كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر(ص)، ابوهريره، جعل حديث
نویسنده : گلشاد حيدري
عبدالله یا عبدالرحمان بن عامر(یا صخر) یکی از اصحاب مشهور پیامبر(ص) بود، علی رغم شهرت فراوانش در میان اصحاب حدیث، زندگی وی در هالهای از ابهام است؛ نمونه بارز آن اختلاف در نام وی میباشد. در دوران جاهلیت از وی به نامهای عمیر بن عامر بن عبد ذی الشری، عبد شمس، عبد غنم، عبد نهم یاد شده که پس از اسلام آوردن عبدالله نام گرفت.[1] عدهای هم گفتهاند که پیامبر وی را عبدالرحمن نامید.[2]
همچنین از وی به نام دوس بن عدثان بن عبدالله بن زهران نیز نام برده شده است.[3] که نسبش به عدثان یکی از قبایل ازد یمن میرسد.[4] در اسم وی گاهی تا بیست قول هست؛ ولی بیشتر به کنیهاش معروف شده است.[5]
وی از آن جهت به ابوهریره شهرت یافته که همواره بچه گربههایی داشته و با آنها بازی میکرده است.[6]
زندگی ابوهریره در یمن و مدینه
در مورد زندگیاش در یمن قبل از اسلام اطلاع زیادی در دست نیست، جز آن که خودش گفته است که فقیری تهیدست بودم که به یتیمی بزرگ شدم و گوسفند چرانی میکردم و در قبال سیر کردن شکم خود به خدمت گزاری نزد این و آن مشغول بودم. چنان که مدتی نزد ابن عفان و بشر بن غزوان (دختر غزوان هم گفته شده) و دیگران اشتغال داشتم، و به سیر کردن شکم خود و گاهی سواری میپرداختم. هر گاه ایشان به مسافرت میرفتند، احشام آنها را میراندم و هرگاه بار میانداختند، برایشان حدی میخواندم و هر گاه سوار میشدند در رکابشان میدویدم.[7]
پس از خبر بعثت پیامبر(ص) ابوهریره با حدود پنجاه نفر از اشعریان با یک کشتی از یمن به جانب مدینه حرکت کرد. کشتی آنها ابتدا به حبشه رفت و آنها با جعفر بن ابیطالب دیدار کردند و پس از مدتی از آنجا راهی خیبر شدند و در حالی بر پیامبر وارد شدند که مسلمانان خیبر را فتح کرده بودند.[8] در همان برخورد اولیه وقتی چشمان ابوهریره به آن همه غنیمت افتاد، طمعش برانگیخته شده و از پیامبر خواست تا سهمی برای او در نظر گیرد و سپس در موضوعاتی که هیچ ارتباطی به او نداشت، دخالت میکرد؛ مثلا از پیامبر خواست تا سعید را که از جمله فاتحان بود از عنایم بیبهره سازد. این در حالی بود که دیگر مهاجرین همراه وی درخواستی از پیامبر نداشتند[9] و این سبب اعتراض برخی از مسلمانان شد. از جمله سعید در مقابل این درخواست ابوهریره مخالفت کرده و از پیامبر خواست تا سهمی به آنان ندهد.[10] پیامبر پس از مذاکره با مسلمانان فاتح از غنایم به دست آمده، در خیبر به ابوهریره چیزهایی عطا کرد.[11] ابوهریره میگوید در خیبر عنایم ما طلا و نقره و جواهرات نبود، بلکه گاو و شتر و دیگر کالاها بود که پیامبر و دیگر مسلمانان ما را در آن شریک کردند.[12]
هنگامی که پیامبر از فتح خیبر به مدینه بازگشت ابوهریره نیز مانند سایرین به اتفاق ایشان به مدینه آمد. گمان میرفت که ابوهریره نیز مانند سایرین به کشاورزی یا تجارت بپردازد تا زندگی آبرومندانهای داشته باشد؛ ولی وی از این کار سرباز زد و سستی و تنبلی پیشه کرد.[13] وی راه گدایی پیش گرفت که پیوسته از یکی چیزی بگیرد و از جانب دیگری محروم شود.[14] وی یکی از اصحاب صفه بود[15] و آن را به عنوان مسکن خود برگزیده بود، هر چند گفته شده وی در مدینه خانهای داشته است؛[16] اما خودش گفته من از اهل صفه بودم و هر گاه شب فرا میرسید، پیامبر نزد ما میآمد و به کسانی که با او بودند، دستور میداد، هر یک از ایشان یک نفر یا بیشتر از ما را برای صرف طعام با خود ببرد.[17]
ابوهریره میگوید که روزی روزه بودم، نزدیک افطار برای قضای حاجت از صفه دور شدم و چون برگشتم طعامی که اعیان قریش آورده بودند، تمام شده بود، من برای سیر کردن شکم خود نزد عمر رفتم و از او خواستم که به قرائتم گوش دهد و مقصودم این بود که در ازای آن طعامی به من دهد؛ ولی عمر پس از گوش کردن آن به خانه خود رفت و به من توجهی نکرد.[18]
وی میگوید، بسیار اتفاق میافتاد که من از اشخاص درباره آیهای از قرآن پرسش میکردم تا مگر به این وسیله به من توجهی نموده و طعامی بدهند.[19]
وی جز آنکه در کوچهها و جلو درب مسجد راه را بر مردم بگیرد و در خانه این و آن را بکوبد و با زبان خود از آنان چیزی بخواهد، تا شکم خود را سیر کند، کاری نمیکرد. بدین جهت مردم از وی گریزان بودند، به حدی که پیامبر ناچار شد به وی دستور دهد تا دیر به دیر مردم را ببیند.[20]
ابوهریره به شیخ المضیره ملقب است، مضیره[21] نوعی طعام بود که در میان غذاهای معاویه شهرت بسیار داشت و ابوهریره این غذا را بسیار دوست میداشت و آن را در سفره معاویه میخورد و میگفت: مضیره سفره معاویه چربتر و نماز پشت علی افضلتر است.[22] ابوهریره در اظهار صحبت با پیامبر صراحت لهجه به خرج داده و از آن پرده برداشته است. وی نگفته که به خاطر دوستی و رستگاری صحبت با پیامبر را برگزیده، بلکه به خاطر پرکردن شکم خود یاری پیامبر را برگزیده است.[23]
فعالیتها و مشاغل سیاسی ابوهریره
پیامبر وی را به کمک منذر بن ساوی فرستاد تا جزیه و دیگر وجوهات را جمعآوری کند.[24] همچنین او را همراه علاء بن حضرمی به بحرین فرستاد.[25] علاء وی را به عنوان مؤدن انتخاب کرد.[26] اندکی پس از درگذشت پیامبر و به هنگام ماجرای رده، ابوبکر مجدداً او را به همراه علاء به بحرین گسیل داشت.[27] در زمان عمر پس از فوت علاء، توسط وی متصدی امور نماز و قضا شد.[28] اما پس از عزل قدامه بن مظعون ابوهریره تمام امور بحرین را به عهده گرفت؛ اما پس از مدتی به سبب مال فراوانی که جمع کرده بود، از طرف عمر مواخذه شد و بخشی از اموالش ضبط گردید، با این حال پس از مدتی عمر دوباره دستور بازگشت او را به بحرین داد؛ اما این بار ابوهریره از این کار سر باز زد.[29] مقدار این مال 12 هزار درهم بود و ابوهریره مدعی شد که همه آنها سهم و عطایا و بخششهای مردم است.[30]
در برخی از منابع افزون بر بحرین از ولایت او بر عمان و یمامه نیز سخن رفته است.[31] از شرکت وی در فتح سرزمینهای ایران به رهبری عبدالرحمان بن ربیعه نیز یاد شده که پس از کشته شدن عبدالرحمان همراه تعداد دیگری از مسلمانان از راه گیلان به گرگان فرار کرده است.[32] از حضور وی در قزوین نیز در برخی از منابع سخن رفته است.[33]
وی جزء طبقه دوم قاریان و جمع کنندگان قرآن بود.[34] وی مدعی شده است که فقط وی و عبدالله بن عمر حافظ قرآن بودند با این تفاوت که عبدالله مینوشته و او نمینوشته است.[35]
وی در ماجرای محاصره خانه عثمان در زمره هواخواهان وی در خانهاش حضور داشت[36] و در حمایت از وی حملات مخالفین را دفع میکرده است.[37] همین دیدگاه و عمل او نسبت به عثمان سبب شد که به هنگام مرگش، فرزندان عثمان در تشییع پیکرش او را بزرگ دارند و معاویه بازماندگانش را یاری رساند.[38]
وی قبل از شروع جنگ صفین همراه ابودرداء نزد معاویه رفت و وی را به سبب جنگ با علی مورد سرزنش قرار داد،[39] اما معاویه آنان را نزد حضرت علی(ع) فرستاد و خواست که حضرت علی(ع) برای جلوگیری از جنگ قاتلان عثمان را تحویل دهد.[40]
غیر از این مورد، بار دیگر وی را همراه نعمان بن بشیر نزد حضرت علی(ع) فرستاد و خواستار تحویل دادن قاتلان عثمان شد تا این گونه از جنگ جلوگیری کند. معاویه در هر صورت میدانست که حضرت علی(ع) به این درخواست وی جواب منفی میدهد و فقط میخواست از آنان به عنوان آلت دست استفاده کند تا برای اهل شام این گونه وانمود نماید که با حضرت علی(ع) اتمام حجت کرده است و آنان شاهد هستند.[41] معاویه این گونه برای جنگ زمینهسازی میکرد و باید قبل از هر چیز ذهنیت مردم شام را آماده میکرد.
پس از قتل عثمان وقتی که معاویه بسر بن ارطاه را برای گرفتن بیعت برای خودش به مدینه فرستاد، مردم به اجبار بیعت کردند و بسر پس از چند روز اقامت، ابوهریه را به عنوان حاکم و امام جماعت مدینه قرار داد و خود به سوی مکه رفت.[42] اما وقتی جاریه بن قدامه به دستور حضرت علی(ع) به تعقیب بسر پرداخت. اندکی پس از شهادت آن حضرت به مدینه رسید، ابوهریه که امام جماعت مدینه بود از آنجا گریخت. اما پس از بیعت مردم با امام حسن(ع) و رفتن جاریه به کوفه، ابوهریره به مدینه مراجعت کرد.[43]
همچنین گفته شده است که معاویه در زمان حکومتش مدتی ابوهریره را والی مدینه کرد؛ اما بر او خشم گرفت و عزل کرد و مروان حکم را والی آنجا کرد؛ اما دوباره مروان را عزل و ابوهریره را مجدداً منصوب نمود.[44]
معاویه همیشه از ابوهریره به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهدافش استفاده کرد. حتی زمانی که پسرش یزید عاشق ارینب همسر عبدالله سلام شده بود، معاویه ابوهریره و ابودرداء را نزد عبدالله فرستاد تا از او بخواهند ارینب را طلاق دهد.[45]
وی همیشه همراه و ملازم معاویه بود و هر جا او میرفت، وی نیز در معیت او به مسجد همان شهر وارد میشد و شروع به نقل احادیث دروغ و ساختگی خودش مینمود.[46] وی در رمضان سال 58(ه.ق) بر جنازه عایشه نماز خواند.[47] همچنین در شوال سال 59(ه.ق) بر امسلمه نیز نماز گزارد، زیرا ام سلمه وصیت کرده بود که ولید بر او نماز نخواند، به همین جهت ولید به بهانهای به خارج از شهر رفت و به ابوهریره دستور نماز داد.[48]
وی در ماجرای دفن امام حسن(ع) شرکت داشت و وقتی مروان از دفن امام حسن کنار قبر پیامبر(ص) ممانعت میکرد، ابوهریره بر این کار او اعتراض نمود.[49]
ابوهریره و جعل حدیث
ابنسعد مدعی است که وی همیشه ملازم پیامبر(ص) بوده و هر چه میشنید، حفظ میکرد. و در مدینه به امر افتا و نقل حدیث از پیامبر اشتغال داشت.[50] ابوهریره وقتی دید بنیامیه بر مسند فرمانروایی تکیه زدند و پس از شهادت حضرت علی(ع) همچنان زمام امور را به عهده دارند و تمام امر و نهی در دست آنهاست برنامهای چید تا به هدف خود برسد و پس از آن همه گمنامی و سرشکستگی در زمان پیامبر و خلفای بعدی مقامی به دست آورد و شریک و سهیم دولت بنیامیه شود و چون نه شخصیت بارز داشت و نه کار ارزشمندی کرده بود و نه سیاستمدار و نه جنگاور بود، درصدد شد تا فقط از طریق حدیث گویی از پیامبر مبنی بر تأیید و پشتیبانی از دولت بنیامیه جای پای خود را باز کند آن هم در ذم دشمنان بنیامیه، و دشمن آنها کسی نبود جز حضرت علی(ع). وی برای این هدف ابتدا احادیث جعلی مبنی بر اینکه پیامبر دعا کرده تا وی چیزی را فراموش نکند و همچنین پیامبر به او دو محفظ و ظرف داده که در آن اسرار نهانی پیامبر است، را بین مردم پخش کرد. خصوصا با درگذشت بزرگان صحابه چون عمر و دیگران که ابوهریره از آنها میترسید، راه را برای رسیدن وی به هدفش باز کرد.[51]
وی از راه نشر احادیثی که حاوی طعن بر علی(ع) و مذمت یارانش و فضایل عثمان و معاویه بود، بیشترین خدمت را به بنی امیه کرد[52]
وی یکی از دشمنان سرسخت حضرت علی(ع) بود.[53] و آن حضرت وی را دروغ گوترین مردم میداند.[54] وی این گونه به خدمت بنیامیه درآمد و از معاویه پول میگرفت تا در ذم حضرت علی(ع) و اهل بیت(ع) جعل حدیث نماید؛[55] و تا زمان مرگش به این کار اشتغال داشت؛[56] و به کرات از پیامبر روایت میکرد[57] تا جایی که توجه مردم به احادیث بیشتر از قرآن شد. عمر به ابوهریره و دیگر صحابه دستور داد که دیگر حدیث نگویند.[58] اما ابوهریره از این کار خود دست نکشید تا این که خلیفه دوم با تازیانه بر سر او زد و گفت: چرا این همه دروغ به رسول خدا میبندی و از ایشان احادیث دورغ نقل میکنی؟[59] حضرت رسول به شدت کسانی را که از روی عمد به آن حضرت دروغ میبندد، مورد لعن قرار داده است و ابوهریره از کسانی است که به خودش اجازه میداد که هر آنچه را به نظرش خوب میرسد به آن حضرت نسبت دهد، هر چند از دایره حلال و حرام خارج باشد. وی با آنکه دیر اسلام آورد؛ اما پنجاه سال پس از پیامبر زنده بود و هر چه خودش به یاد داشت و هر چه از صحابه دیگر میشنید، برای مردم روایت میکرد و به خودش اجازه میداد در حلال و حرام به حضرت دروغ ببندد.[60]
برخی معتقدند که وی از پیامبر حدیثی نشنیده، بلکه از فضل و اسامه و دیگر صحابه که افرادی صادق هستند، شنیده است.[61] اما با این حال این نکته نیز قابل توجه است که گفته شده بیشتر احادیثی که وی روایت کرده، هیچ کدام از صحابه معروف نیستند.[62]
وی به حق نشانه و ضرب المثل جعل حدیث است، هر گاه سخنی از جعل حدیث و افترا بر پیامبر بیاید، ابوهریره در صدر جاعلان است و نام او با جعل حدیث ملازم گشته است.
هر چند عدهای مدت مصاحبت وی را با پیامبر چهار سال می دانند؛[63] اما از آنجا که وی در ماه صفرسال هفتم هجری در فتح خیبر با پیامبر همراه شد و در ذی القعده سال هشتم هجری که توسط پیامبر به بحرین منتقل شد، رابطهاش با پیامبر تمام شد؛ یعنی فقط یک سال و نه ماه در مدینه بود و قول چهار سال نمیتواند، صحیح باشد.[64]
وی با دروغهایش ضربه زیادی به علم حدیث زده و هیچ کدام از روایاتش موثق نبوده و همه فاسد هستند[65] در واقع وی از نظر علمی و فقهی دانشی نداشت و فقط محض افترا بر تاریخ و واقعیت حدیث می گفت[66]
وی در سال 59 (ه.ق) درگذشت[67] در حالی که 78 سال از عمرش میسسگذشت، گرچه برخی 57 و 58 را هم به عنوان سال درگذشت وی ذکر می کنند.[68]