13 مهر 1394, 13:51
نداى غیبى
از این عالم بزرگوار نقل شده است: دچار پا درد شدم و براى معالجه به بغداد مسافرت کردم. زمانى که از معالجه فارغ شدم، جمعى از اهالى بغداد دورم را گرفتند و از من در خواست کردند. در بغداد اقامت کنم و به اصلاح امور دینى آنان بپردازم. من هم در خواست مردم را اجابت کردم. وقتى شب فرا رسید، ندایى آمد!:
اى محمد طه ما تو را براى بلاء برگزیدیم و امتحان و مسکن تو در نجف است. شب را به صبح رساندم. وقتى مردم دورم را گرفتند، معذزت خواهى کردم و راه نجف را پى گرفتم. اولین امتحان، مرگ تنها فرزندم مهدى بود. طولى نکشید که بلاى دوم یعنى نابینایى به سراغم آمد.
سومى را ذکر نکرد. وقتى اصرار کردند، گفت: ریاست. و در این راه کمک از خدا و حسن عاقبت را خواهانم.
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان