13 مهر 1394, 13:51
«حاج آقا نورالدین در پایان عمر شریفش، به مرض سختى مبتلا شده بود. روزى به دیدارش رفتم، ولى دیدم چشم او باز نمى شود. از ایشان عیادت کردم و باز گشتم و فرداى آن روز ایشان به رحمت خدا رفت و به تشییع جنازه او رفتم. تمام شهر تعطیل و مردم و دستجات عزادار بر سر و سینه زنان در این مراسم حاضر شده و سوگوارى مى نمودند. در این میان به پزشک معالج ایشان که شب را تا سحر نزد آقا مانده بود، برخورد کردیم. او گفت: پس از آن که شما رفتید، دو ساعت بعد از نیمه شب، دیدم چشم ها را گشود و رنگ رخسارش کمى به حالت طبیعى برگشت و نشست مثل این که در اطرافش کسانى هستند، دست ها را روى سینه گذارد و به دور اتاق اشاره مى نمود و خوش آمد مى گفت و سلام مى کرد و بعد از این حالت خوابید و شهادتین گفت و به لقاءالله پیوست.»([67])
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان