13 مهر 1394, 13:51
آیت الله آقا نورالدین اوصاف و خصایص والاى مکتبى را با تهجّد، مراقبت و کششى پى گیر، با جان خویش آمیخت. کسانى که شب هاى راز و نیازش را دیده بودند، مى گفتند:
از نیمه هاى شب تا فجر صادق پیوسته در حال گریه و زارى بود. شخصى به نام آقا سید محمود خوانسارى، از اهل منبر، طالب شد که او را ببیند چون صداى العفو العفو ایشان توى کوچه مى آمد و مردم از معابر حوالى خانه اش، این حالات را مى شنیدند این آقا خواست نماز شب خواندن آقا نورالدین را ببیند. یکى از شب هاى ماه مبارک رمضان بود و آن مرحوم عدّه اى از جمله آقا سید محمود خوانسارى را براى افطار دعوت کرد. وى مى گوید: وقتى افطار به پایان رسید و همه رفتند، من نشستم. آقا نورالدین دید من بلند نمى شوم، به خدمتکارش گفت: دو تا رختخواب بیاور. یک رختخواب خودش داشت، یکى را هم براى من آوردند. من نخوابیدم. مى خواستم سحر ایشان را ملاحظه کنم. سحر که فرا رسید، دیدم از جاى خویش برخاست و رفت بیرون، وضو گرفت و مشغول نماز شد. وقتى که به العفو رسید، مشاهده کردم چنان گریه بر او مستولى گردید که چندین دفعه گلوگیر شد. فکر مى کرد من خوابم.([46])
در اوقات فراغت، که اکثراً در باغ شخصى یا مزرعه کوچک متعلق به خود اوقات را سپرى مى نمود، یکى از اطرافیان خویش را ـ که سید باقر امینى یا آقا شیخ اسماعیل و یا احیاناً دیگران بود ـ به خواندن مثنوى یا دیوان شمس تبریزى و دیوان حافظ شیرازى وادار مى نمود. اشعار عارفانه این دو شاعر دل سوخته بزرگ ایران، سخت روح لطیفش را تحت تأثیر قرار مى داد و جانش را با عوالم بالا پیوند مى زد و چون در این حالت، خود را در محضر عرشیان و قدسیان مى دید، به شدّت مى گریست و اشک پیوسته بر محاسن شریفش مى ریخت مثل این که لذتى را بهتر از راز و نیاز با حضرت قاضى الحاجات در نیافته و مقام قرب و پیوستگى به مبدأ را بهترین حالات انسانى مى دانست و به اصطلاح خودش، این حالت نیز یک نوع تفریح معنوى و ملکوتى به شمار مى رفت.([47])
وى خیلى خوش حافظه و سریع الانتقال بود و در ایّام ماه مبارک رمضان که براى ارشاد مردم به منبر مى رفت، از اوّل تا آخر گفته هاى او همراه گریه بود. و در خاتمه، عبارات شیرین و دعاهاى خاضعانه خود را با جمله «الهى! ما اسیر شهوتیم، ما را امیر شهوت بفرما» تمام مى کرد و به شدّت مى گریست.([48])
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان