استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب وزین عدل الهی چهار تعریف یا کاربرد برای عدل ارائه میدهند که عبارت هستند از:
1. موزون بودن و متعادل بودن: یک اجتماع برای باقی و برقرار ماندن باید متعادل باشد، یعنی هر چیزی در آن به قدر لازم (نه به قدر مساوی) وجود داشته باشد. هر اجتماع متعادل، نیازمند به کارهای فراوان اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، قضایی و تربیتی میباشد و از آنجایی که عالم هستی موزون و متعادل است، لذا این کارها باید میان افراد به طور متعادل تقسیم شود. برای هر کدام از آنها نیز باید به قدر لازم کارگزار و بودجه و نیرو صرف گردد. در غیر این صورت امکان برپایی عالم هستی وجود نداشته و این نظم، تناسب در آن نبود. نقطه مقابل عدل در این معنا بی تناسبی است نه ظلم، چون بحث عدل به معنای تناسب در برابر بی تناسبی در نظر کل نظام عالم بوده، در حالی که عدل در مقابل ظلم، به دنبال ملاحظه هر جزء حقوق فردی مطرح میشود. همچنین عدل به معنای تناسب و توازن در نظام عالم، از شئون حکیم بودن و علیم بودن خداوند میباشد.
2. تساوی و نفی هرگونه تبعیض است. در اینجا مقصود از عدالت، رعایت تساوی در زمینه استحقاق هایی است که افراد از آن برخوردار بوده و این نفی تبعیض با توجه به تفاوت های بین افراد است.
3. رعایت حقوق افراد و عطا کردن حق به هر صاحب حقی؛ ظلم عبارت است از پامال کردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق دیگران. معنی حقیقی عدالت اجتماعی بشری، یعنی عدالتی که در قانون بشری باید رعایت شود و افراد بشر باید آن را محترم بشمارند. این عدالت متکی بر دو چیز است: یکی حقوق و اولویت ها، یعنی افراد بشر نسبت به یکدیگر و در مقایسه با یکدیگر، نوعی حقوق و اولویت پیدا میکنند. یکی دیگر خصوصیت ذاتی بشر است که طوری آفریده شده که در کارهای خود الزاماً نوعی اندیشهها که آنها را اندیشه اعتباری مینامیم استخدام میکند و با استفاده از آن اندیشههای اعتباری به عنوان «آلت فعل» به مقاصد طبیعی خود نائل میآید. ظلم به معنای تجاوز به حریم و حق دیگری نسبت به خداوند محال میباشد، چون او مالک علی الاطلاق بوده و هیچ چیز در مقایسه با او اولویت ندارد.
4. رعایت استحقاقها در افاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود یا کمال وجود دارد عدل یعنی هر موجودی، هر درجه از وجود و کمال وجود که استحقاق و امکان آن را دارد دریافت میکند. ظلم یعنی منع فیض و امساک وجود از وجودی که استحقاق دارد. عدل خداوند عین فضل و عین وجود او است، یعنی عدل خداوند عبارت است از اینکه خداوند فضلش را از هیچ موجودی در هر حدی که امکان تفضل برای آن موجود باشد، دریغ نمیدارد.
از نظر شهید مطهری، حکمای الهی اسلامی، عدل را به عنوان یک حقیقتی واقعی تفسیر میکنند بدون آنکه لازم باشد خداوند را مجبور در عدل دید تا بر قدرت خداوند خدشهای وارد آید. از آنجایی که انسانها در کارهایی که انجام میدهند هدف و غرضی را در نظر میگیرند برای افعال خداوند نیز لازم است هدف و غایتی در نظر گرفته شود و آنجایی که ذات اقدس الهی غایت کل یعنی غایئ الغایات است، اشیا همه از او و به سوی او است «و ان الی ربک المنتهی» (نجم/42) پس لازمه افعال خداوند داشتن هدف است و هدف اصلی از افعال خداوند خود اوست.
استاد شهید در فرازی دیگر با اشاره به اینکه «بحث جبر و اختیار، خود به خود بحث» عدل را به میان آورد. زیرا رابطه مستقیمی است میان اختیار و عدل از یک طرف و جبر و نفی عدل از طرف دیگر، یعنی تنها در صورت اختیار است که تکلیف و پاداش و کیفر عادلانه، مفهوم و معنی پیدا میکند. اگر انسان، آزادی و اختیار نداشته باشد و در مقابل اراده الهی و یا عوامل طبیعی، دست بسته و مجبور باشد، دیگر تکلیف و پاداش و کیفر، مفهوم خود را از دست میدهد. به اقسام عدل و عدالت اشاره مینمایند که: «از نظر ما ریشه اصلی و ریشه و عملی مسئله عدل را در جامعه اسلامی، در درجه اول، در خود قرآن کریم باید جست و جو کرد. قرآن عدل را به چهار بخش تقسیم میکند: عدل تکوینی، عدل تشریعی، عدل اخلاقی و عدل اجتماعی.»
عدل تکوینی: درباره نظام آسمان و زمان و طبیعت است که در قرآن عدل را ترازوی خدا در امر آفرینش میداند: «و السماء رفعها و وضع المیزان. (الرحمن /. 7) در ذیل همین آیه است که رسول خدا فرمود: «بالعدل قامت السموات و الارض» «آسمان ها و زمین به عدل برپا است»
عدل تشریعی: یعنی اینکه در نظام جعل و وضع و تشریع قوانین، همواره اصل عدل، رعایت شده و میشود در قرآن کریم تصریح شده که حکمت بعثت و ارسال رسل این است که عدل و قسط بر نظام زندگانی بشر حاکم باشد: « لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط »(حدید / 25) بیشترین آیات مربوط به عدل، درباره عدل جمعی و گروهی است اعم از خانوادگی، سیاسی، قضایی، اجتماعی. در قرآن، از توحید گرفته تا معاد و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت و از آرمانهای فردی گرفته تا هدفهای اجتماعی، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن، همدوش توحید، رکن معاد، هدف تشریع نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معیار کمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است. عدل قرآن، آنجا که به توحید یا معاد مربوط میشود، به نگرش انسان به هستی و آفرینش، شکل خاص میدهد و به عبارت دیگر، نوعی «جهان بینی» است، عدل اخلاقی: قرآن، انسان اخلاقی را به عنوان «صاحب عدل» نام میبرد. در چند جای قرآن که سخن از داوری و یا گواهی انسانهایی است که از نظر تربیتی و اخلاقی و روحی قابل اعتماد باشند، آنها را به همین عنوان که گفتیم نام میبرد، مثل اینکه میفرماید: «یحکم به ذوا عدل منکم» (مائده/95). یا میفرماید: «و اشهدوا ذوی عدل منکم» (طلاق/ 2)
عدل اجتماعی: یک عامل بسیار مهم و اساسی در گرایشهای انسان است و احیاناً جای پایی از علل اقتصادی را نیز در جبهه گیریهای فکری و اجتماعی و سیاسی اسلامی میتوان یافت. اما نمیتوان همه جاذبههایی که انسان را احاطه کرده و تحت نفوذ قرار میدهد و همه عوامل اصلی و اساسیای را که در بافت تاریخ انسان موثر است در نیازهای اقتصادی خلاصه کرد و شاید هنوز زود است که درباره مجموع عوامل اساسی حاکم بر زندگی فردی و اجتماعی انسان اظهار نظر قاطع بشود. قدر مسلم این است که نیازهای مادی را به عنوان نیاز اصلی منحصر نتوان مورد قبول قرار داد.