كلمات كليدي : آزادي، انديشه، عقيده، تفكر، عقل
نویسنده : رضا میرزائی
واژه آزادی در لغت به معنای حریت و اختیار خلاف بندگی، رقیت، عبودیت، اسارت و اجبار و همچنین به معنای قدرت عمل و ترک عمل و قدرت انتخاب بیان شده است.[1] معنای اصطلاحی واژه آزادی مأخوذ از معنای لغوی آن است و بر همین اساس تعاریف اصطلاحی مختلفی از آن ارائه شده است که نمیتوان بر روی تعریفی خاص اتفاق نظر یافت، با این حال در یک تعریف ساده و فارغ از هر گونه تعقید میتوان آزادی را به فقدان مانع در راه خواستههای انسان تعریف کرد. آزادی یعنی این که انسان کاری را که بخواهد بتواند انجام دهد و مانعی در راه آن نباشد و قادر باشد چیزی را انتخاب کند و از چیز دیگری در گذرد.[2]
باید توجه داشت که واژه آزادی، بسته به این که در چه حوزهای مورد استفاده قرار بگیرد دارای معنایی خاص خواهد بود و عدم توجه به این مطلب و مشخص نکردن اصطلاح مورد نظر، باعث خلط در مبحث آزادی عقیده و روشن نبودن زوایای بحث خواهد شد. لذا باید منظور خود از آزادی را در مبحث آزادی عقیده روشن کنیم. برخی از معانی اصطلاحی آزادی از این قرار است؛
1. آزادی فلسفی: این نوع آزادی به معنای اختیار و در برابر جبر است.
2. آزادی اخلاقی: به معنای رهایی عقل از سلطه غرایز و شهوات، و یا به معنای آزاد منشی و داشتن اخلاق آزاد مردان است.
3. آزادی عرفانی: این نوع آزادی به معنای وارستگی از هر چیزی جز خداوند است.
4. آزادی حقوقی: در این معنا از آزادی، بحث از این است که آیا هیئت حاکم یا قانون و اجرا کننده آن میتواند برای افراد جامعه محدودیت ایجاد بکند یا نه؟ و اگر میتواند، تا چه حد این اختیار را دارد تا افراد را به مراعات مقرراتی در روابط اجتماعی خود موظف کند؟ یا آنها را به انجام اوامر و خواستهای دولت متعهد سازد؟[3]
وقتی از واژه آزادی در مبحث آزادی عقیده یا بیان، صحبت میشود، مراد ما از مفهوم آزادی، معنای حقوقی آن است، که در آن افراد اجتماع از آن جهت که عضو یک جامعه هستند و میخواهند با همدیگر زندگی کنند، باید اختیارات و آزادیهایی را نسبت به هم دیگر قائل باشند و بدانها احترام بگذارند.
عقیده در لغت
عقیده یا عقیدت در لغت به معنای هر چیزی است که شخص بدان اعتقاد و باور و یقین دارد و همچنین به معنای چیزی است که به آن گرویده باشند. بر همین اساس وقتی گفته میشود «عقیدة الرجل» منظور دین و مذهب شخص است که بدان اعتقاد دارد. منظور از عقاید نیز چیزهایی است که نفس اعتقاد در آن قصد شده باشد بدون لحاظ عمل.[4] اندیشه نیز به معنای فکر، تفکر، رأی و نظر است و مراد از اندیشیدن نیز فکر کردن و تأمل کردن است.[5]
عقیده در اصطلاح
معنای اصطلاحی اندیشه برابر با همان معنای لغوی آن است که فکر کردن و تأمل و تفکر عقلانی داشتن است که برای شناخت به کار رفته است. همچنین به عقیدهای که عقل پس از بررسی بدان دست می یابد، اندیشه اطلاق شده است.[6] مراد از عقیده نیز اعتقادات و باورهایی است که شخص نسبت به آنها دلبستگی دارد.
آزادی عقیده از نظر اسلام
از نظر اسلام آزادی عقیده حق طبیعی هر فرد انسانی است و هرکسی میتواند با آزادی کامل هرعقیده و مرامی را که بخواهد انتخاب کند. اسلام از ابتدا افراد را در گزینش و انتخاب عقیده آزاده گذاشته است تا با مطالعه و تحقیق دین و آیین خود را انتخاب کنند. اسلام بر اساس آیه « لااکراه فی الدین»[7] عقیدهای را برکسی تحمیل نمیکند، بلکه مردم را به تفکر و عقلانیت دعوت میکند وحتی تقلید کورکورانه و بدون تفکر و تعقل را در اصول اعتقادی دین نمیپذیرد.[8]
علامه طباطبائی در تفسیر آیه شریفه مذکور میفرماید که این آیه بیان یک حقیقت تکوینی است و آن حقیقت این است که اعتقاد و ایمان از امور قلبی و درونی است که هرگز از طریق اجبار و اکراه به دست نمیآید، به دلیل این که اکراه و اجبار در اعمال ظاهری و افعال و حرکات بدن مادی ممکن است. لذا نمیتوان و نباید کسی را بر پذیرفتن ایمان و اعتقادی خاص مجبور کرد.[9] در واقع میتوان گفت که، عقیدهِ یک شخص نسبت به چیزی، تابع دلیلی است که برای آن عقیده دارد. تا زمانی که دلیل او باقی باشد، عقیده نیز پا برجاست، اما اگر دلیل او باطل شود و دلیلی برای یک عقیده دیگر پیدا کند، در این صورت عقیده قبلی او هم از بین خواهد رفت و عقیده جدید جایگزین آن خواهد شد. لذا نه اسلام و نه هیچ نظام حقوقی دیگر نمیتواند درباره عقیده قانونی داشته باشد. چون دامنه حقوق و قوانین حقوقی، رفتارها و روابط اجتماعی است، در حالی که عقیده امری قلبی و درونی و شخصی است، ولی هنگامی که عقیده بر زبان جاری میشود و اظهار و تبلیغ و ترویج میگردد ، تا دیگران را جذب خود کند، در این صورت وارد حیطه رفتار اجتماعی میشود و وضع قانون حقوقی در مورد آن ممکن میشود.[10]
برخی معتقدند که در تعالیم اسلامی آزادی اندیشه نه تنها به عنوان حقی مسلم از حقوق مباح مطرح شده است، بلکه به عنوان امری واجب تشریع شده است. دلیل این مطلب کثرت آموزههای دینی است که بر آزادی اندیشه شدیداً تاکید دارد. بر اساس چنین تفکری، میتوان آزادی اندیشه را در سلسله مقاصد شریعت تا حد یک ضرورت دینی ارتقاء بخشید و آن را از جمله مقاصد شریعت تعبیر کرد.[11]
به اعتقاد ما در فرهنگ اسلامی تعریف حقوق انسان و چگونگی برآوردن آنها بر اساس مبانی اسلام و نگرش واقعی به انسان انجام میشود و روشن است که نگاه این فرهنگ به آزادی از جمله آزادی عقیده و بیان با دیگر فرهنگها متفاوت خواهد بود. اسلام این سخن را که انسان آزاد است هر عقیدهای را بپذیرد قبول نمیکند. از نظر اسلام تنها پذیرش باورهای حق و صحیح ارزش دارد و انسان باید تمام تلاش خود را برای رسیدن به حقیقت به کار گیرد. اصلاح و تغییر یک عقیده باطل و یا کسب باور صحیح با بررسی و نقد مقدمات و دلایل آن و تفکر صحیح و ارائه برهان ممکن است، لذا خداوند در جاهای مختلف از قرآن به تفکر و تعقل امر میکند. از این رو اسلام پیش از همه و بیش از همه بر آزادی اندیشه تاکید داشته و موانع و محدودیتهای آن را نیز عنوان کرده است. در نگاه دینی اسلام برخی از موانع اندیشه صحیح عبارتند از:
1. جهل و نا آگاهی؛ که باعث میشود اندیشه، از دست یابی به تمام جوانب مسئله و تشخیص سخن صحیح و به دست آوردن نتیجه درست عاجز باشد، لذا اسلام تاکید بسیار بر علم آموزی و کسب معارف دارد. از سوی دیگر خرید و فروش و مطالعه کتاب های گمراه کننده را برای کسانی که توان تحلیل، نقد و رد شبهات را ندارند منع کرده است.
2. دلبستگیهای دنیایی و پیروی از هوای نفس؛ که آدمی را از درک مقدمات و دلائل صحیح و دست یابی به نتیجه درست و پذیرش سخن حق باز میدارد.[12]
دیدگاه شهید مطهری
استاد مطهری به عنوان یکی از بزرگترین اندیشمندان و متفکران اسلامی دوره معاصر در بررسی خود نسبت به مسأله آزادی عقیده به این تقسیم بندی اشاره میکنند که دو نوع عقیده و اعتقاد ممکن است وجود داشته باشد؛
1. عقیده بر مبنای تفکر: گاهی پایه اعتقادات بشر یک تفکر آزاد است و انسان با عقل و فکر آزاد و از روی تامل و اندیشه واقعی عقیدهای را برای خود انتخاب میکند.
2. عقیدهای که از روی تفکر نیست: که غالب عقاید موجود بین مردم از این قبیل است. این نوع از عقیده، بر پایه تفکر آزاد و تامل و اندیشه نیست، بلکه این اعتقاد و دلبستگی، بیشتر کار دل و احساسات است که در آن عواملی مانند تقلید از پدر و مادر، تأثیر از محیط، علائق شخصی یا منافع فردی و شخصی دخالت میکند. چنین عقیدهای بدون این که کوچک ترین ارتباطی با قوه تفکر شخص داشته باشد در روح او مستقر میشود.
استاد معتقدند این نوع دلبستگیها در انسان تعصب و سکون ایجاد میکند و در مقابل فعالیت فکر و آزادی تفکر انسان قرار میگیرد و به صورت زنجیری برای عقل و فکر انسان در می آید. برای مثال آیا میتوان اعتقاد به پرستش بت را نسبت به بت پرستها، یک تفکر به حساب آورد و عقیده آنها را زائیده یک فکر و عقل آزاد تلقی کرد؟ یا باید این کار را یک دلبستگی و جمودی دانست که ناشی از یک سلسله تعصبات و تقلیدهایی است که طبقه طبقه به اینها رسیده است؟ کسی نمیتواند باور کند که یک بشر با فکر آزاد و عقل خویش به اینجا برسد که بت را پرستش کند، یا حیوانی مانند گاو را معبود خود قرار دهد، چنانکه میلونها نفر در هندوستان و در عصر تکنولوژی و اطلاعات این کار را میکنند و یا در ژاپن به پرستش اعضای تناسلی انسان میپردازند.
سپس استاد این سئوال را مطرح میکنند که آیا با این عقاید باید مقابله کرد یا نه؟ و آیا آزادی فکر و اندیشه شامل چنین عقایدی هم میشود؟ آیا این که در دنیا ادعا میشود باید هر کسی در هر عقیدهای که میخواهد، آزاد باشد؛ بت پرست در عقیده خود و گاو پرست درعقیده خود و... هر کس هر چه را میپرستد، باید آزادی داشته باشد، این سخن درست است؟ به اعتقاد ایشان این اشتباهی است که دامنگیر دنیای مدرن امروز شده و حتی در اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز خود را نشان داده است. آنجا که ادعا میکند چون بشر محترم است، پس هر عقیدهای را برای خودش انتخاب کند، باید محترم شمرده شود، ولو این عقیده آلت پرستی یا گاوپرستی باشد. استاد به این دیدگاه اعتراض کرده میگویند: ممکن است بشر برای خودش زنجیر را انتخاب کند و به دست و پای خود ببندد، چگونه میتوان چنین چیزی را محترم شمرد. این احترام، در واقع بیاحترامی به استعداد انسانی و حیثیت انسانی اوست که همان فکر کردن است. احترام به بشر این است که این زنجیرها و خرافهها از دست و پای انسان باز شود تا فکرش آزاد باشد. احترام بشر این است که او را در راه تکامل و ترقی هدایت کنیم.[13] کسانی که ادعای آزادی عقیده به این معنا را مطرح میکنند، در واقع دنبال مطامع و اغراض سیاسی هستند چرا که خوب میدانند اگر کسی بخواهد ملتی را به زنجیر بکشد و تحت سلطه خود درآورد، باید تکیه گاه اعتقادی او را هم محترم بشمارد.[14] یکی از کارهای بزرگ و اهداف انبیاء الهی این بود که بشر را وادار به فکرکردن بکنند و لذا در آیات متعدد قرآن بعد از ذکر نشانههای عظمت قدرت خداوند، آنها را دعوت به تفکر و اندیشه میکند تا با مراجعه به فطرت خود دنبال کشف حقیقت باشند. قرآن چنین کاری را به حضرت ابراهیم نسبت میدهد که بعد از شکستن بتها، تبر را بر دوش بت بزرگ قرار داد و وقتی مردم به اوگفتند چرا خدایان ما را نابود کردی؟ در جواب گفت که این کارِ بتِ بزرگ است. بعد از جواب ابراهیم(ع) مردم به تفکر فرو رفتند که ابراهیم راست میگوید، کاری از این سنگ ها ساخته نیست و توانی در آنها وجود ندارد « فرجعوا الی انفسهم».[15] همچنین از قول حضرت موسی(ع) نقل میکند که وقتی گوساله سامری را پرستش کردند، حضرت نگفت که آزادی عقیده است و هر کسی هر چیزی را بخواهد میتواند بپرستد، بلکه گفت« لنُحرقنّه ثم لننسفنّه فی الیم نسفاً»[16]؛ یعنی به خدا آتشش میزنم و خاکستر آن را به دریا خواهم پاشید. پیامبر اسلام هم سالها با بت پرستی مبارزه کرد تا فکر مردم آزاد شود و الا تا هزارسال دیگر هم ممکن بود عربها بت پرست باقی بمانند چنانچه در بین مردم متمدن ژاپن هنوز بت پرستی رایج است. لذا قرآن میگوید پیامبرآمد تا غل و زنجیرها را از دست و پای شما بازکند «... پیامبری که آنها را به معروف دستور میدهد و از منکر باز میدارد. اشیاء پاکیزه را برای آنها حلال و ناپاکی ها را برایشان حرام میکند، و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود، از دوش و گردنشان بر میدارد...»[17]
به طور خلاصه به اعتقاد استاد مطهری نظر اسلام نسبت به مسأله آزادی اندیشه و عقیده را اینگونه میتوان بیان کرد:
« اسلام آزادی عقیدهای را که بر مبنای تفکر باشد میپذیرد، اما آزادی عقیدهای که مبنایش فکر و اندیشه نیست، هرگز مورد قبول اسلام نیست. چرا که چنین آزادی به معنای آزادی بردگی و اسارت و آزادی زنجیر در دست و پا قرار دادن است. بنابر این حق با انبیاء الهی بوده است نه با روشی که دنیای امروز میپسندد.»[18]