دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خداشناسی یهود در قرآن (2)

حال با توجه به بحث‌هاى مقدماتى فوق به بحث درباره هر یک از آیات مى‌پردازیم:
خداشناسی یهود در قرآن ʂ)
خداشناسی یهود در قرآن (2)

نویسنده: عبدالرحیم سلیمانی

حال با توجه به بحث‌هاى مقدماتى فوق به بحث درباره هر یک از آیات مى‌پردازیم:

ج) عُزیر پسر خدا

«یهودیان گفتند عزیر پسر خداست» (توبه: 30). عزیر کیست و یهودیان در کجا گفته‌اند که این شخص پسر خداست؟ نویسنده‌اى یهودى به این آیه قرآن مجید اشکال مى‌کند:

محمد(ص) مدعى است (توبه: 30) که در عقاید یهودیان عزیر (عزرا) پسر خداست. این کلمات یک لُغَز و معما هستند؛ چون چنین عقیده‌اى در میان یهودیان یافت نمى‌شود، هرچند از عزرا تقدیر ویژه‌اى شده است (رک: سنهدرین 21ب؛ یواموت 86ب).[1]

نویسنده فوق سپس داستان‌هایى را از نویسندگان مسلمان نقل مى‌کند که چرا یهودیان عزیر را پسر خدا خوانده‌اند. اما قبل از هر چیز باید به یک نکته توجه کنیم و آن اینکه این نویسنده کمى آیه قرآن را تغییر داده است. او عبارت «قالت الیهود عزیر ابن‌الله» (یهودیان گفتند که عزیر پسر خداست) را که یک جمله مربوط به گذشته است به حال استمرارى (در عقاید یهودیان عزیر پسر خداست) تبدیل کرده است. بین این دو بیان تفاوت بسیار زیادى است. در بیان اول، یهودیان در مقطعى از تاریخ، عزیر را پسر خدا خوانده‌اند؛ اما امکان دارد که بعدها این سخن و عقیده فراموش شده باشد و چه بسا یهودیان زمان پیامبر از این ماجرا اطلاع هم نداشته‌اند. اما در بیان دوم که حال استمرارى است وضع متفاوت است و گویا این عقیده بین یهودیان زمان پیامبر رواج داشته است.

اما نکته دیگر این است که این نویسنده به‌ راحتى عزیر را همان عزرا گرفته است. هرگز از خود قرآن چنین چیزی به‌دست نمى‌آید؛ هرچند مفسران چنین تطبیقى انجام داده‌اند. در برخى از تفاسیر آمده است که این قول برخى از یهود مدینه است. این تفاسیر از ابن‌عباس نقل کرده‌اند که جماعتى از یهود مدینه نزد پیامبر آمده و چنین قولى را گفتند و همچنین گفته‌اند سبب اینکه یهودیان عزیر را پسر خدا خواندند این بود که خداوند به سبب گناهان یهود تورات را از آنان گرفت و جبرئیل نزد جوانى به نام عزیر که در پى علم بود آمده، تورات را به قلب او ریخت. یهود به این سبب او را پسر خدا خواندند.[2] فخر رازى سه قول در این باره نقل مى‌کند: یکى اینکه فرد خاصی از یهود نزد پیامبر آمده و این سخن را اظهار کرده است؛ قول دوم روایتى از ابن‌عباس است که عده‌اى از یهود مدینه نزد پیامبر آمده، این قول را اظهار کردند و قول سوم آن است که در گذشته‌ها این قول بین آنان شیوع داشته است و انکار یهودیان ضررى نمى‌زند، چون خدا مطلب را خودش نقل مى‌کند. سپس دلیل این اعتقاد یهود را همان مى‌آورد که از ابن‌عباس نقل شد و آن اینکه جبرئیل تورات را به عزیر الهام کرد.[3]

به هر حال برخى از مفسران جدید عزیر را مصغر عزرا گرفته و مى‌گویند عزرا به این جهت که بعد از اسارت بابلى تورات را گردآورى کرد و دیانت یهود را احیا نمود، مقام و منزلت بسیار والایی نزد یهود یافت و به این جهت او را «ابن‌الله» نامیدند. اینان مى‌گویند معلوم نیست که یهود عزیر را به صورت تشریفى پسر خدا مى‌خوانده‌اند یا (مانند مسیحیان در مورد مسیح) قائل به پسربودنِ واقعى بوده‌اند.[4] البته برخى از مفسران قاطعانه تشریفى بودن را برگزیده‌اند.[5] صاحب تفسیر المیزان که در تفسیر این آیه درباره تشریفى یا واقعى بودن تردید کرده است، در تفسیر آیه بعد از این آیه قرینه‌اى بر این آورده که مقصود تشریفى است.[6] صاحب تفسیر المنار بحث‌هاى مفصلى درباره عزرا و جایگاه او نزد یهود و اینکه کتاب او به چه زبانى بوده و آیا باقى مانده یا نه آورده و سپس روایاتى را که در این باب آمده از اسرائیلیات شمرده است.[7]

آنچه از خود آیه بر‌مى‌آید این است که در زمانى یهودیان شخصیتى به نام عزیر را پسر خدا خوانده‌اند. اما درباره اینکه دقیقاً این عزیر کیست و چرا پسر خدا خوانده شده است، مطلب روشنی از آیه به دست نمی‌آید. هرچند روایات گاهى قائلان این قول و نیز علت چنین اعتقادى را بیان مى‌کنند، اما نمى‌توان آنها را بر عزرا تطبیق کرد. هرچند عزرا پس از اسارت بابلى تورات موجود را گرد آورى کرده، اما از خود عهد قدیم بر مى‌آید که قبل از اسارت بابلى نیز در زمان‌هایى تورات ناپدید شده و بعد از قرن‌ها دوباره پیدا شده است.[8] علاوه بر اینکه گاهی در خود روایات امورى عجیب دیده مى‌شود؛ براى نمونه در روایت ابن ‌عباس آمده است که برخى از یهودیان مدینه نزد پیامبر آمده و گفتند که چگونه ما از تو تبعیت کنیم در حالى که تو قبله ما را قبول نمى‌کنى و عزیر را پسر خدا نمى‌دانى، سپس این آیه نازل شد. از این سخن برمى‌آید که در یهودیت پسر خدابودنِ عزیر از اصول دین بوده و مانند پسر خدا بودن عیسى براى مسیحیان است. در حالى‌که این‌سخن بسیار عجیب است. روایاتِ موجود چندان کارساز نیستند و شاید حق با صاحب تفسیر المنار باشد که آنها را از اسرائیلیات شمرده است.

اما اینکه صاحب تفسیر المنار و نیز صاحب تفسیر المیزان این فرد را همان عزراى کاتب دانسته‌اند ــ که همانند سخن نویسنده یهودى‌ای است که نقل کردیم ــ به نظر مسلم و قطعى نمى‌رسد. درست است که نقش عزراى کاهن و خدمات او در یهودیت چنان بزرگ است که اگر کسى او را مؤسس دوم یهودیت بداند، چندان دور از واقعیت سخن نگفته است ــ چراکه او یهودیت را احیا کرد و متون مقدس آن را گردآورى کرد و... ــ و باز درست است که یهودیان شأن و منزلت بسیار بالایى براى عزرا قائل شده‌اند ــ به گونه‌اى که در تلمود آمده است که اگر تورات به موسى داده نشده بود به عزرا داده مى‌شد،[9] و بدین‌سان شأنى برابر با موسى براى او قائل شده‌اند؛ اما از این مطالب نمى‌توان نتیجه گرفت که یهودیان او را پسر خدا خوانده‌اند. آنان براى ابراهیم و موسى نیز شأن بسیار بالایى قائل شده‌اند. آیا مى‌توان گفت که یهودیان این دو پیامبر را پسر خدا خوانده‌اند (در ادامه خواهیم گفت که در عهد قدیم براى اینکه کسى پسر خدا خوانده شود شأن چندان بالایى نیاز نیست). به هر حال سخن یهودیان این است که دو کتاب عزرا و نحمیا در مجموعه قانونى عهد قدیم و دو کتاب از کتاب‌هاى غیرقانونى و نیز کتاب تلمود به تفصیل درباره زندگى، شخصیت، فعالیت‌ها و شأن و منزلت عزرا نزد یهودیان سخن گفته‌اند و در آنها سخنى از اینکه یهودیان او را پسر خدا خوانده باشند نیست. در چند محور به حل این مسئله مى‌پردازیم:

1. همان‌طور که قبلاً از مفسران نقل شد آنان یا این پسر بودن را تشریفى و براى احترام مى‌دانند یا اینکه در تشریفى یا واقعى ‌بودن این عنوان تردید دارند. به هر حال قدر مسلم آن است که واقعی‌بودن این عنوان، به این معنا که مقصود یهودیان پسر بودنِ واقعی باشد، قطعی نیست. قبلاً گذشت که اسم‌ها در انتقال از یک زبان به زبان دیگر تغییر مى‌کنند؛ به‌گونه‌اى که اگر قرائنى نباشد تطبیق ممکن نیست. فرض می‌گیریم که نمى‌دانیم عزیر کیست؛ اما سخن این است که آیا مطابق ادبیات عهد قدیم اینکه کسى به صورت تشریفى پسر خدا خوانده شود امرى عجیب و نایاب است؟ پاسخ این سؤال بسیار عجیب و غریب است. چراکه اولاً شخصیت‌هاى زیادى پسر خدا خوانده شده‌اند و ثانیاً خود عهد قدیم نشان مى‌دهد که برخى از این افراد انسان‌هاى چندان برجسته‌اى نبوده‌اند.

حضرت داوود بارها پسر خدا خوانده شده است:

«من فرمان خداوند را اعلام خواهم کرد. او به من فرموده است: از امروز تو پسر من هستى و من پدر تو» (مزامیر، 2: 7)؛ «بنده خود داوود را یافتم... او مرا خواهد خواند که تو پدر من هستى، خداى من و صخره نجات من. من نیز او را نخست‌زاده خود خواهم ساخت» (مزامیر، 89: 26ـ27).

یادآورى این نکته بسیار مهم است که شخصیت داوود در عهد قدیم با شخصیت او در قرآن مجید بسیار متفاوت است. او در عهد قدیم صرفاً یک پادشاه است که گاهى از او گناهان بسیار بزرگی مانند زناى محصنه و قتل نفس زکیه سر مى‌زند؛[10] گناهانى که مطابق شریعت یهود مجازاتى کمتر از اعدام ندارند. یادآورى این گناهان عجیب نه از این جهت است که بخواهیم نقدى به عهد قدیم وارد کنیم، بلکه مى‌خواهیم این نکته را گوشزد کنیم که پسر خدا خوانده شدن در عهد قدیم چندان سخت نیست.

شخصیت دیگرى که در عهد قدیم مکرر پسر خدا خوانده شده حضرت سلیمان است. حضرت داوود مى‌خواهد خانه خدا را بنا کند اما خدا به او مى‌گوید: «پسر تو، سلیمان، اوست که خانه مرا و صحن‌هاى مرا بنا خواهد نمود، زیرا که او را برگزیده‌ام تا پسر من باشد و من پدر او خواهم بود» (اول تواریخ ایام، 28: 6). «و حال به بنده من داوود چنین بگو که یهوه صبایوت چنین مى‌گوید... و ذریت تو را که از صلب تو بیرون آید بعد از تو استوار خواهم ساخت... او براى اسم من خانه بنا خواهد نمود ... من او را پدر خواهم بود و او مرا پسر خواهد بود» (دوم سموئیل، 7: 8ـ14).

و باز یادآورى این نکته لازم است که سلیمان عهد قدیم با سلیمان قرآن مجید بسیار متفاوت است. در عهد قدیم او صرفاً یک پادشاه است. پادشاهى که بر خلاف فقه و شریعت یهود با تعداد زیادی از زنان مشرک ازدواج مى‌کند و براى هر کدام بتکده مى‌سازد و خود نیز به بت‌پرستى روى مى‌آورد و با اینکه خداوند دوبار بر او ظاهر مى‌شود و او را از بت‌پرستى منع مى‌کند، از این عمل دست بر نمى‌دارد.[11] همچنین مسیحا که عهد قدیم مژده آمدنش را داده گاهى «پسر خدا» خوانده شده است.[12]

غیر از موارد فوق، واژه «پسران خدا» یا «فرزندان خدا» نیز در عهد قدیم بسیار به کار رفته است: «پسران خدا دختران آدمیان را دیدند که نیکو منظرند و از هر کدام که خواستند زنان براى خویش گرفتند» (پیدایش، 6: 2)؛ «و روزى واقع شد که پسران خدا آمدند تا به حضور خداوند حاضر شوند» ( ایوب، 1: 6 و 2: 1)؛ « اى فرزندان خدا، خداوند را توصیف کنید» ( مزامیر، 29: 1)؛ «خدا در جماعت خدا ایستاده است، در میان خدایان داورى مى‌کند: تا به کى به بى‌انصافى داورى خواهید کرد و شریران را طرفدارى‌خواهید نمود؟... من گفتم‌که شما خدایانید و جمیع شما فرزندان‌حضرت اعلى. لیکن مثل آدمیان خواهید مرد و چون یکى از سروران خواهید افتاد!» (مزامیر، 82: 1ـ8).

ما نمى‌دانیم عزیر کیست؟ و قبلاً هم گفتیم که اصولاً نام‌ها در زبان‌هاى مختلف چنان تغییر مى‌کنند که پی‌گیری یک نام در فرهنگ زبانِ دیگر چندان فایده‌ای ندارد؛ اما سخن این است که اصلاً براى ما فرقى نمى‌کند و هیچ اهمیتى ندارد که عزیر کیست یا اصلاً به این نام در کل متون مقدس یهودى اشاره شده یا نه. آنچه مهم است این است که افراد زیادى، که به گفته خود عهد قدیم پرونده زندگی‌شان چندان درخشان نیست، پسر خدا خوانده شده‌اند. وقتى فضاى عهد قدیم را نگاه مى‌کنیم مى‌بینیم که پسر خدا خوانده شدن چندان اهمیتى ندارد و بنابراین ممکن است هر کسى پسر خدا خوانده شود و چه بسا این عنوان برای افراد دیگر نیز به کار رفته باشد اما نویسندگان عهد قدیم آن را ذکر نکرده باشند و ...

2. تا اینجا فرض بر این بود که اصلاً نمى‌دانیم عزیر کیست؛ اما در اینجا از این سخن دست برمى‌داریم و همان ‌طور که برخى از مفسران گفته‌اند و از برخى از نویسندگان یهودى نیز نقل شد، ما هم فرض می‌کنیم که عزیر همان عزرا است. البته مفسران مسلمان باید یک نکته را روشن کنند و آن اینکه آیا عزیر قرآن یک شخصیت مثبت است یا منفى. گویا صاحب تفسیر المیزان در این باره تردید دارد که آیا عزیر یکى از انبیاست یا اینکه یک عالم یهودى است.[13] به هر حال اگر مفسرانْ عزیر قرآن را یک شخصیت مثبت بدانند نمى‌توانند آن را بر عزرا منطبق کنند؛ چراکه آنان نمى‌توانند آنچه را در تورات و کتب تاریخى آمده ــ و شواهد زیادى وجود دارد که نویسنده آنها عزرا است ــ بپذیرند؛ زیرا این مطالب به هیچ وجه با قرآن مجید قابل جمع نیستند و یک مسلمان نمى‌تواند الهامى بودن آنها را بپذیرد و الا باید قرآن را رد کند.

از این سخن مى‌گذریم و فرض را بر این مى‌گذاریم که عزیر قرآن همان عزراى عهد قدیم است. ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا در دو کتاب عزرا و نحمیا و برخى از کتاب‌هاى غیر قانونى که درباره عزرا هستند و همچنین در کتاب تلمود سخنى از پسر خدا خوانده‌شدن عزرا به میان نیامده است؟ پاسخ ما همان‌ طور که اندکى قبل گذشت، این است که پسر خدا خوانده شدن افراد در عهد قدیم بسیار متعارف بوده است و هیچ بعید نیست که عزرا هم پسر خدا خوانده شده باشد. به‌ویژه مقام و جایگاه والاى عزرا نزد یهودیان پذیرش این امر را آسان‌تر مى‌کند. اما اینکه چرا با اینکه درباره عزرا مطالب بسیاری در منابع یهودی وجود دارد، به این امر اشاره نشده، پاسخ همان است که در مباحث قبل هم بیان کردیم و آن اینکه قرآن مجید حوادث تاریخى را نه از متون مقدس یهودى بلکه از نفس واقعه نقل مى‌کند. اگر این‌گونه نباشد اشکال به قرآن خیلى جدى‌تر از پسر خدا خوانده‌شدن عزرا است؛ زیرا داستان انبیا آن‌ گونه که در قرآن روایت شده با آنچه در عهد قدیم درباره شخصیت و زندگى آنان آمده است، تفاوت بسیار زیادى دارد. قرآن مجید زندگى ابراهیم را از کجا نقل مى‌کند؟ چرا حتى در یک ماجراى جزئى مانند ذبح فرزند که در هر دو کتاب آمده است، تفاوت و اختلاف اساسى وجود دارد. یعقوب قرآن مجید چه شباهتى با یعقوب عهد قدیم دارد؟ هرچند برخى از بخش‌هاى زندگى موسی در دو کتاب یکسان است، اما در بخش‌هاى مهم، موسای قرآن و موسای تورات چنان با هم متفاوت‌اند که هرگز قابل جمع نیستند. هارون قرآن چه شباهتى با هارون تورات دارد؟ قرآن مجید داوود و سلیمان را از کجاى متون مقدس یهودى نقل مى‌کند؟ امور بسیار زیادى در زندگى سلیمان قرآن وجود دارد که در زندگى سلیمان عهد قدیم نیست؟ از جمله اینکه مهم‌ترین شأن او این است که یکى از انبیاى الاهى است. امور مهمى در عهد قدیم درباره سلیمان آمده است که نه تنها در قرآن نیست، بلکه با آن ناسازگار است؛ مانند ساختن بتخانه و بت‌پرستى و مردن در حال شرک.

بنابراین قرآن از عهد قدیم نقل نمى‌کند تا گفته شود از کجاى عهد قدیم نقل مى‌کند. این سخن فقط درباره عزیر یا عزرا نیست. عموم شخصیت‌هایى که درباره آنان در هر دو کتاب سخن رفته است همین مشکل را دارند. از قرآن مجید بر مى‌آید که بنى‌اسرائیل زمان داوود و سلیمان این دو شخصیت را قبل از هر چیز، از انبیاى بزرگ خداوند مى‌دانسته‌اند؛ اما با اینکه عهد قدیم به تفصیل درباره این دو شخصیت سخن گفته است، سخنى از نبوت آنان، آن ‌‌گونه که قرآن مطرح مى‌کند، نیست. اگر داوود و سلیمان چنین شأنى داشته‌اند چرا نویسنده یا نویسندگان عهد قدیم از آن غفلت کرده‌اند؟ پاسخ ما ــ که با سخن نقادان جدید همخوان است ــ این است که این متونْ قرن‌ها پس از این شخصیت‌ها و با استفاده از منابعى که هر یک براى هدفى خاص نوشته شده ‌بودند تدوین شده‌اند؛ بنابراین، مطالب مهمى از قلم افتاده و در عوض مطالب ناروا و نادرستى نقل شده است. به هر حال هر سخنى که درباره تاریخ زندگى شخصیت‌هاى دیگر و تفاوت نقل‌هاى دو کتاب گفته شود در اینجا هم به کار مى‌رود.

3. دو صورت فوق یک وجه مشترک داشت و آن اینکه در هر دو بنابراین بود که قرآن مجید پسر بودن تشریفى را مى‌گوید و نه واقعى. پسر بودن تشریفى صرفاً براى احترام و نشان دادن مقام و جایگاه و میزان تقرب فرد نزد خداست؛ اما پسر بودن واقعى، هم‌ذاتى را مى‌رساند؛ یعنی فردى که واقعاً پسر خداست ــ آن‌ گونه که بخشى از عهد جدید و نیز از قرن چهارم به بعد همه مسیحیان درباره مسیح مى‌گویند ــ هم‌ذات با خداست و الوهیت دارد. قبلاً گفتیم فرق است بین اینکه سخنى به یهودیت نسبت داده شود یا به یهودیان. پسربودن تشریفى براى خدا را هم مى‌توان به یهودیت نسبت داد و هم به یهودیان؛ چراکه در خود عهد قدیم عده زیادى به صورت تشریفى پسر خدا خوانده شده‌اند.

حال فرض را بر این مى‌گذاریم که مقصود قرآن مجید پسر بودن واقعى است؛ یعنى مدعی است که یهودیان گفته‌اند که عزیر واقعاً پسر خداست ــ مانند آنچه مسیحیان درباره مسیح مى‌گویند. البته این مطلب از قرآن ضرورتاً برداشت نمى‌شود و همان‌ طور که گذشت مفسران یا قاطعانه تشریفى بودن را برداشت کرده‌اند و یا اینکه در واقعی یا تشریفی‌بودن این عنوان تردید داشته‌اند. به هر حال اگر عقب‌نشینى کنیم و فرض را بر نسبت «پسر واقعى بودن عزیر» بگذاریم، در این صورت باید بگوییم یهودیت چنین اجازه‌اى را نمى‌دهد؛ چراکه در هیچ جاى متون مقدس یهودى کسى به صورت واقعى پسر خدا خوانده نشده است و اصولاً خداشناسى یهودیت اجازه چنین چیزى را نمى‌دهد. اما قرآن مجید این نسبت را به یهودیت نمى‌دهد، بلکه به یهودیان نسبت مى‌دهد. در این صورت سخن قرآن به این معنا خواهد بود که در مقطعى از تاریخ، یهودیان عزیر را برخلاف مسلمات دین خود، به صورت واقعى پسر خدا خوانده‌اند و البته این نکته در متون مقدس یهودى نیز نقل نشده است و حتى نمى‌توان گفت که حتماً اسم‌ها عوض شده چون هیچ کس در این متون واقعاً پسر خدا خوانده نشده است. امکان دارد پرسیده شود چرا قرآن چنین مطلبی را که اصلاً در متون یهودی وجود ندارد، نقل کرده است؟ پاسخ این سؤال در فرض دوم که عزیر همان عزرا باشد به طور مفصل بیان شد؛ گفتیم که مطالب زیادى در قرآن مجید نقل شده‌اند که در متون یهودى نیامده‌اند؛ پس نقل نشدن ضررى نمى‌زند. اما اشکال دوم این است که بسیار عجیب است که یهودیان در مقطعى از تاریخ به امرى خلاف خداشناسى دین خود تن داده باشند. در پاسخ این اشکال باید گفت خود عهد قدیم نشان مى‌دهد که در مواقعی یهودیان تحت تأثیر شرایط و سخنان اقوام دیگر اعتقادات عجیبى درباره خدا پیدا کرده‌اند و در موارد زیادى انبیای بنى‌ اسرائیل قوم را از پرستش خدایان دیگران بر حذر داشته‌اند. در بسیارى از این موارد اکثریت قاطع مردم به انحراف کشیده شده بودند و تنها یک پیامبر در مسیر درست ایستاده و مردم را راهنمایى مى‌کرد و مردم نه تنها سخن او را نمی‌پذیرفتند، بلکه او را با مشکل روبه رو مى‌ساختند.

نمونه‌ای از این انحرافات، در زمان خود موسی اتفاق افتاده است. قوم اسرائیل که موسى آنان را به صورتی معجز‌ه‌آسا از چنگال فرعونیان نجات داده، پیش چشمانشان دریاى سرخ را شکافته، خداوند قدم به قدم در بیابان یاری‌شان کرده و برای‌شان معجزه‌آسا طعام فرستاده بود، تنها چند ماه پس از این نجات معجزه‌آسا گوساله‌اى زرین را که پیش چشمان آنان ساخته شده بود خداى خود گرفتند و به عبادت او پرداختند و به گفته تورات تنها موسى و یوشع ابن‌نون، که بالاى کوه بودند، از این بت‌پرستى دور بودند. عهد قدیم نشان مى‌دهد که این تنها موردى نبود که قوم از خداى خود روى گردانیدند. پس پسر خدا خوانده شدن یک فرد حتى به صورت واقعى چندان امر عجیبى نیست. در میان اقوام و ادیان قدیم مانند مصر، بین‌النهرین و دیگر مناطقْ این اعتقاد امرى رایج بوده است و شاید یهودیان تحت تأثیر این اقوام ــ چنان‌که عهد قدیم نشان مى‌دهد که بنی‌اسرائیل بسیارى از عقاید و اعمال خطا را تحت تأثیر دیگران پذیرفته ‌بودند ــ این عقیده را پذیرفته باشند، چنان‌که در دنباله آیه آمده است که قول آنان شبیه قول کسانى است که از قبل کافر شدند.

د) عالمان الوهیت ‌یافته

یهودیان احبار [دانشمندان] خود را به جاى خدا به الوهیت گرفتند (توبه: 31). آنان در کجا براى دانشمندان خود چنین مقامى قائل شدند و معناى الوهیت‌دادن چیست؟ مفسران و روایات پیامبر و ائمه هم‌ صدا این آیه را این‌گونه تفسیر مى‌کنند که مقصود این است که مردم در عصیان پروردگار از آنان اطاعت کردند[14] یا عالمان حلال را حرام و حرام را حلال کردند و مردم اطاعت کردند.[15] مفسران در این باره روایتى را از پیامبر نقل مى‌کنند که عدى بن‌حاتم که قبلاً نصرانى بود، به پیامبر عرض مى‌کند که ما قبلاً عالمان خود را نمى‌پرستیدیم. پیامبر مى‌فرماید آیا این‌گونه نبود که آنان حلال را حرام و حرام را حلال مى‌کردند و شما اطاعت مى‌کردید؟ عدى مى‌گوید آرى این ‌گونه بود. پیامبر مى‌گوید همین پرستش آنان است.[16] و باز برخى نقل کرده‌اند که عالمان احکامى خلاف کتاب خدا مى‌دادند و مردم اطاعت مى‌کردند.[17] صاحب تفسیر مجمع البیان پس از ارائه همین تفسیر و نقل روایت عدى بن‌حاتم، روایتى از امام صادق(علیه السّلام) نقل مى‌کند به این مضمون که به خدا قسم مردم براى احبار و راهبان نماز نخواندند و روزه نگرفتند، بلکه عالمان حلال را حرام و حرام را حلال کردند و مردم اطاعت کردند.[18]

    پی نوشت:
  • .[1] Encyclopedia Judaica, v. 6, p. 1106-7.
  • [2]. رک: زمخشرى، الکشاف، ج2، ص 185.
  • [3]. فخر رازى، التفسیر الکبیر، ج 16، ص 35.
  • [4]. رشیدرضا، المنار، ج10، ص222ـ226؛ طباطبایى، المیزان، ج 9، ص243ـ244.
  • [5]. جنابذى، بیان السعاده، ج 2، ص 252.
  • [6]. طباطبایى، پیشین، ص 245 .
  • [7]. رشیدرضا، پیشین، 324ـ328.
  • [8]. براى نمونه رک: دوم پادشاهان، باب‌هاى 22 و 23.
  • [9]. اُ. کهن، گنجینه‌اى از تلمود، ص 5ـ6.
  • [10]. رک: دوم سموئیل، باب 11.
  • [11]. رک: اول پادشاهان، باب 11.
  • [12]. براى نمونه رک: مزامیر، 2: 7.
  • [13]. طباطبایى، پیشین، ج 9، ص 245.
  • [14]. رک: ابن‌عباس، تفسیر ابن‌عباس، ص 156.
  • [15]. رک: زمخشرى، الکشاف، ج2، ص 186؛ فخررازى، پیشین، ج 16، ص 38.
  • [16]. همان.
  • [17]. فخررازى، پیشین، ص 39.
  • [18]. طبرسى، مجمع البیان، ج 11، ص 77.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

خداشناسی یهود در قرآن ʁ)

خداشناسی یهود در قرآن (1)

قرآن مجید خداشناسى یهود را در کنار دیگر تعالیم، متون مقدس و شخصیت‌هاى این دین، مطرح کرده و دربارة آن داورى کرده است.
خداشناسی یهود در قرآن ʃ)

خداشناسی یهود در قرآن (3)

ما حصل اقوال فوق، همان‌طور که برخى از مفسران نیز گفته‌اند، این است که مردم از عالمان اطاعت بى چون و چرا کردند و این نوع اطاعت مخصوص خداست.

جدیدترین ها در این موضوع

قبض وبسط نظریات دیانت مسیحی در گذر تاریخ ‌

قبض وبسط نظریات دیانت مسیحی در گذر تاریخ ‌

اشاره: این مقاله مجال اندکی برای بررسی تاریخی و گاهی تحلیلی دیانت مسیحی و نحوه انسجام یافتن اصلی ترین عقاید آنها نسبت به مسئله تثلیث و کتاب مقدس است و به هیچ وجه قصد تخریب و یا احیانا جسارت نسبت به پیروان این دیانت عظیم را ندارد.
No image

باور شیعی؛ موعود جهانی

اندیشه نجات و منجی موعود از فراگیرترین اندیشه‌های بشری است.
No image

مفهوم معنویت در اسلام و مسیحیت و تفاوت های آن

معنویت از مفاهیمی به شمار می‌آید که بشر به خصوص در دوران فرامدرن توجه بیشتری را به آن مبذول داشته است لکن همواره بحث درباره منبع معنویت و به عبارت دیگر معنویت حقیقی و مجازی در محافل مختلف مطرح بوده است.
از عیسی مسیح چه می دانیم؟

از عیسی مسیح چه می دانیم؟

ایام ولادت حضرت عیسی (علیه‌السلام) و روزهای آغاز سال جدید میلادی است، پیامبری که از رسولان "اولوالعزم" و یکی از پیامبران بزرگ
شناخت ویژگی های اسرائیلی

شناخت ویژگی های اسرائیلی

قرآن به یهود با دو عنوان متفاوت توجه داشته و رفتار و صفات آنها را در حوزه‌های بینش و نگرش و کنش توصیف و تحلیل می‌کند. گاه از آنان به عنوان یهود یاد می‌کند و گاه دیگر از آنان با عنوان بنی اسرائیل سخن می‌گوید.

پر بازدیدترین ها

No image

مفهوم معنویت در اسلام و مسیحیت و تفاوت های آن

معنویت از مفاهیمی به شمار می‌آید که بشر به خصوص در دوران فرامدرن توجه بیشتری را به آن مبذول داشته است لکن همواره بحث درباره منبع معنویت و به عبارت دیگر معنویت حقیقی و مجازی در محافل مختلف مطرح بوده است.
دیدگاه امام خمینی (ره) درباره پیروان ادیان

دیدگاه امام خمینی (ره) درباره پیروان ادیان

دیدگاه انبیای الهی (ع) و کتاب های آسمانی مبنی بر حقانیت دین خود و بطلان سایر ادیان .
امام زمان (ع) و سرانجام یهود

امام زمان (ع) و سرانجام یهود

یکی از دشمنان خطرناک حضرت مهدی(ع) و یارانش، یهود است؛ خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: «همانا شدیدترین مردم، در دشمنی با آنان که ایمان آورده‌اند، یهودیان و مشرکان هستند
خداشناسی یهود در قرآن ʁ)

خداشناسی یهود در قرآن (1)

قرآن مجید خداشناسى یهود را در کنار دیگر تعالیم، متون مقدس و شخصیت‌هاى این دین، مطرح کرده و دربارة آن داورى کرده است.
مفهوم امامت و خلافت

مفهوم امامت و خلافت

با توجه به مباحث گذشته بویژه بحث حدیث روشن شد که بین واژه امامت و خلافت در اصطلاح و استعمال تفاوتى وجود ندارد
Powered by TayaCMS