13 مهر 1394, 13:51
اخلاق و افکار
حوزه علمیه مشهد با تأثیر پذیرى از مشرب قرآنى و معارف الهى آیت الله میرزا مهدى اصفهانى متحول شده بود. آیت الله شیخ غلامحسین تبریزى نیز از همان روش برخوردار بود و از نظر فکر، هم رأىِ مرحوم آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانى و مرحوم آیت الله بروجردى به حساب مى آمد.([42])
آقاى تبریزى براى عالمان احترام خاصّى قائل بود و با حضرات آیات: میرزا جواد آقا تهرانى، حسینعلى مروارید، حاج شیخ مجتبى قزوینى، حاج سیّد جواد خامنه اى، سیّد محمّدهادى میلانى، آقا سیّد على علم الهدى، حاج سیّد یونس اردبیلى و حاج آقا حسین قمى رابطه نزدیک داشت و مورد احترام همه آنان بود:
آیت الله میلانى به حاج شیخ لقب «شیخ العلما» داده بود.([43])
حاج شیخ که شاگرد مکتب شیخ الشریعه اصفهانى بود، تسلّط کامل بر مبانى عقاید اسلامى داشت و از قرآن و عترت، افکار عمیق و معارف اسلامى را به دست آورده بود. وى به همین سبب شبهات را قدرتمندانه پاسخ مى داد. او به افکار و اندیشه هاى زمان خود آگاهى بسیارى داشت و در هر شرایطى که قرار مى گرفت و منکر را از هرکسى که مى دید، طبق عقاید قلبى خود، امر به معروف و نهى از منکر مى کرد. در جلسه اى که به دیدار آیت الله کاشانى رفته بود، همان جا آقاى دکتر بقایى وارد شد، آیت الله کاشانى از او تجلیل زیادى کرد و در کنار خود نشاند. شیخ غلامحسین تبریزى همان شب به آیت الله کاشانى گفت: «این آقایان روشنفکرانى که اطراف شما هستند در دشوارى به کار شما نخواهند آمد، من از مشروطیت تجربه دارم همین مردم کوچه و بازار به کار ما روحانیان مى آیند. این روشنفکران که امروز دور و بر شما را گرفته اند، فردا شما را تنها خواهند گذاشت.» و همین جور هم شد.([44])
وى از سهم امام استفاده نمى کرد و مى گفت:
«عالمى که نیاز به وجوهات دارد، باید مجیب التجّار باشد.»([45])
روحیه پالایش شده حاج شیخ، وى را خداترس نموده و او پیوسته در زندگى، متعهّد به حلال و حرام الهى بود. او از سخن بیهوده پرهیز و از حرکتى که موجب کدورت بود امتناع مى ورزید. زهد و ورع این عالم بزرگ در مقابل علمش زبانزد بود، به همین خاطر مردم عاشق وى بودند.
حاج شیخ به دعا عشق مى ورزید و در آشکار و نهان با خداى خود راز و نیاز داشت. در ایّام ماه مبارک رمضان در جمع عدّه اى که در مسجد گوهرشاد، شب هاى قدر را اعتکاف مى کردند، وارد مى شد و از دیدن معتکفین و شنیدن دعا و مناجات آنان لذت مى برد. دکتر محمّدهادى عبدخدایى درباره پدرش چنین مى گوید:
«دنیا را مى خواست تا دو رکعت نماز بالاى سر مطهّر امام هشتم(علیه السلام) بخواند.»([46])
و در مورد مستجاب الدّعوة بودن ایشان نقل کرده است:
«مردى به خانه حاج شیخ مى آید و عرضه مى دارد که همسرش مریض است و دکترها او را جواب کردند و در حال موت است، از وى درخواست مى کند که همراهش به بیمارستان رفته و برایش دعا کند. حاج شیخ که عاشق دعا بود به بیمارستان مى رود، مى گوید: خدایا زمانى که من در راه دین تو در خفا زندگى مى کردم این زن و خانواده اش به من خدمت کردند، اگر صلاح مى دانى او را شفا بده! بعد از دعاى حاج شیخ، مریض حالش خوب شد و چندین سال زندگى کرد.»([47])
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان