13 مهر 1394, 13:51
سید رضى همه خلفاى بنىعباس را غاصب مىدانست و از آنها متنفّر بود، بخصوص از «القادر باللَّه».القادر باللَّه مردى خودخواه و جاه طلب و متعصّب و پرکینه و عقدهاى بود و در پى بهانهاى مىگشت تا ابهّت و شخصیت اجتماعى و وجهه علمى و روحانى سید رضى را از بین ببرد. از طرفى دیگر سید رضى در همان زمان تنفّر و انزجار خود را طى اشعارى آشکار ساخت که همچون رعد در همه جا پیچید و غوغایى به پا کرد...
«من لباس ذلت در دیار دشمنان بپوشم، حال آنکه در مصر خلیفه علوى (شیعى) حکومت کند!»
هنگامى که اشعار آتشین سید رضى به گوش خلیفه رسید سخت برآشفت. و مجلسى برپا کرد تا سیّد علت دلتنگى و نفرت خود را از حکومت بنىعباس توضیح دهد و پاسخگو باشد که چه چیزى باعث شده تا از زندگى کردن در قلمرو بنىعباس و بغداد (مرکز خلافت عباسیان) دل آزرده گشته، آرزو کند در مصر - سرزمین علویان - به سر برد.
سید رضى با تمام شهامت و شجاعت دعوت خلیفه را ردّ کرد و در مجلس وى حاضر نشد. از این رو خلیفه غضبناک شد و سید رضى را از تمام مسئولیتهاى مهم اجتماعى برکنار کرد.
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان