كلمات كليدي : غايت گرايي اخلاقي، غايت، لذت گرا
نویسنده : عبدالله فتحي
هر کاری که میکنیم به دنبال خود نتایجی دارد، که جهان را از پارهای جهات متفاوت با قبل میکند. بخشی از این نتایج اهمیتی ندارند. اما بخشی از آنها، مثل رفتن به دانشکده یا نرفتن، ازدواج کردن یا نکردن، معتاد شدن، سقط جنین و ... دگرگونیهایی در جهان پدید میآورند که بود و نبودشان برای انسان و گاه جامعه انسانی بسیار متفاوت خواهد بود. در فلسفه اخلاق نگاهی وجود دارد که طبق آن عامل تعیین درستی یا نادرستی اعمال و نیز بایستگی و نبایستگی رفتارها، در نتایج آنها نهفته است. بنابراین یک عمل تنها در صورتی صواب است که دست کم به اندازه هر بدیل ممکن دیگری موجب غلبه بر شر شود و تنها در صورتی خطا است که نه موجب غلبه خیر بر شر شود و نه مقصود از آن ایجاد چنین غلبهای باشد. به تعبیر دیگر غایتگرایان برای تشخیص صواب از خطا نتیجه حاصل از کار اختیاری را مورد لحاظ قرار میدهند به این صورت که اگر کاری ما را به نتیجه مطلوب رساند و یا دستکم در خدمت وصول به نتیجه و غایت مطلوب بود خوب است اما اگر ما را از نتیجه دور کند بد دانسته میشود.[1]
توجه به نتایج رفتار اخلاقی به عنوان معیار ارزش اخلاقی، نظریهای نوظهور نیست. در حوزه فلسفههای اخلاق شاید بتوان آریستپوس را (355 ـ 435 ق.م) اولین گوینده این نظریه محسوب کرد او هر کاری که به لذت فرد بینجامد، خوب و در مقابل آنچه برای وی رنجآور باشد را بد میداند.[2] بعد از وی اپیکور (270 ـ 342م) نیز لذت بردن را معیار ارزشگذاری اعمال معرفی میکند و در دوره معاصر نیز توماس هابز[3] (1588 ـ 1679) هیوم[4] (1711 ـ 1776) جرمی بنتام[5] (1748 ـ 1832) جان استوارت میل[6] (1806 ـ 1873) و نیچه[7] (1844 ـ 1900) از این نظریه دفاع میکردند.
توجه به این نکته حایز اهمیت است که در نظر غایتانگار ارزش اخلاقی اعمال وابسته به ارزش غیراخلاقی نسبی آن چیزی است که به وجود میآورند و یا به دنبال ایجادش هستند؛ چرا که ابتنای کیفیت یا ارزش اخلاقی چیزی، بر ارزش اخلاقی در نهایت منجر به دور باطل خواهد شد. پس نظریات غایت انگار خوب اخلاقی را بر چیزی بنا مینهند که از لحاظ غیراخلاقی خوب است.[8] اما این خوب غیراخلاقی چیست که مبنای ارزشهای اخلاقی قرار گرفته است؟
غالب غایتگرایان، لذتگرا هستند و خوب و بد را همچون آریستپوس تعریف میکنند و نتیجه میگیرند که قاعده درست عمل آن است که دستکم به اندازه هر بدیل دیگری غلبه خوشی بر رنج را تولید کند[9]. اگر چه در تعریف لذت و رنج اتفاق نداشته و با ملاکهایی که برای این دو ذکر میکنند دایره شمول آن را توسعه داده و یا تضییق مینمایند.
در مقابل این جمع غالب لذتناگراها قرار دارند. لذتناگراها، به نوبه خود به گروههای کوچکتر تقسیم میشوند؛ برخی از آنها قدرت، گروهی معرفت جمعی، بعضی تحقق نفس، عدهای سعادت و برخی سود و ... را ملاک ارزش اخلاقی قرار میدهند[10]. در این میان سودگرایان، جمعیت غالب را تشکیل میدهند و از دیگر مکاتب معروفترند. ایشان معتقدند که باید در تمام اعمال و رفتارمان به دنبال آن باشیم که بیشترین غلبه ممکن خیر بر شر و یا کمترین غلبه شر بر خیر در کل جهان و برای همه انسانها پدید آید.[11] طرفداران این نظریه دو گروه میشوند؛ دستهای به تبعیت از جرمی بنتام سود عمومی را وسیلهای برای رسیدن به منفعت شخصی به حساب میآورند و به آن توصیه میکنند، ایشان مدعیاند که هر چه سود عمومی افزایش یابد، سود فرد نیز افزایش مییابد و هر چه بد عمومی بیشتر باشد فرد نیز در معرض زیان بیشتری قرار خواهد گرفت. و به همین دلیل، دیگرگرایی را با خودگرایی منافی نمیدانند.[12] گروهی دیگر از سودگرایان نیز سود و منفعت عمومی را بدون در نظر گرفتن منافع شخصی و اینکه آن را وسیلهای برای رسیدن به سود شخصی خویش بدانند، به لحاظ اخلاقی خوب میشمارند. اگر مرد فقیری برای تغذیه خانوادهاش از شخص ثروتمندی دزدی کند ممکن است به صورت موردی مشکلی پیش نیاید یا بیشترین غلبه خیر بر شر در یک مورد یا کمترین غلبه شر بر خیر در همان مورد را در پی داشته باشد، اما چنانچه این کار قاعده عمومی شود هرج و مرج پدید خواهد آمد و این به زیان عموم است. جان استوارت یکی از کسانی است که بعد از بنتام این نظریه را مطرح نموده است.[13]
ممکن است در نگاه نخست این مطلب چندان هم تند روانه به نظر نرسد؛ زیرا چه کسی میتواند با این نکته که ما باید رودرروی رنج ایستاده و ایجاد خوشبختی کنیم مخالفت کند، اما باید گفت که بنتام و میل به شیوه خود انقلابی را رهبری میکردند که به اندازه دو انقلاب فکری دیگر در قرن نوزدهم بوسیله مارکس و داروین با مبانی و بنیادها سروکار داشت. برای درک بنیادی بودن اصل فایده در فلسفه اخلاق، باید بفهمیم که این اصل چه تصویری از اخلاق را پیش روی ما میگذارد. این تصویر چنین است: هر گونه رجوع و ارجاعی به خدا یا قواعد اخلاقی مطلق نوشته شده در آسمانها ناپدید میشود و اخلاق با قواعدی انعطافپذیر، در اختیار خوشبختی موجودات در این دنیا و نه بیش از آن قرار میگیرد این ایده در زمان خودش ایدهای انقلابی بود.[14]
علاوه بر نقض و ایراد به استدلالها، عمده اشکالاتی که بر نظریه سودگرایی شده است را میتوان چنین خلاصه نمود. اولاً: مقدم بودن منافع دیگران بر خود یک حکم بدیهی عقلی نیست و پیشفرضهای آن باید مورد بررسی قرار بگیرد. ثانیاً: تشخیص نفع عموم با توجه به پیچیدگیهای روابط اجتماعی کار آسانی نیست. ثالثاً: اگر در یک جامعه بر سر تعیین سود عمومی اختلاف پیش آمد معیار تقدیم یک رأی چه خواهد بود؟
در پایان لازم است یادآور شویم غایت انگاران در اینکه باید به دنبال فراهم آوردن خیر برای چه کسی بود اختلاف نظر دارند. خودگرایان بر این باورند که انسان همواره باید بیشترین خیر را برای خودش ایجاد کند. از جمله قائلان به این نظریه اپیکور، هابز و نیچه هستند. اما دیگر گرایان اخلاقی، این موضع را اختیار میکنند که مقصود نهایی عبارت از بیشترین خیر برای بیشترین افراد است. بنتام، جان استوارت، میل، جی. ای مور،[15] هستینگر رشدال[16] در این دسته قرار میگیرند. البته ممکن است که نظریات غایتانگارانه بینابین خودگروی و همه گروی نیز اتخاذ شود مثل نظریاتی که میگویند قاعده درست آن است که به بیشترین غلبه خیر بر شر برای گروه خاص، طبقه خاص، خانواده یا نژاد خاصی از انسانها بیانجامد.[17]
بدین ترتیب نظریات غایتگرا در اخلاق را میتوان چنین دستهبندی نمود: