نویسنده: یدالله حاجیزاده
چکیده
این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نمودهاند. یکی از ادعاهای اصلی این دست از مقالات این است که ورود و نشر اسلام در ایران به زور و اجبار بوده است. ما در نقد این ادعا به مباحثی چون پیشنهادات سهگانه اعراب به ایرانیان، بقای آتشکدهها پس از فتح ایران و جاذبه تعالیم اسلامی پرداختهایم و تلاش کردهایم اجباری نبودن پذیرش اسلام از طرف ایرانیان را -برخلاف نظر نویسندگان ضد دین- به اثبات رسانیم.
مقدمه
در بخش گذشته تحت عنوان «چند نکته مقدماتی» برخی از نکات و مباحث مقدماتی را بیان کردیم. در نوشتار حاضر به یکی از ادعاهای نویسندگان ضد دین مبنی بر اجباری بودن پذیرش اسلام برای ایرانیان توسط اعراب مهاجم خواهیم پرداخت.
پیشنهادهای سهگانه اعراب به ایرانیان
نکتهای که همه مورخان و نویسندگان منصف به آن اشاره کردهاند این است که مسلمانان قبل از وارد شدن به جنگ، رقیبان خویش را میان پذیرفتن یکی از سه چیز مخیر میکردند: 1. اسلام آورند؛ 2. جزیه دهند 3. در صورتی که هیچیک از آن پیشنهادها را نمیپذیرند آماده جنگیدن باشند.[1] در واقع مسلمانان با الهام از آیه 256 سوره بقره[2] کسی را مجبور به پذیرش اسلام نمیکردند. اگر کسی حاضر به پذیرش اسلام نمیشد، او را به دادن جزیه تکلیف میکردند.[3] «جزیه» در واقع مالیات سرانهای بود که فقط از مردان مسیحی و یهودی و زرتشتی و صابئی اخذ میشد و زنان و کودکان از پرداخت آن معاف بودند.[4] در آیه 29 سوره توبه آمده است:
«با کسانى از اهل کتاب که نه به خدا، و نه به روز جزا ایمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحریم کرده حرام مىشمرند، و نه آیین حق را مىپذیرند، پیکار کنید تا زمانى که با خضوع و تسلیم، جزیه را به دست خود بپردازند.»[5]
اهل کتاب با پرداخت جزیه در انجام مراسمات خود آزاد بودند.[6]
"ادوارد براون" در جاهاى متعدد کتاب خود اقرار و اعتراف مىکند که ایرانیان دین اسلام را با میل و رغبت پذیرفتند. در صفحه 297 از جلد اول تاریخ ادبیات مىگوید: «چه بسا تصور کنند که جنگجویان اسلام اقوام و ممالک مفتوحه را در انتخاب یکى از دو راه مخیر مىساختند: اول قرآن، دوم شمشیر. ولى این تصور صحیح نیست، زیرا گبر و ترسا و یهود اجازه داشتند آیین خود را نگاه دارند و فقط مجبور به دادن جزیه بودند و این ترتیب کاملًا عادلانه بود، زیرا اتباع غیر مُسلِم خلفا از شرکت در غزوات و دادن خمس و زکات که بر امت پیامبر فرض [واجب] بود معافیت داشتند.»[7] وی پس از اینکه شرحى راجع به انقراض دین زرتشتى ارائه میدهد، مىگوید: «اگرچه اخبار راجع به کسانى که تغییر مذهب دادند قلیل است، لکن همین حقیقت که تا سه قرن و نیم بعد از فتح اسلام اینگونه موارد پیش آمده است گواه روشنى است بر اینکه ایرانیان از روح تحمل و گذشت فاتحین بهرهمند بودند و این امر خود دال بر این معنى است که ایرانیان آیین خود را به صلح و سلم و لااقل تا حدى به تدریج تغییر دادهاند.»[8]
در برخی از موارد حتی اگر حاکمان ظالمی پیدا میشدند که دستوراتی بر خلاف دین اسلام و سیره نبوی صادر میکردند مردم مسلمان به مخالفت با آنها میپرداختند. بهعنوان نمونه زمانی که "زیاد بن ابیه" از طرف خلیفه اموی بر مناطق داخلی ایران سیطره داشت «"ربیع" را از سیستان معزول کرد و "عبداللَّه بن ابى بکره" را به سیستان فرستاد (در سال 51 هجرى) و او را فرمان داد که چون آنجا شوى ...همه هربدان را بکُش و آتشهاى گبرکان برافکن. پس او به سیستان شد بر این جمله و دهاقین و گبرکان سیستان قصد کردند که عاصى گردند بدین سبیل. مسلمانان سیستان با این فرمان "زیاد" به مخالفت برخاستند و گفتند این فرمان برخلاف سیرت پیغمبر و خلفاى راشدین است و بر ضد تعلیمات اسلامى است. مسأله به خود خلیفه که در شام بود ارجاع شد. جواب آمد که زردشتیان «معاهد» مىباشند و خون و مال معاهد محترم است و کسى حق تعرض به آنها را ندارد.»[9]
"جمشید کرشاسب چوکسی" نویسنده زرتشتی، در کتاب «ستیز و سازش» مینویسد: «سال 16 هجری که نواحی سفلای سواد یا ایالت عراق به دست اعراب افتاد اهالی بومی از جمله بزرگان زرتشتی، ترجیح دادند خراج بپردازند و سلطه اسلام را بپذیرند تا آن که به اسلام بگروند.»[10] «زرتشتیانی که پس از فرار یزگرد سوم و درباریان در تیسفون ماندند درخواست اعراب مبنی بر مسلمان شدن را رد کردند.»[11] همین نویسنده آورده است: «امتناع از گرویدن به اسلام منحصر به اهالی چند ناحیه خاص نبود بلکه امری بسیار فراگیر بود.»[12] "مَقْدِسى" صاحب کتاب «احسن التقاسیم» نیز که از مورخان و جغرافىنویسان بزرگ جهان اسلام است و خود به ایران مسافرت کرده است، در کتاب خود از زردشتیان فارس و نفوذ بسیار آنها و احترام آنها نزد مسلمانان که از سایر اهل ذمّه محترمتر بودهاند یاد کرده است. بنا به گفته این مورخ، در جشنهاى زردشتیان در آن وقت همه بازارهاى شهر را آذین مىبستهاند و در عیدهاى نوروز و مهرگان، مردم شهر در سرور و شادى با ایشان هماهنگ مىشدهاند.[13]
همانگونه که پیش از این اشاره شد مسلمانان قبل از حمله و ورود به جنگ، رقیبان خویش را میان پذیرفتنِ یکی از سه چیز مخیر میکردند: اسلام بیاورند یا جزیه بدهند و در غیر این صورت، آماده جنگیدن باشند.[14] در بیشتر مناطق، با توجه به شکستهای ایرانیان در نبردهای اولیه یعنی نبرد قادسیه و نهاوند و...، ایرانیان پیشنهاد صلح را میپذیرفتند.
پذیرش صلح و پرداخت جزیه در برخی از موارد پس از درگیری ابتدایی صورت میگرفت؛ به گونهای که فرماندهان به همه افراد امان میدادند. بهعنوان نمونه در خصوص فتح آذربایجان آمده است: «"عتبه بن فرقد" "بهرام" را هزیمت کرد و صلح شد، عتبه میان خویش و مردم آذربیجان مکتوبى به این شکل نوشت: به نام خداى رحمان رحیم، این امانی است که عتبة بن فرقد عامل عمر بن خطاب، به مردم آذربایجان مىدهد، که جانها و مالها و دینها و ترتیبات دینِ همگیشان در امان است، به شرط آنکه جزیه بدهند بقدر توانشان. بر کودک و زن بیمارى که چیزى از دنیا به کف ندارد، و عابد خلوتنشین که چیزى از دنیا به کف ندارد، جزیه نیست.»[15]
در ایران فتح بیشتر شهرها به صلح بوده است. بهعنوان نمونه، فتح مناطق استان فعلی خوزستان، شهرهایی چون اهواز، رامهرمز، شوشتر و جندیشاپور و... عموماً به صلح بوده است.[16]
بقای آتشکدهها پس از فتح ایران
وجود آتشکدهها تا قرنها بعد از ورود اسلام به ایران، نشانه آن است که علیرغم فتح تمامی سرزمین ایران، گروههایی از مردم همچنان بر دین زرتشتی باقی مانده بودند و آتشکدههای آنها تا مدتها در شهرها و روستاها فروزان بود. "ابن حوقل" که در قرن چهارم هجری میزیسته، مینویسد: «در فارس آتشکدههای بسیاری وجود دارد. شهری، ناحیهای و روستایی نیست مگر آنکه آتشکدههای فراوان دارد.»[17] "مسعودی" نیز در ذکر آتشکدههای معروف و مشهور مینویسد: «"یستاسف شاه"[18] فرموده بود آتشى را که "جم شاه" احترام میکرده، پیدا کنند و چون جستجو کردند آنرا به شهر خوارزم یافتند و یستاسف آنرا به شهر دارابجرد فارس آورد… این آتش به وقت حاضر یعنى به سال سیصد و سى و دو، «آزر- جوى» نام دارد یعنى «آتش نهر»، زیرا در پارسى قدیم آزر یکى از نامهاى آتش و جوى نام نهر است و مجوسان این آتش را بیشتر از همه آتشها و آتشکدههاى دیگر احترام میکنند.»[19] و در جای دیگری مینویسد: «در سرزمین عراق به نزدیک مدینة السلام (بغداد) آتشکدهاى هست که ملکه پوران دختر خسرو پرویز در محل معروف به استنیا بنا کرده است. آتشکدههائى که مجوسان در عراق و فارس و کرمان و سیستان و خراسان و طبرستان و جبال و آذربایجان و اران و هند و سند و چین ساختهاند فراوان است که از ذکر آن صرف نظر کردیم و فقط آتشکدههاى مشهور را یاد کردیم.»[20]
آیا قوم عرب که تمام ایران را فتح کرد، نمیتوانست این آتشکدهها را ویران کند و پذیرش اسلام را اجباری نماید؟ بنابراین پذیرفته شدن پیروان سایر ادیان الهی از جانب اسلام به عنوان اهل ذمه و اهل کتاب، و اعطای آزادی به آنها، خود عاملی شد تا مردم ایران آنگاه که خود اراده نمودند، اسلام را به عنوان دین خویش برگزینند و وجود آتشکدههای فراوان در ایران و کم شدن تدریجی آنها، نشان از روی آوردن تدریجی ایرانیان به دین اسلام است.
علاقه ایرانیان به دین اسلام از همان آغاز ظهور این دین مقدس شروع شد. قبل از اینکه شریعت مقدس اسلام توسط مجاهدین مسلمان به این سرزمین بیاید، ایرانیان مقیم یمن به آیین اسلام گرویدند و با میل و رغبت به احکام قرآن تسلیم شدند و از جان و دل در ترویج شریعت اسلام کوشش نمودند و حتى در راه اسلام و مبارزه با معاندین نبى اکرم(ص) جان سپردند.[21] ایرانیان مقیم یمن و بحرین که در عصر ساسانیان جزئی از امپراطوری ایران بودند، اولین ایرانیانی هستند که به دین اسلام گرویدند. دلیل اسلام ایرانیان مقیم یمن، خبر غیبی رسول خدا(ص) درباره کشته شدن خسروپرویز بوده است. وقتی آنان به صحت این خبر غیبی پی بردند، مسلمان شدند.[22] همین مقدار سابقه ایرانیان با اسلام در زمان پیغمبر اکرم(ص) کافى بود که بسیارى از آنان با حقایق اسلامى آشنا شوند. طبعاً این خود وسیلهاى بود براى اینکه خبر اسلام به ایران برسد و کم و بیش مردم ایران با اسلام آشنا شوند. خصوصاً وضع دینى و حکومتى آنروز ایران طورى بود که مردم تشنه یک سخن تازه بودند و در حقیقت در انتظار فرج به سر مىبردند و از اینرو هرگونه خبرى از این نوع، به سرعت برق در میان مردم مىپیچید. مردم طبعاً مىپرسیدند این دین جدید اصولش چیست؟ فروعش چیست؟[23] همانگونه که ایرانیان در یمن به اختیار خویش، اسلام را پذیرفتند، در داخل ایران نیز ایرانیان، بهتدریج دست از آتشپرستی برداشته و مسلمان شدند. ادوارد براون مینویسد: «مسلّم است که در ایران قسمت اعظم کسانی که تغییر مذهب دادند به طیب خاطر و اختیار و اراده خودشان بود.»[24] اغلب ایرانیان در دوره استقلال سیاسى ایران مسلمان شدهاند. استقلال سیاسى ایران از اوایل قرن سوم هجرى شروع شد و تا آن وقت هنوز بسیارى از مردم ایران به کیشها و آیینهاى قدیم از قبیل زرتشتى و مسیحى و صابئى و حتى بودایى باقى بودند. سفرنامههایى که در قرن سوم و چهارم نوشته شده حکایت مىکند که تا آن زمانها در ایران آتشکدهها و کلیساهاى فراوان وجود داشته است، بعدها کم کم از عدد آنها کاسته شده و جاى آنها را مساجد گرفته است.[25]
در حدیثی از امام صادق(ع) در تفسیر آیه 198 سوره شعراء[26] آمده است:
«اگر قرآن بر عجم نازل می شد، اعراب به آن ایمان نمی آوردند و اینکه قرآن بر عرب نازل شده و عجم به آن ایمان آورده اند، دلیل فضل عجم است.»[27]
همچنین امام صادق(ع) در ذیل این آیه از قرآن که میفرماید: «و هر گاه سرپیچى کنید، خداوند گروه دیگرى را جاى شما مىآورد، پس آنها مانند شما نخواهند بود»[28] مقصود از «گروه دیگر» را، «ایرانیان» معرفی کرده است.[29]
جاذبه تعالیم اسلامی
عدالتخواهی و مساواتطلبی دین اسلام، نقش بسیار مهمی در جذب مردم ایران به اسلام داشته است. به تعبیر شهید مطهری «آن چیزی که بیش از هر چیز روح تشنه ایرانی را بهسوی اسلام میکشید، عدل و مساوات اسلامی بود.»[30] مورخان مینویسند: «در نبرد قادسیه رستم فردی را نزد سعد بن ابی وقاص، فرمانده سپاه اسلام، فرستاد که کسى را نزد ما بفرست که با ما سخن گوید. سعد، ربعى بن عامر را فرستاد. رستم بر تختى از زر نشسته بود. ربعی بن عامر جلو رفت در حالی که بر اسبى سوار بود و شمشیرش در کهنه پارهاى بود و بند نیزهاش لیف خرمایى بود. نزدیک رستم رسید و بر روى زمین نشست. مترجم پرسید: براى چه به اینجا آمدهاید؟ گفت: خداوند ما را مبعوث ساخته تا بندگانش را از تنگناهاى دنیا به جاهاى گستردهتر ببریم و مردم را از جور دیگر دینها به دادگسترى اسلام راهنمائی کنیم. رستم چند روز مهلت خواست و پس از آن پرسید: آیا تو بزرگ آنان هستى؟ گفت: نه، ولى همه مسلمانان چون تنى واحد هستند. رأى یکدیگر را نافذ مىدانند. رستم با بزرگان سپاه خود خلوت کرد و گفت: آیا تاکنون سخنى چون سخن این مرد شنیدهاید؟ آنان به تحقیر رفتار و لباس او پرداختند. رستم گفت: واى بر شما، به اندیشه و سخن و اخلاق او بنگرید. عرب همواره لباس را خوار مىداشته و رأى و اندیشه را بها مىداده. آنگاه فردی را به نزد سعد فرستاد و گفت: آن مرد را نزد ما بفرست. سعد، حذیفة بن محصن را فرستاد. او نیز رفتارى چون فرستاده قبلی داشت. از اسب خود پیاده نشده شروع به سخن کرد و جوابهایى چون او داد. رستم پرسید: چرا آن مرد دیگر نزد ما نیامد؟ گفت: امیر ما در رنج و راحت، میان ما به عدالت رفتار مىکند. امروز نوبت من بوده. رستم گفت: مهلت از کى آغاز مىشود؟ گفت: مدت آن سه روز است و از فردا آغاز مىشود. سپس بازگشت و رستم و یارانش را شگفتزده رها کرد.»[31] در منابع تاریخی آمده است: «گفتگوى رستم با سران سپاه به جائى رسید که او از آنها رنجید و آنها هم سخت خشمگین شدند. روز بعد باز پیغام داد که فرد دیگرى براى ما بفرستید. سعد، مغیره بن شعبه را فرستاد مغیره هم وارد شد و رفت تا به تخت رستم رسید. آنگاه بر تخت نشست. او را پایین کشیدند. او گفت: من چنین پنداشته بودم که میان شما مواسات و مساوات برقرار است و شما هم در مواسات مانند ما هستید. بهتر این بود که به من اطلاع مىدادید که شما از خود خداوندگانى دارید و بعضى از شما بعض دیگر را مىپرستند. کار شما با چنین وضعى که بشر مانند خودش را مىپرستد، هرگز سر و سامانى نخواهد داشت. آنچه را که خود به خویشتن مىکنید دیگرى به شما نخواهد کرد. من هم با دعوت و خواهش شما به اینجا آمدهام امروز دانستم که کار شما پریشان خواهد شد و شما مغلوب و نابود خواهید شد. هیچ مملکتى با چنین رویه و رسمى (تکبر و غرور و انسانپرستى) پایدار و مستقیم نخواهد شد. مردم عادى گفتند: به خدا این مرد عرب راست میگوید؛ ولى بزرگان گفتند: «به خدا، سخنى گفت که همواره بندگان ما بدان مایل خواهند بود.»[32] همین رفتارهای روشنگرانه بود که سبب جذب بسیاری از ایرانیان به دین اسلام شد. در همین جنگ بود که چهار هزار نفر از ایرانیان اسلام را پذیرفتند. «سعد آنان را امان داد و مسلمان شدند و در فتح مدائن همراه سعد بودند، و در فتح جلولاء نیز شرکت داشتند. سپس رهسپار شده همراه مسلمانان در کوفه منزل کردند.»[33] "برتولد اشپولر" مینویسد: «تقریبا تمام ایرانیان بدون اعمال زور و فشار خارجی معتنا بهی از طرف فاتحان در مدت قرون اندکی به اسلام گرویدهاند.»[34] ایرانیان تا اسلام را نمیشناختند با آن مقابله نموده و بر دین خویش باقی بودند و چون با مبانی ارزشنمد اسلام آشنا شدند بهراحتی آنرا پذیرفته و حتی در راه آن فداکاریهای بسیار نمودند.
به این نکته نیز باید توجه داشت که دین اسلام دینی با آموزههای معقول و فطری است که برای نجات همه جهانیان آمده است. در قرآن بسیاری از خطابهای آن با «یا ایها الناس» شروع شده است. شکی نیست که همه این خصوصیات در جذب بسیاری از انسانها موثر بوده است. شهید مطهری در این باره مینویسد: «عامل گرایش ملتها به اسلام یک سلسله مزایاست که بعضى فکرى و اعتقادى و بعضى اخلاقى و اجتماعى و سیاسى است. تعلیمات اسلامى از طرفى معقول و خردپسند است و از طرف دیگر فطرى و مفهوم. تعلیمات اسلامى یک نیروى کشش و جاذبه خاصى دارد که به موجب همان جاذبه، ملل مختلف را تحت نفوذ خود قرار داده است. مقیاسهاى کلى و عمومى و جهانى اسلام یکى از مزایا و یکى از جنبههایى است که به این دین نیرو و جاذبه داده است.»[35] دکتر صاحبالزمانی در کتاب «دیباچهای بر رهبری» میگوید: «تودههاى مردم نه تنها در خود در برابر جاذبه جهانبینى و ایدئولوژى ضد تبعیض طبقاتى اسلام مقاومتى احساس نمىکردند، بلکه درست در آرمانِ آن همان چیزى را مىیافتند که قرنها به بهاى آه و اشک و خون خریدار و جان نثار و مشتاق آن بودند و عطش آن را از قرنها در خود احساس مىکردند.»[36]
نتیجهگیری
مسلمانان در فتوحات خویش، بر اساس دستورات اسلامی، همواره سه پیشنهاد را به ترتیب مطرح میکردند: 1. پذیرش اسلام؛ 2. پرداخت جزیه و 3. جنگ. بنابراین اجباری در پذیرش اسلام وجود نداشته است. منابع تاریخی میگویند بسیاری از ایرانیان با عدم پذیرش اسلام، حاضر به پرداخت جزیه شدند. آنها تا پایان قرن دوم و سوم هجری به تدریج با اسلام آشنا شده و مسلمان شدند. وجود آتشکدهها در بسیاری از شهرهای ایران، نشانهای از برخورد مسامحهآمیز اعراب مسلمان با ایرانیان است. سرانجام جاذبه تعالیم اسلامی سبب جذب ایرانیان به اسلام شد و ایرانیان با شوق و رغبت اسلام را به عنوان آیینی رهاییبخش و نجاتدهنده پذیرفتند.
فهرست منابع
- قرآن
- 1) ابن اثیر، عزالدین؛ الکامل، ترجمه: ابوالقاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371.
- 2) ابن حوقل؛ صورة الارض، ترجمه: جعفر شعار، تهران، امیر کبیر، 1366.
- 3) ابن خلدون، عبدالرحمن؛ العبر، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1363.
- 4) ابن سعد؛ الطبقات الکبری، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه، 1374.
- 5) اشپولر، برتولد؛ تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه: جواد فلاطوری، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، 1386.
- 6) براون، ادوارد؛ تاریخ ادبی ایران، ترجمه: علی پاشا صالح، تهران، امیر کبیر، چاپ سوم، 1356.
- 7) بلاذری، احمد بن یحیی؛ فتوح البلدان، ترجمه: محمد توکل، تهران، نقره، چاپ اول، 1337.
- 8) بی نام؛ تاریخ سیستان، ویرایش: جعفر مدرس صادقی، تهران، مرکز، چاپ اول، 1373.
- 9) بی نام؛ مجمل التواریخ و القصص، تحقیق: ملکالشعراء بهار، تهران، کلاله خاور، بى تا.
- 10)چوکسی، جمشید کرشاسپ؛ ستیز و سازش، ترجمه: نادر میرسعیدی، تهران، ققنوس، 1381.
- 11)طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان، تهران، ناصر خسرو، 1372.
- 12) طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، بیروت، دار التراث، دوم، 1387.
- 13) فیض کاشانی، ملامحسن؛ تفسیر صافی، تهران، الصدر، 1415.
- 14)قرطبی، ابن طلاع؛ اقضیة رسول الله، بیروت، دار الکتاب العربی، 1426.
- 15)قمی، عباس؛ سفینة البحار، بی جا، اسوه، چاپ اول، 1414.
- 16)مسعودی، علی بن حسین؛مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ پنجم، 1374.
- 17) مطهری، مرتضی؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، صدرا، چاپ سی و دوم، 1385.
- 18)معین، محمد؛ مزدیسنا و ادب پارسی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1355.
- 19)مقدسی، محمد بن احمد؛ احسن التقاسیم، ترجمه: علی منزوی، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان، 1361.
- 20)یعقوبى، ابن واضح؛ تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر، بی تا.