3 مرداد 1395, 11:43
امامان پاک ما در میان مردم و با مردم میزیستند و عملاً به مردم درس زندگی و پاکی و فضیلت میآموختند،آنان الگو و سرمشق دیگران بودند،و با آنکه مقام رفیع امامت آنان را از مردم ممتاز میساخت و برگزیده خدا و حجت او در زمین بودند در عین حال در جامعه حریمی نمیگرفتند و خود را از مردم جدا نمیکردند و هرگز مردم را به بردگی و پستی نمیکشاندند و تحقیر نمیکردند.
سایت بنیاد بینالمللی امام رضا(ع) نوشت: «ابراهیم بن عباس»میگوید: «هیچگاه ندیدم که امام رضا(ع) در سخن بر کسی جفا ورزد،و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند،هرگز نیازمندی را که میتوانست نیازش را برآورده سازد رد نمیکرد،در حضور دیگری پایش را دراز نمیکرد، هرگز ندیدم به کسی از خدمتکاران و غلامانشان بدگوئی کند،خنده او قهقهه نبود بلکه تبسم بود،چون سفره غذا به میان میآمد همه افراد خانه حتی دربان را نیز بر سفره خویش مینشاند و آنان همراه با امام غذا میخوردند. شبها کم میخوابید و بیشتر بیدار بود و بسیاری از شبها تا صبح بیدار میماند و به عبادت میگذراند، بسیار روزه میداشت و روزه سه روز در هر ماه را ترک نمیکرد ، کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت، و بیشتر در شبهای تاریک مخفیانه به فقرا کمک میکرد.
«محمد بن ابی عباد» میگوید: لباس حضرت در خانه- درشت و خشن بود،اما هنگامیکه در مجالس عمومیشرکت میکرد (لباسهای خوب و متعارف میپوشید) و خود را میآراست. شبی امام میهمان داشت،در میان صحبت چراغ نقصی پیدا کرد،میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند،امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمیگیریم. شخصی به امام عرض کرد:به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت پدران به شما نمیرسد. امام فرمود: تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگارآنان را بزرگوار ساخت. مردی از اهالی بلخ میگوید:در سفر خراسان با امام رضا(ع) همراه بودم، روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران و غلامان را بر آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند. من به امام عرض کردم: فدایتان شوم.بهتر است اینان بر سفرهای جداگانه بنشینند.فرمود: ساکت باش، پروردگار همه یکی است،پدر و مادر همه یکی است،و پاداش هم به اعمال است. «یاسر»خادم امام میگوید: امام رضا(ع) به ما فرموده بود اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما به غذا خوردن مشغول بودید برنخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق میافتاد که امام ما را صدا میکرد،و در پاسخ او میگفتند به غذا خوردن مشغولند و آن گرامی میفرمود بگذارید غذایشان تمام شود. یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت:من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم،از حج باز گشته ام و خرجی راه تمام کرده ام، اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا از جانب شما معادل همان مبلغ را به مستمندان صدقه خواهم داد،زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند ماندهام. امام برخاست و به اتاقی دیگر رفت و دویست دینار آورد و از بالای در دست خویش را فراز آورد و آن شخص را خواند و فرمود: این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن،و به آن تبرک بجوی و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه بدهی... آن شخص دینارها را گرفت و رفت،امام از آن اتاق به جای اول بازگشت،از ایشان پرسیدند چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟ فرمود:تا شرمندگی نیاز و سؤال را در او نبینم... امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمائی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمیکردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژهای مبذول میداشتند،و در مسیر زندگی اشتباهاتشان را گوشزد میفرمودند تا هم آنان از بیراهه به راه آیند و هم دیگران و آیندگان بیاموزند. «سلیمان جعفری» از یاران امام رضا(ع) میگوید:برای برخی کارها خدمت امام بودم، چون کارم انجام شد خواستم مرخص شوم،امام فرمود:امشب نزد ما بمان. همراه امام به خانه او رفتم،هنگام غروب بود،غلامان حضرت مشغول بنایی بودند امام در میان آنها غریبهای دید، پرسید: این کیست؟عرض کردند:به ما کمک میکند و به او چیزی خواهیم داد. فرمود:مزدش را تعیین کرده اید؟ گفتند نه! هر چه بدهیم میپذیرد. امام برآشفت و خشمگین شد. من به حضرت عرض کردم: فدایتان شوم خود را ناراحت نکنید... فرمود:من بارها گفته ام که هیچکس را برای کاری نیاورید مگر آنکه قبلاً مزدش را تعیین کنید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد کاری انجام دهد اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان میکند مزدش را کم دادهای،ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کردهای و در اینصورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی هر چند کم و ناچیز باشد میفهمد که بیشتر پرداختهای و سپاسگزار خواهد بود. «احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی »که از بزرگان اصحاب امام رضا(ع) محسوب میشود نقل میکند: من با سه تن دیگر از یاران امام خدمتش شرفیاب شدیم،و ساعتی نزد امام نشستیم، چون خواستیم بازگردیم امام به من فرمود:ای احمد!تو بنشین. همراهان من رفتند و من خدمت امام ماندم،و سؤالاتی داشتم که به عرض رساندم و امام پاسخ میفرمودند،تا پاسی از شب گذشت،خواستم مرخص شوم،فرمود:میروی یا نزد ما میمانی؟ عرض کردم:هر چه شما بفرمائید،اگر بفرمائید بمان میمانم و اگر بفرمائید برو میروم. فرمود:بمان،و اینهم رختخواب (و به لحافی اشاره فرمود). آنگاه امام برخاست و به اتاق خود رفت. من از شوق به سجده افتادم و گفتم:سپاس خدای را که حجت خدا و وارث علوم پیامبران در میان ما چند نفر که خدمتش شرفیاب شدیم تا این حد به من محبت فرمود. هنوز در سجده بودم که متوجه شدم امام به اتاق من بازگشته است،برخاستم. حضرت دست مرا گرفت و فشرد و فرمود: ای احمد!امیرمؤمنان علیه السلام به عیادت «صعصعه بن صوحان » (که از یاران ویژه آن حضرت بود) رفت،و چون خواست برخیزد فرمود:«ای صعصعه! از اینکه به عیادت تو آمده ام به برادران خود افتخار مکن- عیادت من باعث نشود که خود را از آنان برتر بدانی- از خدا بترس و پرهیزکار باش، برای خدا تواضع و فروتنی کن خدا تو را رفعت میبخشد» امام(ع) با این عمل و سخن خویش هشدار داده است که هیچ عاملی جای خودسازی و تربیت نفس و عمل صالح را نمیگیرد و به هیچ امتیازی نباید مغرور شد،حتی نزدیکی به امام و عنایت و لطف آن بزرگوار نیز نباید وسیله فخر و مباهات و احساس برتری بر دیگران گردد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان