دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

درک عام Common Sense

No image
درک عام Common Sense

كلمات كليدي : واقع گرايي، كارل پوپر، جي اي مور، توماس ريد

نویسنده : علي حسين خاني

در متون فلسفی فارسی زبان، برای اصطلاح انگلیسی «Common Sense» ترجمه و معادل‌های گوناگونی ارائه شده است که از آن جمله می‌توان به درک عام، عقل سلیم، حس عام، عقل مشترک، تلقی عام، قضاوت عرفی، عقل عرفی، فهم متعارف، عرف عام، و شعور معمول اشاره کرد. بطور کلی، می‌توان درک عام را عبارت از آن چیزی دانست که مردم، بطور عموم و مشترک، در مورد آن توافق دارند و هم عقیده‌اند. به عبارتی، درک عام به فهم طبیعی مردمان در مورد یک موضوع اشاره می‌کند، و به باورها یا گزاره‌هایی ارجاع می‌دهد که برای افراد بسیاری، درست و صحیح بنظر می‌رسد، بدون آنکه نیاز به معرفتی ویژه یا دانشی خاص داشته باشد. به همین دلیل، بنظر می‌رسد که درک عام نوعی قابلیت بنیادین برای موجودات عاقل است تا بدان وسیله بتوانند از تجربیات خود در تشخیص و متمایز ساختن امور واضح، برقراری ارتباط اولیه با این امور و نیز پرهیز از تناقضات آشکار در باب آنها، استفاده کنند.

در نگاه ارسطو، یکی از نخستین فیلسوفانی که از این مفهوم بهره برده است، درک عام به یک توانایی ادراکی متمایز اشاره دارد که هر پنج حس در آن جمع شده‌اند. بنابراین، در نظر وی، درک عام به این دلیل «عام»[1] خوانده می شود که چیزی است مشترک میان هر پنج حس و نیز «درک»[2] نامیده می‌شود چون در گروه توانایی های ادراکی[3] قرار می‌گیرد، و دقیقا ً به این دلیل است که نوعی درک حسی است نه قابلیتی عقلانی، یعنی چیزی است مشترک میان حیوانات عاقل و غیرعاقل[4]. به این ترتیب، آنچه که ارسطو «درک عام» می‌نامد و آنچه که فلاسفه جدید به این نام می‌خوانند بسیار متفاوت خواهند بود و نام یکسان این دو را باید صرفا ً تشابهی زبانی (اشتراک لفظی) در نظر گرفت.

البته گاهی نیز درک عام را با «شهود»[5] نزدیک می‌دانند، به این معنا که درک عام حاکی از توافقی عمومی است در درک شهودی مجموعه بزرگی از افراد یک گروه یا جامعه در باب موضوعی خاص. اما گروهی دیگر از فلاسفه، درک عام را با فلسفه متعارض می‌دانند. آنها معتقدند که معمولا ً با مطالعه آثار اغلب فلاسفه، خصوصاً فیلسوفانی همچون جرج برکلی[6] یا دیوید هیوم[7]، گزاره‌ها و ادعاهای گوناگون و به یک معنا، عجیبی را می‌یابیم که بنظر می‌رسد بکلی با فهم متعارف ما از امور جهان متعارض‌اند، همچون این ادعا که جهان زاده ذهن ما است.

در عصر جدید، می‌توان جان لاک[8] را از جمله فلاسفه‌ای دانست که بسیار بر عقل سلیم تأکید می‌کند و یکی از اصول اساسی خود را تأمل در «تجربه متعارف»[9] و تحلیل دقیق آن می‌داند[10]. توماس رید[11]، فیلسوف اسکاتلندی و از منتقدان هیوم، نمونه دیگری است از این گروه از فلاسفه. وی معتقد است که فلسفه هیچ ریشه دیگری بجز درک عام یا عقل سلیم ندارد؛ همین اصول بوده اند که فلسفه را رشد داده‌ا‌ند و فلسفه نیز دائما ً از آنها تغذیه کرده است[12]. در واقع، یکی از پروژه های مهم وی تلاش در جهت آشتی دادن و نزدیک کردن بیش از پیش فلسفه با قواعد مبتنی بر درک عام بود. با این وجود، بسیاری از فلاسفه نیز درک عام را از وجوه گوناگون رد کرده‌اند، و دلایل خود را در قالب واژگان و برچسب‌هایی همچون «غیر فلسفی»، «جزم‌گرایانه»، «مصادره به مطلوب کننده» یا «افراطی» ارائه داده‌اند[13].

فلاسفه قرن بیستم نیز از این مفهوم در ارائه دیدگاه های خود بهره بسیاری برده اند، که می توان جی ای مور[14]، فیلسوف تحلیلی قرن بیستم را به عنوان یکی از برجسته ترین شخصیت ها در این زمینه نام برد. مور برای ایجاد چالش و محک زدن مدعیات متافیزیکی نو-هگلی های آن زمان، بر دو نکته مهم تأکید می ورزید: پذیرش فهم متعارف یا عقل سلیم و نیز بهره‌گیری از معانی معمول کلمات[15]. وی مدعی بود که با استفاده از این ابزارها می توان بسیاری از ادعاها را سنجید و بطلان احتمالی آنها را بسرعت تشخیص داد. بنابراین، بنظر وی می بایست ابتدا معانی کلمات و عبارات را با دقت و درستی فهمید و سپس به قضاوت و ارائه حکم نشست. مور، در مقاله معروف خود به نام «دفاع از درک عام»[16] ادعا می کند که می توان به امور یقینی دست یافت و مهمترین ابزار در این راه پذیرش درک عام یا فهم متعارف است. به عبارتی، بنظر مور آن دسته از دیدگاه های فلسفی را که عامه مردم بطلانشان را بدیهی می‌دانند می‌بایست طرد کرد، همچون این ادعا که جهان ساخته ذهن ما است، یا اینکه دستیابی به معرفت اساسا ً ناممکن است. او همچنین با بهره‌گیری از درک عام از گزاره هایی بدیهی و یقینی صحبت می‌کند، همچون اینکه «هیچگاه در کره ماه حضور نداشته ام»، «پیش از من نیز عالم وجود داشته است» و غیره، و آنها را «بدیهی گویی» یا «توضیح واضحات»[17] می‌نامد. بنظر مور، همه می‌توانند تأیید کنند که چنین گزاره‌هایی صادق‌اند. در واقع، هدف وی در بیان این گزاره ها، روشن ساختن و توصیف دیدگاه درک عام ما درباب جهان و در ادامه، رد شک گرایی قوی در باب آنها است[18]. بنابراین، مور بیش از هر چیز بر این نکته تأکید داشت که در مواجه با مسائل فلسفی باید از عقل عرفی و درک عام مدد گرفت و بر این اساس می‌توان ساختمانی از یقینیات بنا کرد. خصوصا ً در نوشته‌های اخلاقی و فلسفی مور، به مثال ها، بیش از نظریه ها وزن داده شده است و بر قضاوت های معمول در قبال اصول فلسفی تأکید بیشتری روا داشته شده است[19].

کارل پوپر، از جمله فیلسوفانی است که به مفهوم درک عام و عقل سلیم توجه ویژه ای داشت، هرچند رهیافت وی تفاوتی آشکار با رهیافت مور دارد. وی همواره ادعا می کرد که یک واقع گرای متافیزیکی[20] است[21]. در نظر وی، واقع گرا بودن به این معنا است که، در مطابقت با درک عام، باور داشته باشیم که جهان، مستقل از انسان ها وجود دارد[22]. چنانکه پوپر ذکر می کند «وجود من به انتها خواهد رسید بدون آنکه جهان به پایان برسد»[23]. در نگاه او، شاید قویترین استدلال در حمایت از واقع گرایی عبارت باشد از اینکه واقع گرایی، بخشی از درک عام و فهم متعارف ما است. پوپر صراحتا ً اشاره می کند که از جمله تحسین کنندگان عقل عرفی یا درک عام است، هرچند نه تمام بخش های آن، و نیز تأکید می کند که درک عام تنها نقطه شروع ممکن است، اما نباید بکوشیم که بنایی از معرفت یقینی را بر آن بنا نهیم[24]. به همین دلیل، وی در قلمرو درک عام خود را یک واقع گرا بشمار می آورد و به واقعیت ماده، که بنظر او مثَل اعلای آن چیزی است که واژه «واقعی» به آن ارجاع می دهد، باور دارد.

بطور کلی، پوپر معتقد است که از دو جهت می‌توان به مسائل فلسفی، خصوصا ً مشکلات معرفت شناختی، نزدیک شد: (1) همچون مسئله شناخت متعارف یا درک عام و (2) همچون مسئله شناخت علمی[25]. وی تأیید می‌کند که شناخت علمی صرفا ً گسترشی است از درک عام، هرچند معتقد است که مسائل مهمتر و هیجان انگیزتر معرفت شناسی نمی‌تواند تنها محدود به بررسی درک عام باشد، چرا که پژوهش مبتنی بر عقل سلیم بسیار محدود خواهد بود و سبب می‌شود که بسیاری از مسائل جالب توجه از نظر پنهان بمانند[26]. در نگاه پوپر، عقل عرفی یا درک عام باید مورد نقادی واقع شود و تنها در این صورت است که می‌توان از آن بهره برد و به همین دلیل تأکید می‌کند که «تمام استدلال‌های معروف علیه واقع‌گرایی صرفا ً فلسفی نیستند [...] بلکه در عین حال مبتنی بر بخشی از درک عام‌اند که به طور غیرانتقادی پذیرفته شده اند»[27]. به عنوان مثالی دیگر، وی درباب نظریه‌های سیاسی و اجتماعی این بحث را مطرح می‌کند که معمولا ً دیدگاهی وجود دارد مبنی بر اینکه جنگ، فقر و بیکاری نتیجه نیات شیطانی و طرح‌های خبیثانه است. وی چنین نگاهی را بخشی از عقل عرفی یا درک عام می‌داند، اما عقل عرفی نقادی نشده، و به همین جهت، چنین نظریه ای را نظریه توطئه می‌نامد[28]. در واقع، پوپر، در حوزه عقل عرفی، خود را به عنوان شخصی معرفی می‌کند که باور دارد هم ماده (جهان 1) و هم ذهن (جهان 2) وجود دارند و نیز جهانی دیگر که مشتمل بر محصولات آدمی است همچون حدس‌ها، فرض‌های علمی، نظریه‌ها و مسائل (جهان 3). به همین دلایل وی خود را یک «کثرت‌گرا»[29] در قلمرو عقل عرفی می داند[30].

بکار گیری درک عام یا فهم متعارف در فلسفه، به موارد پیش گفته محدود نمی‌شود و در حوزه‌ها و نظریه‌های گوناگون فلسفی از آن استفاده شده است، همچون فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، فلسفه ذهن، فلسفه سیاسی، فلسفه علوم اجتماعی و غیره. شاید مهمترین مشکل در بکارگیری درک عام، به عنوان یک روش در تحقیقات فلسفی، وجود نوعی ابهام و عدم دقت کافی در آن باشد، هرچند بوده‌اند فلاسفه‌ای که گریزی از این مشکل نمی‌دیدند، چنانکه نویرات ذکر می‌کند: درک عام و زبان متعارف همچون قایقی هستند که باید قطعات فرسوده آن را، در عین حالی که بر روی آن شناور هستیم، یکی یکی بازسازی کنیم[31].

مقاله

نویسنده علي حسين خاني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS