دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

ارزیابی نظریه یادگیری تولمن

No image
ارزیابی نظریه یادگیری تولمن

كلمات كليدي : ارزيابي نظريه يادگيري تولمن، رفتارگرايان متأخر، يادگيري هدفدار، روان شناسي يادگيري

نویسنده : مصطفي همداني

یکی از نظریه‌پردازان یادگیری، ادوارد چیس تولمن (Edward chace Tolman) (1959-1886)، روان‌شناس آمریکایی است. اثر معروف او در زمینه یادگیری، کتاب "رفتار باهدف جانوران و آدمیان" است که در سال 1932 منتشر گردید.[1] نظریه او به "شرطی‌شدن انتظاری" موسوم است.[2] این نظریه در ردیف نظریات شناختی طبقه‌بندی می‌شود. درون‌مایه اصلی نظریه تولمن را می‌توان در چند جمله زیر خلاصه کرد:

آن‌چه جانداران یاد می‌گیرند، رابطه‌هایی هستند بین "محرک‌ها"، نه رابطه‌هایی بین آن‌چه به اصطلاح [یعنی به اصطلاح تبیین‌های شرطی‌سازی] "محرک‌ها و پاسخ‌ها" نامیده می‌شود...، رفتار آموخته‌شده همواره متوجه و معطوف نوعی هدف است.[3] در این فرضیه، شرطی‌شدن کلاسیک به عنوان الگوی اساسی فرآیند یادگیری، نقش مهمی ندارد و الگوی دیگری جانشین آن می‌شود که تولمن آن را یادگیری نشانه‌ها خوانده است.[4]

ارتباط نظریه یادگیری تولمن و سایر نظریات یادگیری

کسانی که در مکتب‌های روان‌شناسی تحقیق کرده‌اند، تولمن را در ردیف "رفتارگرایان متأخر" به حساب آورده‌اند.[5] البته روشن است که او از رفتارگراهایی است که در مساله یادگیری، انتقادات مهمی به رفتارگرایان داشته است. نسبت دادن هدف به یک موجود زنده، سبب شده است به ذهن برخی چنین خطور کند که این اصطلاح "رفتار هدفمند" نوعی تناقض است؛ چون رفتارگرایی هدفمند، آمیزه‌ای عجیب از دو اصطلاح متناقض هدف و رفتار است، [زیرا] نسبت دادن هدف به یک موجود زنده، حکایت از آگاهی و شعور دارد و چنین مفهوم ذهن‌گرایانه‌ای نمی‌تواند در یک نظام رفتارگرا جایی داشته باشد. با وجود این، تولمن در تحقیقات خود روشن کرده است که هم در موضوع و هم در روش، یک رفتارگرا است.

تولمن، مانند واتسون علاقه‌ای به تجارب درونی فرضی که با مشاهده‌ی عینی قابل دستیابی نیستند، ندارد. البته مسلم است که تولمن یک رفتارگرای واتسونی نبود، زیرا آن دو دست کم در دو مساله مهم با هم اختلاف نظر داشتند. نخست اینکه، تولمن به مطالعه‌ی رفتار در سطح ریز (مولکولی) یعنی برحسب پدیده‌های محرک – پاسخ علاقه‌ای نداشت. بدین‌سان، برخلاف واتسون واحدهای عنصری رفتار، یعنی فعالیت‌های اعصاب، عضلات و غدد مورد علاقه‌ی او نبود. توجه وی به رفتار کلی متمرکز بود، یعنی مجموع اعمال پاسخی کل موجود زنده. از این لحاظ، نظام فکری وی مفاهیم رفتارگرایانه و گشتالتی را با هم درمی‌آمیزد.[6] مساله دوم که اختلاف اساسی‌تر این دو روان‌شناس است، اینکه اصل اصیل نظام فکری تولمن، معرفی مفهوم رفتار هدفمند است... [اما] رفتارگرایان واتسونی از نسبت دادن هدف به رفتار انتقاد کردند.[7]

به هر حال تولمن یک رفتارگرا است که در تمام عمر به صورت یک رفتارگرای کاملا عینی باقی ماند،[8] اما نوع رفتارگرایی او تفاوت‌هایی با رفتارگرایی مرسوم داشت که به همین جهت او خود، رفتارگرایی مورد نظرش را رفتارگرایی هدفمند نام نهاد. او درباره معرفی این تعبیر خود گفت: رفتارگرایی هدفمند، هدفدار، شناختی و یکپارچه است، یعنی خاصیت گشتالتی دارد. رفتارگرایی هدفمند، یک رفتارگرایی یکپارچه است نه جزء‌نگر، اما در هر صورت نوعی رفتارگرایی است. محرک‌ها و پاسخ‌ها و تعیین‌کننده‌های رفتاری پاسخ، تمام چیزی است که این رفتارگرایی به مطالعه آن می‌پردازد.[9]

او به ناکارآمدی تبیین‌های رایج از نظریه محرک – پاسخ در تبیین فرآیند یادگیری پی برده بود. زمانی که رفتارگرایی واتسونی به صورت یک مکتب روان‌شناسی بسیار معروف درآمده بود، [تولمن] علیه آن عَلَم مخالفت برافراشت.[10] او سعی کرد در چارچوب سازه‌ها و بنیادهای نظری "فرضیه شناختی یادگیری" تبیین مناسب‌تری از فرآیند یادگیری ارائه دهد. کوشش‌های تولمن را می‌توان زمینه‌ای برای رشد نهضت شناختی در روان‌شناسی آمریکایی یعنی روان‌شناسی بررسی یادگیری از دیدگاه شناخت و دخالت دادن تعقل و استدلال در فرآیند یادگیری دانست.[11]

تولمن، قانون اثر ثورندایک را نپذیرفت و در مقابل نظر او که مبتنی بر پاداش یا تقویت در یادگیری بود گفت: پاداش یا تقویت اگر اثری داشته باشد، نقش اندکی در یادگیری دارد.[12] او معتقد بود مهم این است که محرک اصلی(غیرشرطی) پس از محرک شرطی ظاهر شود و در این میان چگونگی محرک اصلی(که خوب یا بد، مطلوب یا نامطلوب باشد) مهم نیست. محرک اصلی می‌تواند درد، رنج، ترس و اضطراب یا غذا باشد.[13] او همچنین ثابت کرد که فرآیند یادگیری، پیچیده‌تر از آن است که با تبیین ساده‌ای در قالب محرک – پاسخ آشکار شود؛ زیرا رویکرد محرک – پاسخ بر این فرض استوار است که وقتی حیوانی را در ماز قرار می‌دهند، هنگام انتخاب صرفا به محرک‌های خاصی پاسخ می‌دهد؛ به این معنی که حیوان هیچ‌گونه نمود درونی از محیطش ندارد.[14] اما تولمن ثابت کرد که حیوانات هنگام یادگیری یک ماز آن ‌را در ذهن خود به صورت یک نقشه شناختی ترسیم می‌کنند.

هال، نیز از روان‌شناسانی است که تحت تاثیر "متغیرهای رابط" تولمن قرار داشت. هال و تولمن از متغیرهای رابط یکسان در کارهای خود استفاده کردند.[15]

کاربردهای عملی نظریه یادگیری تولمن

از کاربردهای این نظریه، ارائه دستورالعمل و قواعدی جهت تدریس بهینه است. توضیح اینکه هر پرورشکار موفقی لزوما‌ از یک نظریه‌ی خاصی که مورد علاقه اوست پیروی می‌کند. نخستین گام در راه اجرای این موضوع آشنایی کامل با نظریه‌های مهم یادگیری است؛ زیرا به این وسیله می‌تواند از آن دسته اصول و قوانینی که در هر دو نظریه‌ی یادگیری با برداشت‌های آموزشی تطبیق می‌کند و روش تدریس او را بهتر و مؤثرتر می‌سازد، بهره‌گیری کند... اما معلمی که در کار تدریس از یک نظریه‌ی اصولی و علمی پیروی نکند، رفتاری مبهم و کورکورانه دارد. در تدریس او هیچ‌گونه هدف و طرح یا منطقی دیده نمی‌شود و پرورشکاری که با نظریه‌ی آموزشی و یادگیری آشنایی ندارد کاری جز تعیین تکلیف‌های نامتناسب و بی‌هدف انجام نمی‌دهد.‌[16]

می‌توان گفت از آثار مهم کاربردی این نظریه، هدفدار نمودن رفتار یادگیری جهت بهینه‌سازی فرآیند یادگیری است. یکی از مهم‌ترین مفاهیم شناختی در ایجاد یادگیری، وجود هدف خاص است. افرادی که با توجه به هدف خاصی تلاش می‌کنند، معمولا به گونه متفاوتی به یادگیری می‌رسند. در آزمایش‌های تولمن، اهمیت این موضوع تصریح گردید. در زندگی روزمره هم می‌بینیم که کسانی که هدفمندند، معمولا انگیزه‌ی بیشتری دارند. یکی از محاسن وجود هدف در یادگیری، ایجاد درک کل است. به عبارت دیگر، هدف به رفتار کلیت و جامعیت می‌دهد. در نتیجه فرد هدفدار، احساس گیجی و ابهام نمی‌کند. در یادگیری هدفدار، تلاش‌ها معطوف به نقطه‌ی واحدی است. در نتیجه یادگیرنده نیروی جسمی و روانی خود را هدر نمی‌دهد.[17]

از بسیاری جهات، تولمن و گشتالتی‌ها درباره‌ی روش‌ها و فعالیت‌های آموزشی نظر مشابهی دارند. آنان بر اهمیت تفکر و درک مطالب تأکید می‌ورزند. از نظر تولمن، لازم است دانش‌آموز را واداریم تا در موقعیت مشکل‌آفرین به آزمودن فرضیه بپردازد. تولمن در این‌باره با نظریه‌ی عامل خطای(error factor) هارلو توافق زیاد دارد. طبق این نظریه، یادگیری بیشتر از آن که بر ایجاد پاسخ‌ها یا راهبردهای درست مبتنی باشد، به حذف پاسخ‌ها یا راهبردهای غلط وابسته است. هم تولمن و هم گشتالتی‌ها، تشکیل گروه‌های کوچک را برای شرکت در بحث‌های کلاسی توصیه می‌کنند. مهم‌ترین نکته برای یادگیرندگان این است که به صورت فردی یا به عنوان عضوی از گروه، فرصت آزمودن کفایت فرضیه‌های خود را داشته باشند. فرضیه‌ها یا راهبردهای مؤثر در حل مسئله، آن‌هایی هستند که به وسیله‌ی یادگیرنده حفظ می‌شوند. نقش معلم این است که به عنوان یک مشاور، دانش‌آموز را در روشن ساختن و پس از آن در تأیید یا عدم تأیید فرضیه‌ها کمک کند. همانند گشتالتی‌ها، تولمن نیز پیشنهاد می‌کند که دانش‌آموز از دیدگاه‌های مختلف با یک موضوع آشنا شود. این فرایند به دانش‌آموز کمک خواهد کرد تا یک نقشه‌ی شناختی در او ایجاد شود که در پاسخ دادن به سوال‌هایی که درباره‌ی موضوع به‌خصوص و سایر موضوع‌های مربوط به آن طرح می‌شوند، از آن استفاده نماید. سرانجام اینکه، مانند نظریه‌پردازان گشتالتی، تولمن می‌گوید که تقویت‌های بیرونی برای یادگیری ضروری نیستند. طبق نظر تولمن، یادگیری به‌طور دائمی صورت می‌پذیرد. دانش‌آموزان، مانند هر کس دیگری، به ایجاد انتظارات یا باورهایی می‌کوشند که با واقعیت سازگار باشند. معلم پیرو نظریه‌ی تولمن در طرح و آزمودن فرضیه‌ها به دانش‌آموزان کمک می‌کند و وقتی که فرضیه‌ها درست باشند، تجارب تأییدکننده برای آن‌ها فراهم می‌آورد. به این طریق، داشن‌آموزان نقشه‌های شناختی پیچیده‌ای ایجاد می‌کنند تا فعالیت‌های آن‌ها را هدایت نمایند.[18]

نقاط مثبت و موفقیت‌های نظریه تولمن

دانشمندان زیادی پس از تولمن به آزمایشاتی در محک زدن نظریه او پرداختند که تاییدات زیادی در مورد سخنان او حاصل شد.[19] تولمن در جهت مثبت، موضوعات پژوهشی مهم فراوانی را در یادگیری آغاز کرد و مفهوم متغیر مداخله‌گر را به روان‌شناسی معرفی کرد. یک نکته‌ی حایز اهمیت عمومی، حمایت شدید وی در استفاده از موش به عنوان یک آزمودنی مناسب برای مطالعات روان‌شناختی بود.[20]

به نظر می‌رسد، بیشترین نقش و بی‌همتاترین سهم تولمن در روان‌شناسی، مطرح کردن مفهوم "متغیر مداخله‌گر" باشد.[21] متغیرهای مداخله‌گر عبارتند از مجموعه‌ای از متغیرها که میان متغیرهای مشاهده‌پذیر مستقل و سنجش نهایی پاسخ (متغیر مشاهده‌پذیر وابسته یا رفتاری) قرار دارند که تعیین‌کننده‌های واقعی رفتار هستند.[22]

از دیگر نکات برجسته تحقیقات تولمن این است که، مطالعات روان‌شناختی او بر روی موش به عنوان یک آزمودنی مناسب (که مورد تاکید فراوان او هم بوده است) صورت می‌گیرد.

انتقادات بر نظریه تولمن

از نقاط ضعف نظریه تولمن، استفاده فراوان او از مفاهیم انتزاعی و شخصی بوده است که از طرفی فهم نظریه او را دشوار و از سوی دیگر سخت‌آزمون نموده است و این مساله مورد اعتراف خود او نیز بوده است. آخرین پاراگراف فصل مربوط به تولمن در کتاب "روان‌شناسی: مطالعه‌ای درباره‌ی یک علم" که در سال 1959، سال مرگ تولمن انتشار یافته و صورت نهایی نظریه‌اش را در بردارد[23]، احساس او درباه‌ی نظریه‌ی خودش را معرفی می‌کند:

چنان‌که در آغاز این مطلب نشان دادم، با مقدار زیادی احساس ناراحتی شروع کردم. احساس می‌کردم که به اصطلاح نظام من کهنه شده است و اتلاف وقت است که بکوشم تا به آن صورت تازه‌ای بدهم و حالا خودنمایی خواهد بود که سعی کنم تا آن را با مجموعه‌ اصول فلسفه‌ی علم دمخور سازم. با این حال، باید اعتراف کنم که هر چه پیشتر رفته‌ام دوباره بیشتر خود را با آن درگیر یافته‌ام، هر چند هنوز بسیاری نقاط ضعف آن را می‌پذیرم. نظام من ممکن است از آزمون روش علمی روسپید از آب درنیاید، اما به این چندان اهمیتی نمی‌دهم. من دوست داشته‌ام درباره‌ی روان‌شناسی به طریقی بیندیشم که مورد پسند من بوده است. از آن‌جا که همه‌ی علوم و به‌ویژه روان‌شناسی، هنوز در قلمرو بی‌اطمینانی‌ها و ناشناخته‌ها سیر می‌کنند، بهترین کاری که هر فرد عالمی، به ویژه هر روان‌شناسی، می‌تواند انجام دهد این است که از اندیشه‌ها و باور‌های خود پیروی کند، هر چند ناکافی و ناکامل باشند. من فکر می‌کنم این است آن‌چه همه‌ی ما در عمل انجام می‌دهیم و کلام آخر، مطمئن‌ترین ملاک، لذت بردن است و من لذت برده‌ام.[24]

تولمن برای دوره‌ای بیش از چهل سال، تأثیر بسیاری بر روان‌شناسی به‌ویژه در زمینه‌ی یادگیری گذاشته و حتی هنوز هم نفوذ‌ وی در روان‌شناسی احساس می‌شود. از وی برای کوتاهی و قصورش در تدوین یک نظام نظری کاملا منسجم و یکپارچه انتقاد شده است. بسیاری گمان می‌کنند که وی در ارتباط دادن بسنده‌ی رفتار با "کارکرد پنهانی" از قبیل حالت‌های شناختی، شکست خورده است. یکی از علت‌هایی که او مورد حمله قرار گرفت، واژه‌هایی است که به‌کار می‌برد. بسیاری فکر می‌کنند این واژه‌ها، بیش از اندازه شخصی و ذهن‌گرایانه‌اند.[25]

مقاله

نویسنده مصطفي همداني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS