نويسنده: حسين اشرفی
در مطلب حاضر نويسنده به تشريح مراحل و گامهای اغواگری شيطان بر اساس آيات قرآن و با بهره گيری از «تفسير تسنيم» آيت الله جوادی آملی پرداخته است که آن را به نقل از حوزه نيوز تقديم خوانندگان عزيز می کنيم.
معنا و مفهوم شيطان
معنای شيطان از نظر لغوی مورد اختلاف است؛ برخی آن را از ماده (شَطَنَ) به معنای دوری، دانسته اند و برخی ديگر از ماده (شَيَطَ) به معنای به باطل شدن يا سوختن. البته قول اول اولويت بيشتری دارد و بر اساس آنچه در جلد هشتم تفسير تسنيم آمده است، شيطان به معنای کسی يا چيزی است که از رحمت خدا دور است و مورد لعن او واقع شده است.[1]
بر اساس معنای دوم که آن را از ماده شيط دانسته بودند، شيطان به کسی گفته میشود که سعی او باطل شده و هرچه سعی می کند تلاشش باطل است، يا کسی که از شدت خشم، آتش گرفته و سوخته است.
به هر حال معنای شيطان هر کدام که باشد، در زبان قرآن، اصل شيطان از جنيان دانسته شده است. قرآن کريم اين واژه را در مورد انسانها نيز به کار برده است[2] و حتی از روايات استفاده می شود که به حيوانات و غيرحيوانات هم تعبير شيطان اطلاق می شود. البته در برخی موارد معنی کنايی دارد و مثلاً از ميکروب به شيطان ياد می کنند به عنوان مثال در برخی از احاديث چنين مضمونی آمده است که ناخن های خود را کوتاه کنيد که شيطان در زير آنها جمع می شود.[3] روشن است که شيطان در اينچنين تعابيری به معنای همان ميکروبهايی است که اگر بهداشت رعايت نشود باعث بيماری انسان می شود.
از نظر اصطلاحی و ماهيتی مصداق بارز شيطان همان ابليس است که از جنيان است. ابليس ابتدا در جمع فرشتگان از عبادت کنندگان بود و چنانکه حضرت علی(ع) در نهج البلاغه در خطبه قاصعه می فرمايد؛ شيطان شش هزار سال عبادت کرد و معلوم نيست که اين شش هزار سال، بر اساس شمارش سال های دنيوی است يا بر اساس شمارش سال های اخروی.[4] يعنی اگر عبادت او بر اساس سال های اخروی باشد، هر روزش معادل هزار سال يا پنجاه هزار سال است.
فلسفه وجودی شيطان
در مورد فلسفه وجودی شيطان؛ نکات لطيفی وجود دارد که حضرت آيت الله جوادی آملی در چند جای تفسير تسنيم به آن اشاره کرده اند.
مثلاً در سوره مبارکه ابراهيم، بحثی در مورد همين موضوع، فلسفه وجودی شيطان آورده شده که شيطان گرچه از نظر تشريعی موجود منفوری است و ما مأموريم که از شرّ آن به خدا پناه ببريم: (فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيم)[5]، اما با اين وجود، شيطان در نظام تکوين موجود بدی نيست. زيرا اگر با يک نگاه کلی به عالم هستی بنگريم متوجه می شويم که وجود شيطان در اين عالم ضرورت دارد. چرا که اگر شيطان نباشد، رشد و کمال هم وجود نخواهد داشت. توضيح آنکه انسان در انجام برخی از افعالِ خود مختار است و می تواند بگويد اين کنم يا آن کنم، اين اندازه اختيار انسان به اين دليل است که بتواند در دالان کمال قرار بگيرد. چون کمال انسان در اختيارش است و اگر انسان موجودی يک طرفه می بود، يعنی دست او از انجام بدی ها (که مظهر همه آنها شيطان است)، کوتاه بود، زمينه رشد و سعادت او فراهم نمی شد.
به عبارت ديگر، در مقابل فرشته صفتی، بايد يک شيطان صفتی هم وجود داشته باشد، تا انسان آن بدی را ببيند و از روی اختيار آن را انتخاب نکند. يعنی در دو راهی ميان شيطانصفتی و فرشته خويی، راه دوم را برگزيند. اين خاصيت جهان ماده و خاصيت انسان در اين جهان ماده است. پس وجود شيطان در اين عالم از جهاتی لازم است. به همين خاطر تعبير استاد اين است که شيطان گرچه شيطان است و انسانها را وسوسه می کند اما وقتی نسبت سنجی می کنيم، می بينيم که شيطان يکی از حلقه های عالم تکوين است. تعبير ديگری که حضرت استاد در مورد شيطان دارند اين است که او کلب معلَّم است. يعنی سگ دست آموز. بر اين اساس شيطان تنها کسانی را می گزد که خدا می خواهد يعنی اگر خدا نخواهد نمی تواند به کسی آسيبی برساند. البته اين سخن مربوط به عالَم تکوين است ولی در عالم تشريع اراده خدا تعلق گرفته است به اينکه انسان با اراده خودش انتخاب کند.
شيطان در قياس با انسان، وسوسه گر است؛ بله در برابر انبياء و اولياء ناتوان است، همچنانکه پيامبر مکرم اسلام(ص) فرمودند: هرکس شيطانی دارد، من هم يک شيطان دارم اما من شيطان خودم را مسلمان کرده ام،[6] و در آنجا تعبير رام کردن دارد. بنابراين اگر گفته می شود کلب معلَّم، صرفاً در نسبت با خداوند چنين حکمی دارد. زيرا تنها خداوند می تواند به او دستور بدهد و او در برابر خدا نمی تواند اغواگری کند. ولی در برابر ما انسانها، همان رسالت خودش را که اغواگری باشد، دارد.
در آيه بيست و دوم سوره مبارکه ابراهيم، که سخن از مجادله انسان های تبهکار با شيطان در روز قيامت است، می فرمايد: آنگاه که اين انسان ها می خواهند فسادهای خودشان را به گردن شيطان بيندازند، شيطان زير بار نمی رود و می گويد من دعوت کردم، خدا هم دعوت کرد؛ شما خود را ملامت کنيد که چرا دعوت دروغين من را قبول کرديد. اين نشان می دهد که در نسبت سنجی به انسانها اغواگر است اما نسبت به خدا اينچنين نيست. بنابراين نمی توانيم بگوئيم که خدا چرا شر را آفريده است. زيرا مشخص است که اين شر، نسبی است، يعنی شيطان نسبت به انسان ها، آن هم صرفاً در عالم تشريع وسوسهگر است، ولی در عالم تکوين شری وجود ندارد.
مراحل اغواگری شيطان
با توجه به آنچه گذشت نتيجه می گيريم که مهمترين کار شيطان اغواگری است، يعنی تمام تلاش او اين است که انسان را فريب دهد. البته اين فرصت را خدا به او عطا کرده است، زيرا او درخواست کرد که تا روز قيامت به او فرصت داده شود و خداوند هم به او تا وقت معلوم فرصت داد. اما خداوند اين نکته را هم فرمود: هر کس از تو پيروی کند جايگاهش جهنم است و او را در دوزخ می سوزانم، شيطان نيز همان لحظه قسم خورد که (فَبِعِزَّتِكَ لَاُغْوِيَنَّهُمْ اَجْمَعين * إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين)[7]. به عزت تو سوگند كه همگی انسانها را از راه به در می برم، مگر آن بندگان پاكدل تو را.
در مورد مراحل اغواگری شيطان می توان هفت مرحله را نام برد و به طور کلی می توانيم اين مراحل را به دو قسمت عمده تقسيم کنيم، زيرا اغواگری شيطان نسبت به انسان دو منطقه وسيع دارد؛ يکی در انديشه است و ديگری در انگيزه. يعنی برای اغواگری يا از راه انديشه وارد می شود يا از طريق انگيزه، به اين صورت که تطميع و رغبت ايجاد می کند تا به آن مرحله نهايی برسد و آنگاه که به آن مرحله نهايی رسيد، بر گُرده کفار و ملحدان و مشرکان سوار می شود و حتی به آنها امر و نهی می کند و کار خود را پيش می برد.
اين مراحل هفت گانه به اجمال از اين قرار است؛
* ايجاد شبهه در واقعيات* تسويف* تزيين و تسويل* تطويع و ايجاد رغبت* وعد و وعيد* ايجاد آرزو* ولايت و امارت[8]
اول: ايجاد شبهه در واقعيات
اگر انسان بر اساس واقعيات حرکت کند برای او هيچ مشکلی ايجاد نمی شود. چنانکه در دعايی از پيامبر گرامی اسلام (ص) آمده است: «اللهم ارنی الاشياء کما هی»[9] يعنی خدايا واقعيت اشياء را آنچنان که هست به من نشان بده. بنابراين اگر ما واقعيت گناه را آنچنان که هست به صورت سم و آتش ببينيم هرگز سراغ گناه نمی رويم، يعنی اگر شخصی حقيقت گناه را بداند ميلی به آن نخواهد داشت.
بنابراين عصمت معصومين به اين معنی نيست که خدا مانع گناه معصومين است. به تعبير حضرت استاد؛ عصمت بالاترين درجه علمی است که اگر انسان به آن سطح از آگاهی برسد و حقيقت اشيا را بداند ديگر آن عمل را انجام نمی دهد؛ حضرات معصومين(ع) نسبت به گناهان چنين حالتی را دارند.
پس اولين کاری که شيطان انجام می دهد اين است که در واقعيات ايجاد شبهه میکند. به اين صورت که گناه را که باطنش آلودگی و آتش است، به صورتی نيکو برای انسان جلوه می دهد. مثلاً شراب را برای انسان خوشمزه جلوه می دهد، از همين رو برخی ها شراب را (که يک نوع نجاست است) با ميل و رغبت می خورند، حال آنکه اگر به همين افراد گفته شود که فلان نجاست را بخوريد، به شدت کراهت خواهند داشت و هيچگاه دست به چنين کاری نخواهند زد. مثال ديگر در مورد غيبت است، تعبير قرآن درباره غيبت اين است که کسی که غيبت می کند گويا گوشت برادر مرده خود را می خورد. حال اگر انسان باطن غيبت را ببيند و غيبت کردن را به مثابه خوردن لاشه ببيند، هيچگاه غيبت نمی کند، در حالی که بسياری از انسان ها چون اين واقعيت را نمی بينند، به راحتی مرتکب اين گناه می شوند. در مورد انجام کارهای نيکو نيز شيطان به همين صورت عمل می کند، به عنوان مثال در مورد ثواب کارهای خير ايجاد شبهه می کند تا ميل و رغبت او به انجام اين کار کم شود يا از بين برود. شيطان اگر با انجام اين مرحله به مقصود خود نرسيد وارد مرحله دوم می شود.
دوم: تسويف
تسويف بدين معنا است که شيطان سعی می کند انسان را وادار کند که کار خير را به تأخير اندازد.
تسويف از ماده «سوف» است که معنای آينده را می رساند و در اينجا به معنای کاری را به آينده موکول کردن است. مثلاً اگر کسی بخواهد انفاقی انجام دهد، شيطان می گويد حالا که زود است، باشد برای فردا، فعلاً خودت جوانی و نياز داری، فردا انجام می دهی. يا مثلاً می گويد چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.
به همين دليل است که در حديث آمده است: «اياک و التسويف»[10] برحذر باش از اينکه برای انجام کارهايت فردا فردا کنی.
شيطان اگر در اين مرحله هم ناموفق بود وارد مرحله بعدی می شود.
سوم: تزيين و تسويل
تزيين به معنای زينت دادن است. در اين مرحله شيطان اعمال قبيح را برای انسان ها زيبا جلوه می دهد. بدون تشبيه مثل برخی ها که برای زيبا کردن کالاهايشان دست به نورپردازی می زنند و کالای نامرغوب را مرغوب جلوه می دهند. حال اگر شخص، جنس شناس باشد می فهمد که اين بر اثر نورپردازی است که اين چنين می درخشد. ولی اگر شخص ساده ای باشد نمی فهمد و فريب می خورد. شيطان هم همين کار را انجام می دهد و گناه را برای ما تزيين می کند.
اما تسويل با تزيين قدری تفاوت دارد. بلکه شايد بتوان آن را يک مرحله بالاتر از تزيين دانست. تسويل نيز به معنای آراستن است اما آراستن يک شیء به وسيله اشياء ديگر، مثلاً برای تقريب به ذهن می توان آن را تشبيه کرد به زرورق پيچيدن. يعنی يک کار قبيح را به وسيله کار ديگر، زيبا جلوه می دهد.
علت اينکه در روز عاشورا عده زيادی به لشکر ابن زياد پيوستند، همين تزيين و تسويل شيطان بود.
در قرآن کريم در سوره مبارکه يوسف، در مورد کاری که برادران يوسف با او کردند، دو بار تعبير «سوَّلَت»[11] آمده است. يا در مورد کاری که سامری انجام داد که در واقع هم تزيين بود و هم تسويل.
شيطان برای آنکه عملی را تسويل کند، اعمال بد را چنان در دل آدمی زيبا می کند که جز افراد اهل بصيرت متوجه فريب او نمی شوند.
چهارم: تطويع و ايجاد رغبت
مرحله چهارم مرحله تطويع و ايجاد رغبت است. در مورد اين مرحله بايد متذکر اين نکته شد که گناهان اقسام مختلفی دارند. يک سری از گناهان قابل تزيين و تسويل هستند، اما بعضی از گناهان تزيين بردار نيستند مانند قتل، يا حتی قتل نزديکان. در اين موارد قرآن بيان می کند که هنگامی که قابيل خواست برادرش را بکشد (فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ)[12] يعنی کاری کرد که اين عملِ دشوار برای او آسان شود. يعنی او را در برابر اين کار رام کرد و در او ايجاد رغبت کرد. زيرا انجام دادن چنين گناه سنگينی نياز به ميل و رغبت زياد دارد. وگرنه انسان شوقی ندارد که اينچنين گناهانی را انجام دهد. در مسائل اجتماعی و اخلاقی هم چنين است. مثلاً وقتی انسان نسبت به مسئله ای لج کند، خيلی از کارها ممکن است از او سر بزند.
پنجم: وعد و وعيد
وعد و وعيد مرحله بعدی است. شيطان وعده می دهد تا يکسری از بدی ها انجام شود و وعيد می دهد تا يکسری از کارهای خوب انجام نشود. مثلاً اگر عبيدالله بن زياد وعده نمیداد، کسی به سمت او نمی آمد. از طرفی هم وعيد داد که اگر چنين نکنيد چنان می کنم، زنانتان، خانه هايتان، اموالتان و ... را مصادره می کنم و همچنين آنها را ترساند از اينکه لشکر يزيد در راه است.
تعبير قرآن کريم در مورد اين مرحله اين است: (يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُورا)[13]؛ شيطان به آنها وعده های (دروغين) می دهد و به آرزوها، سرگرم می سازد در حالی که جز فريب و نيرنگ به آنها وعده نمی دهد. يا اينکه در جای ديگر می فرمايد: (الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَاْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاء)؛ شيطان، شما را (به هنگام انفاق) وعده فقر و تهيدستی می دهد و به فحشا (و زشتيها) امر می کند.[14]
ششم: ايجاد آرزو
مرحله ششم تمنيه و ايجاد آرزو است. شيطان حوصله اش زياد است و برای آنکه انسان را به گناه آلوده کند با صبر و حوصله اين مراحل را پيش می برد. مثلاً در اين مرحله می گويد من اگر الان هم موفق نشدم يک سنگ بنايی را ايجاد می کنم و آرزوی آن را در دل انسان ها می اندازم هرچند که بيست سال ديگر به نتيجه برسم.
لذا در سوره مبارکه نساء آمده است (وَ لَاُمَنِّيَنَّهُم) [15] يعنی من اينها را به آرزو میاندازم. در روايات ما هم زياد آمده است که يکی از رذائل اخلاقی، آرزوهای دور و دراز است.[16]
هفتم: ولايت و امارت
مرحله هفتم بحث ولايت است. برای روشن شدن بحث يک مقدمه کوتاهی لازم است بيان شود. در چندين آيه از آيات قرآن کريم آمده است که شيطان بر کسی سلطه ندارد، محدوده قدرت او صرفاً وسوسه است. يعنی با اينکه اين مراحل مختلف را طی می کند اما نمی تواند در کسی تصرف کند. اين مسئله بيانگر اين است که انسان، هيچگاه با وسوسه شيطان مجبور به انجام کاری نمی شود. يعنی اينچنين نيست که شيطان ولايت و سلطه بر کسی داشته باشد. لذا نمی توان گفت که خداوند شيطان را بر انسان مسلط کرده است. قرآن کريم می فرمايد شيطان سلطه بر کسی ندارد، ولی در جای ديگری از قرآن کريم آمده است که (إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذينَ يَتَوَلَّوْنَه)[17]؛ بنابر تصريح اين آيه شريفه، تسلط شيطان بر انسان صرفاً در مورد کسانی صادق است که خودشان عالماً و عامداً، ولايت او را پذيرفته اند و خودشان، شيطان را به عنوان ولی خود انتخاب کرده اند. خداوند نيز نسبت به اين افراد اجازه داده است که شيطان ولی امر آنها باشد؛ لذا در يک امر تکوينی می فرمايد: (إنّا جَعَلْنَا الشَّياطينَ اَوْلِياءَ لِلَّذينَ لايُوْمِنُون [18] برای کسانی که اهل ايمان نيستند (با نفی آمده يعنی هيچ ايمانی ندارند و لجوج هستند) خدا تکويناً شياطين را اولياء آنها قرار داده است. چنين شخصی چون خودش ولايت شيطان را پذيرفته است خداوند هم شيطان را ولیّ او قرار میدهد. اگر خداوند مانع ولايت پذيری شيطان شود خلاف اختيار خواهد بود.
دو هدف اساسی شيطان
در اينجاست که شيطان به هدف خودش می رسد، زيرا بر اساس تعابير قرآنی، شيطان دو هدف اساسی دارد؛ يکی در سوره مبارکه اعراف بيان شده است، که می فرمايد شيطان هدفش اين است که انسان را بی آبرو کند و حيثيت او را بگيرد: (لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما)[19]. پس اولين هدفی که شيطان دارد اين است که وقتی که شخصی ولايت او را پذيرفت او را بی آبرو کند.
دومين هدف شيطان اين است که انسان را کافر کند. در سوره مبارکه حشر می فرمايد: (إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَري ءٌ مِنْكَ إِنِّي اَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمين) [20] يعنی انسان را تشويق به کفر می کند و آنگاه که به هدف خود رسيد می گويد من از تو بيزارم، من از خدا می ترسم آيا تو از خدا هم نمی ترسی؟!
پس معلوم می شود که هدفش رساندن انسان به مرز کفر است، زيرا اگر به اين مرحله برساند، ديگر تحت ولايت شيطان قرار گرفته است.
در آيات شريفه قرآن کريم آمده است که شيطان گفت: (لَاَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَليلا)[21]. يعنی من ذريه آدم را به حنک می کشانم. به تعبير استاد يعنی تحت حنکش را می گيرم. به اين معنا که زير چانه اش يک افساری را نصب می کنم که ديگر تحت فرمان من خواهد بود و هرجا که من بگويم می رود. (افسارش را به دست خود می گيرم)
تذکر دو نکته (گم هدفی و گم راهی)
دو نکته را بايد تذکر داد؛ اولين نکته اين است که بحث ما اغواگری بود. اغواگری و اضلال با هم تفاوت دارند.
اغوا يعنی گم هدفی. اضلال يعنی گم راهی. شيطان وقتی می خواهد فريب بدهد و به مقاصد شوم خودش برسد، گاهی، راه را عوضی نشان می دهد، مثل کسی که می خواهد برود تهران، اما به او راه کاشان را نشان می دهند. چنين شخصی هدفش معلوم است و میداند که قصدش سفر به تهران بوده است اما راه را اشتباهی نشانش داده اند.
اين افراد گمراهان هستند، اينها ضالين هستند. اما گاهی می فرمايد: (لَاُغْوِيَنَّهُمْ اَجْمَعين) [22] که در اين مورد ديگر فقط راه را نشان نمی دهد بلکه هدف را اشتباه نشان می دهد. نمی گويد خدا را چنين عبادت کن بلکه می گويد من را عبادت کن. اين خيلی بدتر از اضلال است زيرا شخص نمی داند کجا بايد برود. مبارزه با نفس که جهاد اکبر است بسيار مشکل است.
در جهاد اصغر سه حالت دارد يعنی يا می کُشی يا کشته می شوی يا اسير؛ اما در جنگ با شيطان و هوای نفس، کشته شدن در کار نيست، يعنی دنبال شهادت نيستی که به اجر و پاداش برسی. شيطان کسی را نمی کشد بلکه مسلوب الحيثيه می کند.
راه پيروزی در مقابل شيطان اين است که علم خود را بالا ببريم. بر اساس آن دعايی که به آن اشاره کرديم «اللهم ارنی الاشياء کما هی» بايد علم خود را بالا ببريم و از خداوند هم در اين زمينه طلب ياری کنيم.
پاورقی:
[1]. تفسير تسنيم، ج 8، ص 479.
[2]. انعام، 112.
[3]. الکافی، ج 6، ص 490.
[4]. نهج البلاغه، خ 192.
[5]. نحل، 98.
[6]. عوالی اللئالی، ج 4، ص 97.
[7]. ص، 82 و 83.
[8]. ر.ک: تفسير تسنيم، ج 10، ص 363.
[9]. تفسير القرآن الكريم، ج 6، ص 285.
[10]. امالی (شيخ طوسی)، ص 526.
[11]. يوسف، 18 . 83.
[12]. مائده، 30.
[13]. نساء، 120.
[14]. بقره، 268.
[15]. نساء، 119.
[16]. ر.ک: الکافی، ج 2، ص 336.
[17]. نحل، 100.
[18 و19]. اعراف، 27.
[20]. حشر، 16.
[21]. اسراء، 62.
[22]. ص، 82.
روزنامه كيهان، شماره 21566 به تاريخ 1/12/95، صفحه 8 (معارف)