نویسنده: علی خانی
دین مبین اسلام بسان شجره طیبهای است که آموزههای اعتقادی به منزله ریشه، احکام و موازین فقهی به مثابه شاخ و برگ و اخلاق به منزله میوه آن است. اینکه در ارتباط با خدا، افراد جامعه، طبیعت و دیگر پدیدههای عالم هستی چگونه باید فکر و عمل کرد، از جمله مباحثی است که اخلاق را در جایگاه مهمترین امور زندگی بشری قرار میدهد. روایت معروف نبوی «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» حکایت از اهمیت اخلاق در جهت گیری دعوت انبیاء دارد. آنچه در این نوشتار مورد توجه قرار گرفته، مسئله «اخلاق در پژوهش» است.
مفهوم شناسی بحث
1. اخلاق: اخلاق در لغت، جمع «خُلق» یا «خُلُق» استکه با خَلق از نظر ماده یکی است ولی در معنا با یکدیگر متفاوتند، زیرا خُلق به قوا و سجایایی که با بصیرت درک میشوند اختصاص دارد، ولی خَلق به هیئت و اشکال و صوری که با چشم قابل رویت و درک هستند اطلاق میشود. برخی تفاوت میان «خَلق» و «خُلق» را این گونه بیان کرده اند که خَلق به معنای «خلیقه» یعنی طبیعت انسان است ولی خُلق، همان «سجیه» و خوی است. غزالی در تفاوت آن دو مینویسد: «خَلق قابل تغییر نیست، ولی خُلق قابل تغییر است و انبیاء آمدند که خُلق را عوض کنند». طریحی لغت شناس معروف قرآن معنای لغوی اخلاق را به گونهای ذکر کرده که با بسیاری از تعاریفی که در اصطلاح آورده شده، مشابهت دارد. او در این زمینه مینویسد: والخلق کیفیه نفسانیه تصدر عنها الافعال بسهوله« یعنی: خُلق یک صفت روحی است که با وجود آن آدمی کارها را به مقتضای آن به آسانی انجام میدهد. با توجه به آنچه ذکر شد، روشن میشود که در مفهوم لغوی »اخلاق« اختلاف چندانی وجود ندارد. »سرشت«، »سجیه« یا »طبیعت«، همگی حکایت از یک امر نفسانی در انسان میکند که بر آن »خُلق« اطلاق میشود.
درباره معنای اصطلاحی »اخلاق«، بسیاری از دانشمندان اسلامی مانند ابن مسکویه، خواجه نصیرالدین طوسی، فیض کاشانی، غزالی، مجلسی معتقدند که اخلاق، حال یا ملکه ای برای نفس است که با داشتن آن، رفتار بدون فکر و اندیشه و با سهولت و آسانی از طرف کسی که دارای این هیئت نفسانی باشد، صادر میشود و لذا اگر به ندرت افعالی صادر شود که با افعال معمولی او تفاوت داشته باشد و نادرالوقوع باشد، بر آن اخلاق اطلاق نمیشود، زیرا چنین فعلی حکایت از صورت باطن و حالت نفسانی او نمیکند.
در توضیح مطلب فوق باید گفت: افعالی که از انسان صادر میشود به چند دسته قابل تقسیماند. دستهای از افعال که از انسان ظهور میکند تصنعی بوده و انسان به خاطر شرایط زمانه و زندگی اجتماعی، خود را به این افعال ملزم کرده و آن را انجام میدهد، ولی در حقیقت هیچ اعتقاد و باوری نسبت به آنها نداشته و فقط به خاطر وجود آن شرایط خارجی است که پایبند به آن افعال است و هیچ انگیزه درونی و حالت باطنی سبب بروز آن فعل نشده است. دسته دوم از افعالی که توسط انسان انجام میگیرد با انگیزه درونی و منشاء باطنی است و در حقیقت آن ملکات نفسانی باعث بروز چنین افعال و رفتاری از این انسان میگردد حال این افعال و رفتار متصف به وصف نیکی باشد و یا از وصف زشت و نازیبا برخوردار باشد. دسته سوم افعالی است که انسان نه به خاطر انگیزه بیرونی بلکه به واسطه باور درونی به چنین رفتاری روی میآورد، منتهی انجام آن به آسانی و بدون فکر نیست بلکه با تکلف و زحمت است و در حقیقت انسان در حال تمرین و ممارست میباشد و با استمرار آن را ملکه خود قرار میدهد، مانند کسی که در حال تمرین کردن ملکه سخاوت است.
بی شک بر دسته اول از افعال انسان، »اخلاق« اطلاق نمیشود، گرچه از تعاریفی که برخی از دانشمندان غربی نسبت به علم اخلاق داشتهاند استفاده میشود که اخلاق از نظر آنها رفتاری است که از انسان سرمی زند و لازم نیست منشاء باطنی و نفسانی داشته باشد، زیرا به نظر آنها علم اخلاق »تحقیق در رفتار آدمی است بدان گونه که باید باشد«. درباره دسته دوم هیچ اختلافی میان دانشمندان اسلامی وجود ندارد، زیرا همه آنها بر اخلاقی بودن آنچه که از ملکات نفسانی نشات گرفته فتوا میدهند اما در خصوص دسته سوم اختلاف وجود دارد.
بسیاری از دانشمندان اسلامی به آن خلق اطلاق نمیکنند، زیرا هنوز به صورت ملکه راسخه در نفس درنیامده است و هر آنچه که از این هیئت نفسانی نشات نگیرد، نمی توان به آن خلق اطلاق کرد. اما برخی این قسم را نیز اخلاق میدانند و معتقدند مطلق صفات نفسانی در قلمرو اخلاق قرار میگیرند، خواه به صورت پایدار باشند(ملکه) و یا به صورت ناپایدار(حال). حضرت آیت الله مصباح یزدی در این زمینه مینویسند: »موضوع اخلاق اعم از ملکات نفسانی است که تاکنون فلاسفه اخلاق بر آن تاکید داشته اند، بلکه اخلاق همه کارهای ارزشی ایشان که متصف به خوب و بد میشوند و میتوانند موجب پیدایش کمال و یا نقصی در نفس شوند، اینها همگی در قلمرو اخلاق قرار میگیرند. در نتیجه، میتوان گفت که اخلاق شامل همه ملکات، حالات نفسانی و افعالی است که رنگ ارزشی دارند«.
2. پژوهش
دانشمندان در ترسیم چیستی تحقیق و پژوهش (Research)، فراوان سخن گفتهاند. عدهای تحقیق را مجموع اقداماتی دانسته اند که برای کشف قسمتی از مشخصات جهان حقیقی انجام میگیرد. برخی نیز پژوهش را چنین تعریف کرده اند: »فرایند منظم جمع آوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات برای اهدافی معین. همچنین گفته اند: «تحقیق فعالیت منظمی است که به یافتن مسائل معین میانجامد؛ اعم از اینکه حاصل آن بنیادی (fundamental) یا کاربردی(applied) باشد. به بیان دیگر، تحقیق و پژوهش فعالیتی منظم و مدون است که به کشف و گسترش دانش و حقیقت میانجامد. عدهای تحقیق را بررسی نظام یافته، کنترل شده، تجربی و انتقادی در پدیدارها دانستهاند که روابط احتمالی بین این پدیدهها با نظریه و فرضیه هدایت میشود. جان دیویی در مقام ارائه مفهوم کلی و کاملاتعمیم یافته تحقیق که آن را بتوان به صورت منطقی بیان کرد، گوید: »تحقیق عبارت است از تغییر کنترل یا هدایت شده موقعیتی نامعین به صورت موقعیتی که از لحاظ مشخصات و روابط، کاملامعین و ثابت است و در وضعی قرار دارد که عناصر موقعیت اصلی به صورت یک کل متحد تغییر یافته است«.
استاد دکتر احد فرامرز قراملکی در تعریف پژوهش چنین بیان میدارند: »پژوهش در درجه نخست یک فرایند سامان دار و نظام مند است که مراحل مختلف و به هم پیوستهای دارد. موفقیت در هر مرحله ، منوط به موفقیت در مرحله پیشین است. مهمترین خصلت این فرایند، زایایی، باروری و تولید است. پژوهش، فرایندی است که به نوآوری میانجامد. ملاک نوآوری، گستره و شاخه ای از علوم است که پژوهش به آن تعلق دارد. همه عناصر یادشده را میتوان به عنوان ارکان پژوهش و مقومات آن اخذ کرد. بر این اساس میتوان گفت: «پژوهش، پردازش اطلاعات است، با فرایند نظام مند، متعلق به گستره خاصی از علوم، دارای هویت جمعی و متضمن نوآوری». پژوهش بر اساس تعریف یاد شده، یک فرایند است که از اطلاعات آغاز و به یافته جدید، پایان مییابد و عبور از آغاز به پایان، پردازشی است برخوردار از انتظام. با توجه به تعریف فوق میتوان ویژگیهای یک تحقیق و پژوهش را چنین برشمرد:
الف) پژوهش نوعی فرآیند است نه امری دفعی. به عبارت دیگر، فعالیت پژوهشی همانند خط مستمری بوده متشکل از نقاط مرتبط به هم؛ لذا این فرایند باید دارای انتظام خاصی باشد، یعنی ضابطه مند، قانونمند و قاعده مند باشد.
ب) در پژوهش، پردازش(تجزیه و تحلیل) لازم است و صرف جمع آوری اطلاعات، پژوهش به حساب نمیآید.
ج) دادهها و یافتهها در پژوهش باید صلاحیت و قابلیت پردازش را داشته باشند؛ لذا واژه «اطلاعات» در تعریف به معنای یافتهها و دادههای قابل پردازش میباشد.
د) از دیگر ویژگیهای پژوهش، تعلق آن به گستره خاصی از علوم با توجه به هویت جمعی آن است. مراد از تعلق به گستره خاص، آن است که هر تحقیق استاندارد به یکی از رشتههای علوم تعلق دارد و عضوی از مجموعه پژوهشهای آن علم میباشد.
یک مطالعه نظام مند در واقع نقطه ای است در تاریخ علم معین به گونه ای که از تحقیقات پیشین متاثر و بر تحقیقات پسین موثر است که این تاثیر و تاثر به خاطر هویت جمعی داشتن آن است.هـ) از ویژگیهای پژوهش، نوآوری است. مراد از نوآوری، تاثیرگذاری در تاریخ آن علم است نه در مقیاس دانستههای خود محقق؛ لذا پژوهش باید با محوریت تولید علم باشد.