13 مهر 1394, 13:51
تـواضـع
حدود سال 1342 استاد جعفرى به دعوت علامه سمنانى همراه دو نفر از دوستانش به شهر سمنان سفر کرد. با قطار وارد ایستگاه راه آهن شدند. ایستگاه مملوّ از جمعیتى بود که براى استقبال آمده بودند. هم زمان با پیاده شدن استاد، روحانى شیک پوش و خوش اندامى نیز پیاده شد. مردم گفتند: براى سلامتى علاّمه محمّد تقى جعفرى، صلوات! استاد متوجّه شد که مردم به طرف آن روحانى مى روند و به او اعتنایى ندارند! با خوشحالى به یکى از همراهانش گفت: رسیده بود بلایى، ولى به خیر گذشت! و به سرعت به طرف درشکه رفتند که سوار شوند اما به هر کس مى گفتند: ما را به خانه علامه سمنانى ببرید، قبول نمى کرد و مى گفت: نه خیر، ما مى خواهیم مهمان هاى آقاى علاّمه را ببریم! ناچار یکى از همراهان استاد، کرایه ده برابر به یک درشکه چى مى دهد تا او بپذیرد. در بین راه دیدند، خود علاّمه سمنانى پیاده و عصا به دست دارد مى آید. پیاده شدند و سلام کردند. علامه سمنانى جواب داد و با شگفتى گفت: پس این مردم کجا هستند؟! استاد جعفرى گفت: کدام مردم؟! علاّمه سمنانى گفت: من براى استقبال شما فرستاده بودم! جعفرى پاسخ داد: به زودى به خدمتتان خواهند رسید! علامه سمنانى قضیّه را فهمید و گفت: این ها حتماً اشتباه گرفته اند! تقصیر قیافه خودتان است! این چه لباسى است که پوشیده اى! قدرى لباس هایت را جمع و جور کن!... مردم استقبال کننده نیز قدرى ایستادند تا آن روحانى شیک پوش بیاید اما دیدند اعتنایى نمى کند گفتند: آقا! بفرمایید! گفت: کجا؟! گفتند: مگر شما علاّمه محمّد تقى جعفرى نیستید؟! آقا علامه سمنانى منتظرند! گفت: کدام جعفرى؟! کدام علاّمه؟!
... علاّمه سمنانى (1243 ـ 1333 هـ .ق.) مردى عالم و اهل صدق و صفا و تواضع بود. استاد جعفرى با ایشان چند روزى به گفت و گو و بحث علمى پرداخت.([32])
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان