كلمات كليدي : پارادايم، كوهن
نویسنده : سيد محمد تقي موحد ابطحي
واژۀ «پارادایم» برای اولین بار در زبان انگلیسی در قرن پانزدهم به معنای یک «مثال یا الگو» به کار رفته و هنوز هم در این معنا به کار میرود. همچنین نزدیک به چهارصد سال، واژۀ «پارادایم» به معنای مشتقات مختلف صرفیِ یک کلمه استعمال شده است[1]، اما واژه «پارادایم» در استعمال امروزین آن، در حوزههای مختلف علوم انسانی و اجتماعی، ریشه در کتاب «ساختار انقلابهای علمی»(1962) اثر تامس ساموئل کوهن[2] (1922-1996) دارد. پارادایم سنگ بنای نظریه کوهن درباره علم است. کوهن شیوه پیشرفت یک علم را در شکل زیر خلاصه کرده است:
پیش علم .... علم عادی .... بحران ..... انقلاب ....... علم عادی جدید ..... بحران جدید[3]
که تمامی این مراحل بر اساس پارادایم معرفی میگردند. برای مثال در علم عادی، تحقیقات بر اساس پارادایم فراگیری که مورد تایید جامعه علمی است، انجام می شود، بحران وقتی پیش میآید که پارادایم موجود از حل برخی مسائل عاجز میشود و پارادایمهای رقیب پا به عرصه وجود می گذارند و انقلاب زمانی است که پارادایم جدید جایگزین پارادایم قبلی می شود.
به عقیده کوهن خصوصیتی که علم را از غیر علم متمایز میسازد، وجود پارادایمی است که یک سنت علم عادی را حفظ کرده و استمرار میبخشد. بر این اساس مکانیک نیوتنی یک علم به حساب میآید، اما جامعهشناسی به دلیل فقدان یک پارادایم هدایتکننده فعالیتهای علمی، نمیتواند به منزله علم شناخته شود[4]. دیدگاه کوهن در این زمینه در مقابل اصل تحقیق پذیری تجربی و استقراءگرایی پوزیتیویستهای منطقی و همچنین ابطال گرایی پوپر قرار دارد.
ایدهای که کوهن در پرتو اصطلاح پارادایم دنبال میکند، قبلا توسط تولمین و هنسن مطرح شده بود. آنها بر اهمیت ناپیوستگیهایی که در پرتو آن دانشمندان پدیدارها را به طریق جدیدی ملاحظه میکنند، تاکید داشتند[5]. این موضوع تحت عناوین دیگری همچون چارچوبهای مرجع[6]، جهانهای گفتمان[7]، بازیهای زبانی[8]، کلان نظریههای پشتصحنه[9] یا چارچوبهای اندیشه[10]، گرانبار از تئوری بودن مشاهدات[11] و ... قبل و بعد از کوهن دنبال شده است. اصطلاحاتی همچون دوره، مکتب و مدرسه که در حوزه فلسفه، فقه و اصول کاربرد دارد و ناظر به ساختار معرفتی مبتنی بر اصول، مبانی و پیشفرضهای متفاوت از ساختاری دیگر است و نتایج متفاوتی را به همراه میآورد[12]، تا حدودی به ایده طرح شده توسط کوهن شباهت دارد.
با وجود نقش کلیدی پارادایم در نظریه کوهن، وی تعریف دقیقی از این اصطلاح ارائه نکرده و آن را به نحوی مبهم و در تعابیری متفاوت به کار برده است؛ به طوری که خانم مارگرت مسترمن بیش از 21 معنا برای پارادایم در آثار کوهن شناسائی کرده است. مسترمن در پایان مقاله خود پیشنهاد میکند که این معانی متکثر را میتوان در سه محور دستهبندی کرد:
1. پارادایمهای متافیزیکی که دربردارنده درک کلی ما از عالم است.
2. پارادایمهای جامعهشناختی که به مثابه دستاوردها و راهحلهای علمی یک مسئله توسط جامعه علمی پذیرفته شده است.
3. پارادایمهای ابزاری که ناظر به ابزارهای خاص تحقیقی است که مورد پذیرش جامعه علمی قرار گرفته است و منجر به حل مسائل علمی میشوند[13].
کوهن در واکنش به مسترمن بیان میدارد: هر چند تعبیرات مختلفی از پارادایم عنوان کرده است، ولی هرگز بیش از دو تعریف در مورد پارادایم ارائه نداده است: پارادایم فلسفی که مجموعه نمادها، عقاید، ارزشها و تکنیکهایی است که افراد یک جامعه علمی برای مسائل خود به کار میبرند. این تعریف اولیهای است که کوهن از پارادایم ارائه میکند و به واسطه ابهامهایی که در عناصر چهارگانه یاد شده وجود داشت، کوهن در پی نوشت ساختار انقلابهای علمی بر عنصر چهارم تاکید بیشتری کرده و تعریفی جامعه شناختی از پارادایم ارائه میکند که عبارت است از Exemplar، الگو یا مثالوارهای که دانشجویان در طول تحصیل خود آنها را یاد گرفته و با بهره جستن از قواعد اساسی آنها میکوشند مشکلات باقیمانده علم عادی را حل کنند[14]. با وجود این توضیحات، «دادلی شی پر» و «جرد بوخدال» باز کوهن را به جهت تردید میان معنای عام یا فلسفی و معنای خاص یا جامعه شناختی از پارادایم مورد انتقاد قرار داده و به تاثیرات نامطلوب استفاده مبهم کوهن از واژه پارادایم در تاریخ علم اشاره میکنند[15].
کوهن در تکملهای که بر چاپ دوم ساختار انقلابهای علمی(1969) نگاشت، به کارگیری تعابیر مختلف درباره پارادایم و استعمالات مختلف این واژه پذیرفت[16]، اما آن را نقصانی برای نظریه خود ندانست و با استناد به بحث ویتگنشتاین درباره مفهوم بازی استعمالات مختلف، این واژه را این چنین تشریح کرد: امکان ندارد شرایط لازم و کافی فعالیتی را که بازی نامیده میشود تعیین نمود یا به عبارت دیگر تعریف جامع و مانعی از بازی ارائه کرد، اما این امر ما را از به کارگیری واژه بازی منع نمیکند. همین وضعیت نسبت به واژه پارادایم وجود دارد[17].
با این اوصاف، ارائه یک تعریف جامع از پارادایم که تمامی معانی مورد نظر کوهن را دربرگیرد، کار دشواری خواهد بود، ولی میتوان گفت که به عقیده کوهن، پارادایم مجموعه ویژهای از مفاهیم، باورها، پیشپندارها، نظریهها، قوانین، ابزارهای اندازه گیری و نحوه به کارگیری آنها، قواعد و موازین روششناختی و معرفتشناختی و بالاخره مجموعهای از تعهدات مابعدالطبیعی و دستورالعملهای شبه اخلاقی جامعه علمی است که به دانشمندان میگوید چه چیزی مسئله است و باید برای یافتن پاسخهایی برای آن به جست و جو بپردازند و این پاسخها باید در قالب کدامین مفاهیم و اصطلاحات صورتبندی شود و با کدام اصول و نظریهها هماهنگی داشته باشد تا پژوهش آنها منجر به رشد ثمر بخش علم عادی گردد[18].
با توجه به برداشتی که از مفهوم پارادایم در اندیشه کوهن به دست می آید، دانشمندانی که در دو پارادایم مختلف مشغول به فعالیت هستند، از عقاید و ارزشهای کاملا مختلفی پیروی کرده، چیزها را به گونه دیگری دیده، به مطالعه چیزهای جدید پرداخته، و در یک کلام چنان عمل میکنند که گویا به طور ناگهانی به سیارهای دیگر منتقل شده و در جهان کاملا متفاوتی نسبت به جهان پیشین زندگی میکنند. آراء کوهن در این زمینه برگرفته از آراء «ژان پیاژه» و «ب.ل. ورف» در روانشناسی ادراک و روانشناسی گشتالت است. کوهن از مثالهای چندی برای تفهیم هر چه بهتر این بحث استفاده کرده است: آنچه در جهان دانشمند به شکل اردک (در مثالی دیگر جام) جلوهگر میشود، به ناگهان تغییر یافته و به شکل خرگوش (دو نیم رخ) ظاهر میگردد[19].
چنین دیدگاهی که ناظر به نقش بسیار برجسته پارادایم در انجام تحقیقات علمی است، قیاسناپذیری پارادایمهای علمی را به همراه خواهد داشت، چرا که به هیچ معیار مشترک و فراتر از جامعه علمی برای داوری میان دو پارادایم اعتقادی ندارد[20]. نتیجه قیاسناپذیری پارادایمها نیز نسبیگرایی علمی است، هر چند کوهن در پی نوشت کتاب ساختار انقلابهای علمی میکوشد که خود را از اتهام نسبیگرایی مبرا کند. کوهن همچنین به واسطه الگویی که برای جایگزینی پارادایمها ارائه کرد، مورد سختترین حملات قرار گرفت. برای مثال لاکاتوش عبور از یک پارادایم به پارادایم دیگر را در اندیشه کوهن به سان گرائیدن به آئیینی باطنی دانسته که در فرایندی اسرار آمیز، عرفانی و غیر عقلانی انجام میشود[21].
علی رغم تمام انتقاداتی که به نظریه کوهن و به خصوص مفهوم پارادایم وارد شد، افراد بسیارى در پى بیان تعاریف جدید از پارادایم برای فهم تحولات به وقوع پیوسته در رشتههاى علمى دیگر (علوم سیاسی[22]، مدیریت[23]، تاریخ[24]، شهر سازی[25]، حمل و نقل[26] و ...) برآمدند. در حوزه جامعهشناسی نیز جامعهشناسانی همچون روبرت فردریک، گوردن، افرت، فیلیپس، هون و .... از مفهوم پارادایم برای بررسى چگونگى رشد و تحول نظریههای جامعهشناسى، تفکیک بین دیدگاه اثباتى و غیراثباتى در جامعهشناسى، مقایسه تاریخ رشد جامعهشناسى با علوم دیگر، شناخت وضعیت فعلى جامعهشناسى جهت بیان ضعف و قوتهاى موجود در تئوریها و روشها، پیشبینى آینده جریانهاى عمده در جامعهشناسى و ... استفاده کردهاند. البته این افراد معمولا پارادایم را به معانی بسیار متفاوتی از جهانبینی گرفته تا یک نظریه بسیار محدود در یک حوزه خاص علم مورد استفاده قرار دادهاند و این امر عملا به یک نحو نابسامانی در کاربرد این واژه انجامیده است. البته در این بین کسانی همچون «مسترمن» و «ریتزر» بحثهای نظری گسترده و عمیقی درباره واژه پارادایم انجام دادهاند؛ برای مثال مسترمن علوم را به چهار نوع (علوم غیر پارادایمى، یک پارادایمى، دو پارادایمى و چند پارادایمى) تقسیم کرد و جورج ریتزر معتقد است که جامعهشناسى مصداق نوع چهارم علوم از نظر مسترمن مىباشد. به عقیده ریتزر «پارادایم یک تصور بنیادى از موضوع است که در پى حل این موارد است: آنچه بهتر است مطالعه شود، سئوالهائی که بهتر است پرسیده شود، چگونه این سئوالات پرسیده شود، قوانینى که بهتر است در تفسیر و حل سئوالها دنبال شود. پارادایم وسیعترین واحد مورد وفاق در یک علم است و موجب تفاوتگذارى بین اجتماع علمى از اجتماع غیرعلمى میشود. پارادایم مثالها، تئوریها، روشها و ابزاری که در یک علم مورد استفادهاند را بیان میدارد.» و به سه پارادایم موجود "واقعیت اجتماعى"، "تعریف اجتماعى" و "رفتار اجتماعى" در علوم اجتماعی آمریکا اشاره کرده و عناصر چهارگانهای که در تعریف پارادایم برشمرده است را در این سه پارادایم نشان داده است. البته وی تاکید می کند که هیچگونه حصر منطقى در بیان انواع سهگانه پارادایم در جامعهشناسى وجود ندارد و تنها دلیل طرح این سه نوع پارادایم روند تاریخى جامعهشناسى و وضعیت فعلى آن است[27].