13 مهر 1394, 13:51
پایان عمر
استاد در اواخر زندگى، دچار بیمارى سرطان ریه شد. پزشکان این بیمارى را در ایشان در مرداد ماه 1377 تشخیص دادند. فرزند علاّمه، ـ دکتر غلامرضا جعفرى ـ که در نروژ مشغول تحصیل در دوره فوق دکترا بود، به ایران آمد تا ایشان را براى ادامه معالجه به آن جا ببرد. استاد هنگام خدا حافظى با خانواده گفت: «این سفر بدون بازگشت است. پس از مرگ من، درباره من إغراق نکنید.» و به فرزندش گفت: «جلال الدین! حال که به عمر خود نگاه مى کنم، مى بینم که چقدر سریع گذشت.»
در نروژ ماجراى جالبى روى داد: شبى یکى از دوستان دکتر غلامرضا جعفرى او و استاد را براى شام به منزل خود دعوت کرد. استاد و فرزندش در موقع مقرّر به آن جا رفتند. هنگام شام، استاد ناراحت شد و گفت: «بوى تعفّن مى آید!» هر چه به او گفته شد که تعفّنى در کار نیست، نپذیرفت سرانجام دکتر غلامرضا جعفرى برخاست و همراه پدر شام نخورده از آن جا خارج شدند. صبح روز بعد دکتر جعفرى با آن دوست تماس گرفت تا عذر خواهى کند، اما با کمال تعجّب دوستش گفت: براى شامِ شب گذشته نتوانستم مرغ ذبح اسلامى تهیّه کنم، به ناچار از مرغ هاى معمولى استفاده کردم. از این که داشتم مرغ نجس به استاد مى دادم بسیار ناراحت بودم! و خیلى خوشحال شدم که ایشان شام نخوردند!
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان