کلید واژه : امام حسن، ياران خائن،خيانت، منافق، ستون پنجم.
بیست و هشتم صفر یادآور شهادت بزرگ مردی از تبار آینههاست. یادآور مظلومیت جانسوز سبط اکبرپیامبر اکرم(ص) و میوه دل زهرای اطهر (س) و علی مرتضی(ع) است. مظلومیت حسن(ع) فراتر از مظلومیت پدر بزرگوارش بود، چون؛ علاوه بر یارانش همسرش نيز به او خیانت نمود.
یکی از علل اصلی ناموفق بودن قیامها و حتی جنگها، خیانت افراد خودی است که امروزه آنان را در اصطلاح سیاسی، نظامی و امنیتیِ "ستون پنجم دشمن" مینامند. نقش ستون پنجم در دوره امام حسن(ع) بسیار واضح است. اگر خیانت برخی از یاران و سپاهیان آن حضرت نبود، معاویه هرگز فرصت آن را پیدا نمیکرد که به اهداف شوم و ضد اسلامی خود برسد. در این میان اقدامات برخی از یاران و سپاهیان امام حسن مجتبی (ع) نه تنها جلوی معاویه را نگرفت، بلکه او را در رسیدن به اهداف شومش تحریض نمود.
خلافت امام حسن مجتبی(ع)
امام حسن(ع) امام دوم شیعیان در سال چهلم هجری پس از شهادت امام علی (علیه السلام) به خلافت ظاهری رسید.[1] دوره کوتاه مدت خلافت آن حضرت، همچون دوره خلافت امام علی (ع) مملوّ از فعالیت ستون پنجم دشمن است، که با فعالیتشان مانع از پیروزی قاطع امام علی (ع) در برابر معاویه ستمگر شدند.
دوره خلافت امام حسن(ع)، دورهای بود که فعالیت منافقان، خیانتکاران و جاسوسان در آن به حد اعلای خود رسیده بود. از طرفی معاویه به مقابله با امام حسن(ع) برخواسته بود و از سوی دیگر، در پی جنگهای سهگانه امام علی(ع) و به شهادت رساندن بیشتر یاران با وفای اهل البیت(ع) در "غارات" مانند مالک اشتر و محمد بن ابی بکر و افراد دیگر اوضاع برای سپاه اسلام بسیار دشوار شده بود.
با وجود تمام این شرائط، امام حسن(ع) تصمیم نهایی برای جنگ با معاویه را در سخنرانی خود در مسجد کوفه اعلام نمود. مردم کوفه آنقدر در رفتن به جنگ سستی نمودند، تا اینکه پیرمردی به نام عدی بن حاتم، به پا خواست و جملاتی به کوفیان گفت و به تنهایی و به اطاعت از فراخوان امام عازم (پادگان) نخیله شد و به دنبال او عده ای از قبیله طی و دیگر قبایل به ناچار به راه افتادند.[2]
امام پس از فراخوان نبرد بر علیه شامیان، متوجه جاسوسانی از سوی معاویه در کوفه و بصره شد، که پس از شناسایی این دو نفر دستور قتل آنان را صادر کرد و به دنبال آن در نامه ای به معاویه اين چنین نوشت:
...گویا خواهان جنگ هستی، بزودی آن را دیدار خواهی کرد پس چشم به راه باش...[3]
اما برنامه معاویه به طور دیگری طراحی شده بود. گرچه در ظاهر او نیز سپاهی فراهم ساخته و به سوی کوفه حرکت کرده بود. نقشه معاویه آن بود که حضرت را مخفیانه به قتل برساند و بدون دردسر به هدف شوم خود برسد به همین منظور چهار نفر تروریست منافق به نامهای عمرو بن حریث و اشعث بن قیس و حجر بن الحارث و شبث ربعی را اغوا کرد و جداگانه به این کار مامور نمود. امام حسن(ع) خیلی زود از این توطئه آگاه شد و در زیر لباسهایش زره پوشید. یکی از منافقین، امام را در موقع نماز هدف قرار داد اما نتوانست کاری از پیش ببرد چون زره از نفوذ تیر در بدن امام جلوگیری نمود.[4] طرح دیگر معاویه استفاده از شگردی بود که در صفین او را به پیروزی رساند. به همین منظور سعی کامل نمود تا در میان یاران امام و سپاهیانش نفوذ کند.
یاران خائن
یاران امام در پیروزی بدون دردسر معاویه نقش اساسی را ایفاء نمودند. در این میان عملکرد یکی از کسانی که امام حسن (ع) به او اطمینان کامل نموده و فرماندهی سپاهش را به او واگذار کرده بود از دیگران به مراتب پررنگتر است. او کسی جز عبیدالله بن عباس نبود.
عبیدالله بن عباس فرمانده لشگر امام حسن (ع) نتوانست در برابر پیشنهادهای معاویه مقاومت کند و به راحتی فریب خورد و با عدهای زیادی از زیردستان خود در حدود هشت هزار نفر شبانه به اردوگاه معاویه پیوست و سپاهیان امام را بدون فرمانده رها نمود.[5] این درحالی بود که در دوره امام علی (ع) فرستاده معاویه به مکه دو فرزند خردسال عبیدالله بن عباس را سر بریده بود.[6] انتظار آن بود که عبیدالله نه به خاطر امام بلکه به خاطر دو فرزندی که معاویه از او کشته بود به معاویه نپیوندد، ولی دنیا طبی او تمام خاطرات تلخش را نیز به فراموشی سپرد.
صبحگاه وقتی سپاه امام برای نماز حاضر شدند، عبیدالله بن عباس غایب بود. ناچار شخص دومی که از سوی امام(ع) به عنوان جانشین عبیدالله منصوب شده بود و قیس بن سعد بن عباده انصاری نام داشت، فرماندهی سپاه را به عهده گرفت و نماز جماعت را به جا آورد. وسوسههای معاویه در خصوص قیس سازگار نشد. ولی معاویه که به مقصود نهایی خود نرسیده بود با شایعه سازی توسط جاسوسان خود در میان سپاه قیس باعث سردرگمی و کلافگی آنان شد.[7]
با فرار عبيدالله ابن عباس و ديگر فرماندهان سپاه امام حسن(ع) شرايط بسيار نامطلوبي پديد آمد، امام(ع) كه براي جمع آوري سپاه به مدائن رفته بود نه تنها موفق به انجام اين كار نشد، بلكه عدهای از سپاهیانش بر او شوریدند و به خيمهاش ريخته به غارت پرداختند، آنان حتي سجاده زيرپاي حضرت را ربودند و "عبدالرحمن ازدي" رداي آن حضرت را از دوشش كشيد، حضرت بدون اینکه ردایی بر تن داشته باشد، سوار اسب شده و در ساباط به راه افتاد. همینکه به "مظلم ساباط" رسید نااگاه یکی از خوارج به نام جراح بن سنان پيش آمد، لگام اسب حضرت را گرفت و گفت حسن تو نیز همانند پدرت کافر شدی و خنجري مسموم به ران مبارك حضرت زد كه تا استخوان شكافته شد. [8] این ضربت به طوری سهمگین بود که حضرت بسیار رنجور و بیمار گشت.[9]
بالاخره همان عواملی که امام علی (ع) و سپاهش را در مقابل معاویه متوقف ساخت، دوباره کارساز شد و صلح را بر امام حسن(ع) تحمیل ساخت. گرچه امام مقاومت زیادی نمود، ولی آن حضرت موقعی تن به صلح داد که یارانش از پیرامونش متفرق شدند و او را تنها گذارند.[10] امام حسن(ع) پس انجام صلح با معاویه، حکومت کوفه را رها نموده و در مدینهالرسول رحل اقامت افکند. با این حال معاویه آن حضرت را به حال خود رها نکرد و او را با جاسوسان و عمال خود زیر نظر گرفت و در نهایت با اغوای یکی از زنان آن حضرت بنام جعده، زهر به آن حضرت خورانید و دردانه زهرای اطهر را در بیستوهشتم صفر به شهادت رساند.[11]