نویسنده: یدالله حاجیزاده
چکیده
این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نمودهاند. نویسندگان این مقالات در بخشی از نوشتههای خویش اهداف اعراب از حمله به ایران را کسب غنائم و نابودسازی فرهنگ ایرانیان معرفی کردهاند. در نوشتار حاضر به نقد این ادعا میپردازیم.
مقدمه
در بخش گذشته تحت عنوان «نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران» به نقادی ادعایی دیگر از نویسندگان مقالات ضد دین پرداختیم. این دست از نویسندگان در ادامه ادعاهای واهی خود میگویند: «هدف اعراب از حمله به ایران، چیزی جز کسب غنائم و برده و کنیز نبوده است. حمله به ایران برای ایرانیان چیزی جز از بین بردن کتابخانههای ایشان و کشتن دانشمندانشان همانند ابن مقفع و رازی، و از بین بردن تشکیلات سیاسی و اداری آنها نبوده است. اعراب چون هیچ کتابی (به جز قرآن) را لایق خواندن نمیدیدند، به از بین بردن کتابخانههای ایران پرداختند. آنها کتابخانه ری و جندیشاپور را ویران کردند. اعراب، شهرهای ایران را نیز ویران کردند. علاوه بر این، در حمله به ایران، دین ایرانیان از بین رفت و تلاش شد که زبان فارسی و همه ارزشهای فرهنگی از بین برود و بهطور کلی این حمله از حمله مغول هم بدتر بوده است».
هدف اعراب مسلمان از حمله به ایران
بدون شک عوامل مختلفی محرک اعراب در قصد فتح ایران بوده است. در این خصوص هم انگیزههای مادی و کسب غنایم دخالت داشته و هم انگیزههای معنوی.
پیامبر اکرم(ص) در مواردی وعده فتح ایران را به مسلمانان داده بود و مسلمانان دلگرم به این وعدهها به امر فتوحات پرداختند.[1] از طرف دیگر مسلمانان صدر اسلام در فقر نسبی به سر میبردند و تصور دستیابی به غنایم و ثروتهای فراوان در مناطقی که رسول خدا(ص) وعده فتح آنها را داده بود، میتوانست انگیزه خوبی برای برخی از مسمانان برای شرکت در این جنگها را فراهم نماید. با این حال نباید نقش مهم و اساسی اعتقادات معنوی در شور و شوق مسلمانان در این مسیر را از نظر دور داشت. فداکاریها و جانبازیهاى آنان در این جنگها و سخنانى که از ایشان نقل شده است نشان مىدهد که ایمان آنان به خدا و قیامت و صدق رسالت نبى اکرم(ص) و باور به اینکه جز خدا را نباید پرستش کرد اساس این مبارزات را تشکیل داده بود. آنها وظیفه خود میدانستند که مللى که غیر خدا را به هر شکل و هر صورت پرستش مىکنند را نجات دهند و آنها را از شمیم توحید الهى و عدل اجتماعى بهرهمند سازند و رهاسازی طبقات مظلوم از بند طبقات ستمگر را در سرلوحه اهداف خود قرار دهند.[2]
از گفت و گوی نماینده سپاه اسلام "زهرة بن حویه" طلیعهدار سپاه "سعد بن ابی وقاص"[3] با رستم فرخزاد سردار سپاه ایران، میتوان به انگیزههای معنوی و اعتقادی مسلمانان پی برد. طبری مینویسد: «رستم فردی را پیش زهره فرستاد. زهره آمد و مقابل وى قرار گرفت. رستم مىخواست صلح کند و چیزى بدهد که اعراب باز گردند. از جمله چنین گفت: شما همسایگان مایید، یک دسته از شما در قلمرو ما بودند که رعایتشان مىکردیم و از آزار بر کنار مىداشتیم، همه جور کمک مىکردیم و در جمع بادیهنشینان حفاظتشان مىکردیم، در مراتع ما به چرا مىآمدند و از دیار خودمان آذوقه به آنها مىدادیم، در قلمرو خودمان از تجارت بازشان نمىداشتیم و کار معاش آنها مرتب بود و بدینسان به صلح اشاره مىکرد. زهره به او گفت: راست مىگویى، چنین بود که گفتى؛ اما کار ما چون آنها نیست و مقصود ما چون مقصود آنها نیست. ما به طلب دنیا سوى شما نیامدهایم، هدف و مقصد ما آخرت است. ما چنان بودیم که گفتى... پس از آن، خداى تبارک و تعالى پیامبرى سوى ما فرستاد که ما را به پروردگار خویش خواند و دعوت او را اجابت کردیم، خداى به پیامبر خویش گفت: من این گروه را بر کسانى که به دین من نگراییدهاند تسلط میدهم و بهوسیله اینان از آنها انتقام مىگیرم و مادام که به دین من معترف باشند غلبه با آنهاست که دین من حق است و هر که از آن روی برگرداند خوار میشود و هر که بدان چنگ زند عزت یابد. رستم گفت: دین شما چیست؟ زهره گفت: شهادت به یگانگی خدا و اینکه محمد(ص) فرستاده خداست و... . رستم گفت: چه نیکوست و دیگر چیست؟ زهره گفت: اینکه بندگان را از عبادت بندگان بهسوی عبادت خداى تعالى برند». رستم گفت: نیکوست، دیگر چه؟ زهره گفت: اینکه مردمان، فرزندان آدمند و حوا، برادرانند و از یک پدر و مادر. رستم گفت: چه نیکوست. اگر بدین کار رضایت دهم و من و قومم دین شما را بپذیریم چه خواهید کرد؟ آیا باز مىگردید؟ زهره گفت: بله به خدا و هرگز به دیار شما نزدیک نمىشویم مگر براى تجارت یا حاجت».[4]
تمامی این سخنان نشان میدهد، حمله مسلمانان به ایران با هدف و با انگیزه الهی همراه بوده است. سخنان "زهره بن حویه" بهعنوان یکی از مسلمانان و یکی از نمایندگان اعزامی سپاه اسلام به نزد سرداران ایرانی حکایت از اعتقاد آنها در جهت گسترش اندیشه اسلامی بوده است.
علاوه بر این، آیات قرآن کریم در باب جهاد و اهمیت آن[5] و نیز سخنان رسول اکرم(ص) در خصوص این فریضه الهی[6] میتوانست محرکی قوی برای شرکت در فتوحات باشد. شهادتطلبی و شور دینی برای گسترش اسلام این اعتقاد را در دل مجاهدان پدید آورد که جنگ با غیر مسلمانان نبردی مقدس است و در این نبرد مقدس چه بکشند و چه کشته شوند پیروزند.[7] همین امر عامل بسیار مهمی بود که پیروزیهای آنها را رقم میزد.
نابودی کتابخانهها!؟
نوسندگان مزبور، به نابودی کتابخانهها در ایران خصوصاً کتابخانههای «جندیشاپور» و «ری» اشاره دارند. این نویسندگان معتقدند اعراب با ورود به ایران تمامی کتابخانههای موجود در ایران را تخریب کردند و کتابهای آنها را سوزاندند.
نکتهای که در همین ابتدا باید به آن توجه داشت این است که جزئیات حوادث فتوحات اسلامى در ایران و روم ضبط شده است؛ اما نامى از کتابخانهاى در ایران که به آتش کشیده شده باشد در هیچ مدرک تاریخى وجود ندارد؛ بلکه مدارک تاریخی خلاف آن را ثابت مىکند.[8] کتابخانه جندیشاپور و مرکز علمیای که در این شهر قرار داشت، تا قرنها بعد از ورود اعراب مسلمان، به حیات خود ادامه داده است. در آغاز ورود اسلام، مدرسه جندیشاپور به اوج شهرت رسید و تا دوره عباسیان که پزشکانی را از آنجا به بغداد بردند، ادامه یافت. جغرافینویسان و جهانگردان مسلمانی که از آنجا دیدن کردهاند از جندیشاپور همچون شهری آباد نام بردهاند.[9] "زرین کوب" پس از اشاره به آغاز دوره عباسیان و عصر طلایی «ترجمه و تألیف» مینویسد: «در این زمان جندیشاپور هنوز مثل عهد خسروان پناهگاه معارف و علوم عقلی به شمار میآمد».[10] بعدها با رونق یافتن مراکز علمی در بغداد و دعوت از دانشمندان این مرکز علمی به بغداد، کمکم از رونق آن کاسته شد و بسیاری از کتابهای این مرکز علمی بعدها به بغداد منتقل شد و بخشی از آنها در جریان نهضت ترجمه به عربی ترجمه شد. باید توجه داشت که در این مرکز علمی تنها دانشمندان ایرانی نبودند؛ بلکه دانشمندانی از تمدن سریانی و یونانی و هندی نیز به فعالیت مشغول بودند.[11]
"سیریل الگود" معتقد است: «طی سالیان دراز، جندیشاپور بود که پزشکان بیمارستانها و مؤسسات نوبنیاد عرب را تأمین میکرد».[12] رواج علم و معارف گوناگون، همچنین وجود پزشکان بسیاری که تا قرنها بعد از ورود اسلام به ایران، در این مرکز علمی حضور داشتند، نشان از عدم ویرانی آن به دست اعراب مسلمان دارد. علاوه بر این باید توجه داشت که این شهر به صلح فتح شده است[13] پس دلیلی برای ویران کردن آن وجود نداشته است.
در ری نیز تا قبل از ورود اسلام اصلاً کتابخانهای وجود نداشته تا اعراب بخواهند آن را ویران کنند. بعدها در دوره اسلامی "صاحب بن عباد" در این شهر کتابخانهای بزرگ ایجاد کرد که البته بخشهایی از آن توسط سلطان محمود غزنوی به آتش کشیده شد. در «معجم الادباء» از "ابوالحسن بیهقى" نقل شده که مىگفت: کتابخانهاى که در رى وجود دارد، گواه صادقى بر ارج و بهاى کتابخانه نزد مسلمین است. بعد از آنکه سلطان "محمود بن سبکتکین" قسمتى از کتابخانه رى را سوزانید، من آن کتابخانه را وارسى کردم، دیدم فهرست کتابخانه در ده جلد تدوین یافته. جریان این است که چون سلطان محمود، وارد رى شد، بدو گفتند: اینها همه کتابهاى رافضیان است و اهل بدعت، و او دستور داد، کتابهاى کلامى را جدا کرده همه را سوزاندند.[14]
نویسندگان مغرض و ضد اسلام اشارهای به ایجاد هزاران کتابخانه و مرکز علمی در سراسر ایران، پس از ورود اسلام نمیکنند؛ بلکه تنها به نابودی برخی از کتابخانهها، آن هم بدون ذکر دلیلی قابل اعتنا پرداختهاند. شکی نیست که همین مراکز علمی و فرهنگیای که بعد از اسلام در ایران ساخته شد، هزاران دانشمند و عالم را در درون خویش پرورش دادهاند. نویسندگان ضد دین، تنها با استناد به دلائلی واهی و شاهد آوردن از کتابهای نویسندگانی همانند خودشان، تلاش میکنند ورود اسلام به ایران را برای ایرانی فاجعهای بزرگ جلوه دهند. بهعنوان نمونه "میرزا فتحعلی آخوند زاده" که بعضاً به نوشتههای او استناد میکنند اولین کسی است که تغییر الفبا را از اسلامی به لاتین مطرح کرد و این افتخار را داشت که سرهنگ روسیه تزاری شده بود.[15] چرا نویسندگان مورد نظر که خود را مدافع زبان و ادبیات فارسی نشان میدهند به نوشتههای افراد معلوم الحالی چون "آخوند زاده" و "ادوارد براون" استناد میکنند. دکتر ولایتی در مورد "ادوارد براون" و "سر جان ملکم" میگوید: «اینها وظیفه داشتند ناسیونالیسم عربی را برای نفی هویت ایرانی تقویت کنند… آنها نقشه تخریب هویت ایرانی را دنبال میکردند».[16]
نکته بسیار مهمی که باید به آن توجه شود این است که اگر کتابسوزی در ایران اتفاق افتاده بود «شعوبیه» آنرا بهعنوان یکی از نقطه ضعفهای اعراب حتما بیان میکرند؛ در حالیکه این ادعا به هیچ عنوان از طرف آنها بیان نشده است. شهید مطهری در این رابطه مینویسد: «در میان ایرانیان یک جریان خاص پدید آمد که ایجاب مىکرد اگر کتابسوزى در ایران رخ داده باشد، حتماً ضبط شود و با آب و تاب فراوان هم ضبط شود و آن جریان شعوبیگرى است. شعوبیگرى هر چند در ابتدا یک نهضت مقدس اسلامى عدالتخواهانه و ضدتبعیض بود؛ ولى بعدها تبدیل شد به یک حرکت نژادپرستانه و ضدعرب. ایرانیان شعوبى مسلک، کتابها در مثالب و معایب عرب نوشتند و هرجا نقطه ضعفى از عرب سراغ داشتند با آب و تاب فراوان مىنوشتند و پخش مىکردند؛ جزئیاتى از لابلاى تاریخ پیدا مىکردند و از سیر تا پیاز فروگذار نمىکردند. اگر عرب چنین نقطه ضعف بزرگى داشت که کتابخانهها را آتش زده بود خصوصاً کتابخانه ایران را، محال و ممتنع بود که شعوبیه که در قرن دوم هجرى اوج گرفته بودند و بنىالعباس ـ به حکم سیاست ضد اموى و ضد عربى که داشتند ـ به آنها پروبال مىدادند، دربارهاش سکوت کنند، بلکه یک کلاغ را صدکلاغ کرده و جار و جنجال راه مىانداختند، و حال آنکه شعوبیه تفوّّه به این مطلب نکردهاند و این خود دلیل قاطعى است بر افسانه بودن قصه کتابسوزى ایران».[17]
در بخشی از نوشتههای ضد دین آمده است: «علت از بین بردن کتابها و کتابخانههای ایران این بود که اعراب جز قرآن کتابی را لایق خواندن نمیدیدند». در پاسخ به این ادعای نادرست باید متذکر شد درست است که مسلمانان به قرآن بسیار اهمیت میدادهاند و در برخی از موارد خلفا به بهانه حفظ این کتاب شریف از خطر تحریف، حتی جلوی نقل حدیث را نیز گرفتهاند[18] اما این دلیل نمیشود که بگوییم آنها به هیچ علم و نوشتهای رغبت نشان نمیدادند. اسلام به مسئله علمآموزی اهمیت بسیاری داده است بهگونهای که رسول خدا(ص) طلب علم را برای هر مرد و زن مسلمانی واجب شمرده است[19] و مسلمانان را ترغیب کرده تا علم را بیاموزند هر چند در چین باشد.[20] این امر بر خلاف نظریهای است که میگوید: اعراب به هیچ کتابی جز قرآن اهمیت نمیدادهاند. اگر اعراب مسلمان تنها به قرآن اهمیت میدادند، پس چگونه است که این همه کتاب توسط مسلمانان ترجمه و یا تألیف شده است.؟ علاوه بر این وقتی ثابت شد هیچ کتابخانهای در ایران توسط اعراب ویران نشده و از بین نرفته است، دیگر این ادعا نمیتواند مقبول باشد.
یکی از نویسندگان ذکر شده در بخشی از مقالهاش اشاره دارد که «تا اینجا تلاش کردهام از سخنان فرزانگانی بهره بگیرم که نامهای بزرگ دارند». در جواب باید گفت: آیا فرزانگان فقط همانهایی هستند که سخن از ویرانی و قتلعام زدهاند؟ آیا کسانی که این سخنان را انکار کردهاند و کم هم نیستند، بلکه به مراتب بیشترند، فرزانه نیستند!؟ معلوم میشود فقط هر کس طبق مراد شما سخن بگوید فرزانه است!
علاوه بر این در بخشی دیگر از نوشتههای این افراد معلوم الحال آمده است: «فریب گروهی تازی پرست ایران ستیز را نخورید. این را بدانید که تازیان برای پذیراندن آئین خرافهگرای خود که از ژرفای پندارهای بیمارشان برخاسته بود، چیزی جز خون و مرگ و ننگ و نکبت برای ما به ارمغان نیاوردهاند». این عبارات علاوه بر این که به شعور میلیونها ایرانی - که 1400 سال است اسلام را با دل و جان پذیرفتهاند - توهین کرده و آنها را انسانهایی خرافهپرست و فریبخورده معرفی نموده است، نشان از دست و پا زدنهای ذلیلانهای است که نویسنده با استفاده از کلمات سخیف میخواهد آتش درونی خویش را خاموش سازد؛ چرا که میداند مردم ایران هرگز حاضر نیستند دست از اسلام و اعتقادات اسلامی خویش بردارند.
نتیجهگیری
هر چند انگیزههای مادی یکی از عوامل تحریککننده برخی از اعراب در شرکت در فتح ایران بوده، اما بدون شک انگیزهای معنوی نیز سهم بسیار عمدهای در این رابطه داشته است. از گفت و گوی نمایندگان سپاه اسلام با سرداران سپاه ایران، به این انگیزه های معنوی و اعتقادی، تا حدی می توان پی برد. دستورات قرآن کریم و فرمایشات رسول خدا(ص) در باب جهاد نیز محرکی دیگر در این زمینه بوده است. نابودی کتابخانههای ایران و بهطور خاص کتابخانه جندیشاپور نیز اتهام نادرست دیگری است. ساخت مراکز علمی در حد بسیار وسیع در ایران و ایجاد کتابخانههای گسترده در این مرز و بوم توسط مسلمانان، نکتهای است که نویسندگان ضد دین نخواستهاند به آن اشاره کنند.
فهرست منابع
- قرآن
- 1) ابن اثیر، عزالدین؛ الکامل، ترجمه: ابوالقاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371.
- 2) ابن مسکویه؛ تجارب الامم، مترجم: ابوالقاسم امامى، تهران، سروش، 1369.
- 3) امینی، سید عبد الحسین؛ الغدیر، ترجمه: جمعی از مترجمان، تهران، بنیاد بعثت، بی تا.
- 4) پاینده، ابوالقاسم؛ نهج الفصاحه، تهران، دنیای دانش، چهارم، 1382.
- 5) ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد؛ الغارات، تحقیق: سید جلالالدین المحدث، بی جا، بی تا.
- 6) حضرمی، محمد بن بحر؛ حدائق الانوار، جده، دارالمنهاج، چاپ اول، 1419.
- 7) دارمی، عبدالله بن بهرام؛ السنن، دمشق، مطبعة الاعتدال، بی تا.
- 8) ذهبی؛ سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسه الرساله، 1413.
- 9) رازی، ابوحاتم؛ اعلام النبوه، تهران، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چاپ دوم، 1381.
- 10)زرینکوب، عبدالحسین؛ تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، امیر کبیر، چاپ دوم، 1355.
- 11)صفا، ذبیح الله؛ تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، تهران، مجید، چاپ اول، 1384.
- 12) طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387.
- 13)الگود، سیریل؛ تاریخ پزشکی ایران، ترجمه: باهر فرقانی، تهران، امیر کبیر، چاپ سوم، 1386.
- 14) مجلسی، محمدباقر؛ بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403.
- 15)مطهری، مرتضی؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، صدرا، چاپ سی و دوم، 1385.
- 16)نصر، سید حسین؛ علم و تمدن در اسلام، ترجمه: احمد آرام، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ سوم، 1386.
- 17)واقدى، محمد بن عمر؛ المغازى، ترجمه: محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چاپ دوم، 1369.
- 18)وکیلی، هادی؛ تعامل اسلام و ایران در گستره تاریخ، قم، دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1386.