی است، با فرهنگ اسلامی و سرزمینهای اسلامی آشنا گشت. تألیفات او شامل «محمد و پیدایش اسلام» 1905م.، «اسلام» 1911م.، «تحول اسلام در آغاز راه» 1914م.، «روابط میان عرب و یهود» 1924م.، و تنها مقاله او در دائرة المعارف این دین و اخلاق با عنوان «مهدی» است. "مارگلیوث" درباره مهدویت همچون "دار مستتر" و "گلد تسهیر" به علل تحقق یابی مهدویت در تازیخ اسلام میپردازد و معتقد است مهدویت از زمان "محمد بن حنیفه" فرزند امام علی (ع) توسط "مختار بن عبیدالله" و توسط عدهای از هواداران محمد بن حنیفه – فرقه کیسانیه- به وجود آمده که پس از کشته شدن او عنوان مهدی (عج) را به او اطلاق نمودهاند.
وی پس از نقل حدیثی که آمدن عیسی بن مریم را وعده داده است، به تأثیر پذیری مسلمانان از یهودیت و مسیحیت اشاره نموده و معتقد است که آمدن منجی در اسلام همان آمدن مسیح در میان یهودیان و نصاری است.
"ادوارد گرانویل براون"[4] (1926-1862)
او نیز اگر چه یکی از برجستهترین ایرات شناسان است و در تاریخ و ادبیات ایران آثار در خور توجهی دارد، ولی در فرقههای بابیت و بهائیت تحقیق بیشتری نموده و از اصل مهدویت و ظهور منجی دور گشته است. علت این دور شدن هیاهوی به عمل آمده در زمان ظهور "محمد علی باب" است. اکثر شرق شناسان تحت تأثیر فرقه بابیت قرار گرفته و از تحقیقات مباحث بزرگتری چون مهدویت عقب ماندند. نگاه او به قرآن و پیامبر اسلام بر خلاف بسیاری از شرق شناسان منصفانه است.
"هانری کربن"[5] (1978-1903)
وی از برجستهترین شرقشناسانی است که سالهای زیادی از عمرش را در ایران سپری نمود و در میان ایرانیان از شهرت فراوانی برخوردار است. "کربن" در پاریس دیده به جهان گشود و در خانوادهای که به مذهب کاتولیک پایبند بودهاند، پرورش یافت. در سال 1925 به اخذ لیسانس از دانشگاه سوربی نایل آمد و در سال 1926 به گواهینامه عالی فلسفه (.S E. D) دست یافت.
"هانری کربن" در پاریس به مدرسه زبانهای شرقی نیز وارد شد و در آن جا با زبان عربی و سانسکریت آشنایی پیدا کرد و در سال 1925 م. از این مدرسه دیپلم گرفت. کربن در سال 1931م. به دستیاری دوستانش مجلّهای به عنوان (اینجا و اکنون Hicet Nanc) منتشر ساخت. وی در طول تحصیل دانشگاهی، از ژیلسون (H.Gilsan) که در فلسفه قرون وسطی تسلّط داشت، بهره گرفت و روش تفسیر متون فلسفی را از وی آموخت. و همچنین از درسهای خاورشناس نامدار فرانسه ("لوئی ماسینیون" L.Massignon) سود برد. در پاریس به فلسفه پدیدار شناسی ("ادموند هوسرل" E.Husserl) علاقه مند شد و فلسفۀ وجودی ("مارتین هایدیگر" M.Heidegger) نیز سخت، نظر او را جلب کرد به طوری که رهسپار آلمان شد و با "هایدیگر" از نزدیک تماس گرفت و شیوۀ تأویل فلسفی را از وی آموخت و مجموعه مقالاتی از هایدیگر را با عنوان متافیزیک چیست؟ از آلمانی به فرانسه برگرداند. با حکمت الاشراق سهروردی آشنا شد و جهت دیدن آثار خطی او به استانبول سفر کرد. در سال 1978م. انجمن شاهنشاهی فلسفه او را به عضویت انجمن و به سمت استادی انتخاب کرد. کربن در اکتبر 1978م. در پاریس دیده از جهان فرو بست.
هانری کربن بر خلاف برخی از خاورشناسان پیش از خود مهدویت را از دیدگاه تاریخی نمینگرد و مانند آنان در صددد ارزیابی و بررسی عوامل تاریخی پیدایش این فکر نیست، بلکه با نگاهی پدیدار شناسانه به مسئله مینگرد. در روش پدیدار شناسی بررسی و مطالعۀ یک پدیده حتی بیش از پرداختن به حقانیت و کشف دلیل آن اهمیت دارد و محقق سعی میکند که مجموعه عوامل یک فکر را به صورت شبکهای و منسجم شناسایی کند و نظری درباره صحت و حقانیت یک پدیده ندارد. در سلسله مباحث نبوت و امامت، وی امام شناسی را ادامه و بسط نبی شناسی میداند و سلسله امامت را بر محور امام مهدی (عج) که ادامه امام شناسی در عصر ماست قرار میدهد و مسئلۀ مهدویت را در پدیدار شناسی شیعه، دارای مرکزیت میداند. او میگوید:
«اسلام شیعی مبتنی بر نوعی پیامبر شناسی است که در یک امام شناسی بسط پیدا میکند...وظیفه حکومت نبوی، تداوم و حفظ معنای وحی الهی، یعنی باطن است. وجود اسلامی معنوی نیز وابسته به همین حفظ باطن است و گرنه اسلام با گونههای ویژه آن، دستخوش همان فرایندی میشد که در مسیحیت، نظامهای کلامی را به ایدئولوژیهای اجتماعی و مهدویت کلامی را به عنوان مثال به مهدویت اجتماعی و به امر عرفی تبدیل کرد.[6]»
از دیدگاه "کربن" مهدویت به معنای تغیر باطن دین و ظهور امام، احیای دوباره حیات انسانها میباشد. در این باره میگوید:
«ظهور امام عین تجدید حیات آنان است و معنای عمیق اندیشه شیعی غیبت و ظهور امام نیز جز این نیست.»[7]
او معتقد است که امام حاضر است، اما مردم خود را از دیدار او محروم نموده و در پس حجاب قرار گرفته و توانایی معرفت را از دست داده از این رو میگوید:
«افراد با ناتوان ساختن خود برای رؤیت امام، او را نسبت به خود در پس حجاب قرار دادهاند؛ زیرا آنان اعضای «درّا که تجلی الهی» و این «معرفت قلبی» را که در معرفت شناسی امامان تعریف شده بود، از دست داده یا فلج کردهاند.»[8]
در جایی دیگر میگوید:
«...تا زمانی که انسان توان شناخت امام را نداشته باشد، سخن گفتن از ظهور او بی معناست، ظهور امام، واقعهای نیست که ناگهان روزی اتفاق افتد، بلکه امری است که هر روز در وجدان مومنان شیعی، حاصل میشود....ظهور آینده امام، مستلزم استحاله قلب انسانهاست و این ظهور تدریجی به ایمان پیروان و نفس وجود آنان بستگی دارد. اخلاق جوانمردی از همین جا ناشی میشود و این اندیشه همه خلقیات شیعی را در خود دارد.»[9]
وی در ادامه مطلب جنین می گوید:
«به عقیده من، مذهب تشیّع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهی میان خدا و خلق را همیشه زنده نگه داشته و به طور مستمر و پیوسته ولایت را زنده و پا برجا میگذارد. مذهب یهود، نبوت را که رابطهای است واقعی میان خدا و عالم انسانی، در حضرت کلیم ختم کرده و پس از آن به نبوت حضرت مسیح و حضرت محمد (ص) اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع میکند و نیز مسیحیان بر حضرت عیسی متوقف شدند و اهل سنت از مسلمانان نیز در حضرت محمد (ص) توقف نموده و با ختم نبوت در ایشان دیگر رابطهای بین خالق و خلق موجود نمیدانند. تنها مذهب تشیّع است که نبوت را با حضرت محمد (ص) ختم شده میداند، ولی ولایت را که همان رابطه هدایت و تکمیل میباشد، بعد از آن حضرت و برای همیشه زنده میداند. رابطهای که از عالم انسانی به عالم الوهی حکایت میکند. به واسطه دعوتهای دینی قبل از موسی و دعوت دینی موسی و عیسی و محمد (ص) و بعد از حضرت محمد به واسطۀ همین رابطه ولایت، جانشین وی – به عقیدۀ شیعه – زنده بوده و هست و خواهد بود و این حقیقتی است زنده که هیچ نظر علمی هرگز نمیتواند آن را از خرافات شمرده و از لیست حقایق حذف نماید. به عقیده من همه ادیان بر حق بوده و یک حقیقت زنده را دنبال میکنند و همه ادیان در اثبات وجود یک حقیقت زنده مشترکند. آری، تنها مذهب تشیع است که به زندگی این حقیقت، لباس دوام و استمرار پوشانده است.»[10]
سخن "ماربین" و "یوخن ربکه" در باب مهدویت
در انتها جملاتی از از ماربین و یوخن ربکه که در باب مهدویت بیان داشتهاند، نقل مینمائیم. متأسفانه هیچ زندگینامهای از این دو در دست نیست یا لااقل رویت نشده است. فقط درباره این دو گفته شده که آلمانی هستند و رُبکه در سال 1383 جهت شرکت در یک کنفرانس علمی به اصفهان سفری داشته است.
"ماربین" وجود حجت در هر عصر را موجب زنده شدن امید در جامعه میداند و در این باره میگوید:
«از جمله مسائل بسیار مهم اجتماعی که همواره میتواند موجب امیدواری و رستگاری گردد، همان اعتقاد به وجود یک حجت در هر عصر و انتظار اوست. شیعه عقیده دارد که انسان چون به هنگام شب در بستر میرود، باید به این امید بخوابد که صبح هنگام چون از خواب برخیزد و ببیند که حجت عصر ظهور کرده است در تأیید او آماده باشد و عقیده دارند که همه مردم و دولتهای روی زمین تابع او و تحت حکومت آنها خواهند بود. شیعه مجتهدین را نواب حجت عصر میدانند و البته بر دانشمندان علوم اجتماعی روشن است که اگر همچو عقیدهای در میان فرد فرد ملتی گسترش یافته و رسوخ کند، ناچار روزی اسباب طبیعی آن برای آنان فراهم خواهد آمد. یأس و حرمان عامل همه گونه نکبت و ذلت است و ضد آن پشت گرمی، امیدواری و قوت قلب از روی اعتقاد مایه فلاح و نجات میگردد.»[11]
"یوخن ربکه" نظریه پرداز در مسائل کارآفرینی است و سخنان او را به علت ویژگیهایی که دارد در میان شرق شناسان آوردهایم. اگر چه چنین کسانی به نوعی در زمرۀ شرق شناسان قرار میگیرند، زیرا به گفتۀ "هنری دوکا ستری" کسی که سالهایی را به شرق سفر میکند یا در آنجا زندگی میکند، به نوعی مستشرق است. "ربکه" از جمله کسانی است که درباره حضرت مهدی (عج) تحقیقات فراوان نموده و دوستدار آن حضرت است او می گوید:
«کسی که در فرایند توسعه و تکامل قرار بگیرد، ناچار است این مسیر را ادامه دهد و نمیتواند خود را متوقف کند. کسی که توانسته است از نظر توسعه و تکامل روحی و معنوی به این طول عمر دست پیدا کند، باید زمینۀ توسعۀ اجتماعی و فرهنگی هم به روز باشد و از جامعۀ بشری جلوتر باشد. بی گمان این فرد هدفها و برنامههایی دارد و جامعه را به سوی هدف ویژهای هدایت میکند من از نظریههای اقتصادی و نظریههای پدیداری شروع کردم و به این نتیجه رسیدم که دولت حضرت مهدی (عج) دولتی است که در آن خلاقیت، علم و نوآوری و همچنین کارآفرینی، وجه اساسی خواهد بود. این کارآفرینی، موجب ثروتمند شدن افراد نمیشود. چون در آن زمان دنبال ثروت نخواهد بود، چرا که مردمان آن روزگار ثروتمندند. آنها برای رسیدن به دانشهای گوناگون میکوشند. من به نتیجههایی رسیدم که شما شیعیان رسیدهاید و این خیلی جالب است.»[12]