دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

حيات سالكانه و حيات عادي مؤمنانه از منظر قرآن كريم

در اين مقاله بيان شده است كه از منظر قرآن ‌كريم، سطحي برتر از حيات ديني نيز وجود دارد كه مشخصه‌‌‌ی اصلي آن، حركت آگاهانه به مقصد ملاقات با خدا است.
حيات سالكانه و حيات عادي مؤمنانه از منظر قرآن كريم
حيات سالكانه و حيات عادي مؤمنانه از منظر قرآن كريم

رضا درگاهي‌فر[1]

چكيده

بر اساس آيات قرآن ‌كريم، ميان مؤمنان با توجه به درجه ايمان و ميزان اعمال صالح، برتری وجود دارد. از آيات قرآن كريم برداشت می ‌شود كه دو دسته‌ی كلي حيات ديني وجود دارد: حيات عادي مؤمنانه و حيات سالكانه. حيات عادي مؤمنانه، حياتي خالي از سلوك آگاهانه به هدف ملاقات با خدا است. در اين مقاله بيان شده است كه از منظر قرآن ‌كريم، سطحي برتر از حيات ديني نيز وجود دارد كه مشخصه‌‌‌ی اصلي آن، حركت آگاهانه به مقصد ملاقات با خدا است. در آياتي از قرآن كريم از صراط و مسیر به سمت خدا و نيز هجرت به سوي خداوند سخن گفته ‌شده است كه نشان مي‌دهد سلوك به سوي خداوند از منظر قرآن وجه مميز حيات سالكانه از حيات عادي مؤمنانه است. قرآن كريم راه‌هاي كلي اين حركت را نيز بيان كرده است؛ مجاهده با نفس و مودت اولياي الهي از جمله اين راه‌ها است.

واژ ‌گان كليدی: حيات عادي مؤمنانه، حيات سالكانه، سلوك، صراط، سبيل، هجرت، مجاهده با نفس، قرآن ‌كريم.

مقدمه

با اينكه بهترين نوع حيات معنوي و باطني در قرآن ‌كريم ترسيم شده و مبدأ، مقصد و ويژگي‌هاي آن بيان شده است، گاه با تفسيرهايي از حيات ديني روبه‌رو مي‌شويم كه يا یکسره وجود حيات باطني و عارفانه را در منظومه دين برنمي‌تابند و يا با رويكردي تقليل‌گرايانه، روح چنان حياتي را از آن مي‌ستانند و چيزي بيش از انجام برخي آداب و عبادات، بدون توجه به لوازم و شرايط حيات سالكانه، براي آن باقي نمي‌گذارند. اما چنين رويكردها و تفسيرهايي، علاوه‌بر اينكه جنبه بسيار مهمي از حيات ديني را مغفول مي‌گذارند، چه‌بسا زمينه را براي راهيابي مدل‌هاي غيراصيل حيات معنوي در جامعه ديني فراهم مي‌آورند. در اين مقاله برآنيم، بعد از اثبات وجود چنين جنبه‌اي از حيات ديني، نگاهي به برخي از ويژگي‌هاي آن از منظر قرآن ‌كريم داشته باشیم. مستند اين بررسي، تنها آيات قرآني خواهند بود و البته اين بحث مستندات روايي فراواني نيز دارد كه بايد در مجالي ديگر بدان پرداخت.

حيات عادي مؤمنانه

به يك معنا حيات ديني، یکسره حياتي سالكانه[2] است و دين در کل قصد دارد كه انسان را از اين ظلمتكده و اسارت در زندان نفس برهاند و به سمت خداوند گسيل دارد. دين براي انسان راه و مسيري به نام «صراط مستقيم» ترسيم کرده و ما را به راه يافتن بدان و سلوك در آن، ترغيب كرده است. اين راه، راه كساني است كه خداوند بدان‌ها نعمت داده است: اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم (حمد: 6-7)[3]‏. در آيه ديگري مصاديق كساني كه خداوند بدان‌ها نعمت داده شده، بيان گرديده است:

و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا (نساء: 69)[4].

بنابراين، صراط مستقيم راهي است كه انبياء و صديقين و شهداء و صالحين سالكان آن‌ هستند.[5] در آيات قرآن، مقصد نهايي اين حركت هم به خوبي ترسيم شده است: «ملاقات با خدا». از جمله در اين آيه:

فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لايشرك بعبادة ربه أحدا (كهف: 110)[6].

اما روشن است كه همگان در ميزان معرفت و نوع مقصود -كه از سلوك اين طريق دارند- يكسان نيستند؛ بنابراين سالكان اين راه در يك درجه و رتبه نيستند. دين نيز از همگان توقع يكسان ندارد و قرار نيست كه از همه مؤمنان، نوع واحدي از سلوك در اين مسير خواسته شود، بلكه براي تحقق حيات ديني، وجود حداقل‌هايي كافي است. اما در عين ‌حال، دين درجه‌های بالاتر حيات ديني را نيز ارائه كرده است. بنابراين هر كس در حد خود و مطابق ميزان استعداد، معرفت و تلاش خود، سالك اين مسير مي‌شود. در نتيجه سلوك در صراط مستقيم مراتب گوناگوني دارد و سالكان اين راه، داراي مراتب متعددي از قوت و ضعف هستند. حيات ديني هم شامل حياتي مي‌شود كه چيزي بيش از حداقل‌ها را ندارد و هم شامل حيات رسول گرامي اسلام9است كه در اوج كمال انساني قرار دارند و هيچ مخلوقي هم‌پايه ايشان نيست.

در اين نوشتار در صدد بيان اين نكته هستيم كه بر اساس آيات قرآن، دو دسته كلي حيات ديني وجود دارد. دسته نخست، حياتي است كه در سطوح پايين و متوسط حيات ديني قرار مي‌گيرد و آن را مي‌توان «حيات عادي مؤمنانه» ناميد. اكثر مؤمنان داراي اين نوع از حيات ديني هستند. اين دسته از مؤمنان از دستورات شريعت تبعيت مي‌كنند و سعي مي‌كنند از گناهان اجتناب كنند. اينان ايمان به غيب دارند و طالب بهشت‌اند و از دوزخ هراسناك؛ از اين‌روي، براي رسيدن به اين دو مقصود به اوامر و نواهي دين عمل مي‌كنند. اينان اغلب در درجه‌های پايين و متوسط معرفت به خداوند سبحان قرار دارند. از همه مهم‌تر اينكه اين دسته از مؤمنان به نحو آگاهانه در سلوك به سوي خداوند نيستند و مقصودشان از زندگي ديني، ملاقات خدا نيست. ممكن است بدانند كه در دين سلوك مطرح است و يا حتي به نحو علم حصولي، از منازل و مقام‌های اين راه و احوال سالكان آن با خبر باشند، اما خود در عمل در اين مسير نیستند. عده‌اي از آنان حتي خبر ندارند كه دين از سفري به مقصد وصول به خداوند سخن گفته است. دسته‌اي از اينان سرگرم اداره زندگي دنيايي خود هستند و به حداقل‌هاي زندگي ديني اكتفا كرده‌اند. عده‌اي ديگر كه زندگي‌شان بيشتر رنگ ديني دارد، به آخرت نيز نظر دارند و چه بسا اعمال صالح بسياري دارند، اما اغلب مقصودشان كسب بهشت يا نجات از دوزخ است. اين نوع از حيات ديني در حد خود مطلوب است و مؤمنان به عمل براي كسب بهشت و نجات از جهنم ترغيب شده‌اند. بنابراين منظور از حيات عادي مؤمنانه آن حياتي است كه همراه با سلوك الي ‌الله نيست و مؤمناني كه حياتي اين‌گونه دارند، اغلب برای كسب بهشت يا نجات از دوزخ دست به اعمال ديني مي‌زنند.

دسته‌اي بزرگ از آيات قرآن كه از آنها بيان حيات عادي مؤمنانه و نيز ترغيب قرآن كريم به چنين حياتي قابل استفاده است، آياتي است كه مؤمنان را براي كسب بهشت و نجات از دوزخ دعوت به عمل صالح و داشتن حيات ديني مي‌كند و يا نتيجه ايمان و عمل صالح را وصول به نعمت‌‌هاي بهشتي و نتيجه شرك و گناه را عذاب جهنم معرفي مي‌فرمايد.

و بشر الذين آمنوا و عملوا الصالحات أن لهم جنات تجري من تحتها الأنهار كلما رزقوا منها من ثمرة رزقا قالوا هذا الذي رزقنا من قبل و أتوا به متشابها و لهم فيها أزواج مطهرة و هم فيها خالدون (بقره: 25)[7]

اين نوع از آيات در قرآن كريم پرشمارند، به همين سبب ممكن است براي برخي چنين به نظر برسد كه هدف نهایی حيات ديني از منظر قرآن، همان است كه به بهشت منجر مي‌شود و پرهیزگاران نيز بالاتر از كسب بهشت و نجات از دوزخ خواسته‌اي ندارند. اما در ادامه بيان خواهيم كرد كه اين‌گونه نيست و در آيات الهي سطح برتر حيات ديني هم بيان شده است.

حيات سالكانه

حيات سالكانه، حياتي همراه با سلوك الي ‌الله است. حيات سالكانه، حيات ديني برتر و آنچه غالب بر زندگي سالك است، سفر از عالم ماده و ظلماني به سمت عالم نور و وصول به قرب الهي است. او آگاهانه در اين مسير قرار دارد و براي اين مطلوب مي‌كوشد. شخص سالك، قبل از آغاز سلوك، داراي حيات عادي مؤمنانه بوده است، اما در مقطعي از زندگي، دلش بيدار شده و متوجه سطحي عميق‌تر از حيات ديني شده است. عالمان رباني از اين مرحله به «يقظه» ياد كرده‌اند.

«منزل اول انسانيت «يقظه» است و آن بيدارشدن از خواب غفلت و هشيارشدن از سكر طبيعت است و فهميدن اينكه انسان مسافر است و هر مسافر زاد و راحله مى‏خواهد» (امام خميني، 1371: 98)[8].

مؤمني كه حيات سالكانه را انتخاب كرده، از حد حيات عادي برگذشته و به سطح بالاتري از حيات ديني دست يافته است. او تمام نتايجي را كه مترتب بر حيات عادي مؤمنانه است، همراه با زيادت دارا است. بنابراين هر چند او به قصد بهشت‌رفتن دست به اعمال صالح نمي‌زند، بهشت را به او مي‌دهند و در واقع بهشت و نعمت‌هاي آن، پذيرايي خداوند از بندگان پرهیزگار است، اما خداوند سبحان الطاف بزرگتري نيز براي بندگان خاص خود دارد. چنين كسي، حيات ويژه‌اي دارد و نمي‌تواند همانند يك پرهیزگار عادي زندگي كند. او سطحي برتر از حيات ديني را مي‌طلبد، بنابراين در معرفت، نيت و عمل، متفاوت و عميق‌تر است.

بيان وجود حيات سالكانه از منظر قرآن ‌كريم

پيش از پرداختن به برخي از آيات دال بر اين مطلب، یادآوری نكته‌اي بايسته است. بايد توجه داشت كه آيات قرآن ‌كريم داراي وجوه و معاني متعددي است و نبايد يك آيه را منحصر در يك معنا کرد.[9] بنابراين تمام آياتي كه در يك سطح، حيات عادي پرهیزگارانه را بيان مي‌كنند، در مورد حيات سالكانه هم در سطحي عميق‌تر، معنادار هستند. نيز بسياري از آيات را مي‌توان طوري معنا كرد كه هم سطح عادي پرهیزگارانه را شامل بشوند و هم سطح برتر سالكانه را. برای نمونه وقتي خداوند سبحان مي‌فرمايد: «يا أيها الناس اعبدوا ربكم الذي خلقكم و الذين من قبلكم لعلكم تتقون» (بقره: 21)[10]، تمام سطوح عبادت و تمام سطوح تقوي را شامل است؛ زيرا بر همه‌ی آنها اطلاق عبادت و تقوي صحيح است. نيز وقتي در اين كريمه مي‌فرمايد: «و اعبدوا اللّه و لاتشركوا به شیئا» (نساء: 36)[11] كه مراد از شرك، شرك عملي است(طباطبايي، 1417، 4: 353-354)، تمام مراتب شرك عملي مراد است؛ بنابراين هم از انجام عمل به صورت ريا و براي خوش‌آمد مردم نهي مي‌فرمايد و هم از انجام عمل براي خوش‌آمد نفس خود. نيز انجام عمل براي كسب بهشت و يا نجات از دوزخ را نيز شامل است؛ زيرا در اين حال نيز عمل خلوص كامل ندارد و فقط و فقط براي خدا نيست. بنابراين آيه تمام اين سطوح معنايي كه همه مصاديقی از شرك هستند، را شامل است، هرچند برخي از مراتب شرك عملي، باعث مي‌شود كه عمل انسان هيچ مقبول درگاه الهي واقع نشود و آن عمل براي صاحبش فايده‌اي در پي نداشته باشد، اما برخي از مراتب آن اين ‌گونه نيست.

در قرآن ‌كريم علاوه ‌بر حيات عادي پرهیزگارانه، حياتي برتر هم معرفي شده است. براي اين منظور، چند آيه قرآن كريم را بیان مي‌كنيم:

  1. چنانكه گذشت؛ در بسياري از آيات، پرهیزگاران ترغيب شده‌اند كه براي كسب بهشت و نجات از دوزخ، دست به عمل بزنند و حدود الهي را پاس بدارند. اما در برخي از آيات، علاوه‌ بر بهشت و نعيم آن، پاداش ديگري هم براي پرهیزگاران و اهل تقوي معرفي شده است: «رضوان الهي».

قل أأنبئکم بخیر من ذلکم للذین اتقوا عند ربهم جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها و أزواج مطهرة و رضوان من الله و الله بصیر بالعباد (آل‌عمران: 15)[12]

در آيه ديگري بعد از اشاره به اينكه بهشت جزاي اعمال صالح پرهیزگاران است، «رضوان الهي» را كه آن هم جزاي اعمال است، امري بزرگتر از بهشت و نعمت‌هاي آن معرفي مي‌كند:

وعد الله المؤمنين و المؤمنات جنات تجري من تحتها الأنهار خالدين فيها و مساكن طيّبة في‏ جنات عدن و رضوان من الله أكبر ذلك هو الفوز العظيم (توبه: 72)[13]

در اين كريمه به صراحت، رضوان الهي برتر از بهشت و نعمت‌های آن معرفي شده است كه علاوه‌ بر بيان يك حقيقت تكويني، در صدد است تا پرهیزگاران را به سمت حيات برتر و مقصد بزرگتري دعوت و ترغيب كند. قرآن ‌كريم در عين اينكه خواستن بهشت را نیکو مي‌داند، اما طلب رضوان الهي را نیکوتر مي‌شمارد. علامه طباطبايي توضيح جالبی را ذيل اين آيه ارائه كرده‌اند. بيان ايشان اين است كه نكره‌آمدن كلمه «رضوان»، يا براي اشاره به اين است كه رضوان الهي مقدر به قدري نيست و وهم بشر بدان احاطه نمي‌يابد و يا براي بيان اين نكته است كه رضوان الهي هرچند كم باشد، از تمام بهشت و نعمت‌های آن برتر است. اما وجه «اكبر» بودن رضوان الهي چيست؟ از آن‌رو رضوان الهي اكبر است كه حقيقت عبوديتي كه قرآن ‌كريم بدان فراخوانده، عبوديت خداوند است از سر حب به خداوند، نه از سر طمع به بهشت يا خوف از جهنم. در حقيقت بزرگترين سعادت براي محب اين است كه رضايت محبوبش را جلب كند، نه اينكه به دنبال ارضاي نفس خود باشد (طباطبايي، 1417، 9: 339). بنابراين مطابق اين آيه، بهشت و نعمت‌های آن، هدف نهایی نيست و غايتي برتر كه حياتي برتر را رقم مي‌زند نيز وجود دارد.

  1. آيه ديگري كه بر اساس برخي از وجوه معاني، همين مفاد را مي‌رساند، اين آيه است:

لكن الذين اتقوا ربهم لهم جنات تجري من تحتها الأنهار خالدين فيها نزلا من عند الله و ما عند الله خير للأبرار (آل‌عمران: 198)[14]

تعبير «ما عندالله» در معناي عام خود، در مقابل تمام هر آنچه قرار مي‌گيرد كه در نشئه دنيا است. آنچه در دنيا و نزد اهل دنيا است، فاني و آنچه كه نزد خدا و مربوط به بعد از نشئه دنيا است، باقي. قرآن ‌كريم پرهیزگاران را ترغيب كرده است كه به جاي دل‌بستن به دنيا و آنچه در آن است، طالب آخرت و آنچه نزد خدا است باشند، كه هم از دنيا و آنچه در آن است، بهتر و هم بر خلاف دنيا و متعلقاتش، باقي است.[15]

بنابراين «ما عندالله» در معناي عام خود، شامل تمام نعمت‌ها، كمالات و كرامات اخروي است؛ از اين ‌رو بهشت و نعمت‌هاي آن نیز از مصاديق آن خواهد بود. اما روشن است كه كمالات اخروي مراتب متعدد دارد. دسته‌اي از نعمت‌هاي آخرت، از نوع نعمت‌های صوري بهشتي است، اما دسته‌اي از نعمت‌هاي اخروي، از نوع كمالات و لذت‌های  معنوي است؛ همانند «رضوان الهي» كه از نوع كمالات معنوي و برتر از نعمت‌های صوري بهشتي است.

در نتيجه، مفاد آيه اين خواهد بود: پاداش متقيان بهشتي است كه در آن نهرهايي جاري است، اما خداوند چيزي نزد خود دارد كه براي ابرار بهتر است. بنابراين، «ما عندالله»، نعمتي است كه از «جنات تجري من تحتها الانهار» برتر است. «ابرار» در فرهنگ قرآني، پرهیزگارانی با مرتبه‌ی ايماني بالاتر هستند و از پرهیزگاران عادي برترند.[16] حال اگر ابرار در اين آيه، همان متقياني باشند كه در ابتداي آيه بیان شده‌اند، اين مفاد برقرار و قابل استفاده است. اما اگر متقيان ابتداي آيه، رتبه‌اي پايين‌تر از ابرار داشته باشند، مفادي كه بيان شد، مورد تأكيد نيز واقع می‌شود.

چنانكه گذشت؛ اين معناي آيه بر اساس «ما عندالله»، نعمتي برتر از نعمت‌هاي صوري بهشتي است. قرينه بر اين مطلب، تعبير «خير» است كه در اين آيه آمده است.[17] نيز آيه زير مي‌تواند شاهدي بر مطلب باشد:

و ضرب الله مثلا للذين آمنوا امرأة فرعون إذ قالت رب ابن لي عندك بيتا في الجنة (تحريم: 11)[18].

مطابق يك تفسير، در تعبير «عندك» و تقديم آن بر «بيتا» لطفي نهفته است. همسر فرعون، تنها بهشت نطلبيد، بلکه اول خدا را طلبيد و بعد بهشت را. به بياني ديگر، او فقط آنچه را كه پرهیزگاران عادي مي‌طلبند، طلب نكرد، بلکه مرتبه‌اي برتر را نيز خواست، هم بهشت صوري را و هم قرب الهي را؛ بنابراين در درخواست خود، ميان پاداش صوري و پاداش معنوي جمع كرد (طباطبايي، 1417، 9: 339؛ جوادي آملي، 1376، 155-157).

  1. قرآن كريم گاه پرهیزگاران را مورد عتاب قرار داده است. يكي از موارد عتاب، اين آيه است:

الم يان للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله و ما نزل من الحق و لايكونوا كالذين اوتوا الكتاب من قبل فطال عليهم الامد فقست قلوبهم و كثير منهم فاسقون (حديد: 16)[19]

در اين آيه به كساني كه ايمان آورده‌اند، با عتاب مي‌فرمايد: آيا وقت آن نرسيده است كه قلب‌هاي شما در برابر یاد خداوند و حقي كه نازل كرده است، خاشع شود؟ يعني پرهیزگاران مي‌توانند دوگونه باشند: عده‌اي پرهیزگار هستند، اما خاشع نيستند، اما ايمان برتر آن است كه همراه خشوع باشد. خداوند سبحان در اين آيه پرهیزگاران را در ضمن عتاب، ترغيب مي‌كند كه آن صورت برتر حيات ديني را كه همراه با خشوع است برگزينند. خداوند سبحان در ادامه آيه، انذار داده است كه حيات بدون خشوع به قساوت قلب مي‌انجامد و ممكن است زندگي همراه با گناه را در پي‌داشته باشد؛ زيرا قلب خالي از خشوع چه بسا از زیست عابدانه به در رود و از دستورات الهي سر بپيچد و آلوده گناه شود. در آيه بعدي تمثيلي مطرح شده است تا به پرهیزگاران انگيزه‌ی بيشتري بر تغيير منش خود ببخشد و بر اميد آنان به اين تغيير نيكو، بيفزايد:[20]

اعلموا أن الله يحيي الأرض بعد موتها قد بينا لكم الآيات لعلكم تعقلون (حديد: 17)[21]

بدانيد كه خداوند دل‌هاي بدون خشوع را كه در حقيقت مرده‌اند و حيات طيبه ندارند، زنده مي‌كند. بنابراين، اي پرهیزگارانی كه بسنده به داشتن سطح فروتر زندگي ديني كرده‌ايد، دل‌هاي شما كه خالي از خشوع در برابر یاد حق است، در حقيقت خالي از حيات است و حيات دل‌هاي شما به خشوع است. بياييد و به سطحي بالاتر از حيات ديني وارد شويد تا دل‌هاي شما حيات بيابد و بدانيد كه خداوند قلب‌هاي مرده را حيات مي‌بخشد. بنابراين سطحي بالاتر از حيات عادي پرهیزگارانه در اين آيه مطرح شده است. نيز بيان شده است كه حيات حقيقي، همان حيات برتر است كه ويژگي آن، خشوع قلب است.[22]

در آيات زیر، خداوند سبحان خاشعان را اين ‌گونه معرفي فرموده است: آنان اعتقاد دارند كه پروردگارشان را ملاقات مي‌كنند و به سوي او باز مي‌گردند:

و استعينوا بالصبر الصلاة و انها لكبيرة الا على الخاشعين الذين يظنون انهم ملاقوا ربهم و انهم اليه راجعون (بقره: 45-46)[23]

خاشعان به ملاقات رب اعتقاد[24] دارند و همين خشوع، آنان و زندگي آنها را ويژگي بخشيده است. مطابق اين آيات، خاشعان دسته‌اي برتر از پرهیزگاران هستند كه هم استعانت از صبر و نماز برايشان بزرگ و سنگین نيست و ايشان هستند كه به راحتي از صبر و نماز یاری مي‌جويند و هم معتقد به ملاقات رب هستند و اين اعتقاد، حيات آنها را رنگ خاصي زده و نوعي برتر از حيات ديني را براي ايشان رقم زده است.

  1. وقتي سخن از حيات سالكانه به ميان مي‌آيد، سطحي برتر و عميق‌تر از زندگي ديني مورد نظر قرار مي‌گيرد. بنابراين ممكن است دو نفر از لحاظ صورت ظاهري و كميت اعمال، وضع مشابهي داشته باشند، اما يكي از آنها صاحب حيات سالكانه و ديگري در فضاي عادي پرهیزگارانه باشد. يكي از شاخصه‌هاي حيات سالكانه، ذكر مستمر است. سالكي كه حيات ديني برتر را انتخاب كرده، یکسره بايد به ياد خدا باشد. كسي كه حيات سالكانه در او مستقر شده، چنين است. بنابراين فعاليت‌هاي عادي زندگي دنيايي او را از ياد خدا غافل نمي‌كند و او هرچند در ميان جمع است، دلش جاي ديگر است:

رجال لاتلهيهم تجارة و لابيع عن ذكر الله و إقام الصّلاة و إيتاء الزكاة يخافون يوما تتقلب فيه القلوب و الأبصار (نور: 37)[25]

مطابق بيان علامه طباطبايي، در اين آيه و موارد مشابهي كه لفظ «رجال» به صورت نكره در آنها استعمال شده، منظور از رجال، افرادي است كه در انسانيت خود تام هستند و مستضعفين كه افراد ضعيف انساني‌اند را شامل نمي‌شود. در حقيقت اگر مقصود تمام افراد انساني بود و لفظ رجال از باب تغليب بیان شده بود، حق تعبير اين بود كه الفاظي مانند قوم، اناس و ... به ‌كار رود، چنانكه در برخي از آيات قرآن ‌كريم چنين است (طباطبايي، 1417، 8: 123)؛ به بياني ديگر، وقتي لفظ «رجال» به ‌كار مي‌رود، افراد شاخص مقصودند.

از اين آيه اين نكته قابل برداشت است كه گروهي خاص از مردم وجود دارند كه در عين انجام فعاليت‌هاي عادي زندگي، یکسره به ياد خدا هستند و امور دنيايي آنان را سرگرم خود نمي‌كند تا از اصل باز بمانند. در اين آيه یاد مستمر الهي به عنوان خصوصیت اين‌گونه افراد بيان شده است.[26]

آيه‌اي كه در ادامه مورد توجه قرار مي‌گيرد، بر وجود حياتي ديني برتر تأكيد مي‌كند و از آيات بسيار مهم براي افاده معناي مورد نظر در اين مبحث است.

 

  1. تا كنون گفته ‌شد كه در قبال حيات عادي ديني، حيات برتري هم هست. نيز گذشت كه اگر در حيات عادي پرهیزگارانه خشوع قلب وجود نداشته باشد، نه تنها ارتقاي ايماني روي نخواهد داد، چه بسا سقوط ايماني نيز در انتظار باشد و قساوت قلب و زندگي گناه ‌آلود را به دنبال داشته باشد. اما روي ديگر سكه اين است كه حيات عادي پرهیزگارانه اگر همراه با ايمان سالم و عمل صالح بشود، آهسته آهسته به حيات برتر مي‌كشد و خداوند سبحان پرهیزگاری را كه ايماني از سر صدق و صفا دارد و عمل صالح نيز انجام مي‌دهد، بالا مي‌آورد و او را حياتي برتر و پاك مي‌بخشد. اين ايمان و عمل صالحي كه داشت، او را از يك مرتبه از موت نجات مي‌دهد و زندگي جديدي مي‌بخشد:

من عمل صالحا من ذکر او انثی فلنحیینّه حیاة طیبة و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون (نحل: 97)[27]

دلالت اين آيه بر وجود سطحي برتر از حيات ديني -كه ما از آن به حيات سالكانه تعبير كرده‌ايم- بسيار روشن است. توضيح علامه طباطبايي درباره اين آيه پرمعنا است (ر.ك: طباطبايي، 1417، 12: 341-342). مطابق اين توضيح، خداوند سبحان پرهیزگاري را كه عمل صالح انجام مي‌دهد حياتي جديد، غير از آن حيات عمومي و عادي پرهیزگارانه مي‌بخشد. علامه با استفاده از سياق آيه تأكيد مي‌كند كه در این آيه حيات جديدی مطرح ‌شده است، نه اينكه حيات قبلي حفظ ‌شده و فقط صفت آن تغيير كرده باشد و از ناپاكي به پاكي مبدل شده باشد؛ زيرا در آن صورت بايد گفته مي‌شد: فلنطيبنّ حياته، در حالي ‌كه گفته شده است: فلنحيينّه، يعني او را از نو زنده مي‌كنيم و اين بار، حياتي طيب به او مي‌بخشيم. ايشان فرموده‌اند كه اين آيه، نظير آيه زیر است:

أومن كان ميتا فأحييناه و جعلنا له نورا يمشي به في الناس (انعام: 122)[28]

آيات متعدد ديگري نيز در اين مجال قابل بيان است كه به مقدار یادشده اكتفا مي‌كنيم.[29]

سلوك؛ وجه مميز حيات ايماني برتر

پس از بيان اينكه در قرآن كريم از حياتي برتر از حيات عادي پرهیزگارانه سخن گفته ‌شده است، به بيان اين نكته مي‌پردازيم كه اين حيات برتر، حياتي سالكانه است. به تعبيري ديگر، حياتي است كه مشخصه‌ی آن، حركت به سمت خدا و با هدف رسیدن به خداوند است. در ابتداي مقاله اشاره ‌شد كه دين براي انسان راهي را ترسيم كرده كه از آن به صراط مستقيم تعبيرشده و مردم را دعوت كرده است كه سالك اين راه شوند. در اينجا به دو دسته از آيات قرآني كه از راه و طريق به سوي خداوند سخن مي‌گويند و پرهیزگاران را به سلوك در آن ترغيب مي‌كنند، توجه مي‌كنيم.

 

الف. آياتي پیرامون صراط و سبيل:

در قرآن ‌كريم بيان ‌شده است كه به سوي خداوند راه و مسيري هست و در حقيقت پرهیزگاران سالك طريقي به سوي خداوند هستند. در آيات الهي از يك «صراط» كه شاه‌راه و راه اصلي است و از «سبل» كه راه‌هايي متعددند، سخن آمده است. ما اكنون نيازي به بيان مفصل رابطه صراط با سبل نداريم.[30] آنچه به اقتضاي بحث اهميت دارد اين است كه به سوي قرب الهي و وصول به خداوند كه هدف نهایی حيات ديني است، راه‌هايي وجود دارد و طبيعي است كه براي رسيدن به مقصود، بايد طي مسير كرد و اين همان سلوكي است كه عالمان رباني از آن سخن گفته‌اند و طالبان كوي دوست در آن در حركت‌اند. البته به اقتضاي مراتب معرفت، ايمان و عمل پرهیزگاران سالك، سبل و راه‌هاي متعددي وجود دارد كه همگي در متن صراط مستقيم قرار دارند. در آيات زیر، پرهیزگاران به سلوك در اين راه‌ها ترغيب شده‌اند. هركس طالب وصول به مقصود است، راهي به سوي پروردگارش را بگيرد و رهسپار آن راه شود. اين راه‌ها متعددند، راه توبه، راه انابه، راه محبت، راه توكل و ... . نيز اين راه‌ها داراي مراتب متعدد طولي هستند.

  1. در آياتي از قرآن ‌كريم، اين مضمون آمده است كه هر آنکه مي‌خواهد، راهي به سوي پروردگار خود بگيرد و در آن حركت كند. در اين مضمون چند نكته نهفته است: اول اينكه راهي به سوي خداوند وجود دارد و وقتي راهي وجود دارد، بايد در آن قرار گرفت و در آن حركت كرد. بنابراين ترغيب به حركت هم شده است. نيز مسئله‌ی دعوت به حركت در راهي كه به خداوند ختم مي‌شود، دعوتي خاص براي افراد خاص است و چنين نيست كه همگان به نحو وجوب شرعي بدان امر شده باشند، بلکه هركس كه طالب سطحي برتر از حيات ديني است، اين راه را برگزيند و حركت آغاز كند. نيز از تنكير كلمه «سبيل» استفاده مي‌شود كه راه‌ها به سوي خداوند متعدد است و هركس مي‌تواند راهي را در پيش بگيرد. البته چنانكه در ديگر آيات الهي مطرح شده است، اين راه‌ها همه در متن صراط مستقيم هستند و صراط مستقيم يكي بيش نيست. اين راه‌ها بر اساس استعداد‌هاي افراد و شرايط روحي و ايماني آنها و بر اساس احوال مختلف آنان متفاوت است. بيان علامه طباطبايي در اين باره چنين است:

أن الله سبحانه بحسب اختلاف حال السائرين من عباده سبلا كثيره تتحد الجميع في طريق واحد منسوب إليه تعالى يسميه في كلامه بالصراط المستقيم.‏ (طباطبايي، 1417، 5: 245)

در سه آيه زير، اين مطلب بيان شده است و از آنها مي‌توان برخي از مصاديق سبيل را هم استفاده كرد، البته سبيل منحصر در اين موارد نيست. در سوره انسان و سوره مزمل[31]، اين آيه بعد از ذكر نماز شب و تهجد آمده است؛ بنابراين مي‌توان استفاده كرد كه نماز شب، راهي به سوي خداوند است:[32]

و اذكر اسم ربك بكرة و أصيلا و من الليل فاسجد له و سبحه ليلا طويلا  إن هؤلاء يحبون العاجلة و يذرون وراءهم يوما ثقيلا (انسان: 25-27) - ان هذه تذكره فمن شاء اتخذ الى ربه سبيلا (انسان: 29)[33]

در سوره فرقان همين مضمون، يعني اتخاذ سبيل به سوي خداوند به عنوان اجر رسالت بيان شده است:

قل ما أسألكم عليه من أجر إلا من شاء أن يتخذ إلى ربه سبيلا (فرقان: 57)[34]

اين آيه به‌همراه آيه زیر بدست مي‌دهد كه مودت و ولايت خاندان پيامبر6 نيز يكي از راه‌ها حرکت به سمت خداوند سبحان است. اين مطلب در روايات نيز آمده است:[35]

قل لااسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربى ‏ (شوري: 23)[36]

  1. چنانكه گذشت، راه‌هاي متعددي به سوي خداوند وجود دارد. اين معنا و راه ورود در اين راه‌ها در كريمه زير بيان شده است:

یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الی النور باذنه و یهدیهم الی صراط مستقیم (مائده: 16)[37]

بيان علامه طباطبايي در این‌باره این است كه از آنجا كه فعليت‌يافتن هدايت الهي مقيد و مشروط به اتباع رضوان الهي شده است، پس مراد از هدايت در اين آيه، ايصال الي المطلوب است، به اين معنا كه خداوند سبحان كسي را كه از رضوان او تبعيت كند، وارد در يكي از سبل‌السلام يا اكثر آنها و يا همه آنها يكي بعد از ديگري مي‌فرمايد. (طباطبايي، 1417، 5: 245)

اتباع رضوان الهي نيز بر اساس آيات زیر، به معناي ايمان‌آوردن و انجام اعمال صالح و اجتناب از راه ظلم و فروغلتيدن در سلك ظالمان است:

و لايرضى‏ لعباده الكفر (زمر: 7)[38] - فإن الله لايرضى‏ عن القوم الفاسقين (توبه: 96)[39] - و الله لايهدي القوم الظالمين (جمعه: 5)[40]

علامه طباطبايي سپس بيان فرموده‌‌اند كه آيه محل بحث، هم افق با آيه زير است: (طباطبايي، 1417، 5: 246)

الذين آمنوا و لم‌يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن و هم مهتدون (انعام: 82)[41]

شرك از مصاديق ظلم است. چنانكه در آيه زیر بيان شده و در روايتي از رسول اكرم6 نيز ذيل آيه فوق نقل شده است:[42]

و إذ قال لقمان لابنه و هو يعظه يا بني لاتشرك بالله إن الشرك لظلم عظيم (لقمان: 13)[43]

روشن است كه شرك و ظلم مراتب و درجه‌های متعددي دارد، بنابراين اجتناب از آنها كه اتباع رضوان الهي است، نيز مراتب متعددي خواهد داشت و به تبع آن، هدايت به سبل ‌السلام نيز دارای مراتب خواهد بود. بارزترين مصداق شرك، عبادت بت‌ها است، اما شرك مصاديق ديگري نيز دارد كه برخي با ايمان نيز جمع مي‌شوند:

و ما يؤمن أكثرهم بالله إلا و هم مشركون (يوسف: 36)[44]

هر انگيزه‌اي غير از خداوند سبحان و قرب الهي، حتي اگر ورود در بهشت يا نجات از دوزخ باشد، نوعي از شرك است و هر گناهي نيز نوعي از ظلم و شرك است.[45] بنابراين هرچه خلوص ايمان بيشتر و نزاهت از گناه و شرك افزون‌تر باشد، مراتب بالاتري از هدايت به سبل ‌السلام وجود خواهد داشت. از اين ‌رو سلوك به سوي خداوند، داراي مراتب و مقام‌های طولي متعددي است و سالك هرچه ايمان خود را خالص‌تر كند، خداوند او را به مقام‌های بالاتري هدايت مي‌فرمايد.

  1. آيه زیر از مهم‌ترين آيات در مورد سلوك الي ‌الله در قر‌آن ‌كريم است:

و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين (عنكبوت: 69)[46]

از اين آيه نكته‌های بسيار شريفي قابل استفاده است: از جمله اينكه راه‌هاي متعددي وجود دارند كه راه‌هاي خدا هستند. تعبير «سبلنا» مي‌رساند كه اين راه‌ها، راه‌هاي وصول به خداوند سبحان هستند؛ زيرا راه یکسره براي وصول به مقصدي است و راه خدا، راه وصول به خدا است (ر.ك: طباطبايي، 1417، 16: 151). بنابراين نبايد در اينجا قائل به مجاز و يا تقدير چيزي مانند نعمت، بهشت و امثال آنها شد. نيز سبب هدايت به اين سبل كه راه‌هاي خاص سلوك الي ‌الله هستند، مجاهدة في ‌الله است. مطابق بيان راغب اصفهاني، مجاهده، به كاربردن تمام توان خود براي مبارزه با دشمن است و جهاد بر سه قسم است: جهاد با دشمن ظاهر، با شيطان و با نفس. (راغب اصفهاني، 1383، 208؛ ماده جهد). علامه طباطبايي معتقدند كه ميان «مجاهدة في سبيل ‌الله» و «مجاهدة في ‌الله» تفاوت هست. مجاهد نخست، سلامت راه و دفع موانع را مي‌طلبد، اما مجاهد دوم تنها وجه خداوند را مي‌طلبد، پس خداوند او را مدد مي‌كند و مطابق با استعدادش، راه مناسب را به او مي‌نمايد. همين‌طور امداد الهي پي‌درپي مي‌رسد و بعد از پيمودن هر راه، راه ديگر بر او نمايان مي‌شود تا جايي ‌كه او را به مقصود برساند (ر.ك: طباطبايي، 1417، 1: 35).

بنابراين مفاد آيه اين است: آنان كه وجه الله را مي‌طلبند و مقصودشان وصول به خود خداوند است نه وصول به بهشت و نعمت‌های آن يا نجات از دوزخ و عذاب آن؛  به بيان روايات، كساني كه در زمره احرارند، اگر مجاهده با نفس كنند و تمام كوشش خود را در انجام عمل خالص به كار گيرند، خداوند آنها را به راه‌هاي خاص خود هدایت می ‌فرماید كه نتيجه‌اش وصول به او خواهد بود.[47] اين آيه تمام سلوك الي ‌الله را بيان كرده است:[48]

الف. مقصد سلوك، وصول به خداوند است؛

ب. كساني سالك اين طريق هستند كه فقط خداوند سبحان را مي‌طلبند و شائق به وصال او هستند؛

ج. راه‌هايي كه داراي كثرت عرضي و طولي‌اند براي اين مقصود وجود دارد؛

د. براي سلوك در اين راه‌ها و هدايت به مراتب بالاتر آن، مجاهده با نفس و به كاربردن تمام تلاش لازم است.

هـ. عبد بايد مجاهده داشته باشد و دل را نيز يكدله كرده باشد، اما صعود عبد به مراتب بالاتر و وصول او به مقصود، با هدايت و فيض الهي است و رسيدن به اين مقام‌ها، وهبي است.

 

ب. آياتي پیرامون هجرت به سوي خدا

در آياتي از قرآن ‌كريم، سخن از مهاجرت به سوي خداوند و در راه او بودن به ميان آمده است. در اين ‌گونه موارد معناي ظاهري آيات، همان هجرت مألوف است، كه به طوركلي به معناي نقل مكان است از جايي كه شرايط مناسب عبادت و ايمان فراهم نيست، به جايي كه اين شرايط فراهم است و يا مي‌تواند فراهم شود؛ مانند هجرت از سرزمين كفر و شرك به سرزمين ايمان و عبادت. برخي از مصاديق آن كه در قرآن ‌كريم هم بدان‌ها اشاره شده، مهاجرت مسلمانان از مكه به مدينه در صدر اسلام و مهاجرت حضرت ابراهيم7 به سوي شام است بعد از جريان‌های بت‌شكني و پرتاب‌شدن در آتش.

اما اين آيات معنايي عميق‌تر كه سطحي از تأويل است، نيز دارند كه همان مهاجرت و سلوك به سوي خداوند است از خانه تاريك دنيا و نفس به سوي عالم نور و ملاقات با خدا. به اين تأويل در روايات اهل بيت نيز اشاره شده است. خطبه‌اي از اميرالمؤمنين7 ‌ نقل شده است كه حضرت در تفسير آيه مربوط به مهاجرت حضرت ابراهيم7، يعني آيه «و قال انی ذاهب الی ربی سیهدین» (صافات: 99)[49] چنين فرموده‌اند:

و قال لهم‏ «إنّي ذاهب‏ إلى‏ ربّي‏ سيهدين‏» يعني‏ بيت المقدس. فتحمّل إبراهيم 7ماشيته و ماله و عمل تابوتا و جعل فيه سارة و شدّ عليها الأغلاق غيرة منه عليها و مضى‏ حتّى‏ خرج من سلطان نمرود ... (كليني، 1429، 15: 816)[50]

كه بيان معناي ظاهري و تنزيل آيه است. اما اميرالمؤمنين7در موضع ديگري، معناي باطني و تأويل اين آيه را نيز بيان فرموده‌اند:

... و قد أعلمتك أنّ ربّ شي‏ءٍ من كتاب اللّه تأويله على غير تنزيله و لايشبه كلام البشر و سأنبّئك بطرفٍ منه فتكتفي إن شاء اللّه من ذلك قول إبراهيم7«إنّي ذاهب‏ إلى‏ ربّي‏ سيهدين»‏ فذهابه إلى ربّه توجّهه إليه عبادة و اجتهادا و قربه إلى اللّه جلّ و عزّ أ لاترى أنّ تأويله غير تنزيله‏ (شيخ صدوق، 1398، 266)[51]

بنابراين آيه فوق در سطح معنايي عميق‌تر، به سلوك الي ‌الله اشاره فرموده است.[52]

  1. شبيه آيه فوق كه از ذهاب حضرت ابراهيم7 به سوي پروردگارش سخن گفته شده است، در آيه زیر، خبر از مهاجرت حضرت لوط7 به سوي خداوند سبحان داده شده است:

فامن له لوط و قال انى مهاجر الى ربى انه هو العزيز الحكيم (عنكبوت: 26)[53]

به موازات تأويلي كه در مورد آيه مربوط به حضرت ابراهيم7 بيان شد، معناي تأويلي اين آيه نيز سلوك الي الله خواهد بود. در اين آيه خداوند سبحان از عزم و اقدام حضرت لوط7 در سلوك به سوي پروردگارش خبر داده است. لوط7 به ابراهيم7 ايمان آورد و همان‌گونه كه ابراهيم7 از حرکت به سوي خداوند سخن گفته بود، لوط7 نيز تابع ايشان شد و سلوك به سوي پروردگارش را در پيش گرفت.[54]

  1. در چندين آيه، هجرت و جهاد في سبيل ‌الله در كنار هم آمده‌اند. از جمله در اين كريمه:

ان الذين امنوا و الذين هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله اولئك يرجون رحمت الله و الله غفور رحيم (بقره: 218)[55]

در اين آيات، بر اساس معناي تأويلي هجرت و جهاد، مسئله سلوك الي ‌الله مطرح شده است.

هجرت در معناي غيرظاهري در روايات شريف به كار رفته است. مانند اين فراز كه در حديثي كه امام باقر7از رسول اكرم6 نقل فرموده‌اند، آمده است: المهاجر من‏ هجر السّيّئات و ترك ما حرّم اللّه (كليني، 1429، 3: 595). نيز در حديث نبوي آمده است: المهاجر من‏ هجر الخطايا و الذّنوب (ديلمي، 1408، 265)[56]‏.

جهاد نيز در فرمايش رسول اكرم6 در معناي غيرظاهري و سلوكي به كار رفته است. حضرت جهاد را به اصغر و اكبر تقسيم فرمودند و جهاد با نفس را جهاد بزرگ‌تر خواندند:

عن أبي عبداللّه7: أنّ النّبيّ6 بعث بسريّةٍ، فلمّا رجعوا قال: مرحبا بقومٍ قضوا الجهاد الأصغر و بقي‏ الجهاد الأكبر، قيل: يا رسول اللّه و ما الجهاد الأكبر؟ قال: جهاد النّفس (كليني، 1429، 9: 378)

مطابق نقلي، هر دو مورد فوق در يك روايت از پيامبر اكرم6 آمده است:

المهاجر من‏ هجر الخطايا و الذّنوب و المجاهد من جاهد نفسه في طاعة اللّه (ديلمي، 1408، 265).

بنابراين در كلام رسول اكرم6 هجرت و جهاد در معناي غيرظاهري و به صورت تأويلي در معناي سلوكي به ‌كار رفته است. از اين ‌رو، اين معنا را در تمام مواردي كه در قرآن ‌كريم هجرت و جهاد في سبيل ‌الله آمده است، مي‌توان جاري دانست. در نتيجه آيه یادشده و آيات مشابه آن، بيان‌گر سلوك الي ‌الله خواهند بود.

نتيجه‌گيري

بر اساس آيات قرآن ‌كريم، دو سطح كلي حيات ديني وجود دارد كه مي‌توان از آنها به حيات عادي مؤمنانه و حيات سالكانه تعبير كرد. حيات عادي، حياتي است كه سلوك الي ‌الله در آن حضور آگاهانه ندارد و مؤمني كه در اين سطح از حيات ديني است، حركت آگاهانه و هدفداري به سوي خداوند ندارد. اما حيات سالكانه، حياتي است كه هويت آن را سلوك آگاهانه در مسير وصول به خداوند مي‌سازد و مؤمني كه چنين حياتي دارد، داراي ايمان برتر و عمل خالص‌تري است. پرهیزگاري كه داراي حيات عادي است، اغلب طالب وصول به بهشت و نجات از دوزخ است و نه وصول به خداوند و رستگاری به لقاء او. در روايات، از عبادت اين‌گونه پرهیزگاران به عبادت تجار و عبيد تعبير شده است. اما پرهیزگار سالك، خداوند را مي‌طلبد و داراي عبادت احرار است.

اصل اين كه در قرآن، تفاضل ايماني ميان پرهیزگاران مطرح شده، جاي ترديد ندارد. در قرآن ‌كريم، در قبال حيات عادي پرهیزگارانه حياتي برتر ترسيم شده و از آن به «حيات طيبه» تعبير شده است. اين حيات برتر، حيات سالكانه است؛ زيرا صاحبان حيات برتر، رضوان الهي و ملاقات خداوند را مي‌طلبند و قرآن ‌كريم بيان كرده است كه براي وصول به اين اهداف، راه‌هايي وجود دارد و پرهیزگارانی كه خداوند را مي‌طلبند، بايد سالك اين راه‌ها بشوند و هركس مجاهدة في ‌الله داشته باشد، خداوند او را به اين راه‌ها هدايت مي‌فرمايد. در قرآن ‌كريم تعبير هجرت نيز بيان شده است كه در معناي عميق‌تر، ترك گناهان و موانع سير است و در معنايي ژرف‌تر، ترك ماسوي و حركت به سوي خداوند است. قرآن ‌كريم، راه اين هجرت را مجاهده با نفس دانسته است.

 

 

 

فهرست منابع

  1. قرآن كريم.
  2. جوادي آملي، عبدالله (1376ش) زن در آينه جلال و جمال، دوم، قم: اسراء.
  3. ديلمي، حسن‌بن‌محمد (1408ق) اعلام الدين في صفات المؤمنين، قم: مؤسسه آل البيت.
  4. راغب اصفهاني، حسين‌بن‌محمد (1383ش) المفردات في غريب القرآن، تحقيق صفوان عدنان داوودي، چهارم، قم: ذوي‌القربي.
  5. شيخ صدوق (1398ق) التوحيد، تحقيق هاشم حسيني، قم: مؤسسه نشر اسلامي.
  6. صدرالدين محمدبن‌ابراهيم شيرازي (1383ش) شرح اصول الكافي، جلد 4، تصحيح محمد خواجوي، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
  7. طباطبايي، سيدمحمدحسين (1417ق) الميزان في تفسير القرآن، جلد 20، پنجم، قم: دفتر انتشارات اسلامي.
  8. طبرسي، فضل‌بن‌حسن (1372ش) مجمع البيان في تفسير القرآن، جلد 10، سوم، تهران: ناصرخسرو.
  9. عياشي، محمدبن‌مسعود (1380ق) تفسير العياشي، تحقيق و تصحيح هاشم رسولي محلاتي، جلد 2، تهران: المطبعة العلمية.
  10. فيومي، احمدبن‌محمد (1414ق) المصباح المنير، قم: دارالهجرة.
  11. كليني، محمدبن‌يعقوب (1429ق) الكافي، جلد 15، قم: دارالحديث.
  12. مازندراني، ملامحمدصالح (1382ق) شرح الكافي، تصحيح و تحقيق ابوالحسن شعراني، جلد 12، تهران: المكتبة الاسلامية.
  13. مجلسي، محمدباقر (1403ق) بحار الانوار، جلد 111، دوم، بيروت: دار احياء التراث العربي.
  14. مجلسي، محمدباقر (1404ق) مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول، تصحيح هاشم رسولي محلاتي، جلد 26، دوم، تهران: دارالكتب الاسلامية.
  15. موسوي خميني1، سيدروح‌الله (1371ش) شرح چهل حديث، دوم، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني1.
  16. موسوي خميني1، سيدروح‌الله (1378ش) شرح حديث جنود عقل و جهل، سوم، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني1.
  17. موسوي خميني1، سيدروح‌الله (1384ش) مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية، با مقدمه سيدجلال‌الدين آشتياني، پنچم، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني1.

 

 

[1] پژوهشگر عرفان اسلامي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خمينی (ره)، dargahifarreza@gmail.com.

[2]. مقصود از سلوك عرفاني، حركت باطني و دروني انسان است كه از مبدأ مادي به مقصد حق ‌تعالي صورت مي‌گيرد. چنين حركتي را «سلوك» و رونده آن را «سالك» مي‌خوانند.

[3]. «ما را به راه راست هدايت كن – راه كساني كه آنان را مشمول نعمت خود ساختي» (در ترجمه آيات از ترجمه آيت‌الله مكارم شيرازي استفاده شده است).

[4]. « و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، (در روز رستاخيز) همنشين كسانى خواهد بود كه خدا نعمت خود را بر آنان تمام كرده، از پيامبران و صدّيقان و شهدا و صالحان و آنها رفيق‌هاى خوبى هستند.»

[5]. براي توضيح بيشتر درباره صراط مستقيم، ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص28-37.

[6]. «پس هركه به لقاى پروردگارش اميد دارد، بايد كارى شايسته انجام دهد و هيچ ‌كس را در عبادت پروردگارش شريك نكند». اين آيات را نيز ملاحظه كنيد: بقره (2)، 45-46؛ عنكبوت (29)، 5؛ روم (30)، 7-8؛ انشقاق (84)، 6.

[7]. «به كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، بشارت ده كه باغ ‌هايى از بهشت براى آنها است كه نهرها از زير درختانش جاري است. هر زمان كه ميوه‏اى از آن، به آنان داده شود، مى‏گويند: «اين همان است كه قبلا به ما روزى داده شده بود و ميوه‏هايى كه براى آنها آورده مى‏شود، همه (از نظر خوبى و زيبايى) يكسانند و براى آنان همسرانى پاك و پاكيزه است و جاودانه در آن خواهند بود». اين آيات را نيز ملاحظه كنيد: آل‌عمران (3)، 133 و 136؛ نساء (4)، 13 و 124؛ مائده (5)، 12؛ اعراف (7)، 42؛ نحل (16)، 31؛ اسراء (17)، 19؛ كهف (18)، 30-31 و آيات فراوان ديگر.

[8]. نيز ر.ك: امام خميني1، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص205.

[9]. اين مطلب در روايات شريف بيان شده است. ر.ك: محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج92، ص78 به بعد: «باب أن للقرآن ظهرا و بطنا و أن علم كل شي‏ء في القرآن و أن علم ذلك كله عند الأئمه 8و لايعلمه غيرهم إلا بتعليمهم‏».

[10]. «اى مردم! پروردگار خود را پرستش كنيد آن كس كه شما و كسانى را كه پيش از شما بودند آفريد، تا پرهيزكار شويد».

[11]. «و خدا را بپرستيد! و هيچ چيز را همتاى او قرار ندهيد».

[12]. «بگو: «آيا شما را از چيزى آگاه كنم كه از اين (سرمايه‏هاى مادى)، بهتر است؟» براى كسانى كه پرهيزگارى پيشه كرده‏اند، (و از اين سرمايه‏ها، در راه مشروع و حق و عدالت استفاده مى‏كنند) در نزد پروردگارشان (در جهان ديگر)، باغ ‌هايى است كه نهرها از پاىِ درختانش مى‏گذرد هميشه در آن خواهند بود و همسرانى پاكيزه و خشنودى خداوند (نصيب آنهاست). و خدا به (امورِ) بندگان، بينا است‏».

[13]. «خداوند به مردان و زنان باايمان، باغ ‌هايى از بهشت وعده داده كه نهرها از زير درختانش جارى است جاودانه در آن خواهند ماند و مسكن‏هاى پاكيزه‏اى در بهشت ‌هاى جاودان (نصيب آنها ساخته) و (خشنودى و) رضاى خدا، (از همه اينها) برتر است و پيروزى بزرگ، همين است‏».

[14]. «اما كسانى (كه ايمان دارند و) از پروردگارشان مى‏پرهيزند، براى آنها باغ‌هايى از بهشت است، كه از زير درختانش نهرها جارى است، هميشه در آن خواهند بود. اين نخستين پذيرايى است كه از سوى خداوند به آنها مى‏رسد و آنچه در نزد خدا است، براى نيكان بهتر است‏».

[15]. اين مطالب را از اين آيات نيز مي‌توان استفاده كرد: قصص (28)، 60؛ شوري (42)، 36؛ نحل (16)، 96.

[16]. براي توضيح اين نكته ر.ك: طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص428-430.

[17]. البته اين آيه وجوه و معاني ديگري نيز دارد. مي‌توان منظور از ابرار را همان متقيان ابتداي آيه دانست و نيز «ما عندالله» را بيان همان «جنات تجري من تحتها الانهار» گرفت. در اين صورت، اين آيه معناي مذكور در بالا را افاده نخواهد كرد. گويا بيان علامه طباطبايي در الميزان اين معناي دوم است. ر.ك: الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص89.

[18]. «و خداوند براى پرهیزگاران، به همسر فرعون مثَل زده است، در آن هنگام كه گفت: پروردگارا! خانه‏اى براى من نزد خودت در بهشت بساز».

[19]. «آيا وقت آن نرسيده است كه دل ‌هاى پرهیزگاران در برابر یاد خدا و آنچه از حق نازل كرده است، خاشع گردد؟! و مانند كسانى نباشند كه در گذشته به آنها كتاب آسمانى داده شد، سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت و قلب ‌هايشان قساوت پيدا كرد و بسيارى از آنها گنهكارند».

[20]. ر.ك: طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج19، ص161-162.

[21]. «بدانيد خداوند زمين را بعد از مرگ آن زنده مى‏كند! ما آيات (خود) را براى شما بيان كرديم، شايد انديشه كنيد».

[22]. فرق ميان خضوع و خشوع اين است كه خضوع صفت اعضا و جوارح است، اما خشوع صفت قلب انسان است. بنابراين خشوع، تذلل و انكسار قلبي است. ر.ك: طباطبايي، الميزان، ج1، ص152. البته خشوع براي اعضا و جوارح نيز به ‌كار مي‌رود.

[23]. «از صبر و نماز يارى جوييد و اين كار، جز براى خاشعان، گران است - آنها كسانى هستند كه مى‏دانند ديداركننده پروردگار خويشند و به سوى او بازمى‏گردند».

[24]. ظن در اين آيه به معناي اعتقاد و علم و يقين است. ر.ك: راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ص539 (ماده ظن). در اين آيات، ظن به معناي يقين به كار رفته است: بقره (2)، 249؛ توبه (9)، 118؛ كهف (18)، 53؛ ص (38)، 24؛ حاقه (69)، 20.

[25]. «مردانى كه نه تجارت و نه معامله‏اى آنان را از ياد خدا و برپاداشتن نماز و اداى زكات غافل نمى‏كند آنها از روزى مى‏ترسند كه در آن، دل ‌ها و چشم ‌ها زير و رو مى‏شود».

[26]. وجه استمرار ذكر را علامه طباطبايي توضيح داده‌اند. نيز بيان كرده‌اند كه به قرينه همراه ‌شدن یاد الهي در آيه با اقامه نماز و زكات، مراد از ذكر، ذكر قلبي و علمي است و مراد از نماز و زكات، ذكر عملي است. ر.ك: طباطبايي، الميزان، ج15، ص127-128.

[27]. « هر كس كار شايسته‏اى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى ‌كه مؤمن است، او را به حياتى پاك زنده مى‏داريم و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام مى‏دادند، خواهيم داد».

[28]. «آيا كسى كه مرده بود، سپس او را زنده كرديم و نورى برايش قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود».

[29]. برخي از آيات ديگر كه دلالت بر وجود سطحي برتر از حيات ديني دارند، عبارتند از: روم (30)، 7-8؛ مزمل (73)، 8؛ انسان (76)، 25-29؛ طه (20)، 14؛ عنكبوت (29)، 26 و45؛ مائده (5)، 105؛ اعراف (7)، 205-206؛ انفال (8)، 2-‌4؛ يوسف (12)، 106؛ حجر (15)، 39-42؛ كهف (18)، 110؛ حديد (57)، 27-28؛ فجر (89)، 27-30و ... .

[30]. علامه طباطبايي در جلد نخست الميزان، ذيل آيه «اهدنا الصراط المستقيم» به اين بحث پرداخته‌اند و بياناتي بسيار شيرين دارند.

[31]. مزمل (73)، 19.

[32]. ر.ك: همان، ج3، ص113؛ همان، ج20، ص62.

[33]. «و نام پروردگارت را هر صبح و شام به يادآور - و در شبانگاه براى او سجده كن و مقدارى طولانى از شب، او را تسبيح گوى - آنها زندگى زودگذر دنيا را دوست دارند، در حالى ‌كه روز سختى را پشت سر خود رها مى‏كنند - ... - اين يك تذكر و يادآورى است و هركس بخواهد (با استفاده از آن) راهى به سوى پروردگارش برمى‏گزيند».

[34]. «بگو من در برابر آن (ابلاغ آيين خدا) هيچ ‌گونه پاداشى از شما نمى‏طلبم مگر كسى كه بخواهد راهى بسوى پروردگارش برگزيند (اين پاداش من است.)»

[35]. براي نمونه، در تفسير عياشي به نقل از امام صادق7 ‌در تفسير آيه آخر سوره آل‌عمران آمده است: «نحن‏ السبيل‏ فيما بين الله و خلقه»‏ (محمدبن‌مسعود عياشي، تفسير العياشي، ج1، ص212). نيز ر.ك: سيدمحمد‌حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج7، ص385.

[36]. «بگو من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏كنم جز دوست‏داشتن نزديكانم [اهل بيتم‏] و هركس كار نيكى انجام دهد، بر نيكى‏اش مى‏افزاييم چرا كه خداوند آمرزنده و سپاسگزار است.»

[37]. «خداوند به بركت آن، كسانى را كه از خشنودى او پيروى كنند، به راه‏هاى سلامت، هدايت مى‏كند و به فرمان خود، از تاريكي ‌ها به سوى روشنايى مى‏برد و آنها را به سوى راه راست، رهبرى مى‏کند».

[38]. «و [خداوند] هرگز كفران را براى بندگانش نمى پسندد».

[39]. «خداوند (هرگز) از جمعيّت فاسقان راضى نخواهد شد».

[40]. «و خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى‏كند».

[41]. «آنها كه ايمان آوردند و ايمان خود را با شرك و ستم نيالودند، ايمنى تنها از آن آنهاست و آنها هدايت‏يافتگانند».

[42]. براي ملاحظه اين روايت، ر.ك: ابن‌بطريق حلي، عمدة عيون صحاح الاخبار في مناقب امام الابرار (قم، موسسه نشر اسلامي، 1407ق)، ص173-174؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج7، ص210-211.

[43]. «(به خاطر بياور) هنگامى را كه لقمان به فرزندش- در حالى ‌كه او را موعظه مى‏كرد- گفت: «پسرم! چيزى را همتاى خدا قرار مده كه شرك، ظلم بزرگى است‏».

[44]. «و بيشتر آنها كه مدعى ايمان به خدا هستند، مشركند».

[45]. از همين‌رو، مفسران شيعه از آيه «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ» (بقره، 124) لزوم عصمت امام را استنباط كرده‌اند. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص274؛ فضل‌بن‌حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج1، ص380.

[46]. «و آنها كه در راه ما (با خلوص نيّت) جهاد كنند، قطعاً به راه‏هاى خود، هدايتشان خواهيم كرد و خداوند با نيكوكاران است‏».

[47]. نيز ر.ك: طباطبايي، الميزان، ج4، ص20؛ همان، ج16، ص151.

[48]. البته اين آيه را به صورتي كه تطبيق بر عبادت تجار و عبادت عبيد و نه عبادت احرار بكند نيز تفسير كرده‌اند. ر.ك: حسن‌بن‌فضل طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج8، ص458. اگر اين نوع معنا كردن صحيح باشد، بايد آن را سطحي پايين‌تر از ميان سطوح معنايي آيه دانست، هرچند اين نوع معنا كردن مستلزم قبول مجازگويي در آيه است. برای مثال گفته‌اند كه معناي «جاهدوا فينا»، «اجتهدوا في عبادتنا رغبة في ثوابنا و رهبة في عقابنا» است. البته معناي ظاهري اين آيه، يعني جهاد با دشمن ظاهري نيز محفوظ است. در آثار زير، اين آيه در معناي سلوكي و با مفاد جهاد با نفس، كه جهاد اكبر است، تفسير شده است: حسن‌بن‌محمد ديلمي، ارشاد القلوب الي الصواب (قم، الشريف الرضي، 1412ق)، ج1، ص98؛ محمدتقي مجلسي، لوامع صاحب‌قراني (قم، اسماعيليان، چ2، 1414ق)، ج1، ص110؛ همان، ج2، ص157؛ همان، ج3، ص5 (عبارت مرحوم مجلسي اول در اينجا چنين است: «مراد از اين مجاهده، جهاد با اعداء بيرونى نيست، بلكه جهاد است با نفس و شيطان در جميع مشتهيات نفسانى و لذات جسمانى و آن سبب هدايت راه ‌هاى قرب معنوي است و به درستى كه حق سبحانه و تعالى با محسنان است‏»؛ همان، ج6، ص35 و 517؛ صدرالمتألهين شيرازي، شرح اصول الكافي (تصحيح محمد خواجوي، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1383ش)، ج2، ص421؛ همان، ج3، ص461؛ همان، ج4، ص387؛ ملامحمدصالح مازندراني، شرح الكافي، ج1، ص342؛ همان، ج9، ص125؛ فيض كاشاني، تفسير الصافي (تصحيح حسين اعلمي، تهران، مكتبة الصدر، چ2،1415ق)، ج4،‌ ص123.

[49]. «من به سوى پروردگارم مى‏روم، او مرا هدايت خواهد كرد».

[50]. «ابراهيم به آنها گفت: همانا من به سوى پروردگارم مى‏روم و او مرا ره نمايد. مقصود او بيت المقدس بود. ابراهيم گله و مال خود را برداشت و به سبب غيرتى كه براى ساره داشت تابوتى [صندوقى‏] براى او ساخت و او را در ميان آن نهاد و چند قفل بر آن زد. ابراهيم رفت تا از محدوده حكومت نمرود بيرون شد».

[51]. «و تو را اعلام كردم كه بسا چيزى هست از كتاب خدا كه تاويلش بر غير تنزيل آن است و به سخن آدميان نمي‌ماند و به‌زودى تو را بپاره‌اي از آن خبر دهم و تو اكتفا كنى ان ‌شاءالله و از اين است قول ابراهيم7: به درستى كه من رونده‏ام به سوى پروردگار خود به‌زودى مرا راه راست خواهد نمود. پس رفتن آن حضرت به سوى پروردگارش توجه او است به سوى آن جناب از روى عبادت و اجتهاد و قربة الى ‌الله عزوجل آيا نمى‏بينى كه تاويلش غير از تنزيل آن است؟». علامه طباطبايي اين حديث را در الميزان نقل فرموده‌اند، اما در تفسير آيه، به معناي تأويلي آن نپرداخته‌اند. ر.ك: الميزان، ج17، ص151و154؛ فضل‌بن‌حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج8، ص704.

[52]. صدرالمتألهين4 با ضميمه‌كردن دو آيه «فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيم‏» (آل‌عمران، آية 95) و «إِنِّي ذاهِبٌ‏ إِلى‏ رَبِّي‏ سَيَهْدِينِ»، بر معناي سلوكي تأكيد كرده است. ر.ك: صدرالمتألهين شيرازي، شرح اصول الكافي، ج1، ص501.

[53]. «و لوط به او [ابراهيم‏] ايمان آورد و (ابراهيم) گفت: من به سوى پروردگارم هجرت مى‏كنم كه او صاحب قدرت و حكيم است‏»

[54]. سيدبن‌طاووس4 نيز بعد از نقل اقوالي كه بيان‌گر معناي ظاهري اين آيه هستند، معناي تأويلي اين آيه را به‌نيكويي بيان كرده است. ر.ك: سيدبن‌طاووس، سعد السعود، ص203-204.

[55]. «كسانى كه ايمان آورده و كسانى كه هجرت و در راه خدا جهاد کرده‏اند، آنها اميد به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است‏». آيات مشابه ديگر عبارتند از: نساء (4)، 100؛ انفال (8)، 72و74، توبه (9)، 20؛ نحل (16)، 41 و110.

[56]. نيز ن.ك: ملامحمدصالح مازندراني، شرح الكافي، ج9، ص155؛ محمدباقر مجلسي، مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول، ج9، ص246.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

پرسش و پاسخ چگونگی یاری کردن اهل بیت(ع) بخش اول

پرسش و پاسخ چگونگی یاری کردن اهل بیت(ع) بخش اول

در آموزه‌های اهل بیت(ع) به ویژه ائمه اطهار(ع) طلب یاری کردن توسط آن بزرگواران مطرح شده است.
پیامدهای تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی چه بود؟

پیامدهای تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی چه بود؟

دوره پهلوی را می‌توان دوره رشد و گسترش بهائیت دانست. بسیاری از چهره‌های شاخص بهائیت در این دوره، با بهره‌مندی از حمایت‌های ویژه شاه، سمت‌های سیاسی و اقتصادی متعددی را به دست آوردند.
چگونه عاشورا مسیر اسلامِ شیعی و شیعیانِ ایرانی را تغییر داد؟

چگونه عاشورا مسیر اسلامِ شیعی و شیعیانِ ایرانی را تغییر داد؟

درباره عوامل گرایش ایرانیان به علویان و مذهب تشیع، مورخان و پژوهشگران نظرات متفاوتی بیان کرده‌اند.
چگونگی متخلق شدن به اخلاق فاضله(کیمیای اخلاق)

چگونگی متخلق شدن به اخلاق فاضله(کیمیای اخلاق)

انسان چگونه خودش را به اخلاق فاضله متخلق کند و از رذایل اخلاقی دوری نماید؟ چگونه این معنا را در مرحله عمل پیاده کند؟ علمای اخلاق می‌گویند: ابتدا انسان باید حالت موجود نفس را حفظ کند و سپس به تهذیب رذایل و جبران ضررهای گذشته بپردازد.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
رساله حقوق امام سجاد(ع)

رساله حقوق امام سجاد(ع)

اشاره: برخی محققان میراث علمی امام سجاد(ع) را به سه بخش تقسیم کرده‌اند: روایات، ادعیه (به‌ویژه در صحیفه سجادیه)و رساله حقوق.
فلسفه چیست؟

فلسفه چیست؟

فلسفه حوزه‌ای از دانش بشری است که به پرسش و پاسخ درباره مسائل بسیار کلی و جایگاه انسان در آن می‌پردازد؛ مثلاً این که آیا جهان و ترکیب و فرآیندهای آن به طور کامل مادی است؟
رابطه علم و عمل

رابطه علم و عمل

علم و دانش بشری زمانی برای جامعه و مردم سودمند و مفید است که با عمل و اجرا همراه گردد یعنی عالم به علم و دانسته‌های خود عمل کرده و آن را با اشتیاق به دیگران نیز بیاموزد.
سخاوت و بخشش آرامشی برای خود، آسایشی برای دیگران

سخاوت و بخشش آرامشی برای خود، آسایشی برای دیگران

بخشش یکی از خصلت‌ها و فضایل خوب و زیبای انسانی است.
Powered by TayaCMS