13 مهر 1394, 13:51
آیت الله معصومى با عارف سالک، مرحوم سیّد مرتضى کشمیرى معاشرت داشت و با آن عارف وارسته و پرهیزکار همنشین بود. در همین زمینه، شهید دستغیب داستان زیر را از آیت الله کشمیرى نقل کرده است:
«سیّد جلیل، جناب آقا سیّد على نقى کشمیرى فرزند صاحب کرامات باهره، مرتضى کشمیرى فرمود: شنیدم از فاضل محترم جناب آقاى سیّد عباس لارى که فرمود: در اوقات مجاورت در نجف اشرف براى تحصیل علوم دینیّه، روزى از ماه مبارک رمضان، طرف عصر خوراکى براى افطار خود تدارک کرده، در حجره گذاردم و بیرون آمده، در را قفل کردم و پس از اداى نماز مغرب و عشا و گذشتن از شب برگشتم مدرسه براى افطار کردن.
چون به در حجره رسیدم، دست در جیب نموده، کلید را نیافتم. اطراف داخل مدرسه را فحص کردم و از بعض طلاّب که در مدرسه بودند، پرسش نمودم. کلید را نیافتم. بواسطه فشار گرسنگى و نیافتن راه چاره، سخت پریشان شدم. از مدرسه بیرون آمده، متحیّرانه در مسیر خود تا به حرم مى رفتم و به زمین نگاه مى کردم.
ناگاه مرحوم حاج سیّد مرتضى کشمیرى اعلى الله مقامه را دیدم. سبب حیرتم را پرسید. مطلب را عرض کردم. پس با من به مدرسه آمدند. نزد حجره ام فرمودند: مى گویند نام مادر موسى را اگر کسى بداند و بر قفل بسته بخواند، باز مى شود. آیا جدّه ما حضرت فاطمه(علیها السلام) کمتر از اوست؟ پس دست به قفل نهاد و ندا کرد «یا فاطمه» قفل باز شد[8]».
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان