دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 113 نهج البلاغه بخش 3 : نكوهش از غفلت زدگان

خطبه 113 نهج البلاغه بخش 3 موضوع "نكوهش از غفلت زدگان" را بررسی می کند.
No image
خطبه 113 نهج البلاغه بخش 3 : نكوهش از غفلت زدگان

موضوع خطبه 113 نهج البلاغه بخش 3

متن خطبه 113 نهج البلاغه بخش 3

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 113 نهج البلاغه بخش 3

نكوهش از غفلت زدگان

متن خطبه 113 نهج البلاغه بخش 3

قَدْ غَابَ عَنْ قُلُوبِكُمْ ذِكْرُ الْآجَالِ وَ حَضَرَتْكُمْ كَوَاذِبُ الْآمَالِ فَصَارَتِ الدُّنْيَا أَمْلَكَ بِكُمْ مِنَ الْآخِرَةِ وَ الْعَاجِلَةُ أَذْهَبَ بِكُمْ مِنَ الْآجِلَةِ وَ إِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَى دِينِ اللَّهِ مَا فَرَّقَ بَيْنَكُمْ إِلَّا خُبْثُ السَّرَائِرِ وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ فَلَا تَوَازَرُونَ وَ لَا تَنَاصَحُونَ وَ لَا تَبَاذَلُونَ وَ لَا تَوَادُّونَ مَا بَالُكُمْ تَفْرَحُونَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الدُّنْيَا تُدْرِكُونَهُ وَ لَا يَحْزُنُكُمُ الْكَثِيرُ مِنَ الْآخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ وَ يُقْلِقُكُمُ الْيَسِيرُ مِنَ الدُّنْيَا يَفُوتُكُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ ذَلِكَ فِي وُجُوهِكُمْ وَ قِلَّةِ صَبْرِكُمْ عَمَّا زُوِيَ مِنْهَا عَنْكُمْ كَأَنَّهَا دَارُ مُقَامِكُمْ وَ كَأَنَّ مَتَاعَهَا بَاقٍ عَلَيْكُمْ وَ مَا يَمْنَعُ أَحَدَكُمْ أَنْ يَسْتَقْبِلَ أَخَاهُ بِمَا يَخَافُ مِنْ عَيْبِهِ إِلَّا مَخَافَةُ أَنْ يَسْتَقْبِلَهُ بِمِثْلِهِ قَدْ تَصَافَيْتُمْ عَلَى رَفْضِ الْآجِلِ وَ حُبِّ الْعَاجِلِ وَ صَارَ دِينُ أَحَدِكُمْ لُعْقَةً عَلَى لِسَانِهِ صَنِيعَ مَنْ قَدْ فَرَغَ مِنْ عَمَلِهِ وَ أَحْرَزَ رِضَى سَيِّدِهِ

ترجمه مرحوم فیض

ياد مرگ از دلهاى شما پنهان گشته (سختيهاى آنرا در نظر نداريد) و آرزوهاى دروغ شما را فرا گرفته پس دنيا از آخرت بشما بيشتر مسلّط گرديده، و دنياى در گذر از آخرت پاينده و برقرار شما را بيشتر بطرف خود برده است، و شما بر دين خدا با هم برادر (و يگانه) هستيد، ميان شما را جدائى نينداخته مگر ناپاكى باطنها و بدى انديشه ها، به اين جهت بار يكديگر را بر نمى داريد (در هيچ كارى كمك هم نيستند) و پند و اندرز نمى دهيد، و (در نيازمنديها) بيكديگر بذل و بخشش نمى نمائيد، و با هم دوستى نمى كنيد چه شده است شما را كه اندكى از دنيا را كه مى يابيد شاد مى شويد، و بسيارى از آخرت كه محروم مانده از دست مى دهيد شما را اندوهناك نمى كند و چون كمى از (متاع) دنيا از دستتان برود شما را مضطرب و نگران مى نمايد بطوريكه حالت اضطراب و بيتابى از آنچه از دست شما رفته در روهاى شما و در كمى شكيبائيتان آشكار مى گردد گويا دنيا جاى هميشگى شما است، و گويا متاع آن براى شما باقى و برقرار خواهد ماند و هيچيك از شما را در ملاقات برادر (هم كيش) خود كه مى ترسد از عيب گفتن و بد گوئى از او باز نمى دارد مگر ترس از اينكه او نيز عيب او را روبرو بگويد (پس فاش نكردن عيب يكديگر را روبرو نه از جهت ترس از خدا است، بلكه بجهت ترس فاش شدن عيب خويشتن است، و از اينرو است كه عيب يكديگر را بقصد پند و اندرز و اصلاح روبرو نگوييد و در غياب از خدا نترسيده بقصد افساد فاش مى نماييد) بتحقيق براى از دست دادن آخرت و دوستى دنيا با يكديگر رفيق واقعى گشتيد، و دين هر يك از شما مانند ليسيدن به زبان او است (به زبان اقرار كرده بدل باور نداريد) اين رفتار شما بكار كسى ماند كه از كردار خويش فارغ گشته و رضاء و خوشنودى آقاى خود را فراهم كرده است (از اين جهت با خاطر آسوده هر كارى بخواهيد انجام مى دهيد).

ترجمه مرحوم شهیدی

ياد مرگ از دلهاى شما رفته است و آرزوهاى فريبنده جاى آن را گرفته. دنيا بيش از آخرت مالكتان گرديده و اين جهان، آن جهان را از يادتان برده. همانا شما برادران دينى يكديگريد، چيزى شما را از هم جدا نكرده، جز درون پليد و نهاد بد كه با آن به سر مى بريد. نه هم را يارى مى كنيد، نه خير خواه هميد، نه به يكديگر چيزى مى بخشيد، و نه با هم دوستى مى ورزيد. شما را چه مى شود كه به اندك دنيا، كه به دست مى آوريد، شاد مى شويد، و از بسيار آخرت، كه از دستتان مى رود، اندوهناك نمى گرديد و اندك دنيا را كه از دست مى دهيد، ناآرامتان مى گرداند، چندان كه اين ناآرامى در چهره هاتان آشكار مى شود، و ناشكيبا بودن از آنچه بدان نرسيده ايد، پديدار. گويى كه دنيا شما را خانه اقامت و قرار است، و كالا و سود آن هميشه براى شما پايدار. چيزى شما را باز نمى دارد، از آنكه عيب برادر- دينى- خود را- كه از آن بيم دارد- روياروى او بگوييد، جز آنكه مى ترسيد، او همچنان عيب را- كه در شماست- به رختان آرد. در واگذاشتن آخرت و دوستى دنيا با هم يك دليد، و هر يك از شما دين را بر سر زبان داريد. چنان از اين كار خشنوديد كه كارگرى كار خود را به پايان آورده، و دوستى خداوند خويش را حاصل كرده.

ترجمه مرحوم خویی

بتحقيق كه غائب شده از قلبهاى شما ياد كردن أجلها، و حاضر شده شما را دروغهاى آرزوها، پس گرديد دنيا مالكتر و متصرّفتر شد بشما از آخرت، و دنيا برنده تر شد شما را بسوى خود از عقبا، و جز اين نيست كه شما برادرانيد بر دين خداى تعالى تفرقه نينداخته در ميان شما مگر ناپاكى شرها، و بدى انديشها، پس اعانت يكديگر نمى كنيد، و بار گردن يكديگر را بر نمى داريد، و نصيحت نمى كنيد يكديگر را، و بخشش نمى كنيد بيكديگر، و دوستى نمى ورزيد با يكديگر.

چيست شأن شما در حالتى كه شاد مى باشيد باندكى از دنيا در حالتى كه در مى يابيد آنرا، و محزون نمى كند شما را بسيارى از آخرت در حالتى كه محروم مى شويد از آن، و مضطرب مى نمايد شما را اندكى از متاع دنيا هنگامى كه فوت مى شود از شما تا آنكه ظاهر مى شود أثر آن اضطراب در بشره رويهاى شما در كمى صبر و شكيبائى شما از آنچه پيچيده شده است از متاع دنيا از شما، گوئيا دنيا سراى اقامت شما است، و گوئيا متاع آن باقى است بر شما، و مانع نمى شود يكى از شما را از اين كه مواجهه كند برادر دينى خود را بچيزى كه مى ترسد برادر از عيب آن مگر ترس آنكه مواجهه نمايد برادر او با او با مثل گفتار او، بتحقيق كه دوستى ورزيده ايد با يكديگر بر ترك آخرت و بر محبّت دنيا، و گرديده است دين يكى از شما آنچه كه بيكار ليسيده مى شود بر زبان، و عمل نموديد ترك در امورات اخروى مثل كار كسى كه فارغ شود از عمل خود، و فراهم آورده باشد خوشنودى و رضاى مولاى خود را.

شرح ابن میثم

قَدْ غَابَ عَنْ قُلُوبِكُمْ ذِكْرُ الْآجَالِ وَ حَضَرَتْكُمْ كَوَاذِبُ الْآمَالِ فَصَارَتِ الدُّنْيَا أَمْلَكَ بِكُمْ مِنَ الْآخِرَةِ وَ الْعَاجِلَةُ أَذْهَبَ بِكُمْ مِنَ الْآجِلَةِ وَ إِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَى دِينِ اللَّهِ مَا فَرَّقَ بَيْنَكُمْ إِلَّا خُبْثُ السَّرَائِرِ وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ فَلَا تَوَازَرُونَ وَ لَا تَنَاصَحُونَ وَ لَا تَبَاذَلُونَ وَ لَا تَوَادُّونَ مَا بَالُكُمْ تَفْرَحُونَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الدُّنْيَا تُدْرِكُونَهُ وَ لَا يَحْزُنُكُمُ الْكَثِيرُ مِنَ الْآخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ وَ يُقْلِقُكُمُ الْيَسِيرُ مِنَ الدُّنْيَا يَفُوتُكُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ ذَلِكَ فِي وُجُوهِكُمْ وَ قِلَّةِ صَبْرِكُمْ عَمَّا زُوِيَ مِنْهَا عَنْكُمْ  كَأَنَّهَا دَارُ مُقَامِكُمْ وَ كَأَنَّ مَتَاعَهَا بَاقٍ عَلَيْكُمْ وَ مَا يَمْنَعُ أَحَدَكُمْ أَنْ يَسْتَقْبِلَ أَخَاهُ بِمَا يَخَافُ مِنْ عَيْبِهِ إِلَّا مَخَافَةُ أَنْ يَسْتَقْبِلَهُ بِمِثْلِهِ قَدْ تَصَافَيْتُمْ عَلَى رَفْضِ الْآجِلِ وَ حُبِّ الْعَاجِلِ وَ صَارَ دِينُ أَحَدِكُمْ لُعْقَةً عَلَى لِسَانِهِ صَنِيعَ مَنْ قَدْ فَرَغَ مِنْ عَمَلِهِ وَ أَحْرَزَ رِضَا سَيِّدِهِ

اللغة

اللعقة بالضمّ: اسم لما تأخذه الملعقة.

المعنی

الرابعة: تعنيف السامعين على ما هم عليه من الأحوال المضرّة في الآخرة

و ذلك بالغفلة عن ذكر الأجل و استحضارهم للآمال الكاذبة و غيرها من الأحوال المذكورة. إلى آخر الفصل، و محلّ تدركونه و تحرمونه و يفوتكم النصب على الحال، و قلّة صبركم عطف على وجوهكم: أى حتّى يتبيّن ذلك الفلق في وجوهكم و في قلّة صبركم عمّا غيّب عنكم منها. و قوله: و ما يمنع أحدكم أن يستقبل أخاه. إلى آخره. أى ما يمنع أحدكم من لقاء أخيه لعيبه و لأئمته عليه إلّا الخوف منه أن يلقاه بمثله لمشاركته إيّاه فيه كما صرّح به في قوله: تصافيتم على رفض الآجل. إلى آخره، و استعار لفظ اللعقة لما ينطق به من شعار الإسلام و الدين كالشهادتين و نحوهما من دون ثبات ذلك في القلب و رسوخه و العمل على وفقه، و صنيع نصب على المصدر: أى صنعتم صنيعا مثل صنيع من أحرز رضا سيّده بقضاء ما أمره به، و وجه التشبيه الاشتراك في الترك و الإعراض عن العمل. و باللّه التوفيق.

ترجمه شرح ابن میثم

قَدْ غَابَ عَنْ قُلُوبِكُمْ ذِكْرُ الْآجَالِ وَ حَضَرَتْكُمْ كَوَاذِبُ الْآمَالِ فَصَارَتِ الدُّنْيَا أَمْلَكَ بِكُمْ مِنَ الْآخِرَةِ وَ الْعَاجِلَةُ أَذْهَبَ بِكُمْ مِنَ الْآجِلَةِ وَ إِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَى دِينِ اللَّهِ مَا فَرَّقَ بَيْنَكُمْ إِلَّا خُبْثُ السَّرَائِرِ وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ فَلَا تَوَازَرُونَ وَ لَا تَنَاصَحُونَ وَ لَا تَبَاذَلُونَ وَ لَا تَوَادُّونَ مَا بَالُكُمْ تَفْرَحُونَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الدُّنْيَا تُدْرِكُونَهُ وَ لَا يَحْزُنُكُمُ الْكَثِيرُ مِنَ الْآخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ وَ يُقْلِقُكُمُ الْيَسِيرُ مِنَ الدُّنْيَا يَفُوتُكُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ ذَلِكَ فِي وُجُوهِكُمْ وَ قِلَّةِ صَبْرِكُمْ عَمَّا زُوِيَ مِنْهَا عَنْكُمْ كَأَنَّهَا دَارُ مُقَامِكُمْ وَ كَأَنَّ مَتَاعَهَا بَاقٍ عَلَيْكُمْ وَ مَا يَمْنَعُ أَحَدَكُمْ أَنْ يَسْتَقْبِلَ أَخَاهُ بِمَا يَخَافُ مِنْ عَيْبِهِ إِلَّا مَخَافَةُ أَنْ يَسْتَقْبِلَهُ بِمِثْلِهِ قَدْ تَصَافَيْتُمْ عَلَى رَفْضِ الْآجِلِ وَ حُبِّ الْعَاجِلِ وَ صَارَ دِينُ أَحَدِكُمْ لُعْقَةً عَلَى لِسَانِهِ صَنِيعَ مَنْ قَدْ فَرَغَ مِنْ عَمَلِهِ وَ أَحْرَزَ رِضَا سَيِّدِهِ

لغات

لعقة: به ضمّ لام، اسم است براى آنچه با قاشق برداشته مى شود.

ترجمه

ياد مرگ از دلهايتان رخت بر بسته، و آرزوهاى دور و دراز در دلهايتان جا گرفته، و دنيا بيش از آخرت بر شما چيره گشته، و دنياى زودگذر شما را از ياد جهان واپسين بيرون برده است.

جز اين نيست كه شما همه از نظر دين خدا برادرانيد، و جز بد سرشتى و بد انديشى چيزى ميان شما جدايى نيفكنده است، از اين رو به يكديگر كمك و نصيحت نمى كنيد، و به همديگر دوستى و بخشش نداريد، شما را چه شده است به اندكى از دنيا كه دست مى يابيد شادمان مى شويد، ليكن محروميّتهاى بسيار آخرت شما را اندوهگين نمى كند، از دست رفتن كمى از دنيايى كه در اختيار داريد چنان شما را ناآرام و نگران مى كند، كه آثار آن در رخسارتان پديدار مى شود و كم صبرى شما را بر آنچه از دست داده ايد آشكار مى كند، گويا دنيا سراى جاودانى شماست، و متاع آن براى شما ماندنى و هميشگى است، آنچه شما را باز مى دارد عيب برادر خود را به او گوشزد كنيد، بيم شما از اين است كه او نيز همين كار را انجام دهد، به راستى براى ترك آخرت و دوستى دنيا با يكديگر متفق و همداستان شده ايد، و دين هر يك از شما لقلقه زبان او شده، چنان كه گويى وظايفش را به تمامى انجام داده، و خشنودى آقاى خود را به دست آورده است.»

شرح

چهارم نكوهش شنوندگان از اين كه دچار احوال و اوضاعى هستند كه براى آخرت آنها زيانبار است زيرا آنها از ياد مرگ غافل، و به آروزهاى دروغين و حالات ديگرى كه خطبه تا آخر مشتمل بر آن است، سرگرم هستند. از نظر نحوى فعلهاى تملكونه، و تحرمونه، و يفوتكم حال و محلا منصوبند، و عبارت قلّة صبركم عطف بر وجوهكم مى باشد، يعنى تا اين كه آثار ناآرامى و پريشانى در رخسار شما پديدار مى شود، و عبارت و في قلّة صبركم عمّا زوي منها عنكم يعنى: در كم صبرى شما بر آنچه از دسترس شما به دور است.

فرموده است: و ما يمنع أحدكم أن يستقبل اخاه... تا آخر.

يعنى: چه چيزى شما را باز داشته از اين كه برادر خود را بر عيبى كه دارد سرزنش كنيد، جز اين كه بيم داريد كه او نيز با شما چنين برخورد كند، زيرا شما با او در اين عيب مشاركت داريد، چنان كه امام (ع) در عبارت: تصافيتم على رفض الآجل (بر ترك آخرت همدست شده ايد) به اين معنا تصريح فرموده است.

واژه لعقة (ليسيدن) را براى آنچه در باره اسلام و دين و شهادتين و امثال آنها گفته و شعار داده مى شود استعاره آورده است، در حالى كه اينها نه در دل ثبات و رسوخ دارد و نه با كردار گوينده برابر است، واژه صنيع مصدر يا مفعول مطلق فعل صنعتم مى باشد كه منصوب است، يعنى مانند كسى رفتار مى كنيد كه دستورهاى آقايش را انجام داده و خشنودى او را به دست آورده است، وجه تشبيه مشترك بودن ترك كسب رضاى مولا، و خوددارى از عمل براى اوست. در پايان توفيق از خداست.

شرح مرحوم مغنیه

قد غاب عن قلوبكم ذكر الآجال، و حضرتكم كواذب الآمال. فصارت الدّنيا أملك بكم من الآخرة، و العاجلة أذهب بكم من الآجلة، و إنّما أنتم إخوان على دين اللّه ما فرّق بينكم إلّا خبث السّرائر، و سوء الضّمائر. فلا توازرون و لا تناصحون، و لا تباذلون و لا توادّون. ما بالكم تفرحون باليسير من الدّنيا تدركونه و لا يحزنكم الكثير من الآخرة تحرمونه. و يقلقكم اليسير من الدّنيا يفوتكم حتّى يتبيّن ذلك في وجوهكم و قلّة صبركم عمّا زوي منها عنكم، كأنّها دار مقامكم. و كأنّ متاعها باق عليكم. و ما يمنع أحدكم أن يستقبل أخاه بما يخاف من عيبه إلّا مخافة أن يستقبله بمثله. قد تصافيتم على رفض الآجل و حبّ العاجل، و صار دين أحدكم لعقة على لسانه. صنيع من قد فرغ من عمله و أحرز رضاه سيّده.

اللغة:

لا توازرون: لا تتعاونون. لا تتباذلون: لا يعطي بعضكم بعضا. و زوي: نحّي. و لعقة- بضم اللام- ما تأخذه اللّعقة.

الإعراب:

ما بالكم مبتدأ و خبر، و المصدر من أن يستقبل مجرور بمن محذوفة، و مخافة فاعل يمنع، و صنيع نصب على المصدرية أي صنعتم صنيع من إلخ.. أو صنيعا مثل صنيع.

المعنى:

(قد غاب- الى- الآجلة).

عبدتم الدنيا، و استولت على قلوبكم و عقولكم بآمالها الكاذبة، و زينتها الباطلة، و قطعت كل علاقة بينكم و بين الآخرة.

المذاهب الأربعة:

(و إنما أنتم إخوان على دين اللّه ما فرق بينكم إلا خبث السرائر و سوء السرائر).

ألستم على دين الإسلام و هو واحد لا اختلاف فيه، لأن مصدره الوحي الذي ينطق بعضه ببعض، و يشهد بعضه على بعض: وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً- 82 النساء». و إذن فلا سبب للخصام و الصراع إلا الأهواء و الأغراض. و تسأل: ان أكثر الاختلافات أو الكثير منها بين علماء المسلمين في الأمور الدينية- يرجع الى النظر و الاجتهاد، فكيف حصر الإمام (ع) الاختلاف بخبث السرائر و سوء الضمائر.

الجواب: ان قول الإمام: «ما فرق بينكم» معناه ما جعلكم فرقا و شيعا متناحرة إلا خبث السرائر، لأن الاختلاف في النظر و لمجرد الاجتهاد- لا يوجب التفرقة و العداء.. و الذي يؤيده إرادة الإمام لهذا المعنى قوله بلا فاصل: (فلا توازرون و لا تناصحون و لا تباذلون و لا توادون).

و بهذه المناسبة نشير الى ان جريدة «الجمهورية» المصرية عدد 31- 4- 1972 نشرت لأحد القراء هذا السؤال: «هل يجب على المسلم أن يتقيد في أعماله بواحد من المذاهب الأربعة: المالكي، و الحنفي، و الشافعي، و الحنبلي».

و منذ سنوات سئل المرحوم الشيخ محمود شلتوت هذا السؤال، و كان آنذاك شيخا للأزهر، فأجاب بأن التقيد بخصوص هذه المذاهب دون غيرها- ما أنزل اللّه به من سلطان، و ان للمسلم أن يختار العمل بالمذهب الجعفري. و انتشرت فتواه هذه في جميع البلاد الاسلامية.

و بعد أن انتقل شلتوت الى ربه قال شيخ أزهري، اسمه الشيخ صالح شرف: «على المسلم أن يقلد مذهبا من هذه المذاهب الأربعة». و نشر قوله هذا في العدد الذي أشرنا إليه من جريدة «الجمهورية». و في عدد 7- 4 من هذه الجريدة رد عليه الشيخ محمد صالح سعدان، و قال: «إن الشيخ صالح شرف قد أوجب بفتواه ما لم يوجبه اللّه و رسوله، و لم يرد به كتاب و لا سنة، و اللّه يقول: أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ ما لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ- 21 الشورى» و رسولنا الكريم يقول: «من أحدث في ديننا هذا ما ليس فيه فهو رد». و قد كان الأولى بالشيخ في فتواه أن يرشد السائل الى انه لا يجب التقيد بمذهب من المذاهب الأربعة».

و في عدد 14- 4 من «الجمهورية» نشر السيد محمد أحمد كشك- من مصر- كلمة أيد فيها الشيخ سعدان، و قال فيما قال: «إن الذين يوجبون الالتزام بالمذاهب الأربعة يحرمون حق النظر و البحث في كتاب اللّه و سنة رسوله، و العمل بثمرتهما، و يترتب على ذلك فتور الهمم و توقف الفقة».

و تدل هذه المعركة ان عهد التقليد الأعمى قد ولى أو كاد، و ان راية الحق لا بد أن تعلوا، و لو بعد حين.. لقد اتفق المسلمون قولا واحدا و قديما و حديثا على ان الجاهل عليه ان يقلد العالم المخلص في الأمور الدينية و الزمنية كالطلب و الهندسة و إلا انسد عليه باب العمل، و ليس هذا من التقليد الأعمى في شي ء، لأن التقليد الباطل هو أن يقلد الجاهل جاهلا، و العالم عالما، أما تقليد الجاهل للعالم فعلى الأصول.

و اختلف الشيعة و السنة في فتح باب الاجتهاد للأكفاء من غير الأئمة الأربعة.. فقال الشيعة: ان باب الاجتهاد مفتوح لكل كفؤ، و طريقه مسلوك لكل من تأهل بمؤهلاته من الأولين و الآخرين. و قال السنة-  على وجه العموم- : كلا، ان باب الاجتهاد موصود، و طريقه مسدود بعد الأربعة.. و من جملة ما رد به الشيعة على السنة أنه على قولهم هذا يجب أن ينحصر أهل الذكر بالأئمة الأربعة في قوله تعالى: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا- 7 الأنبياء». و لا قائل بذلك حتى من أهل السنة.. و بعد حين من الدهر قال كثير من علماء السنة بمقالة الشيعة، و عما قريب تجتمع كلمتهم على فتح باب الاجتهاد، و على طول الزمن يحق الحق، و لا يبقى للاختلاف عين و لا أثر، ان شاء اللّه.. و ما ذلك عليه بعزيز.

(ما بالكم تفرحون- الى- تحرمونه). أ تكثرون الفرح و السرور بالتافه الفاني تنالونه من دنياكم، و لا تأسفون على الدائم الغالي يفوتكم من آخرتكم (و يقلقكم اليسير إلخ).. لما ذا تذهب نفوسكم أسى على ما فات من الحطام، فتتغير ألوانكم، و تفقدون الصبر من أجله، فهل الحزن يرجع ما قد فات.

قيل لبزرجمهر: ما رأيناك تأسف على ما فات، و لا تفرح بما هو آت. قال: لأن الفائت لا يتلافى بالعبرة، و الآتي لا يستدام بالحبرة.. اني لا أقول لشي ء لم يكن ليته كان، و لا لشي ء كان ليته لم يكن.

(و ما يمنع أحدكم أن يستقبل أخاه بما يخاف من عيبه إلا مخافة أن يستقبله بمثله). أجل، و اللّه هذا هو دأبنا.. لا نجابة أحدا بعيوبه مخافة أن يجابهنا بالمثل، لأن فينا ما فيه و زيادة، و لو وقف الأمر عند هذا لهان بعض الشي ء، بل نثني عليه في وجهه، و نشجعه على أسوائه، ثم ننهشه في غيبته (قد تصافيتم على رفض الآجل، و حب العاجل). هذا و ما قبله شرح و بيان للعديد من آيات القرآن الكريم، قال تعالى: إِنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَراءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلًا- 27 الانسان». و قال: وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلًا لَمًّا وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا- 20 الفجر». و قلنا مرات: لا بأس بحب المال كتابا و سنة اذا جمع من حل، و أنفق في حل، و المذموم منه ما يطغى على الدين و الضمير، و اليه يومئ قول الإمام (ع): (و صار دين أحدكم لعقة على لسانه) أي أصبح الدين عندكم مجرد شعارات تماما كما هو في زماننا.. انه أذان في المآذن، و تلاوة القرآن في الاذاعة، و إقامة الحفلات للثرثرة و عرض المقدرة على الكلام، و قال سيد الشهداء الإمام الحسين (ع): «الناس عبيد الدنيا، و الدين لعق على ألسنتهم يحوطونه ما درت معايشهم، فإذا محصوا بالبلاء قلّ الديانون. أما قول الإمام (ع): (صنيع قد فرغ من عمله، و أحرز رضا سيده) فمعناه ما لكم لا تفكرون في آخرتكم حتى كأنكم غير مسئولين عن شي ء، و لا تحاسبون على شي ء، لأنكم أديتم الى اللّه جميع حقوقه، و ما بقي له عليكم حجة و لا سلطان.

شرح منهاج البراعة خویی

قد غاب عن قلوبكم ذكر الآجال، و حضرتكم كواذب الآمال، فصارت الدّنيا أملك بكم من الآخرة، و العاجلة أذهب بكم من الآجلة، و إنّما أنتم إخوان على دين اللَّه ما فرّق بينكم إلّا خبث السّرائر، و سوء الضّمائر، فلا توازرون، و لا تناصحون، و لا تباذلون، و لا توادّون، ما بالكم تفرحون باليسير من الدّنيا تدركونه، و لا يحزنكم الكثير من الآخرة تحرمونه، و يقلقلكم اليسير من الدّنيا (حين خ) يفوتكم حتّى يتبيّن ذلك في وجوهكم و قلّة صبركم عمّا زوي منها عنكم، كأنّها دار مقامكم و كأنّ متاعها باق عليكم، و ما يمنع أحدكم أن يستقبل أخاه بما يخاف من عيبه إلّا مخافة أن يستقبله بمثله، قد تصافيتم على رفض الاجل، و حبّ العاجل، و صار دين أحدكم لعقة على لسانه، صنع «صنيع» من قد فرغ من «عن خ» عمله، و أحرز رضى سيّده.

اللغة

قوله (فلا توازرون) بفتح التاء من باب التفاعل بحذف احدى التائين، و في بعض النسخ بضمّها و كسر الزّاء مضارع باب المفاعلة، و مثله الافعال الثلاثة بعده و قوله (ما بالكم) في بعض النسخ بدله مالكم و (اللّعقة) بالضمّ اسم لما يلعق أى تؤكل بالاصبع أو بالملعقة و هي آلة معروفة.

الاعراب

الفاء في قوله: فصارت الدّنيا فصيحة، و في قوله: فلا توازرون، عاطفة مفيدة للسّببية نحو يقوم زيد فيغضب عمرو أى صار قيامه سببا لغضب عمرو، و جملة تفرحون و تدركونه و تحرمونه و يفوتكم في محال النصب على الحال، و في بعض النسخ حين يفوتكم، باضافة حين، و قلّة صبركم، بالجرّ عطف على وجوهكم.

المعنى

ثمّ وبّخهم على ما هم عليه من حالة الغرّة و الغفلة فقال (قد غاب عن قلوبكم ذكر الآجال) فلم تمهدوا في سلامة الأبدان (و حضرتكم كواذب الآمال) فلم تعتبروا في أنف الأوان (فصارت الدّنيا أملك بكم من الآخرة) لاستيلائها عليكم و نفوذ تصرّفها فيكم و اتّباعكم عليها اتّباع العبد على سيّده و المملوك على مولاه (و العاجلة أذهب بكم من الآجلة) لفرط محبّتكم لها و دخول حبّها شغاف قلوبكم فذهبت بقلوبكم كما يذهب المحبوب بقلب محبّه (و انّما أنتم اخوان مجتمعون على دين اللَّه) و فطرته التي فطر النّاس عليها بقوله تعالى إنّما المؤمنون اخوة (ما فرّق بينكم إلّا خبث السّرائر و سوء الضمائر) اى لم يفرّق بينكم إلّا خبث البواطن و سوء العقائد و النّيات و من ذلك ارتفعت عليكم آثار التواخي و المودّة و لوازم المحبّة و الاخوّة (فلا توازرون و لا تناصحون و لا تباذلون و لا توادّون) أى لا يعين أحدكم صاحبه و لا يقويه و لا يناصحه و لا يبذل ماله له و لا يقوم بلوازم المودّة روى في الكافي عن عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن حماد بن عيسى عن إبراهيم ابن عمر اليماني، عن أبي عبد اللَّه عليه السّلام قال: حقّ المسلم على المسلم أن لا يشبع و يجوع أخوه و لا يروى و يعطش أخوه و لا يكتسى و يعرى أخوه، فما أعظم حقّ المسلم على أخيه المسلم.

و قال أحبّ لأخيك المسلم ما تحبّ لنفسك و إذا احتجت فاسأله و إن سألك فاعطه، لا تملّه خيرا و لا يملّه لك، كن له ظهرا فانه لك ظهر، إذا غاب فاحفظه في غيبته، و إذا شهد فزره و أجلّه و أكرمه فانه منك و أنت منه، فان كان عليك عاتبا فلا تفارقه حتّى تسئل سميحته«» و إن أصابه خير فاحمد اللَّه، و إن ابتلى فاعضده، و إن يمحل له فأعنه، و إذا قال الرّجل لأخيه: افّ انقطع ما بينهما من الولاية، و إذا قال: أنت عدوّى كفر أحدهما، فاذا اتّهمه انماث الايمان في قلبه كما يماث الملح في الماء.

و باسناده عن جابر عن أبي جعفر عليه السّلام قال: من حقّ المؤمن على أخيه المؤمن أن يشبع جوعته و يوارى عورته، و يفرّج عنه كربته، و يقضي دينه، فاذا مات خلفه في أهله و ولده.

أقول: قد استفيد من هذين الخبرين و غيرهما لم نورده شرايط الاخوّة بين المسلمين، و علم بذلك أنّ من لم يقم بوظايفها فليس هو في الحقيقة بأخ لصاحبه، و لذلك قال الباقر و الصّادق عليهما السّلام فيما رواه عنهما في الكافي: لم تتواخوا على هذا الأمر و إنما تعارفتم عليه.

ثمّ استفهم على المخاطبين على سبيل التقريع فقال (ما بالكم تفرحون باليسير من الدّنيا تدركونه و لا يحزنكم الكثير من الآخرة تحرمونه) مع أنّ هذا اليسير فان زائل و ذلك الكثير باق دائم (و يقلقلكم) أى يزعجكم (اليسير من الدّنيا يفوتكم حتّى يتبيّن ذلك) القلق و الاضطراب و يظهر أثره (في وجوهكم و) في (قلّة صبركم عمّا زوى) أى قبض (منها) أى من الدّنيا و خيرها و فضلها (عنكم) فتحزنون و تتأسّفون بذلك (كأنها دار مقامكم و كانّ متاعها باق عليكم) ثمّ ذمّهم على عدم كون محافظتهم على اخوانهم بظهر الغيب عن وجه الخلوص و الصّفاء و على عدم كون كتمانهم لعيوب اخوتهم لمجرّد ملاحظة الصّدقة و الاخاء فقال (و ما يمنع أحدكم أن يستقبل أخاه بما يخاف) الأخ منه (من عيبه إلّا مخافة ان يستقبله) أخوه (بمثله) يعني أنه لا مانع لأحد منكم من مواجهة أخيه باظهار عيوبه التي يخاف الأخ من إظهارها إلّا مخافة أن يواجهه أخوه بمثل ما واجهه به، فيذكر مثالبه و يظهر معايبه، و هو اشارة إلى عدم مبالاتهم في الدين و عدم خوفهم من اللَّه سبحانه في إذاعة سرّ المؤمنين مع أنّ حقّ المؤمن من المؤمن إذا رأى منه عيبا أو عرف منه ذنبا هو الاخفاء و الكتمان، لا الاذاعة و الاعلان، قضاء لحق الاخوّة و رعاية لوظيفة التقوى و المروّة قال اللَّه سبحانه: إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ و قال أبو عبد اللَّه عليه السّلام من روى على مؤمن رواية يريد بها شينه و هدم مروّته ليسقط من أعين الناس أخرجه اللَّه من ولايته إلى ولاية الشّيطان فلا يقبله الشّيطان رواه في الكافي.

و فيه أيضا عن زيد عن أبي عبد اللَّه عليه السّلام قال: فيما جاء في الحديث عورة المؤمن على المؤمن حرام، قال: ما هو أن ينكشف فترى منه شيئا إنّما هو أن تروى عليه أو تعيبه.

ثمّ قال (قد تصافيتم على رفض الآجل و حبّ العاجل) أى تواخيتم على ترك الاخرى و محبّة الدّنيا (و صار دين أحدكم لعقة على لسانه) قال الشارح البحراني استعار لفظ اللعقة لما ينطق به من شعار الاسلام و الدّين كالشّهادتين و نحوهما من دون ثبات ذلك في القلب و رسوخه و العمل على وفقه.

و قال الشارح المعتزلي: و أصل اللعقة شي ء قليل يؤخذ بالملعقة من الاناء يصف دينهم بالنزارة، و لم يقنع بأن جعله لعقة حتى جعله على ألسنتهم فقط أى ليس في قلوبهم (صنع من) أى صنعهم مثل صنيع من (قد فرغ من عمله و أحرز رضى سيّده) باتيان أوامره و أحكامه، و وجه التشبيه الاشتراك في الاعراض من العمل.

شرح لاهیجی

قد غاب عن قلوبكم ذكر الاجال و حضرتكم كواذب الامال فصارت الدّنيا املك بكم من الاخرة و العاجلة اذهب بكم من الاجلة يعنى بتحقيق غايب گشت از دلهاى شما ياد سر امدن و حاضر شد در دلهاى شما آرزوهاى دروغ بى اصل پس گرديد دنيا مسلّطتر بر شما از اخرت و گرديد امور حاضره دنيا روانه كننده تر شما را از براى تحصيل انها از امور اجله آينده اخرت يعنى امور دنيا محرّك شما باشد بيشتر از امور اخرت انّما أنتم اخوان على دين اللّه ما فرّق بينكم الّا خبث السّرائر و سوء الضّمائر فلا توازرون و لا تناصحون و لا تباذلون و لا توادّون يعنى جز اين نيست كه شما برادران يكديگريد بر دين اسلام و مخلوق شديد بر فطرت اسلام برادرانه و جدائى نمى اندازد در ميان شما و شما را از يكديگر جدا نمى كند مگر چرك قلوب پنهان شما و بدى دلهاى نهان شما پس اعانت يكديگر نمى كنيد و يكديگر را نصيحت نمى كنيد و بخشش بيكديگر نمى كنيد و محبّت با يكديگر نمى ورزيد ما لكم تفرحون باليسير من الدّنيا تدركونه و لا يحزنكم الكثير من الاخرة تحرمونه و يقلقكم اليسير من الدّنيا يفوتكم حتّى يتبيّن ذلك فى وجوهكم و قلّة صبركم عمّا روى منها عنكم كانّها دار مقامكم و كانّ متاعها باق عليكم يعنى چه چيز است مر شما را كه خوشحال مى شويد باندكى از متاع دنيا كه مى رسيد شما باو و اندوهناك نمى گرداند شما را اجر بسيار از اخرت كه شما محروم مى شويد از او و باضطراب مى اندازد شما را اندكى از دنيا كه فوت مى شود از شما تا اين كه ظاهر مى شود از اضطراب در صورتهاى شما و در كمى صبر شما از چيزى كه واگرفته شده است از متاع دنيا از شما گويا دنيا سراى درنگ و ماندن شما و گويا متاع دنيا و اموال و دولت دنيا باقى نخواهد بود از براى شما و ما يمنع احدكم ان يستقبل اخاه بما يخاف من عيبه الّا مخافة ان يستقبله بمثله قد تصاقيتم على رفض الاجل و حبّ العاجل و صار دين احدكم لعقة على لسانه صنيع من قد فرغ عن عمله و احرز رضى سيّده يعنى منع نمى كند احدى از شما را از اين كه ملاقات كند برادر خود را آن چيزى كه مى ترسد ان برادر از او از معاتب او مگر اين كه مى ترسد كه ان برادر نيز ملاقات كند او را بمعايب او مانند او يعنى چون كه شما شريكيد در معايب احدى از شما اظهار نمى كند بر برادر خود از معايب او از ترس اين كه مبادا او نيز اظهار كند معايب ان يك را بتحقيق كه خالص گشتيد در محبّت با يكديگر بر ترك اخرت و دوستى دنيا و گرديده است دين هر يك از شما بمقدار ليسيدن بر زبان خود را و بر زبان او جاريست و دل او از اعتقاد بان خاليست خصلت شما مثل خصلت كسى است كه فارغ شده باشد از كار مولاى خود و تحصيل كرده باشد خوشنودى او را چنانچه آن كس فارغست از عمل و بكارى مشغول نمى شود و مطمئنّ است شما عملى نكرده مثل او فارغ و مطمئنّ خاطر باشيد

شرح ابن ابی الحدید

قَدْ غَابَ عَنْ قُلُوبِكُمْ ذِكْرُ الآْجَالِ وَ حَضَرَتْكُمْ كَوَاذِبُ الآْمَالِ فَصَارَتِ الدُّنْيَا أَمْلَكَ بِكُمْ مِنَ الآْخِرَةِ وَ الْعَاجِلَةُ أَذْهَبَ بِكُمْ مِنَ الآْجِلَةِ وَ إِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَى دِينِ اللَّهِ مَا فَرَّقَ بَيْنَكُمْ إِلَّا خُبْثُ السَّرَائِرِ وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ فَلَا تَوَازَرُونَ وَ لَا تَنَاصَحُونَ وَ لَا تَبَاذَلُونَ وَ لَا تَوَادُّونَ مَا بَالُكُمْ تَفْرَحُونَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الدُّنْيَا تُدْرِكُونَهُ وَ لَا يَحْزُنُكُمُ الْكَثِيرُ مِنَ الآْخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ وَ يُقْلِقُكُمُ الْيَسِيرُ مِنَ الدُّنْيَا يَفُوتُكُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ ذَلِكَ فِي وُجُوهِكُمْ وَ قِلَّةِ صَبْرِكُمْ عَمَّا زُوِيَ مِنْهَا عَنْكُمْ كَأَنَّهَا دَارُ مُقَامِكُمْ وَ كَأَنَّ مَتَاعَهَا بَاقٍ عَلَيْكُمْ وَ مَا يَمْنَعُ أَحَدَكُمْ أَنْ يَسْتَقْبِلَ أَخَاهُ بِمَا يَخَافُ مِنْ عَيْبِهِ إِلَّا مَخَافَةُ أَنْ يَسْتَقْبِلَهُ بِمِثْلِهِ قَدْ تَصَافَيْتُمْ عَلَى رَفْضِ الآْجِلِ وَ حُبِّ الْعَاجِلِ وَ صَارَ دِينُ أَحَدِكُمْ لُعْقَةً عَلَى لِسَانِهِ صَنِيعَ مَنْ فَرَغَ مِنْ عَمَلِهِ وَ أَحْرَزَ رِضَا سَيِّدِهِ

المعنی

قوله أملك بكم مثل أولى بكم و قوله و العاجلة أذهب بكم من الآجلة أي ذهبت العاجلة بكم و استولت عليكم أكثر مما ذهبت بكم الآخرة و استولت عليكم ثم ذكر أن الناس كلهم مخلوقون على فطرة واحدة و هي دين الله و توحيده و إنما اختلفوا و تفرقوا باعتبار أمر خارجي عن ذلك و هو خبث سرائرهم و سوء ضمائرهم فصاروا إلى حال لا يتوازرون أي لا يتعاونون و الأصل الهمز آزرته ثم تقلب الهمزة واوا و أصل قوله فلا توازرون فلا تتوازرون فحذفت إحدى التاءين كقوله تعالى ما لَكُمْ لا تَناصَرُونَ أي لا تتناصرون و التبادل أن يجود بعضهم على بعض بماله و يبذله له .

و مثل قوله ع ما بالكم تفرحون بكذا و لا تحزنون لكذا و يقلقكم اليسير من الدنيا يفوتكم من هذا قول الرضي رحمه الله  

  • نقص الجديدين من عمري يزيد علىما ينقصان على الأيام من مالي
  • دهر تؤثر في جسمي نوائبه فما اهتمامي أن أودي بسربالي

و الضمير في يخاف راجع إلى الأخ لا إلى المستقبل له أي ما يخافه الأخ من مواجهته بعينه قوله و صار دين أحدكم لعقة على لسانه أخذه الفرزدق فقال للحسين بن علي ع و قد لقيه قادما إلى العراق و سأله عن الناس أما قلوبهم فمعك و أما سيوفهم فعليك و الدين لعقة على ألسنتهم فإذا امتحصوا قل الديانون و اللفظة مجاز و أصل اللعقة شي ء قليل يؤخذ بالملعقة من الإناء يصف دينهم بالنزارة و القلة كتلك اللعقة و لم يقنع بأن جعله لعقة حتى جعله على ألسنتهم فقط أي ليس في قلوبهم

شرح نهج البلاغه منظوم

قد غاب عن قلوبكم ذكر الآجال، و حضرتكم كواذب الآمال، فصارت الدّنيا أملك بكم مّن الأخرة، و العاجلة أذهب بكم مّن الأجلة، و إنّما أنتم إخوان على دين اللّه، ما فرّق بينكم إلّا خبث السّرائر و سوء الضّمائر، فلا توازرون، و لا تناصحون، و لا تباذلون، و لا توادّون ما بالكم تفرحون باليسير من الدّنيا تدركونه، و لا يحزنكم الكثير من الأخرة تحرمونه، و يقلقكم اليسير من الدّنيا يفوتكم حتّى يتبيّن ذلك في وجوهكم و قلّة صبركم عمّا زوى منها عنكم كأنّها دار مقامكم، و كأنّ متاعها باق عليكم، و ما يمنع أحدكم أن يّستقبل أخاه بما يخاف من عيبه الّا مخافة أن يّستقبله بمثله، قد تصافيتم على رفض الأجل، و حبّ العاجل، و صار دين أحدكم لعقة على لسانه، صنيع من قد فرغ من عمله، و أحرز رضا سيّده.

ترجمه

ياد مرگ از دلهاتان پنهان گشته، و آرزوهاى دروغين شما را فرا گرفته، پس دنيا پيش از آخرت بر شما چيره گشته، و جهان گذران پيش از آخرت بى پايان شما را بسوى خود كشانده است، مطلب جز اين نيست كه شما در دين خدا باهم برادريد، و اين جدائى شما از يكديگر جز در اثر ناپاكى دلها و بدى انديشه ها نيست، آخر (چرا اين دلها را پاكيزه نمى كنيد، و زنگ نقار و كين توزى باهم را از ظاهر نمى زدائيد) براى چه بارى از دوش هم بر نمى داريد، و يكديگر را پند نمى دهيد، و در حقّ هم بخششى نكرده و محبّت نمى ورزيد، شما را چه مى شود كه بكمى از دنيا كه بچنگتان ميأفتد خوشحال گشته و براى بسيارى از آخرت كه از دستتان مى رود غمگين نمى شويد، و اندكى از آن كه از شما فوت مى شود، چنان شما را مضطرب مى سازد كه اثر آن اضطراب و كم صبرى براى آنچه از دستتان رفته در چهره تان نمودار مى گردد، تو گوئى جهان جاى زيستن هميشگى شما، و متاع آن همواره برايتان باقى و برقرار خواهد بود، و هيچ چيزى مانع هيچيك از شما نمى شود، از اين كه برادر خود را ديدار نمايد، و عيبى را كه بر او بيمناك است گوشزد كند، جز اين كه مى ترسد او نيز معامله بمثل كرده، و عيوب او را روبرو بگويد، (پس شما براى رضاى خدا از هم عيب پوشى نكرده، بلكه از ترس فاش شدن عيوب خودتان دم نمى زنيد) شما در حبّ دنيا و ترك آخرت با يكديگر برادرانى پاكباز بوده و دين هر يك از شما مانند ليسيدن بزبان او گرديده (فقط جز لفظ دين بر سر زبانها نبوده و ابدا دل شما از دين و ايمان خبرى ندارد) رفتار شما بكسى ماند كه از كردار خويش فارغ شده، و خوشنودى مولى و آقاى خود را فراهم كرده است، (اين طور آسوده و فارغ البال بكارهاى دنيا سرگرميد)

نظم

  • شما را چون ز دلها ياد آجالنهان شد گشت پيدا كذب و آمال
  • بدلتان عشق دنيا چيره تر شدز سرتان شورش عقبى بدر شد
  • جهانتان بهر چه زى خود گشايندزياد مرگتان از چه رهانيد
  • شما را بسته دين عقد اخوّت جداتان از چه كرده كسر و نخوت
  • ز هم دوريد از خبث سرائربهم خصميد از سوء ضمائر
  • ز دوش يكديگر بارى نگيريدز پيش پاى هم خارى نگيريد
  • بهم ندهيد هيچ اندرز و پندىز هم نشنيده وعظ سودمندى
  • ز هم دلهايتان باشد بر بخش گرفته باز از هم دست بخشش
  • نهال دوستى كنده ز خاطربكين و خصمى هم گشته حاضر
  • شماها را چه شد اى مردم مست كه اينسان بر جهان گرديده پا بست
  • بچيزى كم ز گيتى گشته خوشنودز كف از آخرت داده بسى سود
  • قمار دين براه آن زده پاك براى دين نگرديديد غمناك
  • متاع دين ز كفتان گر كه بيرونشود دل مضطرب گردد جگر خون
  • شود آثار حزن و غم بيكبارز كم صبرى بروهاتان پديدار
  • تو گوئى دهرتان دار مقام استبساط عيش ز اسبابش تمام است
  • خدا داند كه مطلب اين چنين نيست نباشد دار دنيا قابل زيست
  • نخواهد دفع سازد عيب منكركه بيند اين برادر ز آن برادر
  • كه گر آن عيب بر وى گوشزد كردزدودن خواهد از آئينه اش گرد
  • بجز آنكه ز عيبش در مقابلكشد آن ديگرى سر پوش و حائل
  • بمثل اين بر آن آن يك كند كاركند بر تهمتش بلكه گرفتار
  • براى حق خلاصه راز پوشىز يكديگر نداريد و خموشى
  • اگر باشد ز ترس و خوف و بيم است ز بيم يكديگر دلتان دو نيم است
  • ز ترس آنكه عيبش را كند فاشبعيب اين نكرد آن مرد پرخاش
  • شده بهر جهان با يكديگر دوست بهم نزديك همچون مغز در پوست
  • بكار آخرت از هم جدائيدچرا در دين بگرد هم نيائيد
  • به ليسيدن چو آن چيزى كه زائل شود، دينتان چنين پوچ است و باطل
  • ديانت با زبان داريد اقرارولى در قلب آنرا كرده انكار
  • همه رفتارتان ماند بدان كس كه مولايش از او راضى شد و بس
  • همه تكليف خود را داده انجامز كارش فارغ است و نيك فرجام

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

نگاهی به رفتارشناسی اهل نفاق از دیدگاه قرآن

نگاهی به رفتارشناسی اهل نفاق از دیدگاه قرآن

نقش منافقان در جامعه اسلامی، نقشی بسیار مخرب و زیانبار است. حساسیت قرآن به این دسته از شهروندان به خوبی نشان می‌دهد که نمی‌توان به صرف شهروندی با همه افراد جامعه یکسان برخورد کرد و حقوق یکسانی را برای همگان به طور مطلق قائل شد؛ بلکه می‌بایست ملاحظاتی در نحوه تعامل با دسته‌هایی از افراد جامعه اعمال کرد.
مجالست با بدان در فضای مجازی

مجالست با بدان در فضای مجازی

فضاي مجازي هرچند که به نظر مي رسد که مجاز باشد و حقيقت نيست، ولي اگر دقت شود معلوم مي شود که حقيقت است نه مجاز؛ زيرا فضايي که امروز از آن به مجازي ياد مي شود، جلوه اي از دنياي حقيقي و واقعي است.
نقل 80 حدیث مُسلّم از ائمه اطهار(ع)

نقل 80 حدیث مُسلّم از ائمه اطهار(ع)

حجت‌الاسلام ناصر رفیعی نکات و مصادیق برجسته‌ای از بُعد ولایتمداری و جایگاه علمی حضرت عبدالعظیم الحسنی(ع)بیان کرده است که در ذیل می‌آید.
نسبت عدالت و آزادی در انديشه شهيد مطهری

نسبت عدالت و آزادی در انديشه شهيد مطهری

نسبت ميان دو واژه «آزادي» و «عدالت» و شيوه اعمال توازن بين اين دو مفهوم همواره از بحث‌هاي مناقشه برانگيز در ميان انديشمندان سياسي طول تاريخ بوده است.
قرآن و جریان نفوذ

قرآن و جریان نفوذ

نفوذ به معنای رخنه است.

پر بازدیدترین ها

No image

ذكر مصیبت امیرالمومنین علی علیه السلام : وصیت امیرالمؤمنین(ع) بر غسل و دفن شبانه وی

ذکر مصیبت امیرالمومنین علی علیه السلام با موضوع وصیت امیرالمؤمنین(ع) بر غسل و دفن شبانه وی
No image

ذكر مصیبت امام حسین علیه السلام : امام حسین(ع) تنها در صحرای کربلا

ذکر مصیبت امام حسین علیه السلام با موضوع امام حسین(ع) تنها در صحرای کربلا
No image

ذكر مصیبت امیرالمومنین علی علیه السلام : ذکر مصیبت امیرالمؤمنین(ع)

ذکر مصیبت امیرالمومنین علی علیه السلام با موضوع ذکر مصیبت امیرالمؤمنین(ع)
No image

نحوه های مختلف شـروع کلاس توسط مربی

در این بخش "شـروع ها" در جهت آموزش کلاسداری مطرح می شود.
Powered by TayaCMS