13 مهر 1394, 13:51
حکایت غُرَرى
یکى از علماى به نام میرزا عبدالجواد عقیلى نقل مى کند:
«در ایام سلطنت على مرادخان زند در نجف اشرف در نزد مرحوم آقا سید مهدى طباطبایى«اعلى الله درجته» سید بحرالعلوم درس مى خواندم. روزى به زیارت مولى حضرت امیرالمؤمنین«سلام الله علیه» مشرّف، پس از زیارت عرض کردم: یا مولاى من، از شما کتابى مى خواهم که از مواعظ خودتان بوده و حقیر از آن بهره مند شوم. از حرم مطهّر که بیرون آمدم، ملّا معصوم على کتابفروشِ درب صحن مرا صدا زد که فلانى بیا این کتاب را بخر که کتاب خوبى است. کتاب را به قیمت ارزانى به من داد. معلوم شد التماس حقیر در نزد حضرت امیر(علیه السلام) قبول شده و این عطا (کتاب غررالحکم) از آن حضرت است.»
کجایى تواى طالب تیز راى *** که جویاى حقى ازین درد راى
ببیناى دانشور از هیچ باب *** رفیقى نباشد بسان کتاب
کتابى چنین غمزدایى کجاست *** همت غمزدا هم مسرّت فزاست
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان