13 مهر 1394, 15:28
مردى از فردا
علامه مجلسى قهرمان عرصه سیاست است اما به موجب کینهورزى و عناد مستشرقان و روشنفکران غربزده همچنان مظلوم تاریخ سیاست است. «علامه پس از فوت مرحوم ملامحمدباقر سبزوارى در سال 1090 هجرى به منصب شیخ الاسلامى دست یافت.»([1]) و در این مسند خدمات بسیارى را در مقوله هاى گوناگون سیاسى و اجتماعى به ایران و تشیع نمود. بزرگترین کار علامه مجلسى در صحنه سیاست که به نفع تشیع و مکتب آن ختم شد مبارزه با صوفیان بود. علامه مجلسى در دوایر دولتى و همچنین نظامهاى مختلف ادارى از قدرت آنها کاست. او در خصوص این گروه که «فقط در اصفهان بیست و یک تکیه و خانقاه و زاویه داشتند» در رساله اعتقادات مى نویسد: «اینک من به طور اجمال براى شما مى نویسم و بیان مى کنم چیزهایى را که براى خودم از اصول مذهب به وسیله اخبار کثیره متواتره ظاهر شده است تا گمراه نشوید و به خدعه ها و فریبها و غرورهاى صوفیه فریب داده نشوید و حجت خدا را بر شما تمام مى کنم.»([2])
علامه علاوه بر مبارزه با صوفیان با کشیشان دربار، بیگانگان، نمایندگان مؤسسات و شرکتهاى غربى به مبارزه با بت پرستان پرداخت. «روزى به علامه مجلسى خبر دادند که بت پرستان در شهر اصفهان در خانه اى بُتى قرار داده اند و براى نیایش و پرستش آن بت به آن خانه مى روند. علامه بعد از تحقیق و آگاه شدن از محل بت فتواى خراب کردن آن را صادر کرد.»([3])
پس از مرگ شاه سلیمان درباریان و خواجه سرایان، حسین میرزا (سلطان حسین) را که مورد علاقه مریم بیگم عمه شاه بود بر تخت نشاندند.
«شاه در وقت تاج گذارى به صوفیان اجازه نداد چنانچه مرسوم بود شمشیر را به کمر او ببندد و علامه مجلسى را پیش خواند و درخواست کرد که این تشریفات را او انجام دهد.»([4])
علامه مجلسى در تالار آینه این مراسم را انجام داد. «شاه رو به علامه کرد و گفت: به ازاى این خدمت چه تقاضایى دارى و چه پاداشى مى طلبى؟»([5])
علامه که «شاه جوانى را مى دید که حتى در وقت تکیه زدن بر تخت سلطنت قادر به سوار شدن به اسب نبود.»([6])
جوان تر و ساده اندیش تر از آن مى دانست که بتواند کشتى این سرزمین را به ساحل برساند از این رو از شاه چیزى را خواست که در ذهن هیچ یک از حاضران حتى علماى آن زمان نقش نبسته بود. چیزى را گفت که عظمت روح بلند و دیدگاه وسیع سیاسى او را نشان داد. وى بر سه نکته تأکید ورزید. سه نکته اى که ملتهاى بزرگ با آرمانهاى متعالى را به زانو در مى آورد و غبار ذلت و خوارى را بر پرچمشان مى نشاند:
«فساد، تفرقه و بى تفاوتى نسل جوان»! پس «رو به شاه کرد و گفت: تقاضا دارم شاه فرمانى صادر کند و نوشیدن مسکرات، جنگ میان فرقه ها، همچنین کبوتربازى را نهى فرماید. شاه با رضایت خاطر پذیرفت و فورى فرمانى را به همان مضمون صادر کرد.»([7])
«علامه همچنین او را ترغیب کرد که فرمانى دیگر براى طرد صوفیان از شهر امضا کند.»([8])
این پیروزى بزرگى براى علامه مجلسى و نجات ایران در آن وضعیت حساس بود که در غرب عثمانیها، در شرق ازبکها، در جنوب شرقى گورکانى ها و در شمال روسها و در جنوب شرکتهاى هلندى و هند شرقى چشم طمع به آن دوخته بودند.
[1]- یادنامه علامه مجلسى، ص26.
[2]- ترجمه اعتقادات علامه مجلسى، ص78.
[3]- روضات الجنات، ج2، ص79.
[4]- انقراض سلسله صفویه، ص43.
[5] - همان
[6] - همان ، ص 39.
[7] - همان، ص43.
[8]- همان، ص43.
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان