13 مهر 1394, 13:51
مشکل بزرگ فیصل
آیت الله خالصى با فیصل و ملک حسین و عبدالله و همه اعضاى این تبار آشنا بود و مى دانست آنان نوکر سرسپرده انگلستان هستند. از آن سو فیصل مى دانست که اگر نظر خالصى را به خود جلب کند برگ برنده را در دست خواهد داشت. از این رو وقتى به عراق آمد نهایت تلاش خود را براى برقرارى رابطه اى صمیمانه با خالصى به کار گرفت. سرانجام آیت الله خالصى به سبب در نظر گرفتن مصالحى با وى ستیزى را آغاز نکرد. شیخ محمد خالصى - فرزند آیت الله محمد مهدى خالصى - در این باره مى گوید: فیصل مى دانست که اگر پدرم با وى بیعت نکند حاکمیت وى بر عراق با مشکل مواجه خواهد شد. هر کسى فیصل را مى شناخت. مى دانست او مجسمه خدعه و نیرنگ است. فیصل ادعا مى کرد براى اسلام و مسلمانان خلوص نیت دارد و قصدى جز آزاد سازى سرزمینهاى اسلامى در سر نمى پروراند. وى به طور مکرر با پدرم در مدرسه کاظمیه ملاقات کرد. در یکى از ملاقاتهایش به پدرم گفت: من براى آزاد سازى عراق از سلطه انگلستان به اینجا آمده ام. و این مهم جز با موافقت و بیعت شما حاصل نمى شود. پدرم در پاسخش گفت: به شرط اینکه به استقلال عراق صدمه اى وارد نشود و از سلطه بیگانه به هر نحو ممکن به دور باشد با تو دست بیعت مى دهم و تو مى توانى به حکمرانى در عراق بپردازى. والاّ باید از این کار منصرف شوى و مردم عراق و انگلستان را به هم واگذارى تا آنان حق خود را از متجاوزان بگیرند. فیصل بى درنگ گفت: من با تو با شرطى که گفتى، بیعت مى کنم. و آنگاه با یکدیگر دست دادند. فیصل آنگاه براى رسمى شدن آن پیمان به قرآن قسم خورد. و بر این اساس قرار شد که چنانچه بر خلاف پیمانش عمل کند، با کوچکترین اشاره پدرم، عراق را ترک کند.
محمد خالصى در ادامه مى گوید: پس از اینکه فیصل از مدرسه کاظمیه رفت به نزد پدرم بازگشتم و به او گفتم: این مرد نخستین کسى است که وحدت مسلمانان را از بین برد و علیه آنان به دشمنانشان کمک کرد. با این حال چگونه مى توان سخنانش را پذیرفت و با او در حاکمیت پیمان بست؟ چه چیزى باعث اطمینان خاطر از این مرد با آن پیشینه هاى سوئى که دارد، مى شودگرچه هزار بار هم شرط کند و سوگند بخورد؟ اگر او بر عراق مسلط شد و از پیمانش تخلف ورزید با چه وسیله اى مى توانیم او را به وفاى به شروطش ملزم کنیم؟
وقتى پدرم این سخنان را شنید، گفت: «فَاتّخَذُوا آلَ فِرْعَونَ لِیَکُونَ لَهُمْ عدُوّاً وَ حَزَناً» و در توضیح افزود: ممکن است انگلستان آل شریف را براى مصالح خود برگزیده باشند ولى خداوند آنان را یارى کننده مسلمانان و دشمن انگلیس قرار دهد.
ایشان در ادامه مى گوید: وقتى مردم از اطراف پدرم پراکنده شدند او مرا به خانه فرا خواند و گفت: گمان مى کنى آنچه را که تو مى دانى من نمى دانم؟! فیصل پست تر از آن است که تو گفتى، لیکن مى ترسم مردم با وى پیمانى سربسته ببندند و ما یاراى طرد او را نداشته باشیم. مى ترسم مردم سند بندگى خود را - گرچه به نام فیصل - امضا کنند و حق آنان پایمال شود. روى این نظر خواستم به مردم اعلام کنم که چگونه با او بیعت نمایند تا حقشان محفوظ بماند.([35])
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان