زیارت، تجدید عهد

نکتة اول این است که زیارت، تجدید عهد است. همان طور که در روایت دارد، تمام عهد است. زیارت امام(علیه السلام) و عهدی که با امام(علیه السلام) داریم، عهد ما همان عهد توحید است «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ»،[1] که آن عهد همان عهد ولایت پذیری است؛ اگر ما بخواهیم به مقام توحید برسیم، باید به مقام تأمل ولایت معصوم(علیه السلام) برسیم و تسلیم و حامل آن ولایت باشیم.

حامل ولایت معصوم(علیه السلام) شویم و این ولایت را به دیگران برسانیم و جاری کنیم. اینکه انسان بخواهد تحمل کند، کار سختی است. «ستصَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ»،[2] ما عهدمان این است که تسلیم و حامل ولایت بشویم. این عهدها را باید عمل و مراقبه کنیم. عهدمان را تجدید و تکمیل کنیم. عهدهای ما باید متناسب با رشد ما کامل شود. قرارهایمان جدی تر و کامل تر شود. فرض که آدم اول طلبگی، عهد می بندد؛ این عهد غیر از عهد دورة مرجعیت است. هر دورة عهد انسان، اقتضائات خودش را دارد.

زیارت ما تمام عهد ماست و باید عهدمان را تمام کنیم؛ این اصل زیارت است. هر شیعه ای که زیارت می رود، واقع می شود. به نسبتی، قرارهایش تجدید می شود و هم قرارهای کامل تری را در هر دوره می بندد، هرچند ناخداگاه؛ بنابراین نکتة اول که در زیارت توجه داشته باشیم، عهد ما هم نو می شود و هم وارد مرحلة جدیدی از عهد می شود و تمام می شود. آن عهد اگر نقصی در آن بوده، یک عهد تمامی دادند؛ اگر عهدی هم برمی گردد، مراقب آن عهد باشیم.

زیارت به قصد ولیّ الله

ما در زیارت باید قصد ولیّ الله را بکنیم و در باطن قصدمان باید قصد تقرب کنیم؛ قرب ما به خدای متعال و عبودیت ما از مسیر ولی ّمان. باید هم قصد ولایت کنیم و هم قصد عبادت. در اذن دخول های حرم ها و در مقدمات ورود حرم، قصد تک انسان، قصد خدا را می کند. قصد ولیّ اش از اینجایی که آدم راه می افتد، باید مقصدش امام(علیه السلام) شود و به قصد زیارت امام(علیه السلام) و حضور در محضر امام(علیه السلام) حرکت کنیم.

حضور باید حضور عبد در محضر مولا باشد و درک حضور با عنیت نمی شود؛ رابطة ما با خدای متعال و با معصومین(علیه السلام) اینجور نیست. «أَنْتَ الْمَوْلَى وَ أَنَا الْعَبْدُ وَ أَنْتَ الْعَالِمُ وَ أَنَا الْجَاهِل»؛[3] این دربارۀ امام(علیه السلام) هم اینجور است. بنابراین قصد باید توأم با احساس عجز و خشوع و شئون مختلف است و فقر خودمان را ببینیم؛ چون مختلف است. غنای خدای متعال و اولیائش که طریق هستند، علم، قدرت، حیات، عزت و رزق ما همه از آن طرف است. دوام و وقار ما و اینکه در مناجات حضرت علی(علیه السلام) هست، همه اش برای خدای متعال است ولی به طرف و برای اولیاء الهی هم همین جوری است.

بنابراین قصد ما، قصد فقیر نسبت به غنی است، قصد ضعیف نسبت به قوی است، قصد جاهل نسبت به عالم و قصد میت نسبت به حیّ است. ما باید در این قصد اضطرارهای خودمان را احساس کنیم؛ نه قصد یک انسان مضطر و فقیر نسبت به ولیّ خودش، نسبت به سرچشمة غنا و رحمت باشد. هر گامی که برمی داریم، باید این گام در ما افزایش پیدا کند و احساس عجز و افتقار و کوچکی نسبت به امام(علیه السلام) در ما زنده شود و احساس غنا و کمال در آن ها. وقتی به آنجا می رسیم، بتوانیم زیارت جامعه را بدون اینکه شکسته نفسی در آن باشد، خطاب به امام(علیه السلام) بخوانیم.

ورود به آستان توحید

باید قصد امام(علیه السلام) در آن باشد. وقتی می رویم، بیوت نبی هست؛ همه که ظاهری دارد به یک باطن و یک باطل باطن. هر بابی که انسان می خواهد وارد شود، اذن دخول می خواهد. «والباب المبتلا»، باب الله هستند. ورود به آستان توحید از طریق امام(علیه السلام) واقع می شود. ورود به آستان توحید و آستان خدای متعال از باب امام(علیه السلام) است.

هر باب ابتلا، امتحان در آن هست و انسان باید امتحان بدهد. تازه این باب اول است که باطن ولایت امام(علیه السلام) هم باطن دارد و باطنش هم باطن دارد. انسان وقتی وارد می شود اگر متوجه باشد، وارد حرم می شود؛ از همانجا ملائکه به استقبال بعضی از اهل دل می آیند. می فرمودند که من وقتی به حائر رسیدم، نمی توانستم. احساس حضور ملائکه را کردم. پرسیدم: حائر است؟ گفتند: بله. آدم باید توجه داشته باشد. حقایقی هست. جوری باید برود که دربندها باز شود، خاضعانه و متواضعانه و ملتمسانه. این به اندازه ای است که انسان خضوع می کند. «أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْک»،[4] اندازه ای که انسان نظر به سوی خدا می کند.

نظر به سوی خدا چطور واقع می شود؟ «أین وجه الذی الی توجه اولیاء»، به اندازه ای که انسان نظرش را از خودش برمی گرداند، متوجه ولیّ خدا می شود و تواضع و خشوع در آن پیدا می شود، عبور از خود پیدا می شود و به همین اندازه، انوار ایمان و انوار ولایت، در قلب انسان ظهور پیدا می کند. «قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ»،[5] به اندازه ای که آن نور می آید، حجب برداشته می شود و انسان منزلتی از امام(علیه السلام) را درک می کند؛ این ظاهر است و باطنی دارد؛ این ظاهر، حجاب نورانی آن باطن است؛ اگر اتصال انسان بیشتر شد، نورانیت قلب بیشتر و این حجاب نورانی برداشته می شود.

باطن در برابر باطن، حجاب نور است. در زیارت مراتبی از درک حضور ولایت است که ممکن است برای انسان واقع شود؛ اگر انسان درست زیارت کند، این طور است. گاهی بار انسان در زیارت برداشته می شود؛ چیزی به آدم می دهند و به خاطر زحماتی که می کشد، نقطة پرواز آدم در زیارت ها حاصل می شود. انسان در زیارت باید مقصد امام(علیه السلام) بوده و توجه هم داشته باشد. این محیط ولایت، محیط نورانی است و هر بابی را به منزلتی از توحید و ولایت است و رسیدن به باطن این منزلت، امتحان جدید است، عبور از انانیت ها؛ این امتحان ها ممکن است سریع بیاد و از آدم عبور کند؛ قصه در منابع دسته دو هست.

قصد و نیت درست

بافقی نقل کرده بودند، با شیخ عبدالکریم حائری بودند. مرد بزرگ؛ خودشان هم شخصیت بزرگی بوده؛ همان که نهی از منکر کرده بود و رضا شاه را در حرم رضا خان، دستور داده بود فلکش کرده بودند. ایشان از عتبات می آمدند. می آیند زیارت امام رضا(علیه السلام)، در راه می روند توی قهوه خانه تا شب استراحت کنند. می بینند فضا مناسب احوال ایشان نیست و می آیند بیرون و تشرف خدمت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) پیدا می کنند؛ از حضرت سؤال می کنند که در بین راه، باز هم من شما را زیارت می کنم؟ فرمودند: دو موقع؛ یکی قم و یکی هم نیشابور. در نیشابور وقتی حضرت را زیارت می کنند می گویند: آقا در قم هر چه منتظر شدم، شما لطف نکردید. فرمودند: چرا، در حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) آمدم اما یکی از شما مسأله پرسید و داشتید جواب می دادید، ما هم رفتیم. انجام وظیفه است ولی آن فیض عظیم از دست انسان می رود.

هیچ چیزی در مسیر شما را غافل نکند، وقتی می رویم، باید قصدمان امام(علیه السلام) باشد، قصد عبد. استاد عزیزی بود، خانواده شان بعد از فوت شان نقل می کردند که با هم می رفتیم مشهد، ایشان خودش را آماده می کرد -این کار معلوم نیست مال ما باشد- گفتند: ایشان خودش را آماده می کرد، لباس سفیدی می پوشید و منطقة احرام و عمامه را برمی داشت و پای برهنه و بی عمامه، می رفت حرم؛ تا حرم توی سرش می زد و گفت: می خواهم هر که می بیند، ببیند غلامی دارد به خانة امامش می رود؛ واقعاً باید این احساس در انسان باشد. موالی ما هستند.

بنابراین امام(علیه السلام) باید مقصدمان باشد. زائر و راحل باشیم. مسافر وطنش پشت سرش است و قصد برگشت دارد. راحل یعنی رو به امام(علیه السلام) می رود که برنگردد. برنگشت نیست، هر کس راحل شد این سیر است. غسل ها را انجام بدهیم. آداب ظاهری اذن دخول را حتماً انجام بدهید ولی این ها آداب باطنی دارد که در اذن دخول آمده، «وَقَفْتُ عَلَى بَابِ بَيْتٍ مِنْ بُيُوتِ نَبِيِّک»؛[6] رعایت شود و توسل جدی داشته باشیم.

خضوع و تواضع و توسل و توجه به انسان عنایت شود و درها باز شود تا به زیارت باطنی برسیم و جواب از امام بشنود؛ حداقل این است. «وَ أَعْلَمُ أَنَّ رُسُلَكَ وَ خُلَفَاءَكَ أَحْيَاءٌ عِنْدَكَ يُرْزَقُونَ يَرَوْنَ مَكَانِي فِي وَقْتِي هَذَا وَ زَمَانِي وَ يَسْمَعُونَ كَلَامِي وَ يَرُدُّونَ عَلَيَّ سَلَامِي»،[7] کمی جلوتر رفت. سمع انسان هم به سوی کلام گشوده می شود و می تواند از امام(علیه السلام) جواب مستقیم بشنود. از شیخ خیاط نقل شده که از 25 سالگی زیارت رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در بعد از نمازها می خواندند -از امام رضا(علیه السلام) نقل شده که بعد از نمازها می خواندند- و حضرت جوابش را می دادند؛ از آن به بعد اینطور بوده. بعد به ایشان فرموده بودند: تا حالا کجا بودی؟ دیر آمدی. تأخیر داشتی.

حاجت خواستن در زیارت

حضور حضرت را درک کنیم، جواب ها را بشنویم و به نجوا برسیم؛ اگر سمع ما نشنید، حالت نجوا و انس با امام(علیه السلام) برقرار شود؛ برای اینکه به این برسیم، باید همة حوائج مان پشت سر باشد؛ اگر حاجت پیش رو شد، زیارت حاصل نمی شود و می شود زیارت تجار. حاجتتان خود امام(علیه السلام) باشد. بعد از اینکه امام(علیه السلام) قصد و زیارت شد، نکته این است که ادب زیارت، عرض حاجت است. در همة زیارت پایانش عرض حاجت دارید. این رسم بندگی است.

خدای متعال می فرماید: «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي»؛ [8] آن کسی که دعا نمی کند، انانیت دارد والا فقیر که نمی تواند گدایی نکند؛ اینکه دعا نمی کند، احساس افتقار نمی کند. احساس افتقار نکردن، کبریایی برای خودش قائل است؛ اگر بساط کبریایی را جمع کند، فقیر فقیر، برابر با گدایی کردن است. رسم ادب، حاجت خواستن است به عنوان افتقار نه به عنوان اینکه حاجت هایتان مطلوب باشد؛ اصلش اعلام افتقار است.

دعا اصلش اعلام گدایی است و مخ العباده هم اجابت نشود، اجابت شده است. در دعا خودِ رسم بندگی، گدایی است. بدهند یا نه، می خواهم اعلام افتقار کنم؛ بعد از آداب زیارت، حاجت خواستن؛ به عنوان اینکه شأن ما این است که شما را واسطه کنیم و شما هم از خدای متعال عنایت ها را بگیرید و به ما بدهید؛ این عنوان است. موضوعیت هم درخواست شود، درجة اول اعلام افتقار به امام(علیه السلام) باشد و درخواست شفاعت در حوائح شود؛ این غرض اول و غرض دوم هم حاجت هایمان باشد، سوم می شود حاجت که می رود آخر؛ اگر اول آمد، حجاب زیارت می شود. آدم از اول می خواهد زن بگیرد، پول می خواهد. می گویند: بفرمایید بعد التماس می کنند. «فَخُذْ أَحَدَنا مَكانَهُ»؛[9] می فرماید: «مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ»؛[10] ما چیزی پیش شما نداریم. شما گندم می خواهید، بگیرید و بروید. کسی که محبتی از ما در دلش هست، ما با او کار داریم. کسی را امام(علیه السلام) گرو نگه می دارد که چیزی پیشش باشد. سرمایه ندارد و مزاحم امام(علیه السلام) است و هم امام(علیه السلام) برای او رنج ایجاد می کند.

برادرها آمدند گندم بگیرند و دل شان پیش زن و بچه شان است؛ اگر نگه شان بداری، زندانی اند. بنیامین است که اینجا بهشت اوست و او را نگه مي دارند. در احوالات علی بن مهزیار نقل شده که وقتی خدمت حضرت تشرف داشت، یک هفته که آنجا بود خسته شد و یاد زن و بچه اش افتاد. حضرت فرمودند: علی بن مهزیار پاشید بروید. گفت: آقا تازه شما را... فرمودند نه، بلند شوید و بروید؛ دو دل شده. در زیارت اگر تلاش و التماس کنیم که این حالت را بدهند و یک دل شویم، اول قصد امام(علیه السلام) کنیم نه قصد یک به یک آدم. موقعی به زیارت اخوان المومنین می رود که زیارت الله است ولی زیارت امام(علیه السلام) فرق دارد، باید حالت انسان، حالت عبد و مولا باشد. همۀ آن هایی که در زیارت جامعه آمده، آن طرف است؛ این طرف افتقار است.

عزیزی می گفت: من هر وقت در زیارت جامعه هر جمله اش را می خوانم، می گویم: آقا! من از همین می خواهم و هم عرض ادب می کنم و هم همان حال، اعلام افتقار می کنم؛ یعنی اگر خزان علم الله هم عرض ادب است، امام(علیه السلام) خزینة علم است و من محتاج علم هستم. معدن الرحمه هم مدح است و هم افتقار.

این اول قصد خود امام(علیه السلام) و قصد توأم با خشوع است نه قصد توأم با غفلت و من یکی اگر اینجور شد، انسان هیچ وقت به طلبکاری نمی رسد؛ همیشه وامدار و بدهکار امام(علیه السلام) است. در این رفتن حاجت بخواهید، حاجت نخواستن خوب نیست. چرا حاجت نمی خواهد؟ چون فقیر نیست یا نه چون امام(علیه السلام) نمی تواند بدهد یا جای دیگری می خواهد گدایی کند؛ این پیداست. انسانی که نمی خواهد و به اضطرار خودش نرسیده، نمی تواند نخواهد و این اضطرار، طریق ارتباط ماست. غفلت های ما مانع ارتباط است. در این زیارت خود را بدهکار بدانید.

او ما را به زیارت دعوت کرده و در اجابت هم او توفیق می دهد. اگر آدم زیارت را از خدای متعال ندید، در زیارتش طلبکار می شود؛ این عجب و طلبکاری آفت است. زیارتتان باید زیارتی باشد که همة این نعمت از آن طرف بیاید.

تواضع و ذکر صلوات

در زیاراتتان تواضع به دوستان حضرت، نه تصنع تواضع. تصنع فایده ندارد، هر چه تواضع کنید. به زوار دوستان و مؤمنین و سادات تواضع لله کنید. برای امام به زوار امام(علیه السلام) احساس تواضع کنید؛ این تواضع را می توانید به سوی امام(علیه السلام) باز کنید؛ این تواضع اگر برای امام(علیه السلام) باشد، تواضع در مقابل امام(علیه السلام) را ایجاد می کند و راه باز می شود. تواضع آدم این است که بار را بردارد و بار را روی دوش دیگران نگذارد. «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَه»،[11] انسان خودش را متواضعانه، بال زیر پای آن ها کند. من خودم را خرج کنم که این ها رشد کنند. بله، جناح الذل یعنی من بال شوم و روی بال من راه بروند و پرواز کنند.

حالت خشوع به خود حضرت پیدا می شود و این باب تورع است. آخرین جمله در همة مشاهد مشرفه، زیارت امام زمان(عجل الله تعای فرجه) و دعاهای مأثوره برای امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) از یاد نرود. دعای عصر جمعه، دعایی که از امام رضا(علیه السلام) برای امام زمان(عجل الله تعای فرجه) نقل شده و قبل از زیارت جامعه کبیره صلوات 14 معصومی که از امام حسن عسکری(علیه السلام) نقل شده بخوانید؛ با کمال توجه. در حرم امام حسین(علیه السلام) آداب زیارت را حتماً بخوانید. در مفاتیح، به خصوص زیارت حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) مخصوصه دارد، صلواتی هم برای امام حسین(علیه السلام) است که در حرم مطهر، هر روز بخوانید.

آن ها محتاج نیستند بلکه این دعاها ما را تطهیر می کند. «و جعل صلاتنا عليكم و ما خصنا به من ولايتكم طيبا لخلقنا و طهارة لأنفسنا و تزكية لنا و كفاره»،[12] ابراهیم خلیل(علیه السلام) به مقام خلت رسید؛ چون زیاد صلوات می فرستاد. صلوات شما را تطهیر می کند.

در آنجا چهل تا عاشورای کامل، چند روز خوانده شود با دعا و توسل، خدمت کنید. دعای علقمه را حتما بخوانید. فرصت کوتاه است و به شیطان ندهید. سرعت داشته باشید اما عجله نداشته باشید که اضطراب می آورد. محضر امام(علیه السلام) محضر آرامش است؛ اگر چیزی بخواهند بدهند، با عجله به کسی چیزی نمی دهند. با آرامش و عرض ادب و گدایی باطنی به آدم چیز می دهند. توفیر نیت کافی است. نیت داشتید، خدای متعال ثوابش را می دهد؛ دیگران را معطل نکنید. نیتش را داشته باشید، ثوابش را می دهند. آقایی بود؛ اگر الان می گفتی برویم وسط کوچه، نمی رفت منزل خداحافظی کند، راه می افتاد حرم می آمد. حالتش عجیب بود، نان و پیاز را مثل لذیذترین غذاها مي خورد و این برایش مهم بود. در حرم می رفتیم و می گفتی: آقا برویم، داشت می گفت: السلام علیکم و مفاتیح را می بست؛ نمی گفت: این یک جمله را تمام کنم. این جوری سبکبال باشید، ثوابش را می دهند.

«فخلع نعلیک»؛ روایت از امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)، «موسای کلیم نعلیک» را اینجور معنا کردند؛ به خدا عرضه داشتند در وادی محبت خالص شدم. در وادی طور آمد تا آتش بردارد، همسرش حامله بود و وضع حملش گرفته بود؛ تاریک سر راه را گم کرده بودند. تا رسید، ندا آمد که: «فَاخْلَعْ نَعْلَيْکَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»؛[13] این «فَاخْلَعْ نَعْلَيْک» یعنی تعلق به پشت سر داشت و در این شب تاریک، خوفی هم از پیش رو داشت؛ می رفت به طرف فرعون که یک عمر منتظر حضرت موسی(علیه السلام) بوده و بیاد حسابش را برسد.

چقدر آدم کشته که حضرت موسی(علیه السلام) با مأمون می آید خودش را معرفی کند، منم. اینجا که هستی، نه فکر پشت سر و نه فکر پیش رو داشته باش. رسیدی، «فخلع نعلیک» همۀ گذشته و آینده را فراموش کنید و آن لحظه را دریابید و نگذارید شیطان شما را به گذشته ببرد و آینده تان، وادی مقدس طوی جلوه ای از کربلا بود. کفش کهنه ها را که زد زیر بغلش و برد تا با همان کفش کهنه ها هم برگردد. پابرهنه بروی، کفش نو به تان می دهند.

به نیابت از دوستان حضرت آستان را می بوسم، تواضع و اعلام استغفار است.

حجة الاسلام والمسلمین میرباقری