13 مهر 1394, 15:28
با سواران اورنگ
سرنوشت همچنان با دانشمند وارسته حیدرآباد نامهربان بود. توفان دیر پاى شریعت ستیزى که با مرگ قطب شاه هفتم آغاز شده، با عروج سید نظام الدین احمد اوج گرفته بود همچنان ادامه داشت و هستى گرانبهاترین گوهر دریاى دانش و هنر را تهدید مى کرد. نگاهبانانى که پیرامون خانه کوچک او مى گشتند، جاسوسانى که به عنوان دانشجو و ادیب به دیدارش مى شتافتند هر یک خبر از آینده اى دشوارتر و تاریک تر مى داد.
در چنین موقعیت ادیب برجسته حجازى تبار نقشه اى هوشمندانه طرح کرد, نقشه اى که در بهترین فرصت به اجرا درآمد. سید على از زندان گریخت و مقامهاى امنیتى قطب شاه هشتم را در شگفتى فرو برد. سلطان سواران بى شمار در پى اش روان ساخت. سوارانى که بسیار تلاش کردند ولى جز نومیدى و شکست بهره اى نبردند.([1])
دانشور گریخته از زندان قطب شاهیان، خود را به برهانپور رساند و در نخستین فرصت به دیدار محمد اورنگ زیب، پادشاه آن سامان شتافت.([2]) اورنگ زیب دشمن دیرپاى حیدرآباد نشینان شمرده مى شد و پیوسته در اندیشه جذب دانشمندان و سیاستمداران آن دیار بود. بنابراین مقدم سرور ادیبان جزیرة العرب را گرامى داشته، لقب خان به وى بخشید و هزار و سیصد سوار زیر فرمانش قرار داد.([3]) بدین ترتیب فرزند دانشمند سید نظام الدین به صدرالدین سید على خان شهرت یافت. پیشنهادهاى سازنده او در شیوه کشور دارى و لشکر آرایى سلطان اورنگ را بسیار تحت تأثیر قرار داد، به گونه اى که وقتى رهسپار اورنگ آباد شد وى را نیز همراه خویش برد و چون از آنجا به سمت احمدنکر حرکت کرد او را فرمانده نگاهبانان اورنگ آباد ساخت.([4])
تلاشهاى آن دانشمند بزرگ در تأمین امنیت شهر و آسایش مردم، محمد اورنگ زیب را بر آن داشت که وى را به حکومت لاهور و مناطق مجاور منصوب کند.([5]) با این تدبیر سلطان نماینده اى شایسته یافت. لاهور فرماندارى دلسوز به دست آورد و ادیب بزرگ سده یازدهم پاى در روزگارى سراسر تلاش نهاد.
هر چند مسئولیت تازه سید دشوار و کمرشکن بود، هرگز او را از پژوهش و نگارش باز نداشت. آن بزرگمرد از فرصتهاى اندک پدید آمده در نبردها و آماده باشها بهره برد و به تحقیق و نگارش پرداخت. پژوهشهاى سودمندى که سرانجام بخشى از آن در سال 1093 ق. با نام کتاب نفیس "انوارالربیع فى انواع البدیع" در اختیار ادب دوستان قرار گـرفت.([6]) آن ادیب فـرزانه در پایان کتاب اوضـاع دشوار روزهاى نگارش را چنین به خـاطر آورده است:
«پروردگار در روزگارى مرا به آغاز و پایان این کتاب موفق داشت که براى هیچ انگشتى همنشینى با قلم قابل تصور نیست و حتى در خیال انسان نیز نمى گنجد که بتواند مسأله اى را در دل تصور کند. روزگارى که چشم بر چیزى جز برق شمشیر و نیزه نمى افتد و دستها جز با دسته شمشیر و لگام اسبان با چیزى همنشین نمى شوند و این در زمان مرزدارى در نقاط خطر خیز سرزمین هند است که هر بامداد و شامگاه در برابر دشمنان فرود مى آییم و با آنان درگیر مى شویم. روزگارى که گوش جز با فریاد «اى سواران خداوند، پاى در رکاب نهید» آشنا نیست و انسان جز آواى بزرگانِ گرفتارى که مى گویند «اى غلام، اسبم را نزدیک آور!» نمى شنود.([7])»
[1]- سبحة المرجان . . .، ص 86.
[2]- همان.
[3]- مستدرک الوسائل، میرزا حسین نورى، چاپ سنگى، مکتبة الاسلامیه، ج3، ص386.
[4]-الدرجات الرفیعه فى طبقات الشیعة، سید على خان مدنى، مکتبة الحیدریه، نجف 1381ق.، مقدمه صادق بحرالعلوم، ص4.
[5]- همان.
[6]- سبحة المرجان . . .، ص 87.
[7]- انوارالربیع فى انواع البدیع، سید على خان مدنى، ص 85.
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان