13 مهر 1394, 13:51
خواسته شاه
1250هـ .ق. براى فقیه برجسته سپاهان سالى دشوار شمرده مى شد. شاه، که نقشه هاى خویش در از میان بردن نفوذ مرجعیت را ناکام یافته بود، بر آن شد تا سید فقیهان ایران را زیر فشار قرار دهد. بنابراین در سفر به اصفهان نزد سید شتافته، خواستار در اختیار گرفتن بخشى از اموال مرجعیت شد. دانشور گرانقدر کشور مشکلات حوزه و مرجعیت را باز گفت و از اجابت خواسته شاه سرباز زد. شاه، که تصمیمش را گرفته بود، گفتار خویش را تکرار کرد و بر آن پاى فشرد. ولى سید همچنان از پرداخت مبلغ هنگفت درخواستى شاه سرباز زد سرانجام شاه روزى خاص را بر زبان راند و گفت: در روز مقرر مأمورانى براى دریافت گسیل خواهم داشت.
در روز موعود هنگامى که سید وضو مى گرفت و آماده رفتن به مسجد مى شد مأمورانى به خانه اش شتافتند و خواستار پول شدند. مرجع شیعه دست به دعا برداشته، گفت: پروردگارا، فتحعلى را با من چه کار است، خود دفع شرّ او فرما!
سید پس از این دعا به مسجد رفت. مأموران به انتظار نشستند تا فقیه شهر از نماز بازگشت. آنگاه دیگر بار خواسته خویش را بر زبان راندند. عارف روشن روان سپاهان فرمود: آنچه مى خواستید فرستادم، به اردوگاه روید تا دریابید.
مأموران به اردوى شاهى شتافتند و با خبر هلاکت فتحعلى خان روبرو شدند.([43])
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان