كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر(ص)، عدالت اجتماعي، عدالت اقتصادي، خدمات اجتماعي، عبوديت، عدالت و حكومت
نویسنده : زينب ابراهيمي
عدالت از ریشه عدل و به معنی راستی، سادگی، داد و انصاف و داوری و درستی است[1] و در اصطلاح به معنای اعتدال و توازن در امور، استقامت در طریق و منحرف نشدن از راه راست به سوی هوای نفس، تساوی برقرار کردن میان دو چیز آمده است.[2] در اسلام عدالت اجتماعی مترادف با عدالت انسانی است که حیات مادی و حیات معنوی بشر را در بر میگیرد. خداوند در آیات بسیاری از قرآن همواره انسان را به بر پا داشتن حق و عدالت فرا میخواند،[3] هر چند به ضرر خود یا پدر و مادر باشد که انجام خواست خداوند سزاوارتر است.[4] همانطور که قرآن هدف برانگیختگی پیامبران و به طور کلی حکومت نبوی را عدالت میداند: «ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و به آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند.»[5] از مطالعه سیره و حکومت پیامبر(ص) نیز چنین برمیآید که برقراری عدالت در همهی زمینهها از مهمترین دغدغههای پیامبر(ص) بوده است.
زیرا ایجاد جامعهای مطابق با معیارهای الهی جز از راه عدالت امکانپذیر نیست. مهمترین کار پیامبر(ص) در فرآیند مبارزه با نابرابریهای حاکم، تغییر و از میان برداشتن ارزشهای جاهلی از جمله ثروتاندوزی و اشرافیتگرایی، رباخواری، و...بود که نظام ناعادلانه جاهلی، بر آن استوار بود.
عدالت و عبودیت
اسلام آیینی کامل و منطبق با حقایق زندگی انسانهاست و زندگی دنیوی را مقدمهای برای راه یافتن به کمال و رستگاری در سرای باقی میداند و از آن رو که انسان موجودی اجتماعی است و رشد فکری و روحی او در جامعه شکل یافته و محقق میشود، بدون برقراری عدالت اجتماعی نمیتوان شرایط مساعدی برای تعالی روح و اندیشهاش فراهم کرد یا زندگی اجتماعی را بر اساس ارزشهای الهی بنیان نهاد و او را به سرمنزل مقصود؛ یعنی شناخت خدا، خداپرستی و عبودیت رساند. چگونه ممکن است، فرد از نظر قوای فکری و روحی به تکامل برسد و واجد صفات انسانی باشد؛ در حالی که در جامعه ظلم و بیعدالتی و ارزشهای ضدانسانی حاکم باشد. از این رو عدالت اجتماعی مهمترین مقدمه و زمینه برای رسیدن فرد به شناخت خویش و رشد استعدادهایش و شناخت و عبودیت پروردگارش خواهد بود.
آیا میتوان آیینی را که برای تمامی ابعاد زندگی فردی و اجتماعی و حیات مادّی و معنوی انسانها وضع شده، به حوزه فردی زندگی افراد محدود کرد؟ در حالی که حتی زندگی فردی نیز در اجتماع شکل میگیرد. پس بدون وجود عدالت اجتماعی حاکمیت خداوند بر تمامی ابعاد حیات انسان (عبودیت) مفهومی نخواهد داشت رسیدن به عبودیت با برقراری عدالت هموار میشود، همانگونه که ظلم و ستم نیز به اِلحاد و بت پرستی میانجامد.[6] پیامبر(ص) که برای برپایی عدل و داد برانگیخته شد،[7] سیرهاش، سیره عدل و انصاف و منطقش جداکننده حق و باطل بود.[8]
عدالت اجتماعی و خدمات اجتماعی
وجود عدل در جامعه و برخورداری همگان از خدمات اجتماعی بیانگر بینش و عمل کرد صحیح نهادهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دولتهاست. عدالت با بخشش به نیازمندان برقرار نخواهد شد، بلکه با برآوردن نیازهای واقعی آنان از قبیل فراهم نمودن موقعیتهای شغلی مناسب، ارائه خدمات رفاهی و درمانی و ... مرتفع میشود.
در مدینةالنبی، بخشی از فقر موجود، دائمی بوده و به دلیل خشکسالی و قحطیهای پی در پی و زراعت نامطلوب، فقدان منابع طبیعی و کمی درآمد حکومت مدینه بود. با این وجود پیامبر(ص) با تلاش پیگیر در صدد برطرف کردن وضع موجود برآمد که به اهم آن اشاره خواهد شد.
1- ایجاد بازار فروش کالا برای مسلمانان بدون گرفتن مالیات از آنان؛[9] زیرا فروشندگان یهودی و مشرک کالاهای خود را گران و با کیل و پیمانه کم به مسلمانان میفروختند[10] و تا پیش از تحریم رباخواری،[11] بهرههای سنگینی از مسلمانان میگرفتند. از این رو با ایجاد بازار توسط خود مسلمانان به بهرهکشیهای فرصتطلبان خاتمه داد. البته گاه مسلمانان نیز به طمع سود بیشتر با غَش در معامله کالاهایشان را میفروختند که پیامبر(ص) آنان را سرزنش و از این کار نهی کرده است[12] و رسیدگی به احوال نیازمندان را توصیه کرده است.[13]
2- واگذاری زمینهایی که در شمار انفال و متعلق به دولت اسلامی بود به فقرا به صورت اجاره.[14]
3- تشویق مسلمانان به وقف اموال و یا زمینهای مزروعی خود که مورد نیاز آنان نبود.[15]
4- برنامهریزی تدریجی برای فراهم نمودن شرایط آزادی بردگان.
الف) از طریق مخدوش کردن پایه تفاوتهای مالی و نژادی،از جمله ایجاد عقد اخوت میان بردگان مسلمان شده با مسلمانان سرشناس انصار و مهاجر. به عنوان مثال میان بلال بن ریاح (برده) و ابورویحه، حمزه، عموی پیامبر، با زید بن حارثه غلام آزاد شده پیامبر، ابوبکر بن ابیقحافه با خارجة بن زبیر عقد اخوت جاری شد.[16]
ب) پایهگذاری عقد مکاتبهای توسط پیامبر(ص) بر اساس آیاتی از قرآن کریم.[17] اختصاص بخشی از زکات برای خرید و آزادسازی بردگان.[18] به عنوان مثال آزادسازی سلمان فارسی با پرداخت 140اوقیه از اموال حکومتی.[19]
ج) آزاد سازی بردگان در ازای جرایم عبادی.[20]
عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی
عدالت اقتصادی زیربنای عدالت اجتماعی و عامل ایجاد امنیت در جامعه است. افراد تا از ضروریترین نیازهای حیات؛ خوراک، پوشاک، مسکن، آسوده خاطر نباشند، چگونه به جهاد با نفس و تزکیه پرداخته و خالصانه خدا را پرستش خواهند کرد. یقیناً برقراری عدالت اجتماعی مستلزم وجود نظامی عادلانه برای حفظ و نظارت آن از بهرهجوییها و منفعت طلبیهای قومی و گروهی است. قرآن کریم با تأکید بر نفی انحصار و گردش ثروت در جامعه[21] که سیاست اقتصادی – اجتماعی اسلام بر اساس آن شکل گرفته، بخشی از ثروتهای موجود در دارالسلام را به عنوان ثروتهای عمومی برای مصرف عموم مردم در اختیار حکومت اسلامی قرار داد.[22] بدین منظور پیامبر(ص) با تقسیم عادلانه منابع اقتصادی و توزیع ثروتهای حاصل از غنایم و ... به حاکمیت ناعادلانه اشراف بر عرصههای سیاسی، اقتصادی خاتمه داد؛ اما قلمرو عدالت را تنها به این دو حوزه محدود نکرد، بلکه کوشید با ترویج تعالیم مساوات طلبانه، عدالتخواهی و عدالت طلبی را به صورت فرهنگ خصیصه اخلاقی مردم درآورد تا هر کس به تناسب موقعیت خویش، آن را پاس دارد و قربانی مطامع شخصی خویش نسازد.
پیامبر(ص) برای برقراری عدالت اقتصادی و زدودن آثار فقر و تهی دستی از جامعه تدابیر اقتصادی را به کار بست و تمام افراد را در ثروتهای موجود در جامعه سهیم کرد که عبارت است از:
1- تقسیم غنایم به طور مساوی میان کلیه افراد جامعه:
پیامبر(ص) به جز بخشی از غنایم که برای تحریض جنگاوران به آنان وعده داده شده بود بقیه غنایم را به مساوات میان مسلمانان تقسیم میکرد.[23]
2- دریافت خمس و زکات و ترویج سنت انفاق[24] به نیازمندان و نیز واگذاری زمینهای مزروعی مفتوحه به صورت اجاره به مستمندان.[25]
3- تحدید مالکیتهای خصوصی و اختصاص بخشی از ثروتهای موجود در جامعه به عنوان ثروتهای عمومی برای مصرف عموم مردم به صورت وقف.[26]
4- اختصاص برخی از منابع درآمد حکومت به قشر مستضعف:
به عنوان نمونه در غزوه بنینضیر که مسلمانان بدون درگیری نظامی غنایم بسیاری کسب کردند[27] به دستور پیامبر(ص) تمام آن میان مهاجرین و چند تن از انصار تقسیم شد؛ زیرا این عده کاشانه و اموال خود را از دست داده و در فشار شدید اقتصادی به سر برده و با انصار در یک خانه زندگی میکردند.[28] این اقدام گامی برای زدودن نابرابریها و سوق دادن جامعه به سوی همگونی مالی بود.
حکومت و عدالت در سیره نبوی
تحقق عدالت اجتماعی نیازمند حکومتی است که خود مجری عدالت بوده و بر اساس عدالت شکل گرفته باشد تا عدالت را در حوزههای مختلف، اعمال نماید. خداوند برقراری عدل در جوامع انسانی را اصلیترین هدف ارسال پیامبران با بینات، کتاب و میزان برمیشمرد.[29] پیامبر(ص) که پرورش یافته تعالیم وحی است در این باره میفرماید: عدالت، نیکوست؛ ولی از زمامداران، نیکوتر است[30] و نیز « از میان مردم چهار تن، شدیدترین عذاب را در روز قیامت خواهند داشت: شیطان، فرعون، قاتل انسان و حاکم ستمگر».[31]
پیامبر(ص) در حالی وارد مدینه شد که اشراف با در اختیار گرفتن منابع اصلی ثروت، فاصلههای طبقاتی شدیدی را به وجود آورده و با برخورداری از اقتدار سیاسی و اقتصادی خود، حتی محاکم قضایی را نیز تصاحب کرده و با ارائه "تهمت، شهادت دروغ و ناروا و ارضاء نفسانیات[32] خویش" بیگناهانی را که از پایگاه سیاسی- اقتصادی فروتر برخوردار بودند در معرض مجازاتهای شدیدی قرار میدادند.
پیامبر(ص) برای برقراری حکومتی بر پایه عدل و قسط، دو اقدام اساسی را به انجام رسانید:
1- ایجاد نظام عادلانه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برای برپایی عدالت اجتماعی
2- ترویج گرایشهای عدالتطلبانه در بین افراد: پیامبر(ص)با تلاوت آیات قرآن که مسلمانان را به رعایت عدالت امر میفرمود به تحکیم ایمان مردم تازه مسلمان مدینه میپرداخت. «همانا خدا (خلق را) فرمان به عدل و احسان میدهد و به بذل و عطاء خویشاوندان امر میکند و از افعال زشت و منکر و ظلم نهی میکند و به شما از روی مهربانی پند میدهد، باشد که موعظه خدا را بپذیرید.»[33] و برای تجسم عینی برابری انسانها آنان را مانند دندانههای شانه با یکدیگر برابر دانست و آنچنان بر اجرای عدالت بر خود سختگیر بود که حتی، در نگاه کردن به اصحاب خویش جانب مساوات را رعایت میکرد.[34]
همچنین به دلیل فقدان نظام عادلانه قضایی در سالهای نخست دوره مدنی، مبنای رفع اختلافات رأی پیامبر(ص) بود که از وحی نشأت میگرفت.[35] گویند زنی از طائفه بنیمخزوم ـ از قبیلههای سرشناس ـ دزدی کرد. هنگامی که پیامبر(ص) خواست حکم خداوند را درباره او اجرا کند، خویشاوندان زن برای رهایی از بدنامی قبیله اُسامه را - که فرزند پسر خوانده پیامبر(ص) و نزد ایشان دارای منزلتی بود - واسطه کردند تا حد، درباره این زن اجرا نشود. پیامبر خشمگین به اسامه فرمود: «اسامه، آیا واسطه میشوی تا حکم خدا اجرا نشود؟! علت هلاکت امّتهای پیشین، این بود که از اجرای حدود الهی نسبت به افراد سرشناس، چشم پوشی؛ و تنها درباره افراد فرودست و گمنام، اعمال میشد. به خدا سوگند که اگر دخترم فاطمه هم سرقت کند، دستش را قطع میکنم».[36]
با نزول تدریجی آیات قرآن کریم در عرصههای قضایی از سال چهارم هجری به بعد مسلمانان دارای قوانین و نظام حقوقی مستقلی شدند که تحت نفوذ هیچ ارگان و نهاد سیاسی قرار نداشت و میان مسلمانان و غیر مسلمانان به عدل و انصاف قضاوت میکرد.
در حجةالوداع نیز با تأکید بر اینکه پروردگار همه یکی و همه فرزند آدم و از خاک آفریده شدهاند، هرگونه برتری طلبی را نفی کرد و مسلمانان را در همه حال به رعایت عدالت دعوت فرمود.[37]