13 مهر 1394, 13:51
در جوار حرم رضوى
علامه بلبل برادر را با تاجر مورد اطمینانى به مشهد مقدس فرستاد و سید 12 ساله به علت نداشتن مخارج راه، مسیر کابل تا مشهد را پیاده طى کرد. وى از این سفر دشوار چنین یاد مى کند:
«بعضى اوقات به جهت خستگى و ورم پاهایم، از شدت پیاده روى از قافله عقب مى ماندم و با مشکلات فراوان، خود را به قافله مى رساندم.»[8]
او بعد از ورود به مشهد، در یکى از حجره هاى مدرسه «ابدال خان» -در جنب مقبره پیرپالاندوز- اقامت گزید و به فراگیرى دروس حوزوى پرداخت. تحصیل او در این شهر حدود 17 سال ادامه یافت.
ایام تحصیل در مشهد، با رنج و عذاب زیاد همراه بود. او مى گوید:
«در اوائل تحصیل، زمانى که مرحوم شیخ عباس قمى در مشهد بود. در یک ماه رمضان، خیلى کم پول شده بودیم، تا آنجا که نه قدرت تهیه افطار داشتیم و نه سحر. من و برادرم، آن شب را تا سحر گرسنه به سر بردیم. چیزى به اذان صبح نمانده بود. منتظر اذان بودیم که ناگاه چهره آقاى شیخ عباس قمى نمایان شد. داخل اتاق ما آمد. مقدارى پول در زیر فرش گذاشت و خودش بیرون رفت. باعجله به نزدیک ترین مغازه رفته، مقدارى غذا تهیه کردیم و سحرى خوردیم.»[9]
«روزى در ایام تحصیل بر اثر فقر، دچار گرسنگى شدم. غیرت و همَّتم اجازه نمى داد تا نزد کسى ابراز حال نمایم. (آن روز) از محلى مى گذشتم.پوست هاى خربزه و هندوانه را دیدم. خواستم بردارم تا با آن رفع گرسنگى کنم ولى از عابرین خجالت کشیدم. صبر کردم تا از بینندگان فارغ شدم. آنگاه پوست ها را برداشتم و در زیر عبا، به اتاق آوردم و بعد از شستن، با برادرم آقاى شریعت استفاده کردیم. بارها این عمل تکرار شد، ولى ما همچنان به تحصیل خود ادامه مى دادیم.»[10]
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان