26 اسفند 1386, 0:0
كلمات كليدي :امام¬،حسن¬عسكري(ع)،¬رهبر¬سياسي،زندان،معتمد،¬شيعيان
نویسنده :عطائي
در میان مسلمانان کسی نیست که شخصیت والای امام حسن عسکری(ع) را به عنوان امام و رهبر نشناسد. او استاد دانشمندان و پیشوای عبادت کنندگان و رهبر سیاسی گروههای مخالف بود. این در حالی بود که ترس و وحشت، همه جا را فرا گرفته و دشمنی با اهل بیت(ع) و امام و اصحابش ادامه داشت، و حکام بر آنها مسلط بودند و آنها را به زندان میانداختند.[1]
اسم شریف آن حضرت حسن و کنیهاش ابومحمد و لقبش زکّی و عسکری بود.[2] در ربیعالثانی سال دویست و سی و دو هجری در مدینه بهدنیا آمد و در جمعه هشتم ربیع الاول سال دویست و شصت هجری در سن بیست و هشت سالگی به شهادت رسید[3] و در سامرا به خاک سپرده شد.[4]
خلفای عباسی برای اینکه امامان معصوم(ع) را تحت نظر بگیرند و بر فعالیتهای فکری و سیاسی آنان احاطه داشته باشند، از آنان درخواست میکردند تا از مدینه منوره(که مرکز علم و دین بود) به بغداد و سامراء و خراسان (که پایتختهای دستگاه حاکمه بود) نقل مکاننمایند. به همین جهتامام حسن عسکری(ع) تقریباً تمام عمر را یا در زندان بود یا در تبعید. دو ساله بود که به همراه پدرش به تبعیدگاه رفت و مدت بیست سال همراه با آن حضرت در تبعید بود. پساز شهادت امام هادی(ع)، تا شهادتش که شش سال طول کشید، درزندان یا تبعید به سر برد. به همین جهت، اصحاب نمیتوانستند خدمتایشان برسند ولی امامحسن عسکری(ع)، باایجادتشکیلاتسری، پیروان خود را سازماندهی کرد.[5]
حضرت امام حسن عسکری(ع) با چندین خلیفه عباسی معاصر بودند؛ معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعمین، معتز، مهتدی و معتمد، که معتز، مهتدی و معتمد همزمان با مدت امامت ایشان بودند. همه آنان آن بزرگوار را مورد آزار قرارمیدادند. حضرت عسکری(ع) در آن مدت شش سال امامت یا در زندان بود و یا تحت مراقبت بودند. زندانبان معتمد میگوید:
چون به من امر شده بود که شدت عمل به خرج بدهم، دو نفر که مشهور به قساوت و رذالت بودند را برای آزار و اذیت امام عسکری(ع) گماردم، طولی نکشیدکه آن دو نفر، اهل نماز و روزۀ مستحبی شدند، چون از آنها پرسیدم که چرا به حسنبنعلی(ع) سخت نمیگیرید؟ گفتند: در حق او چه بگوییم. کسیکه همیشه مشغول به عبادت خداوند است. روزها در حال روزه و شبها تا صبح به عبادت مشغول است. کم حرف، و پروقار. ابهت او چنان است چون به ما نگاه میکند لرزه به اندام ما میافتد.
فشار در مورد پیشوای یازدهم فوق العاده شدید بود و از هر طرف تحت کنترل و نظارت بود. حکومت عباسی به قدری از نفوذ و موقعیت مهم اجتماعی امام نگران بود که امام را ناگزیر کرده بود هر هفته در دربار حاضر شود. آنان بهقدری وحشت داشتند که به این مقدار کفایت نکرد، بلکه امام را بازداشت کردند و در محله «عسکر» سامراء، در تبعید نگهداشتند، بههمینجهت به عسکری معروف شدند.[6]
در زمان امام حسن عسکری(ع) شیعیان در مناطق مختلف و شهرهای متعددی گسترش و شیعیان در مناطق و نقاط فراوانی تمرکز یافته بودند. گستردگی و پراکندگی مراکز تجمع شیعیان،مستلزم وجود سازمان ارتباطی منظمی بود تا پیوند شیعیان را با حوزه امامت از یک سو و ارتباط آنان را با همدیگر از سوی دیگر برقرار سازد. این نیاز از زمان امام نهم احساس میشد، شبکه ارتباطی وکالت و نصب نمایندگان در مناطق گوناگون، به منظور برقراری چنین سیستمی مورد اجرا گذاشته میشد. این برنامه در زمان امام عسکری(ع) نیز دنبال شد. امام حسن عسکری(ع)، نمایندگانی از میان چهرههای شاخص و شخصیتهای برجسته شیعیان برگزید و در مناطق متعدد منصوب کرد و از این طریق با پیروان خویش در ارتباط بود.[7] امام از طریق اعزام پیکها نیز با شیعیان و پیروان خود ارتباط برقرار میساخت و از این راه مشکلات آنان را برطرف میکرد.به عنوان نمونه میتوان از فعالیتهای «ابوالأریان» یکی از نزدیکترین یاران امام یاد کرد، او نامهها و پیامهای امام را به پیروان آن حضرت میرساند و متقابلاً نامهها، سؤالها، مشکلات و وجوه ارسالی شیعیان را در سامراء به محضر امام میرساند.[8]
امام حسن عسکری(ع) مانند آباء و اجداد خویش رهبر بزرگ شیعیان بود و رهبری مبارزههای مردمی بر علیه خلفای جور را بر عهده داشت. دوره پایانی امامت حضرت معاصر با معتمد عباسی بود. او که مردی سفاک و خونریز بود، مخالفین خود را با سنگدلی از میان برد و در برابر امام حسن عسکری(ع) که رهبر و پیشوای شیعیان بود ساکت و بیتفاوت نبود، به همین جهت امام(ع) بیشتر عمرخود را در زندان سپری کرده است. گاهی به دست "صالح بن رصیف" به زندان افتاده و زمانی در حبس "علیبن حزین" بود و زمانی هم در زندان مردی پست و رذل بهنام "نحریر" بود. سرانجام معتمد که نسبت به آن حضرت کینه و عداوتی شدید داشت و وجودحضرت را خطری بزرگ برای حکومت خویش میدانست تصمیم به قتل آن حضرت گرفت و آن حضرت را با زهر به شهادت رساند. در وقت وفات کنیز ایشان صیقل و عقید غلام ایشان و حضرت صاحب الامر(عج) حاضر بودند. حضرت، آبی طلبید و خواست که بیاشامد، چون حاضر کردیم، فرمود اول آبی بیاورید تا نماز بخوانم. چون آب آوردیم وضویی گرفت و نماز صبح را ادا کرد پس از آن روح مقدسش به عالم قدس پرواز کرد.[9]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان