يکي از زيباترين و پربارترين بخش هاي قرآن کريم و روايات، به معرّفی دشمنان انسان اختصاص دارد که نمایانگر کمالِ محبّت و لطف و رحمت پروردگار به انسان است. قرآن مجيد در آیة 83 سورة مبارکة نساء در این باره مي فرمايد: «... وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَليلاً» «و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، يقيناً همة شما جز اندكى، از شيطان پيروى مى كرديد.»
این نصّ صریح قرآن است که اگر فضل و رحمت خدا بر انسان نبود، به وسيلة شيطان نابود مي شد و سعادت دنيا و آخرت خویش را از دست مي داد. این آیه دربردارندة محبّت و رحمت و لطف پروردگار عالم به انسان است و نشان می دهد که هيچ موجودي در عالم مانند انسان مورد توجّه ويژة حق نيست. دليل این سخن را نیز می توان از آيات قرآن کریم دانست؛ زيرا دقّت در آیات قرآن این حقیقت را نشان می دهد که خدای متعال انساني که از دشمنان خود زخم خورده یا در دست آنان اسیر بوده و حتّی از اين اسارت راضی بوده و از آن لذّت برده است را نیز به بازگشت به سوی خود دعوت می کند تا بر زخم هایش مرهم گذارد و از اسارت نجاتش دهد.
این درگه ما درگه نومیدی نیست.
آیاتی از سورة مبارکة يوسف و سورة زمر مردم را به اين حقيقت مهمّ توجّه مي دهند. در آیة 87 از سورة مبارکة يوسف مي خوانیم:
«... وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ » «از رحمت خدا مأيوس نباشيد؛ زيرا جز مردم كافر از رحمت خدا مأيوس نمى شوند.»
معنای این آیه کلّی است و با اینکه خطاب به برادران حضرت یوسف علیه السّلام است، موقعيّت خاصّی را بيان نمي کند؛ یعنی نمي گويد در کدام موقعيّت یا وضعیّت از خدا نااميد نشوید، بلکه دستور می دهد در هیچ موقعيّتي از رحمت حق نااميد نشوید، حتّی اگر خطای غیر قابل بخششی ـ مانند آنچه برادران حضرت یوسف علیه السّلام انجام دادند ـ انجام داده باشید.
برادران حضرت یوسف علیه السّلام، برادر بي گناه و نه سالة خود را به صحرا بردند، آزار دادند، تحقير کردند و سرآخر در چاه انداختند و پدر خود را 40 سال تمام به این غم سنگين نشاندند. مگر چنین جرائمی قابل گذشت و چنین زخم هایی قابل معالجه است؟ با این حال، به آنان دستور داده شد که اين جرم را از پروندة خود پاک کنند و به درگاه حق توبه نمایند. آنان نیز به پدر خود که پيامبر خدا بود مراجعه کردند و گفتند: «قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ »[1] «گفتند: ای پدر! آمرزش گناهانمان را بخواه، بی تردید ما خطاکار بوده ایم.»
حضرت يعقوب علیه السّلام که شعاع محبّت خدا بود، در پاسخ این ده نفر نگفت: شما فرزند من و برادر خود را 40 سال پيش در چاه انداختيد و مرا به چنين فراقي مبتلا کرديد؛ حال، چگونه از من می خواهید برای شما طلب آمرزش کنم؟ به عکس، تا فرزندانش گفتند: «... يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا...»، فرمود: «قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» [2] «گفت: براى شما از پروردگارم درخواست آمرزش خواهم كرد؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.»
حضرت يعقوب علیه السلام يقين داشت که خدای متعال گناه فرزندانش را مي آمرزد و می دانست اين زخم قابل علاج و اين بند قابل گشودن است، لذا گفت: «... سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ ...»؛ به زودی برای شما طلب بخشش می کنم. حال آنکه اگر به این معنا يقين نداشت و می دانست که خدا آنان را نمي بخشد، مي گفت: من نمي توانم براي شما طلب آمرزش کنم.
امّا سؤال این است که چرا او در همان لحظه دست به دعا برنداشت و گفت: به زودی برایتان طلب بخشش می کنم؟ (زیرا سوف در سر فعل مضارع دلالت بر انجام کار در آینده می کند.) از امام محمّد باقر علیه السلام همین سؤال را پرسیدند.
امام علیه السلام فرمودند: يعقوب ساعت اجابت دعا را در نظر گرفت و آن سحر شب جمعه بود.
او در سحرگاه اوّلین جمعه به سوی خدا دعا کرد و خدای متعال فرزندان او را آمرزيد.
خدای متعال به همة زخم خوردگان و به همة اسيران دربند دستور می دهد که از او ناامید نباشند: «... لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ ...» بلکه دلگرم باشند که اين زخم خوب شدني و اين بند باز شدني است.
به راستی، تنها وجود مقدّس پروردگار مي داند که در اين عالم چه خبر است و رحمت و لطف او بر بندگان چه اندازه است. مگر قلب و عقل ما انسان ها می تواند لطايف کار او را ـ آن چنان كه هست ـ بفهمد و درک کند؟
کعب بن زهير از کسانی بود که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را به انواع مختلف آزار داده و در دشمنی با ایشان سنگ تمام گذاشته بود. به طوری که حضرت بر فراز منبر به مردم متديّن واجب کرد او را هر کجا که یافتند به قتل برسانند، حتّی اگر در منطقة امن مکّه و مسجدالحرام باشد.
می دانیم که شهر مکّه منطقة ممنوعه است و کسي حق ندارد حتّی گياهی را در آن از زمين بیرون بکشد یا شاخه ای را بشکند یا حشره ای را از پا در آورد. در شعاع دو یا سه کيلومتري مکّه که هنوز شهر شروع نشده و اراضی بیابانی است سنگی گذاشته و روی آن نوشته اند: «محدودة حرم» برای همین، اگر درختي بيرون محدودة حرم باشد، ولی ساية يکی از شاخه هایش در منطقة حرم باشد و مثلاً 500 کبوتر روي آن نشسته باشند و مُحرم نهيبی بزند که اين کبوترها بپرند، بايد 500 گوسفند بکشد؛ زیرا آنجا حرم امن است و همه باید در آن امنيّت داشته باشند. با این حال، پيامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم روي منبر فرمودند: بر تک تک شما واجب است که «کعب بن زهير» را گرچه در منطقة حرم و کعبه باشد بکشيد!
وقتی خبر اين حکم در مکّه به کعب بن زهير رسيد، بر جان خود بیمناک شد و امنيّت خویش را از دست رفته یافت و دید دیگر نمی تواند با خیال راحت در مکّه راه برود؛ زیرا نمی دانست فردی که در کوچه کنار او راه می رود از یاران پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم است و قصد انجام فرمان ایشان را دارد یا خیر؟
بدین ترتیب، اين مرد محدود شد و به قول فردوسی «جهان پیش چشم اندرش تیره گشت» سرانجام، به فکر چاره افتاد و شبی از شب ها از مکّه بیرون آمد و فاصلة نود فرسخی مکّه تا مدینه را از میان کوه ها و سنگلاخ ها پیمود و به مدينه رسید.
در مدينه، سراغ خانة پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم را نگرفت، بلکه به در خانة اميرالمؤمنين صلوات الله علیه رفت و در سحرگاه در زد.
اميرالمؤمنين صلوات الله علیه پرسید: کيستی؟ گفت: پدرت ابوطالب با من رفاقت دیرینه داشت و با هم نان و نمک خورده ايم. من به اشتباه به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم ظلم کردم. حال از تو می خواهم به حقّ آن دوستی که با پدرت داشتم مهلتی به من بدهی و مرا با خود نزد ایشان ببری و عذر تقصیر بخواهی. اگر عذر مرا پذیرفت که هیچ، ولی اگر نپذیرفت و دستور به قتل من داد، آنگاه مرا بکش ... !
نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت ... .
مگر می شود کسی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که تربیت یافتة مکتب پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم است چیزی بخواهد و او دست رد به سینه اش بزند؟ نقل است در وسط یکی از جنگ ها که حضرت داشت با دشمن مي جنگید، يکي از دشمنان به او گفت: «... يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ هَبْنِي سَيْفَكَ ...»[3] «يا علي، شمشيرت را به من ببخش!» در همان وقت، حضرت شمشيرش را به او تعارف کرد. او هم شمشیر را گرفت و حضرت بي شمشير ماند. آن مرد تعجّب کرد و گفت: براي چه در بحبوحة جنگ شمشيرت را به من دادي؟ فرمود: محال است ما درخواست کسي را رد کنيم.
آن مرد از این رفتار امیرالمؤمنین علیه السّلام حیرت زده شد. از اسب پايين آمد و رکاب مرکب حضرت را گرفت و گفت: عجب دين خوب و اخلاق نيکی داري! مرا مسلمان کن! من اصلاً براي چه با تو مي جنگم؟! وقتی انسان اين چیزها را بفهمد، دیگر با قرآن و خدای متعال و پیامبر و امامان علیهم السّلام سر ستیز بر نمی دارد. اين فهم فهمی نوراني و الهي و ملکوتي است.
ادامه ماجرای کعب
حضرت به کعب فرمودند: عيبي ندارد! سپس برای نماز جماعت صبح به مسجد رفتند. وقتی نماز جماعت برپا شد، حضرت به او گفت: صبر کن تا نماز پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم تمام شود تا با هم نزد ایشان برویم.
وقتی نماز تمام شد، با هم نزد پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم رفتند. کعب به پاي پيامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم افتاد و گفت: من همان کسی هستم که حکم قتلش را داده اي. من خود به دیدار شما آمدم و علي را واسطه کردم که بگویم اشتباه کردم. حال، چه کار باید بکنم؟ آیا مرا مي کشي؟ فرمود: نه، گذشت مي کنم!
پس، معلوم می شود که در اين درگاه چه نسبت به خدا و چه نسبت به پيامبر و ائمّه علیهم السلام، هيچ جاي دلسردي و نااميدي وجود ندارد و ما حق نااميد شدن از رحمت حق و اولیای او را نداریم.
با خدایی این چنین، زان روز ترسیدن خطاست
مجلس پر از جمعیّت بود. پيرمردی قد خميده و محاسن سفيد با عصا وارد جلسه شد و خواست در انتهای مجلس کنار کفش ها بنشیند، امّا امام صادق علیه السلام نگذاشتند و به مردم فرمودند: اجازه بدهید تا او جلو بيايد. مردم راه را باز کردند. وقتی پيرمرد کنار حضرت امام صادق علیه السلام نشست زار زار گريست. امام فرمودند: چرا گريه مي کني؟ گفت: عمرم سر آمده و نزديک مردنم است. براي آخرتم گريه مي کنم! فرمود: براي چه چیزِ آخرتت گريه مي کني؟ گفت: نمی دانم وضعم چه مي شود؟ مي ترسم، نگرانم و دغدغه و وحشت دارم!
امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: آیا شيعه هستي؟ گفت: من عاشق شما هستم و نود سال است که وجودم را وقف شما کرده ام.
حضرت فرمودند: اجازه نمي دهم گريه کني و دغدغه داشته باشي. به تو اطمینان مي دهم بعد از مردن نیز مانند دنيا با ما خواهي بود.
ترس انسان باید از ناحیة خودش باشد نه از خدا. ترس از خدا معني اش اين است که خدا در قیامت درِ بهشت را به روی هیچ کس جز 124 هزار پيامبر و 12 امام و حضرت آسيه و خديجه و حضرت زهرا و زينب علیهم السّلام و... باز نمی کند. این پندار درستی نیست و از خداناشناسی انسان سرچشمه می گیرد. از این روست که امام سجّاد علیه السّلام، در دعای ابی حمزة ثمالی به پروردگار عرضه می دارد:
«... إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ عِزَّتِكَ وَ جَلَالِكَ لَئِنْ طَالَبْتَنِي بِذُنُوبِي لَأُطَالِبَنَّكَ بِعَفْوِكَ وَ لَئِنْ طَالَبْتَنِي بِلُؤْمِي لَأُطَالِبَنَّكَ بِكَرَمِكَ وَ لَئِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ لَأُخْبِرَنَّ أَهْلَ النَّارِ بِحُبِّي إِيَّاكَ [لَکَ] إِلَهِي وَ سَيِّدِي إِنْ كُنْتَ لَا تَغْفِرُ إِلَّا لِأَوْلِيَائِكَ وَ أَهْلِ طَاعَتِكَ فَإِلَى مَنْ يَفْزَعُ الْمُذْنِبُونَ وَ إِنْ كُنْتَ لَا تُكْرِمُ إِلَّا أَهْلَ الْوَفَاءِ بِكَ فَبِمَنْ يَسْتَغِيثُ الْمُسِيئُونَ إِلَهِي إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ فَفِي ذَلِكَ سُرُورُ عَدُوِّكَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي الْجَنَّةَ فَفِي ذَلِكَ سُرُورُ نَبِيِّكَ وَ أَنَا وَ اللَّهِ أَعْلَمُ أَنَّ سُرُورَ نَبِيِّكَ أَحَبُّ إِلَيْكَ مِنْ سُرُورِ عَدُوِّك ...»[4]
«خدایا، ای آقای من! به عزّت و جلالت قسم، اگر مرا در قیامت به گناهانم پی جویی کنی، من تو را به عفوت پی می جویم. و اگر مرا به پستی ام تعقیب نمایی، من تو را به کرمت می خوانم. و اگر مرا به دوزخ اندازی، اهل دوزخ را به محبّتم به تو آگاه می سازم. ای آقا و مولایم، اگر جز اهل طاعت و اولیائت کسی را نیامرزی، پس گناهکاران به چه کسی پناه برند؟ و اگر جز اهل وفای به خویش را اکرام ننمایی، پس بدکاران از چه کسی فریادرسی خواهند؟ خدایا، اگر مرا به دوزخ اندازی، این موجب خرسندی دشمن توست و اگر مرا وارد بهشت کنی، این سبب خوشحالی پیامبر توست. و من به خدا قسم می دانم که دلشادی پیامبرت در نزد تو از خشنودی دشمنت محبوب تر است.»
شايد در ذهن بسیاری از مردم این معنا وجود داشته باشد که هر کس وارد جهنّم شد دیگر از آن بیرون نمی آید؛ در حالی که این طور نیست. روايات زیبایی از صحابه و ائمّه در این باره به ما رسیده که خبرهاي مهمّی از قيامت را دربردارند.
طبق تصريح قرآن و این دسته از روایات، همة کساني که به جهنّم مي روند حضورشان در آن دائمي نيست و اينکه قرآن مي فرمايد: «... خالِدينَ فيها أَبَدا...» متعلّق به همة جهنّمي ها نيست. قرآن در آية 106 و 107 سورة هود می فرماید: «فَأَمَّا الَّذينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فيها زَفيرٌ وَ شَهيقٌ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ» «امّا تيره بختان ـ كه خود سبب تيره بختى خود بوده اند ـ در آتش اند. براى آنان در آنجا ناله هاى حسرت بار و عربده و فرياد است. در آن، تا آسمان ها و زمين پابرجاست جاودانه اند، مگر آنچه را كه مشيّت پروردگارت اقتضا كرده است؛ بى ترديد پروردگارت هر چه را اراده مى كند، انجام مى دهد.»
یعنی کسانی که وارد دوزخ مي شوند به ارادة پروردگار از آن نجات خواهند یافت. ضمن اینکه پروردگار در دنیا انواع ابتلائات را کفّارة گناهان انسان قرار می دهد تا از گناه پاک شود و دربارة او نیازی به عذاب آخرت نباشد. از این رو، ائمّه علیهم السّلام، فرموده اند که اگر زخم هاي انسان در این دنيا قابل التيام باشد، در همين دنیا خدای متعال آنها را التيام مي بخشد. راه های گوناگونی نیز برای این پاک شدن در نظر گرفته شده است که توبه، بیماری، گم شدن پول، ورشکستگي، مصیبت و غصّه و ... از آن جمله اند. آری، داروهاي خدای متعال براي التیام زخم هايي که از شيطان و دشمنان مي خوريم، چنين است.
در حکمت هاي نهج البلاغه آمده است که اميرالمؤمنين صلوات الله علیه به عیادت مريضي رفت. مرد بيمار به حضرت نگریست و گريه کرد. حضرت فرمودند: ناراحت نباش؛ «... فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِيهِ وَ لَكِنَّهُ يَحُطُّ السَّيِّئَاتِ وَ يَحُتُّهَا حَتَّ الْأَوْرَاقِ ...»[5] «نفس بیماری اجری ندارد، ولی سبب ریزش گناهان می شود؛ مانند ریزش برگ درختان در پاییز.» یعنی همان گونه که در پاييز برگ درختان سست مي شود و با يک تکان مي ريزد، وقتی مؤمنی بيمار مي شود گناهانش مثل برگ درخت می ريزد.
امام صادق علیه السلام می فرمایند: بعضي از مردم وقتی مريض مي شوند، بخصوص شب ها که شدّت درد بيشتر است، گاهي از کوره در مي روند و با خدا مشاجره مي کنند که چرا این همه درد به من دادی؟ چه لذّتي از درد کشیدن من می بری؟
امام علیه السلام می فرمایند: هر مريضي از شيعيان ما که به سبب شدّت دردش با خدا درگير شود، خدای متعال به کرام الکاتبين ـ که پرونده اش را مي نويسند ـ خطاب مي کند که در پرونده اش این درگيري ها را نیز در زمرة ذکر و تسبيح بنويسند.
آری، عدّه اي را با چنين برنامه هایی در دنيا معالجه مي کنند؛ حال اگر زخمي ماند که اين ابتلائات دوايش نبود، با سختی جان کندن پاکشان مي کنند. در غیر این صورت، در برزخ دردهايي مي کشند تا پاک وارد قيامت شوند. اگر باز هم پاک نشدند و همان گونه وارد قيامت شدند، پيامبر و فاطمة زهرا و اميرالمؤمنين و امام مجتبي و امام حسين و سایر ائمه علیهم السلام، از خدا نجات آنان را می خواهند. خدا هم به پيامبر خویش مي فرمايد: دست هر کس را که مي خواهيد بگيريد و نجاتش دهید.
پس از این مرحله، باز عدّه اي مي مانند که زخمشان سنگين است. اين عدّه را پروردگار به دوزخ می فرستد تا جريمه اعمالشان را ببينند و از پلیدی ها پاک شوند. پس، حتّی دوزخی شدن هم برای پاک شدن از پلیدی گناه و نوعی بازسازیِ وجودی است. با این حال، از دوزخ هم امکان نجات هست.
در روایتی از امام صادق علیه السلام، نقل شده است که فرمودند: در دوزخ، کسانی هستند که از آتش در رنج اند، امّا دستشان را به دعا بلند مي کنند و مي گويند: خدايا به حق پيامبر و اهل بيتش ما را نجات بده!
از جانب پروردگار به جبرئیل خطاب مي رسد که از دوزخ کسي مرا به حق پيامبر و فاطمه و علي قسم داد؛ او را بیرون بیاور!
وقتی او را از آتش نجات می دهند، خطاب مي رسد که بندة من، اگر هزار بار به خودم مراجعه مي کردي، به سخنت گوش نمي دادم، امّا بر خود واجب کرده ام كه هر کس مرا به حق پيامبر و علي و فاطمه قسم دهد، خواسته اش را رد نکنم.
«وحشي» در تاریخ اسلام، از منفورترین شخصیت هاست که همواره نامش در کنار نام هند، همسر ابوسفیان و مادر معاویه، آورده می شود. او کسی است که ناجوانمردانه حمزة سيّدالشّهداء را کشت و شکم ایشان را پاره کرد و جگرشان را درآورد و تکّه تکّه کرد و به نخ کشید و به گردن زن ابوسفيان انداخت. او همچنین بینی حضرت را بريد، چشم حمزه را درآورد، انگشت هاي دست و پاي ایشان را قطع کرد، لب هاي او را برید و دندان هايش را بيرون کشید. به بیان مختصر، پیکر آن حضرت را مثله کرد. به قدری این کار در نظر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم ناگوار آمد که وقتي پيامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بدن عموی بزرگوارشان را ديد چنان گريست که صداي ناله شان در ميدان جنگ پيچيد و از سر ناراحتی فرمود که به خونخواهی حمزه 70 تن از قریش را خواهد کشت.
در همان حال، جبرئيل نازل شد و گفت: قاتل عموي شما يک نفر بوده، 69 نفر ديگر را براي چه می کشید؟!
به راستی، آیا از اين خدا مي شود نااميد شد و به خانه ای جز خانة او پناه برد؟ خدایی که خشم پیامبر بر دشمنان خود را نیز بر نمی تابد و می فرماید اگر به اهل مکّه دست پيدا کردي:
«وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُ في ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوْا وَ الَّذينَ هُمْ مُحْسِنُونَ»[6] «و اگر [ستمگر را] مجازات كرديد، پس فقط به مانند ستمى كه به شما شده مجازات كنيد و اگر شكيبايى ورزيد [و از مجازات كردن بگذريد] اين كار براى شكيبايان بهتر است و شكيبايى كن؛ و شكيبايى تو جز به توفيق خدا نيست؛ و بر [گمراهى و ضلالت] آنان [و كارهايى كه انجام مى دهند] اندوهگين مباش؛ و از نيرنگى كه همواره به كار مى گيرند، دلتنگ مشو بى ترديد، خدا با كسانى كه پرهيزكارى پيشه كردند و كسانى كه [از هر جهت] نيكوكارند مى باشد.»
این را هم اضافه کنیم که اوّلین ذکر مصیبت در اسلام برای حمزه روی داده است؛ زیرا پيامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به زنان مدينه اجازه داد که براي حمزه بلند بلند گريه کنند. خود حضرت نیز در بيشتر منبرهایشان مصيبت حمزه را یاد می کردند و می گریستند و مردم هم با ایشان گريه مي کردند و بسیار می فرمودند که وحشي جگر مرا زخم زد.
امّا سرنوشت همین وحشی بسیار عجیب و عبرت آموز است و معیار خوبی برای درک میزان لطف و رحمت حق نسبت به بندگانش است.
طبق نقل تواریخ، شش سال از شهادت حمزة سیّدالشّهدا علیه السّلام گذشته بود که روزی نامه ای به دست پيامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم رسید.
وحشي در نامة خود به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم نوشته بود که درست است که من عموي شما را به آن وضع دلخراش کشتم، امّا دلم مي خواهد مسلمان شوم و توبه کنم. با این حال، آيه ای در قرآن هست که مانعم می شود و مرا می ترساند؛ آنجا که می فرماید: «وَ الَّذينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً»[7] «و آنان كه معبود ديگرى را با خدا نمى پرستند، و كسى را كه خدا خونش را حرام كرده است، جز به حق نمى كشند، و زنا نمى كنند؛ و كسى كه اين اعمال را مرتكب شود به كيفر سختى برسد.»
در حقیقت، او برای پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم نوشته بود که من هم بت پرستیده ام و هم آدم کشته ام که يکي از آنها جناب حمزه است. به سبب وضع فرهنگی مکّه هم تا توانسته ام زنا کرده ام. حال، می خواهم مسلمان شوم، امّا با توجّه به این آیه می دانم که اسلام مرا قبول نمي کنید. حال، چه باید بکنم؟
وقتی نامه تمام شد، جبرئيل نازل شد و به پیامبر عرض کرد: خدای متعال می فرماید در جواب وحشي بنويس:
«إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظيمًا»[8] «مسلماً خدا اينكه به او شرك ورزيده شود نمى آمرزد؛ و غير آن را براى هر كس كه بخواهد مى آمرزد؛ و هر كه به خدا شرك بياورد، مسلماً گناه بزرگى را مرتكب شده است.»
خدای متعال هر گناهي ـ از جمله بت پرستي و زنا و آدم کشي ـ را مي بخشد، ولي شرک را اگر ادامه پيدا کند نمي بخشد.
وقتی نامة پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به وحشی رسید، در پاسخِ ایشان نوشت: در این آيه هم عبارت «لِمَنْ يَشَاءُ» نمي گذارد من به سوی شما بيايم. چون خدا مي گويد هر کس را بخواهم می بخشم. حال آنکه شاید خدا نخواهد مرا ببخشد!
نامة وحشی که به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم رسید، دوباره جبرئیل نازل شد و گفت: این بار اين آيه را برايش بفرست:
«إِلاَّ مَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صَالِحًا فَأُوْلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَ كَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحيمًا»[9] «مگر آنان كه توبه كنند و ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند، كه خدا بدى هايشان را به خوبى ها تبديل مى كند؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.»
وقتی نامه به وحشی رسید، در پاسخ نوشت: شرايط اين آيه نیز سنگين است، مخصوصاً عبارت «عَمِلَ عَمَلاً صَالِحًا» از کجا معلوم که من بتوانم آن عمل صالحي را که خدای متعال مي خواهد به همان کيفيت انجام دهم؟
دوباره، جبرئيل نازل شد و گفت: این بار اين آيه را براي وحشی بفرست:
«قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ »[10] «بگو: اى بندگان من كه [با ارتكاب گناه] بر خود زياده روى كرديد! از رحمت خدا نااميد نشويد، يقيناً خدا همة گناهان را مى آمرزد؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.»
یعنی چرا این قدر اصرار داري که خدای متعال تو را نمی بخشد؟ براي چه این قدر ناامید و دلسردي؟ چرا مي گويي نمي شود؟
مگر دست خدای متعال براي آمرزيدنِ گناهان تو بسته است که به سوی او باز نمی گردی؟
این حقیقت مهمّی است که در سورة مبارکة زمر به آن اشاره شده و شناخت آن در رشد و اصلاح زندگی بشر بسیار راه گشاست.
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِ الْعَظِيمِ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ََََ»
حجّة الإسلام و المسلمین انصاریان