2 مهر 1397, 0:0
به گواه تاریخ، دین شناسی و دین باوری از آغاز حیات تفکر بشری شکوفا بوده و بشر در چگونه زیستن خود در صدد کشف قوانین طبیعت و شناخت اسرار آفرینش و آفریدگار هستی برآمده است و محصول این کاوش را بعدها دین شناسی و طبیعت شناسی نامید. مباحث دینی، هزاران سال پیش از ظهور تمدن یونان در مصر و بین النهرین وجود داشت.
اندیشه دینی غرب را به طور کلی در سه مقطع تاریخی پیش از قرون وسطا، عصر رنسانس و دوران جدید میتوان جست: در دوران پیش از قرون وسطا کم تر به مسئله انتظار بشر از دین و قلمرو دین پرداخته شده است. به طور کلی تفکر فلسفی در مسائل دینی در طلیعه قرن هفتم پیش از میلاد در«ایونیا» که مستعمره یونان در آسیای صغیر بود، آغاز شد. تفکر نخستین یونان باستان، برداشت از اصل غایی نهفته در هر چیز را در آثار آناکسیماندر(متولد610ق.م) یافت که به وجود نامتناهی یا بیکرانه محیط بر همه چیز و زمینه الوهی همه هستی قائل بود.
افلاطون(متولد428ق.م) و ارسطو(متولد384ق.م) در عین آنکه منتقدان دین عامه و افسانههای شاعران درباره خدایان بودند، با اصالت ماده بعضی از متفکران باستان یونان و شکاکیت سوفسطاییان مخالفت ورزیده، اعتقاد به الوهیت و دین راستین را تبلیغ، و نیاز بشر به دین را در عرصه سیاست و اخلاق تثبیت کردند.
انجمنهای شبه دینی مانند انجمن فیثاغورث با تاکید بر روشهای گوناگون تامل، مراقبه، و وارستگی برای نیل به سعادت آغاز شد. رواقیگری نیز باپذیرش پلورالیزم دینی و اینکه فراوانی نامهای مربوط به الوهیت، بیانگر جنبهها و صفات گوناگون موجود الوهی است و همه ادیان با عبارتها و تعبیرهای مختلف از معنای واحد سخن میگویند، نوع دیگری از دین پژوهی را مطرح ساختند. این گروه، از روشهای کنایی و تاویلی، فراوان بهره میبردند.
با این مقدمه روشن میشود که مسئله انتظار بشر از دین در آن دوره تاریخی چندان مطرح نبوده است.
قصه دین پژوهی در دوران قرون وسطا تغییر عمیقی یافت و کیهان شناسی، طبیعت شناسی و دین شناسی در این دوران از نظام هیئت بطلمیوس، فلسفه ارسطویی، افلاطونی و نو افلاطونی تاثیر فراوان پذیرفت. مسیحیان با روشهای برون متونی دینی، یعنی تعقل و شهود، انتظارات گسترده ای از دین مسیحیت را میطلبیدند و حاکمیت دین را بر تمام شئون فردی و اجتماعی پذیرا بودند. آنها با گره زدن و همبستر کردن فلسفه و الهیات و سازگاری عقل و وحی، گستره وسیعی را برای دین ادعا کردند و گاه با توسعه بخشی به وحی، به تفسیر حداکثری از دین روی آوردند. ژیلسون(1884-1979) فیلسوف فرانسوی در این باره میگوید: «گروهی از متالهان مسیحی، وحی را جانشین همه معارف بشری، اعم از علوم تجربی، اخلاقی و مابعدالطبیعه میدانستند و بر آن باور بودند که خداوند با ما سخن گفته است و آنچه برای رسیدن به رستگاری لازم است، در کتاب مقدس آورده است؛ به همین دلیل باید صرفا شریعت را آموخت و حاجت به چیز دیگری از جمله فلسفه نیست».
زندگینامه مسیح و آموزههای او در مجموعه کتابهایی آورده شده است که به شکل رسمی، عهد جدید نامیده و به صورت مکمل تورات و عهد عتیق نزد مسیحیان مطرخ میشود. عهد جدید شامل بیست و هفت نوشته و رساله و به ترتیب، شامل اناجیل چهارگانه یعنی متی، قرمس، لوقا، و یوحنا است. کتاب اعمال رسولان و رسالههای پولس که در واقع 14 نامه و موعظه است: رساله یعقوب، دو رساله از پطرس، سه رساله از یوحنّا، رساله یهودا و سرانجام، رساله مکاشفه یوحنّا.
مردم در آغاز مسیحیت پیام مسیح را از این منظر نگریستند که مدعی رهایی انسان از فنا و مرگ است و هیچ گاه به صورت نظام نظری انتزاعی به سبک نظامهای فلسفی یونانی در نمیآید و در پذیرش آغازین این دین از سوی یهودیها و غیر یهودیها، سخن از تقابل عقل و وحی و جدا انگاری قلمرو دین از قلمرو عقل مطرح نبود. مهمترین آبی مسیحی در این دوران عبارتند از آیستئیدس، یوستنیوس، آتناگورس، تئوفیل، هیپولیت، مینوسیوس، فلیکس و ترتولیانوس که همگی نه به تقابل عقل و دین معتقد بودند و نه انتظارات بشر از دین و عقل را تفکیک کردند. آنها بیش از هر چیز به رهایی انسان میاندیشیدند.
ژیلسون در اینباره مینویسد: «مسیحیت هیچ گاه به عنوان یک دین، نیازمند فلسفه نبوده است. بعضی از آبای اولیه کلیسا که به فلسفه علاقه خاصی نشان دادهاند، در واقع هیچ گاه نخواستهاند آن را جایگزین دین کنند؛ بلکه گاهی برای مقابله با مخالفان و گاهی برای تعمّق بیشتر در ایمان خود آنرا لازم دانستهاند».
تقابل و تفکیک این دو مفوله از زمانی ظهور یافت که مسیحیت با فلسفه یونان مواجه شد و محصول بشر با مخلوق خدابه تقابل افتاد؛ آن گاه وحی عیسوی به صورت واقعیت فوق عقلانی و رابطه کششی با انسان معرفی شد. در عصر سنت آگوستین و پیش از آن، رابطه عقل و وحی این بود که وحی، واقع میشود و از عقل، ایمان میطلبد. عقل در این تفکر، هرگز به معنای امروزی، مستقل نیست؛ البته اصول و قواعدی در طبیعت نهاده شده است؛ ولی محصول خود انسان نیست، و عقل و اصول و قواعد آن، مخلوق خداوند است.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان