نویسنده: کریم فیضی
بی هیچ تردیدی، از« خیانت» میتوان به عنوان جدیترین آسیب فرهنگ یادکرد. درباب فرهنگ اصولاً بحث، بحث آسیبهاست، نه صرفاً یک آسیب اما به نظرمیرسد اساسیترین تهدیدی که فرهنگ را تهدید میکند، مسأله خیانت است.
میدانیم که خیانت دایره وسیعی دارد: از خیانتهای حادث شده میان دو دوست عادی تا خیانتهای بزرگ و موحش ملی و فراملی. جالب است که خیانت در هیچ فرهنگی تایید نمیشود.
در فراخنای تاریخ، حتی کوچکترین گوشهای را نمیتوان یافت که در آن خیانت امری بی عیب و حتی عادی باشد. زشتی انکار ناپذیر خیانت، قبح ذاتی آن را پدید آورده است. درنتیجه درهمه جای زمین و در هر گوشه زمان و در همه گستره تاریخ و زندگی، از دورترین گذشته تاحال، خیانت پیوسته امری مذموم و ناپسند بوده است. جز خائنها که به خیانت کردنشان به هردلیلی رضا و الزام داشتهاند، کسی در شرایط عادی و بیطرف تن به قبول و پذیرش خیانت نداده و نمیدهد. از این روست که جدیترین چهره انسانها را در لحظههای مواجهه آنها با خیانتهای کوچک و بزرگ میتوانیم ببینیم.
اگرمیخواهید زنده بودن فطرت یک انسان و مراحل تبلور اخلاقی هر فردی را از نزدیک مشاهده کنید، او را در لحظهای بنگرید که در برابر شنیدن خیانت، شکوهی حماسی به خود میگیرد و بیاختیار جان و وجودش به هیجان درمیآید. انتقام مقدس در برابر خیانتها شکل میگیرد. هر اندازه ابعاد و جنبههای یک خیانت عمیقتر باشد، حس شکل گرفته در برابر آن حماسیتر و مقدستر میشود.
اصولاً میان «خیانت» و «حماسه» درتاریخ نوعی موازنه قابل کشف وجود دارد. انسانها نسبت به خیانت حساسند و این از سر انسانیت آنهاست. بیجهت نبوده که انسان نسبت به قصاص و انتقام پیوسته نگاه منفی نداشته بلکه در مواردی آن را بسیار عزیز و درست شمرده و برایش تقدس قائل شده است. انسانها از کشتن و کشته شدن بیزارند و میگریزند، اما وقتی پای انتقامی مقدس درمیان باشد که وجود یک خیانت ناروا آن را مسجل میکند، با آغوش باز از آن استقبال میکنند، به این معنی که هم کشته شدن را میپذیرند و هم کشتن را روا میشمارند.
بر خلاف دیدگاه کسانی که این مسائل را در قامت نو اندیشی و روشنفکری رد میکنند و برچسبهایی از نوع خشونت و زیر پا رفتن حقوق بشررا آویزه موضوع میکنند، تاریخ قدیم و جدید انسانی، چیزی جزهمین دو سطر را برای ما نشان نمیدهد: ناروایی خیانت در هر شرایطی و عزم جدی انسان برای زدودن خیانت به هر شکل ممکن. اینجاست که شاهدیم گاه در تاریخ اتفاقاتی هولناک و فجایعی عظیم روی میدهد. اگر در تاریخ ایران، حمله وحشیانه مغولان را به ایران قرن ششم هجری در نظر بگیریم، خواهیم دید که منشا موضوع، چیزی جز انتفام نبود که به طرزی وحشیانه به افراط گرایید و حیات اجتماعی و تاریخی کشوری چون ایران در مرز انقطاع قرار داد.
مغولان هیچ انگیزهای برای حمله به ایران آن روز در اختیار نداشتند، جز اینکه انتقام تاجران کشته شده خویش به دست خوارزمشاهیان را بگیرند، چون به باور آنها این قتلها نابحق بود و در حق هویت آنها خیانت آشکار شده بود.
اما بعد از همه این مسائل، آنچه مسأله اصلی است، این است که: مقوله خیانت، اصلیترین آسیب و جدیترین تهدید برای فرهنگ است. آنچه میان خیانت و فرهنگ در جریان است، تضاد و تنازع است و شگفت آنکه با وجود تقبیح خیانت در قاموس فرهنگ و همه فرهنگها، امروزه بیشترین خدشه و خلل از ناحیه خیانت بر پیکره فرهنگ وارد میشود.
اگر کسی ادعا کند که فرهنگ به صورتی جدی در محاصره خیانت قرار گرفته است، نمیتوان سخن او را اغراق آلود محسوب کرد. آنچه به این موضوع دامنهای حیرتآور بخشیده است، ابزار و ادوات جدید است. گسترش ارتباطات و شیوع زمینههای مختلف رسانهای در مقیاسهای وسیع، به حسب ظاهر برآمده از فرهنگ و در خدمت اشاعه فرهنگ است، اما این ظاهر و سطح ماجراست.
واقع این است که این ابزارها با قابلیت در خدمت خیانت قرار گرفتن خود، عملاً فرهنگ را در درازمدت تحتالشعاع قرار خواهند داد که اگر این اتفاق بیفتد، باید این تعبیر غمبار و البته هولناک را بر زبان آورد که: اوراق روزگار جدید، بیش از آنکه به شیرازه فرهنگ مرتبط باشد به چیزی مرتبط است که فرهنگ کاری ترین خنجرها را از ناحیه آن بر پشت خویش دیده و تحمل کرده است: خیانت.
در نهایت باید گفت: در نزاع ازلی و ابدی خیانت و فرهنگ، شرایط جدید با کمیت مهارناپذیر خویش و کیفیت رو به تزاید داشتهاش، مؤید خیانت است و از این حیث، نه تنها در راستای فرهنگ نیست بلکه فرهنگ را از متن به حاشیه و از حاشیه به نابودی میراند. طبیعی است که درباره در خدمت خیانت بودن الگوهای ارتباطی جدید بیش از پیش باید سخن گفت.