دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

ام المؤمنین ام سلمه

No image
ام المؤمنین ام سلمه

كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر(ص)، ام سلمه، ابي سلمه، علي(ع)، جنگ جمل

نویسنده : سيد علي اكبر حسيني

از وقایع مهم سال چهارم هجری ازدواج رسول‌خدا(ص) با ام‌سلمه بود. ایشان از نظر دینداری و خردمندی یکی از ‌برترین زنان پیامبر(ص) بودند.

نسب او:

نامشان هند[1] و به نقلی رمله، دختر ابی‌امیة بن مغیرة بن عبدالله بن عمرو بن مخزوم بود.[2] نام پدرشان حذیفه[3] و به قولی سهیل[4] بود و ملقب به زاد الرکب، چرا که او یکی از بخشنده‌ترین مردم عرب بود و در کرم و بخشش شهره عام و خاص،[5] هرگاه سفر می‌کرد بدون رفیق نمی‌رفت همیشه با خود آن قدر زاد و توشه همراه می‌برد که حتی رفیقش را نیز کفایت ‌می‌کرد.[6] مادرش نیز عاتکه بنت عامر بن ربیعه کنانی نام داشت.[7] ایشان دختر عموی ابوجهل[8] و خالد بن ولید بودند.[9]

سابقه‌اش در دین

ایشان از اولین زنانی بود که مسلمان شد؛ در ابتدا همسر ابی‌سلمه عبدالله بن عبدالأسد بن هلال مخزومی[10] پسر عمه[11] و برادر رضاعی[12] پیامبر(ص) بود. آنها از اولین مسلمانانی بودند که به حبشه هجرت کردند؛[13] در آنجا، دختر‌شان زینب متولد شد.[14] پس از مدتی، به مکه بازگشته و از آنجا به مدینه هجرت کردند.[15] گفته شده ایشان، اولین زنی بودند که به مدینه هجرت کردند.[16]

شهادت ابوسلمه

در جنگ احد ابوسلمه بر اثر تیری که از سوی ابوسلمه[17] یا ابواسامه[18] جشمی، به بازویش اصابت کرد، زخمی شد؛ از این رو پس از جنگ احد به مدت یک ماه، برای معالجه زخمش در مدینه ماند تا اینکه زخمش نسبتاً بهبود یافت؛ سپس به فرمان رسول‌خدا(ص) در ماه محرمی که سی و پنجمین ماه هجرت بود، به فرماندهی گروهی از مسلمانان منسوب و برای هجوم به بنی‌اسد، عازم قطن گردید.[19] پس از بازگشت از این مأموریت به مدینه در هشتم صفر سال چهارم هجری، زخمهایش سر باز کرد و در اثر آن، در هشتم ماه جمادی‌الآخر همین سال، در گذشت.[20]

ام‌سلمه از ایشان، صاحب چهار فرزند شده بود سلمه، عمر، دره، زینب،[21] نام زینب «بره» بود و زمانی که به عنوان ربیبه وارد خانه پیامبر(ص) شد، حضرت او را زینب نامید.[22]

ازدواج با رسول‌خدا(ص)

چون عدّه ‌ام‌سلمه به پایان رسید، رسول‌خدا(ص) به واسطه حاطب بن ابی‌بلتعه[23] از او خواستگاری نمود. او قبلاً به خواستگاری ابوبکر و عمر جواب رد داده بود؛[24] چون حضرت(ص) از او خواستگاری کرد، با کمال ادب گفت: «در من خصالی است که قادر نیستم، همسرتان باشم؛ من زنی بسیار غیرتمندم و می‌ترسم که شما چیزی از من ببینید که خداوند بخاطر آن، مرا عذاب کند، همچنین سن من بالا رفته و از جوانی‌ام گذشته‌ام، بعلاوه من زنی عیال‌وارم که باید برای تأمین معیشت‌شان تلاش کنم».[25] حضرت(ص) نیز در جوابشان فرمودند: «به لحاظ سن، من از تو مسن‌ترم پس بر زن عیب نیست که با مردی ازدواج کند که به لحاظ سن، از او مسن‌تر است؛ اما آنچه درباره غیرتت گفتی، من از خدا می‌خواهم غیرت را از تو برگیرد و اما درباره عیال و فرزندانت، باید بگویم آنها عیال خدا و رسول‌خدا(ص) هستند.»[26] ام‌سلمه به این ازدواج راضی شد.

حضرت به ایشان پیغام فرستادند که «به پسرت بگو که تو را به من تزویج کند» پسرش سلمه[27] یا به نقلی پسرش عمر،[28] با اینکه بالغ نشده بود، او را در شوال سال چهارم هجری[29] به عقد حضرت درآورد.[30] حضرت خود خطبه عقد را جاری فرمودند.[31] گفته شده نجاشی مهریه او را که چهارصد دینار طلا بود، به هنگام عقد پرداخت کرد،[32] علاوه بر آن، رسول‌خدا(ص) یک بالش چرمی‌پر شده از لیف خرما و یک ظرف و یک آسیاب را هم کابین او قرار دادند.[33] ام‌سلمه نقل کرده «وقتی حضرت(ص) مرا عقد فرمود، مرا از خانه خودم به حجره همسر در گذشته‌اش زینب دختر خذیمه که به ام‌المساکین معروف بود، برد. در آن خانه جوال کوچکی بود، در آن نگاه کردم دیدم مقدار کمی جو در آن است، دستاس و کاسه و دیکچه‌ای هم بود و چون نگریستم در آن دیگ، اندکی پیه و چربی بود، جو را برداشتم و دستاس کردم و در کاسه ریختم و همان چربی اندک را خورشت قرار دادم و این خوراک پیامبر(ص) و همسر او در شب عروسی آن دو بود.»[34]

ایشان در غزوات مریسیع،[35] بنی‌قریظه،[36] خیبر،[37] حدیبیه،[38] فتح مکه[39] و طائف[40] همراه رسول‌خدا(ص) بود و در حجة‌الوداع[41] نیز حاضر بود.

ایشان با رسول‌خدا(ص) هفت سال زندگی کرد؛[42] اما از حضرت دارای فرزندی نشدند،[43] پس از وفات پیامبر(ص) نیز روزگاری دراز، زنده بود.

وفات ایشان

ایشان آخرین همسر رسول‌خدا(ص) بودند که وفات کردند.[44] مورخان در سال وفاتشان اختلاف کرده‌اند و وقوع آن را در سال‌های 59،[45] 60،[46] عاشورای61،[47] رمضان یا شوال62[48] ذکر کرده‌اند؛ عده‌ای هم تنها به ذکر تاریخ وفاتشان در ایام حکومت یزید بن معاویه، بسنده کرده‌اند.[49] بعد وفات، ایشان را در بقیع به خاک سپردند.

اما بنا به دلایلی ذکر وفاتشان بعد شهادت امام حسین(ع) و در ایام حکومت یزید بن معاویه، به واقع نزدیکتر می‌نماید:

از طبرانی در کتابش از ثقات نقل کرده که او در زمان یزید بن معاویه در سال 62 زنده بود.

1- معروف و ثابت است که حضرت(ص) شیشه‌ای از خاک کربلا را نزد ایشان گذاشته و به او فرمودند: «هرگاه این خاک‌ رنگ خون تازه به خود گرفت بدان که حسین(ع) به شهادت رسیده است.» پس از آن روز، ایشان هر روز به آن شیشه نگاه می‌کردند، چون چنین دیدند، فریاد می‌زدند: «وا حسینا» «وا ابن رسول‌الله».[50]

2- ذهبی نقل کرده که ایشان با شنیدن خبر شهادت امام حسین(ع) بسیار ناراحت شدند و گریه کردند و از آن پس نمی‌پوشیدند؛ مگر لباس خشن.[51] ایشان اندکی بعد از این واقعه وفات کردند.[52] همچنین ذهبی نقل کرده که «او صدای اجنه را در حالی که بر امام حسین(ع) نوحه می‌خواندند، می‌شنید.»[53]

3- بیهقی از سلمی نقل می‌کند که «بر ام‌سلمه وارد شدم دیدم گریان است علت پرسیدم، گفت: در خواب رسول‌خدا(ص) را دیدم که سر و رویش خاک آلود است؛ گفتم چه شده یا رسول‌الله(ص)؟ گفت: حسین را الان کشتند.»[54]

4- نقل شده وقتی خبر شهادت حسین(ع) را آوردند ایشان اهل عراق را لعنت کردند و گفتند: «کشتید او را، خدا شما را بکشد فریبش دادند و ساکت ماندند خدا لعنت شان کند.»[55]

5- از شهر بن حوشب نقل شده که ام‌سلمه برای امام حسین(ع) عزاداری می‌کرد.[56]

شخصیت وجودی ام‌سلمه:

در امر تکوینش جمال خیره کننده، عقل راجح و نافذ،[57] حلم و وقار و سکینه جمع شده بود. او پس از حضرت خدیجه(س) از کاملترین زنان پیامبر(ص) از لحاظ فهم و راجح‌ترین‌شان به لحاظ عقل و تمام‌ترین‌شان از لحاظ مشورت و طیب‌ترین‌شان از لحاظ خلق و اخلاق بود و به واسطه فطانت و حکمت و تدبیر و بصیرتش به او مثال می‌زدند.[58] بیان حضرت(ص) در حدیبیه، اشاره‌ای است به وفور عقل و رأی درستش،[59] و عذرش برای رسول‌خدا(ص) در امر ازدواج نیز دلیلی دیگر است بر کمال عقلش و حسن ادبش و اینکه عمل سنجیده می‌کرد.[60] زیبایی‌ زایدالوصفش عایشه را به شدت آزرده خاطر می‌‌ساخته، حسادتش را برمی‌انگیخت، از عایشه نقل شده که می‌گفت: «هنگامی که رسول‌خدا(ص) با او ازدواج کرد، بسیار ناراحت شدم زیرا فهمیدم که زیباست اما به خودم دلداری دادم تا اینکه او را دیدم که چندین برابر زیباتر از آن بود که برای من توصیف شده بود.»[61]

حمایت از وصی رسول خدا(ص)

او بعد از خدیجه(س)، بهترین زنان رسول خدا(ص)، به شمار می‌آید؛ ایشان بعد از وفات حضرت(ص) به عهد خود باقی ماند و تغییر و تغّیری در او حاصل نشد و همانطور که خدا امر کرده بود در خانه‌اش به سر می‌برد.[62] او وصی رسول خدا(ص) را کمک می‌کرد و از مواضعش دفاع می‌نمود و أعداء و دشمنانش را می‌راند.[63] او احتجاجات قوی‌ای با عایشه قبل و بعد جنگ جمل دارد[64] ایشان در زمان جنگ جمل و راه‌اندازی خونخواهی عثمان در مکه بود و می‌گفت: «ای مردم شما را به تقوای الهی امر می‌کنم اگر علی(ع) را تبعیت کردید پس بدان راضی خواهید شد بخدا قسم که کسی بهتر از او در زمان شما ندیدم.»[65] ایشان بعد از حرکت طلحه و زبیر و عایشه به سوی بصره، نامه‌ای به حضرت علی(ع) نوشته و در این نامه‌، خروجشان را، به اطلاع حضرت رساند؛ در این نامه آمده:

«...اما بعد طلحه و زبیر و عایشه قصد سوئی دارند آنها به همراهی عبدالله بن عامر به سوی بصره خارج شدند و گمان می‌کنند که عثمان مظلوم کشته شده و طلب خون عثمان می‌کنند خداوند کار ایشان را از تو کفایت کند و شرشان را به خودشان برگرداند ان شاءالله. بخدا قسم اگر نبود نهی خداوند در خروج زنان از خانه‌هاشان و وصیت رسول خدا(ص) در زمان وفاتش، هر آینه من شخصاً با تو می‌آمدم ولکن فرزندم عمرو بن ابی‌سلمه که از بهترین مردم نزد رسول خدا(ص) بود را نزد تو فرستادم[66] [ تا در خدمت شما باشد]» حضرت(ع) نیز ام سلمه را مورد ستایش قرار داده، عمل او را ستودند.[67] ایشان علاوه بر این نامه، پسرش سلمه را نیز به سوی حضرت فرستادند تا با دشمنانش بجنگد،[68] پسر دیگر او عمر نیز والی حضرت در فارس و بحرین بود[69] و به همراه حضرت(ص) در جنگ جمل می‌جنگید.[70]

از بیهقی نقل شده که چون عایشه بعد از رجوعش از جنگ جمل بر ام سلمه وارد گردید؛ ام سلمه قسم یاد کرد که بخاطر جنگ با علی بن ابیطالب(ع) هرگز با او صحبت نکند.[71]

شخصیت روایی

او از پیامبر(ص) و از ابی‌سلمه و از حضرت زهرا(س) روایت کرده است و پسرانش سلمه و عمر و دخترش زینب و برادرش عامر و برادرزاده‌اش مصعب بن عبدالله از او روایت کرده‌اند؛ موالیانش عبدالله بن رافع، نافع، سفینه و پسرش، ابوکثیر و خیره مادر حسن بصری نیز از او روایت کرده‌اند و نیز صحابه‌ای چون صفیه بنت شیبه، هند بنت حارث، قبیصه بنت ذؤیب، عبدالرحمن بن حارث. از تابعین نیز، ابو عثمان نهدی، ابو وائل، سعید بن مسّیب، ابوسلمه، و حمید پسر عبدالرحمن بن عوف، عروه، ابوبکر بن عبدالرحمن، سلیمان بن یسار و دیگران، از جمله کسانی بودند که از او روایت نقل کرده بودند.[72]

مقاله

نویسنده سيد علي اكبر حسيني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

آداب معاشرت اجتماعی از نظر قرآن و اسلام

اینكه درمعاشرت چه معیارهایی را درنظر داشته باشیم تا معاشرت های ما انسان ساز و جامعه ساز باشد و ما را درمسیر اهداف و فلسفه آفرینش یاری رساند، موضوعی است كه درآیات دیگر قرآن به آن توجه داده شده است. در قرآن دست كم می توان هفت معیار و ملاك برای معاشرت های انسانی شناسایی كرد كه در اینجا به طور اجمال به آنها پرداخته می شود.
No image

صدقه به فامیل واجبتر است یا دیگران؟!

نظر به این‌ که هر شخصی نسبت به بستگانش آگاهی بیشتری دارد و اگر در میان آنان شخص نیازمندی باشد وی را می‌شناسد بر این اساس، اگر همه ما به این وظیفه عمل کنیم دیگر در جامعه، نیازمند و فقیری موجود نخواهد بود.
No image

راهكارهای قرآنی برخورد با همسران و فرزندان نااهل

دشمنی زنان و فرزندان نااهل بر محور ایمان است: خداوند مؤمنان را خطاب قرار داده است و از جمله «عدو لكم» استفاده می شود كه فاصله و تضادی كه میان آنان و مؤمنین ایجاد می شود اختلافات خانوادگی معمول نیست بلكه اختلاف دینی است یعنی همسران و یا فرزندان نااهل رفتارهایی خلاف ایمان به خدا انجام می دهند.
No image

نقش اخلاق خوش در خانواده

احترام و تکریم یکدیگر از آموزه های اخلاقی دو جانبه در روابط همسران است؛ یعنی همان طور که زن وظیفه دارد به شوهر خود احترام بگذارد و شان و منزلت او در مقام همسر، مدیر خانواده و پدر فرزندان رعایت بکند، مرد نیز متقابلاً باید زن را تکریم کند و منزلت همسری و مادری او را رعایت کند. هر فردی به شخصیت و منزلت خویش علاقه مند است و از خدشه دار شدن آن رنج می برد. در پرتو تکریم و احترام متقابل، حدود و جایگاه افراد حفظ می شود و لطمه ای به شخصیت آنان وارد نمی گردد.
No image

معاشرت با انسان های دیگر از نظر اسلام

برخورد با دیگران به عنوان انسان وهمنوع ، صرف نظر از هر چیز دیگری . اسلام به این نوع معاشرت تأكید دارد و حدود و چهار چوبه كلی روابط و اخلاق جهانی مسلمانان را مشخص می‌كند.
Powered by TayaCMS