چکيده
دانش بشر، روز
به روز در حال گسترش است و بشر همواره به دنبال کشف ناشناختههای خویش و جهان خویش
بوده است. درنوردیدن مرزهای دور و دراز علم و گشودن افقهای ناگشوده در جهان معاصر
حیرتانگیز است. به باور بسیاری از متفکران، پیشرفت علوم تجربی با وجود فایدههای
فراوانش، انسان را از توجه به جهان معنا و نیاز اساسیاش به معنویت، غافل کرده
است. پرسشی که سالهاست پیش روی انسان قرار دارد این است که آیا بشرخود میتواند
راهی به آسمان بگشاید؟ آیا میتوان با بضاعت انسان کنونی، وجود جهانی غیر مادی را
اثبات کرد؟
از اين گذشته،
آيا يافتههای علمي با آنچه در قرآن مجيد با عنوان جهان غيب، ياد شده، نسبتي دارد؟
آيا اموري كه در قرآن به صورت معجزه ، كرامت و امور خارق العاده و غير مادي ديگر
نقل شده است با موضوعات فراروانشناسي جديد نسبتی دارد؟ آیا قرآن اموری همچون
خبردادن از غیب، تاثیر بر اشیاء از نزدیک یا دور و آگاهی از امور پنهان و غیبی را
تایید میکند یا به نفی آنها میپردازد؟
و در نهايت اگر
ميان دو نسبت رابطهاي وجود داشته باشد، نسبت و رابطه معنويت و اينگونه پديدههاي
فوق طبيعي چيست؟
مدعای این
نوشتار، پاسخ مثبت به این پرسشها است؛ آنچه در فرا روانشناسی، فوق طبیعت خوانده میشود
در قرآن مجید، جهان غیب نام دارد و میان این دو نیز نسبت و رابطه وجود دارد. از
منظر قرآن مجید، رابطه متقابل انسان و جهان فوق طبیعت، امری پذیرفتنی است تا آنجا
که در برخی موارد نیز ایمان به امور فراطبیعی و غیرمادی، ضروری دانسته شده است.
واژگان کليدي
معناگرایی،
معنویت، عرفان، ماتریالیسم، فراروان شناسی، فوق طبیعت، ادراک فوق حسی، دورجنبانی،
اندیشه خوانی، رویا، تله پاتی، تقوا، دعا.
مقدمه
گرایش به
معنویت، گمشده انسان کنونی است؛ گمشده گرانبهایی که وابسته به گوهر اصیل ماهیت
انسان یعنی روان اوست.
یکی از عرصههای
جدید علمی که در دوران معاصر به روی بشر گشوده شده، دانش فراروانشناسی است. کار ویژه
این دانش بررسی رویدادهای فوقطبیعی و غیرمادی است. همافزایی یافتههای این علم
با آنچه از قرآن مجید به دست میآید نتایج شورانگیزی به همراه دارد. آنچه در این
نوشتار پیش روی شماست این امر است که: دانش فراروانشناسی و قرآن مجید هر یک با
شیوه و روش خود (هرچند به صورت حداقلي) به اثبات و تأیید اموری میپردازند که ورای
بعد مادی قرار دارند. آنچه بشر از طریق این دانش بدان دست یافته تصدیق وجود جهانی
فوق طبیعی است که قرآن آن را غیب مینامد و همگان را تشویق میکند تا بدان ایمان
آورند. با همافزایی نتایج تحقیقات فراروانشناسی و بیانات نورانی قرآن میتوان راه
انسان به آسمان را تصوير نمود. از این رهگذر راهی علمی (که در عین حال موید به تأییدات
قرآنی است) برای تامین نیاز انسان به معنویت فراهم خواهد شد.
فراروانشناسی
از جهاني غیرمادی سخن میگوید که با اموری همچون رویا، دورآگاهی و روشنبینی میتوان
با آن ارتباط برقرار کرد. از موجوداتی سخن میگوید که با چشم بشری قابل مشاهده
نیستند و کارهایی را به برخی انسانها نسبت میدهد که از توان معمولی انسانهای
متعارف خارج است. این همه در قرآن مجید و سنت اسلامی نه تنها تلقی به قبول شده
بلکه به صراحت نمونههایي براي آن ذکر شده است. لااقل یکی از اهداف قرآن از بیان
چنین اموری متوجه نمودن انسان به بعد دیگر وجود خود اوست، توجه به نیازهای معنوی و
ترغیب وی به دستیابی به خوراک روحانیاش تا نپندارد که جهان همین جسم و ماده و تن
و خاک است بلکه بداند که جهان را بطن و باطن و غیب و نهانی است؛ تلاش کند خود را
به باطن جهان نزدیک کند و به غیب آن ایمان بیاورد.
البته در اين
ميان دروغ و فريب نيز فراوان وجود دارد و عرصه تاويلات نابجاي آيات ظاهر و مجمل
قرآن به روي ناآگاهان و مغرضان باز است. به همين خاطر عدهاي سوء استفادههای فراواني
از بيانات قرآني و ديني نمودهاند و راه روشن معنويت را از غبار و تيرگي كمخرديهای
كاذب معنويت شرقي و غربي آكندهاند.
علاوه بر آن
هنوز مدت زيادي از تحقيقات منسجم فراروانشناسي نگذشته است و دانشمندان و
انديشمندان اين عرصه علمي تاكنون نتوانستهاند معيارهاي خدشهناپذير و قطعي براي
شناخت صادق و كاذب اين پديدهها ارائه دهند. گرچه برخي معيارهاي ارائه شده آنها از
سوي متفكران تلقي به قبول شده لكن راه زيادي تا قطعيت اين يافتهها پيش رو است.
انتظار نويسنده
از اين نوشتار آن است كه اندك مناسبتي ميان بيانات قرآن و يافتههاي فراروانشناسي
جديد برقرار كند و از پي آن نسبت اين نتايج را با گرايش به معنويت بيان نمايد.
بنابراين مدعاي اين مختصر آن است كه آنچه قرآن مجيد در باب جهان غيب بيان ميفرمايد
و نمونههايي كه ارتباط بشر (اعم از پيامبران معصوم و انسانهاي معمولي) را با
امور فوق طبيعي مفروض گرفته و يا اثبات مينمايد با يافتههای علمي دانش
فراروانشناسي قابل تطبيق است. علاوه بر آن مدعاي ديگري نيز وجود دارد و آن اينكه
از بيانات قرآن و تطبيق و شبيهسازي آنها با پديدههای فراروانشناسي ميتوان معبري
به حقيقت معنويت باز نمود.
معناگرایی و معنویت
معناگرایی،
عرفان و معنویت واژهها و اصطلاحاتی هستند که در باور متعارف دارای معنایی مترداف
هستند. به طور کلی هرآنکس که به دنبال معنایی برای جهان است و رهیافت عرفانی پیشه
میسازد، و نگرشی معنوی به عالم دارد جهان را دارای بُعدی ورای آنچه مادیاش میخوانند،
تلقی میکند. چنین فردی معتقد است عالم محسوس تنها وجه و صورت این جهان لایتناهی
نیست، جهان تنها در ماده خلاصه نمیشود بلکه علل، عوامل و موجوداتی در آن وجود
دارند که فیزیکی نبوده و با مکانیسم مادی توجیه نمیشوند. پدیدههایی در این عالم
رخ میدهند و رخدادهایی در این جهان به وجود میآیند که با دانش امروزی انسان مدرن
تبیین نمیشوند و اساسا دانش امروزی از توضیح آنها عاجز و ناتوان است. بنابراین میتوان
گفت مراد از معنویت چیزی است که دستکم به نحوی با ماوراء طبیعت، عالم غیب و خدا
نسبتی داشته باشد. در فرهنگ دینی، معنویت، فرا رفتن از زندگی و حس و حال مادی است،
ارتباط با منبع و سرچشمه معناست، راه یافتن به باطن و حقیقت عالم است، استشمام
رایحه رحمان، از یمن معناست که با تفکر، ایمان، طهارت و زندگی در چارچوب اراده
الهی به دست میآید. البته تلقیهای دیگری نیز در باب معناداری و معنویت وجود
دارند که ذکر آنها خارج از موضوع و هدف این نوشتار است[2].
بسیاری از
انسانهای مدرن از پیامدهای روانی و مادی زندگی روزمره علیرغم رفاه و آسایش مادی
موجود، به جان آمدهاند. این خستگی در جوامع غربی بخوبی مشهود است و همین امر
توجیهگر گرایش روزافزون انسان غربی به سوی معنویت است. بیل مایرز روزنامهنگار و
محقق آمریکایی طی ده برنامه متوالی که از شبکه تلویزیونی Pbs پخش شد، با ارائه نتایج تحقیقات خود در این
زمینه اظهار داشت: «مردم در سراسر جهان از مادیگرایی و ماتریالیسم خسته شدهاند و
به سرعت به سوی معنویت بازمیگردند و این بازگشت چندی است که آغاز شده است.»
معناگرایی در جهان معاصر در نگاه اندیشمندان تا بدان حد است که برخی همچون جرج
ویگل، گرایش به سوی جهان غیرمادی را از واقعیتهای ممتاز عصر حاضر دانسته و اظهار
نموده است که: «غیرمادی شدن جهان از واقعیتهای برجسته زندگی اواخر قرن بیستم
است.»[3]
پرفسور دانیل
درسیرباک، استاد دانشگاه امریکن نیز معتقد است: «مردم از مادیگرایی خسته شدهاند
و تمایل آنها به معنویات از همین وازدگی و خستگی سرچشمه میگیرد.[4]»
این امر گرچه
آنقدر آشکار است که نیاز به دلیل و برهان ندارد اما میتوان علاقه زیاد به پدیدههای
نفسانی، تریپها[5] ، تجارب خارقالعاده و مانند آن را به عنوان شاهدی
بر اشتیاق انسان امروزی به در هم شکستن دنیای محدود و خفقانآور زندگی مادی دانست؛
در این اثنا، در بافت و برداشت کلیتگرایانه انسان از طبیعت که به یاری تکنولوژی
کمکم در همه ابعاد زندگی بشر رخنه کرده است، به تدریج شکافهایی را در دیوارههای
خویش به نمایش میگذارد. بعضی از این واقعه خشنودند و معتقدند که اکنون موقعیتی
مناسب فراهم آمده است تا رویکردی دوباره به دیدگاه معنوی نسبت به موجودات اتخاذ
شود. اما به واقع در غالب موارد این شکافها به وسیله علوم غریبه و معنویتهای
فاقد مبنای عقلانی پر میشوند که وقتی از فیض یک معنویت زنده و اصیل قطع میشوند،
به موذیانهترین نفوذها و تاثیرات تبدیل میشوند و بسیار خطرناکتر از مادهگرایی
هستند. آنان به جای آنکه همچون زمین عامل استحکام باشند به مثابه آبی هستند که
حلّال است[6].
اکنون چند سالی
است جریانها و فرقهها و عرفانهای نو پدید شرقی و غربی در ایران اسلامی شکل
گرفته است و با کمال تأسف معنویت را با هم ممزوج و مخلوط نموده و با برچسب معارف
اصیل و تجارب عرفانی، بسیاری از دیدگاههای دروغین و تجربههای فریبکارانه خود را
با اهداف موهوم و انحرافی به جوانان ارائه میدهند.
این امر تصادفی
نیست که در اکثر حلقههای شبهمعنوی کوشش زیادی برای سنتز علم بشر و دین به صورت
یک نظام معنوی جدید به عمل میآید. گویی انسان میتواند سر خود نردبان جدیدی به
آسمان ایجاد کند[7]. قرآن کریم و روایات سرشار از معرفت معصومین( اگرچه در بسیاری موارد پدیدههای فوق طبیعی
و تجربههای غیرمادی را تایید نموده است اما پر واضح است که عرصه سوءاستفاده از
معارف قرآنی با سوء تعبیر و تفسیر به رای، همواره هموار بوده است و شایسته نیست
توصیه خردپذیر خداوند که فرمود: فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون در هیچ زمینهای
و به خصوص در مورد آنچه به گرانبهاترین مایملک انسان یعنی عقل و قلب او مربوط است
نادیده گرفته شود. چنانکه در مقاله حاضر خواهد آمد برخی از این پدیدهها از نگاه
قرآن و نیز عقل سلیم منفی و استفاده از آنها انحراف از صراط مستقیم عقل و شریعت
است. آنچه خرد متعارف توصیه میکند و تعالیم دینی نیز بر آن مهر تایید نهاده است
آن است که جوانان فرهیخته این مرز و بوم با نگاه نقادانه و موشکافانه به ادعای
مدعیان بنگرند و به ناروا، ذهن جستجوگر و خلاق خویش را اسیر فریبکاریهای برخی
دروغپردازان و چاپلوسان نگردانند که قرآن مجید فرمود: «فَبَشِّرْ عِباد الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ
الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ اُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ اُولئِكَ
هُمْ اُولُوا الْأَلْبابِ.» (زمر18-17 ) یعنی: «پس بندگان مرا بشارت ده! همان كسانى كه سخنان را
مىشنوند و از نيكوترين آنها پيروى مىكنند آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان
كرده، و آنها خردمندانند.» آنچه مورد نیاز است پرکردن شکافها و خلاهای موجود به
وسیله نور از بالاست و نه تاریکی از پایین. علم را باید با یک متافیزیک از بالا در
هم آمیخت تا اینکه واقعیات بلامنازع آن همچنین بتوانند اهمیتی معنوی کسب کنند.
نیاز به چنین ادغام و درهمآمیختگی، به جهت ضرورت گریزناپذیر آن امروزه در بین
بسیاری از گروهها به چشم میخورد و بسیاری از افراد زیرک به افقی فراسوی سنتزهای
فیزیکی- روانی امروز، که معمولا اندکی چاشنی حکمت نیز به آن افزوده شده مینگرند[8].
چون بسی
ابلیس آدمروی هست
|
|
پس به
هر دستی نشاید داد دست
|
حرف
درویشان بدزدد مرد دون
|
|
تا
بخواند بر سلیمی زان فسون
|
کار
مردان روشنی و گرمی است
|
|
کار
دونان حیله و بیشرمی است
|
جامه
پشمین از برای کد کنند
|
|
بومسیلم
را لقب احمد کنند
|
آن شراب
حق ختامش مشک ناب
|
|
باده را
ختمش بود گند و عذاب[9]
|
ماهيت دانش فراروانشناسی
پژوهشهای
فراروانشناسی بررسی علمی پدیدههای ظاهرا فراطبیعی است[10]. برای فهم این پژوهشها و اینکه محققان
این دانش در پی چه بودهاند، ابتدا باید به چهار امری که در فهم متعارف مفروض و
مسلم انگاشته شدهاند توجه نمود:
1) مسلم است که
فرد الف نمیتواند از تجربههای فعلی یا گذشته فرد ب آگاه شود مگر از سه طریق:
* باشنیدن یا
درک جملاتی که ب اظهار میکند، یا بازآفرینی جملاتی که بازگوکننده تجربههای ب
باشد و یا با خواندن و درک آن جملات که به وسیله ب نوشته یا دیکته شده باشد و یا
از طریق بازآفرینی و ترجمه آنها.
* با شنیدن
وتفسیر عبارات تبعی که ب ادا میکند؛ با دیدن و تفسیر حرکات، ایماها و اشارهها و
حالات صورت و غیره.
* با دیدن و
استنتاج از برخی اشیاء مادی دیرپا مانند آلات و ابزارها، ظروف سفالی، تصاویر و ...
که ب ساخته یا به کار میبرد و یا از طریق نسخهبردای و بازآفرینی چنین اشیائی.
2) این امر نیز
مسلم است که انسان نمیتواند هیچ رویدادی را قبل از وقوع آن پیشبینی کند (مگر
رویدادهایی که با استنتاج یا تکیه بر امور تجربی قبلی پیشبینی میشوند.)
3) انسان نمیتواند
با کمک اراده اجسام را مستقیما به حرکت درآورد یا جهت حرکت آنها را تغییر دهد مگر
بخشی از اندامهای خود را.
4) هنگامی که
انسان میمیرد، هوشیاری شخصی او که جزئی از وی محسوب میشود و از طریق آن زندگی
روزمره خود را ادامه میدهد، یا به کلی از بین میرود و یا نمیتواند موجودیت خود
را به طریقی که برای زندگان قابل درک باشد آشکار کند[11].
هر رویدادی که
در بادی نظر با یکی یا با بیش از یکی از اصول چهارگانه فوق مغایر باشد ولی با
یکنواختیِ ثابتشده طبیعت تعارضی نداشته باشد، میتواند پدیدهای «ظاهرا فراطبیعی»
نامیده شود. چنانچه پس از تحقیق ثابت شود که رویداد ادعا شده، به همان گونه که
توصیف شده است، واقعا اتفاق افتاده و با یکی یا بیش از یکی از اصول چهارگانه واقعا
معارض است، در آن صورت پدیدهی «فراطبیعی واقعی» است. وظیفه پژوهشگر فراروانی آن
است که پدیدههای ظاهرا فراطبیعی را مورد تحقیق قرار دهد و دریابد که آیا آنها
پدیدههای فراطبیعی واقعی هستند یا خیر[12].
بدون شک همواره
گزارشهایی وجود دارد و در گذشته نیز گزارشهایی وجود داشته است که اگر صحتشان
تایید شود میتوان آنها را پدیدههای فراطبیعی نامید. مثلا از افرادی سخن رفته است
که اتفاقاتی را پیشبینی کردهاند بیآنکه قبلا منتظر آن بوده باشند یا بتوانند بر
اساس اطلاعات کنونی به وجود آن پی ببرند. داستانهایی گزارش شده است که فرد در
حالت بیداری میبیند که دوست یا خویشاوندش در موقعیتی ناراحتکننده یا خطرناک قرار
گرفته است و سپس معلوم میشود که آن حادثه با همان جزئیات گزارش شده، اتفاق افتاده
است[13]. همچنین گفته شده افرادی از طریق مدیوم[14]هایی به خلسه فرو میروند و اطلاعاتی کسب
میکنند، و ادعا میشود که آن اطلاعات از طرف دوست یا خویشاوندی است که مرده است و
اطلاعات مزبور در آن لحظه برای آن افراد و نیز مدیوم نامعلوم بوده و سپس صحت پیامها
و اطلاعات به اثبات میرسد و مشخص میگردد که پیامها مربوط به شخص متوفی است[15].
چنین داستانها
و گزارشاتی مواد خام دانشی را تشکیل میدهند که فراروانشناسی نامیده شده است.
تاریخچه فراروانشناسی
تا نیمه دوم قرن
نوزدهم پدیدههای خودجوش فراروانی را از نظر علمی غیر ممکن میدانستند اما برای
معدودی از دانشمندان ، همین تصورِ قابل توجه توسط علومِ موجود، این پدیدهها را
شایسته بررسی میکرد. و این افراد که به محققان روحی مشهور گشتند، انجمنهایی را
در کشورهای مختلف قاره اروپا و نیز در آمریکا برای اعمالِ روشهای علمی نسبت به
ادعاهای وقایع فوق طبیعی تاسیس کردند.. اولین انجمن در سال 1882 در انگلستان پایهگذاری
شد. در این انجمن گزارشهایی از تجربیات خودجوش را (در طی قرون متمادی) که انسان
از توجیه آن عاجز بود، جمع کرده و طبقهبندی کردند.
نگرش مقدماتیتر
در قرن 19 تلاشی بود که جهت اثبات پدیده انتقال فکر یا تلهپاتی بر اساس مجموعه
بزرگی از گزارشهای مربوط به تجربیات خودجوش انجام گرفت. این گزارشها تا اندازهای
که روشهای آن روز امکانپذیر میساخت، از نظر اصالت مورد بررسی قرار گرفته و
تحلیل شدند. اما نهایتا روشن شد که برای اثبات اینکه یک حالت ذهنی موجود در شخصی
میتواند از طریق روشهای فوق حسی به شخصی دیگر در مسافتی کاملا ورای حوزه ارتباط
حسی- حرکتی انتقال پیدا کند، مدرکی نیرومندتر از مطلب نقل شده مورد نیاز میباشد.
سرانجام تجربیات متکی بر آزمایشهای تلهپاتی در کشورهای متعدد به ویژه ایالات
متحده در ربع اول قرن بیستم آغاز شد.
اولین تلاش
عمدهی انجمنهای تحقیق فراروانی در قرن 19، آزمودن ادعاهای فرقه روحگرایی بود.
ادعای اساسی معتقدان ارتباط با ارواح این بود که به کمک مدیومها (واسطهها)
معمولا در حالت خلسه، یک شخص زنده میتواند با دنیای متعلق به ارواح مردگان ارتباط
برقرار کند. دانشمندان زیادی در این تحقیقات شرکت جستند؛ اما پس از سالها مطالعه
شواهد قابل ارائهای که کاملا واضح و غیر مبهم باشد، به دست نیامد. به عبارت دیگر،
روشهای به کار برده شده در این تحقیق را نمیتوان به اندازهای جامع دانست که
مساله را کاملا حل کند. بنابراین امکان رسیدن به پاسخی قطعی خواه مثبت و خواه منفی
وجود نداشت.
یکی از دلایل
مهم این شکست، مسالهای بود که تلهپاتی مطرح ساخت. این بدان معنی بود که باید
تحقیقی درمورد تلهپاتی – برای مشخص کردن اینکه آیا یک امکان واقعی
است یا خیر- انجام گیرد. بر این اساس، تحقیق در مورد تلهپاتی ابتدا در اروپای
غربی و سپس در ایالات متحده انجام گرفت. دو فیزیکدان به نامهای اولیورلاج و
ویلیام بارت به همراه دانشمندان دیگر در سال 1870 و سالهای بعد در تلاش برای
اثبات وقوع تلهپاتی آزمایشهای تجربی را آغاز نمودند. سپس در قرن بعد، ویلیام
جیمز روانشناس از آمریکا، جی. هیمنز از هلند و ویلیان مک دوگال از طرف انگلستان و
ایالات متحده، در گروههای دانشگاهی خود، آزمونهایی را برای تلهپاتی طرح کردند.
مدارکی که توسط آنها جمعآوری گردید به منظور اثبات فرضیهی تلهپاتی بود و مجموع
نتایج به دست آمده در حالی که به صورت گستردهای قاطع تلقی نمیشد، باعث ایجاد
علاقه بیشتر به تحقیق – در این زمینه- در سالهای بعد گردید[16].
بهترین فرصت
برای یک حمله گروهی به مساله تحقیق روحی، هنگامی به وجود آمد که پروفسور ویلیام مک
دوگال یکی از اعضای انجمن سلطنتی در سال 1927 از هاروارد، به دانشگاه دوک آمد. با
نظارت او یک سری بررسیهای آزمایشی در گروه روانشناسی دوک آغاز شد که منجر به
تاسیس مرکزی تقریبا دائمی برای تحقیقات فراروانی گردید. در سال 1935 عنوان مشخصکننده
آزمایشگاه فراروانشناسی به این مرکز داده شد و جی. بی. راین به سمت مدیر آن منصوب
شد.
وی در سال 1934
رسالهای با عنوان ادراک فراحسی انتشار داده و نتایج شش سال اولیه کاری که آنجا
انجام گرفته بود را به صورت خلاصه در آن منعکس کرد. در سال 1937 مجله فراروانشناسی
(با سردبیری پروفسور مک دوگال) برای اولین بار در جهان منتشر شد.
در 28 سال بعد
آزمایشگاه فراروانشناسی به عنوان بخشی از دانشگاه دوک به کار خود ادامه داد. طی
نیمه اول این دوره، آزمایشگاه هنوز وابسته به گروه روانشناسی بود، اما در سال
1950 به بخشی مستقل از دانشگاه تبدیل شد. در سال 1965 هنگامی که راین بازنشسته شد
این آزمایشگاه از دانشگاه جدا شده و به انستیتوی فراروانشناسی، تحت نظر موسسه
تحقیق در مورد ماهیت انسان، تغییر نام داد.[17].
در طول عمر
راین تحقیقات در باب پژوهشهای فراروانی در بیشتر کشورها گسترش یافت. او میراث
پرباری از اصطلاحات علمی و آزمایشهای متعدد از خود بر جای گذاشت. این گونه پژوهشها
اگر چه با دیدگاههای مخالف و مشکلات زیادی مواجه بود اما به هر حال یک قرن را به
خود اختصاص داد به گونهای که هم اکنون رشته فراروان شناسی در ایالات متحده در بیش
از یکصد دانشگاه تحقیق و تدریس میشود. همچنین در کشورهایی نظیر انگلستان، فرانسه،
آلمان، هلند، هند، ژاپن، و روسیه نیز مورد مطالعه قرار گرفته است[18].
محتوای فراروانشناسی
بنابر آنچه
راین در کتاب خود آورده است فراروانشناسی آن شاخه از علوم روانشناختی است که با
تواناییهای فوق روانی و پدیدههای وابسته به آن سر و کار دارد[19]. پدیدههای فراروانی به دو دسته تقسیم می
شوند:
الف) ادراک
فراحسی: کسب اطلاعات از شیئ یا رویدادی (ذهنی یا جسمی، مربوط به گذشته، حال یا
آینده) از طریق وسایلی سوای آنچه به وسیله علوم بشری شناخته شده است[20].
ادراک فوق حسی
موارد زیر را شامل میشود[21]:
1)
روشن بینی یا ادراک یک شی یا حادثه واقعی بدون دیدن
با چشم سر.
2)
تله پاتی: آگاهی از فکر یا حالت ذهنی شخص دیگر
3)
پیش آگاهی: علم به یک حادثه قبل از وقوع آن.
یکی از متداولترین
انواع ادراک فراحسی، رویای صادقه است. نوع دیگر تجربه شخص بیداری است که ناگهان یک
آگاهی اشراقگونه از حادثهای که برای او اهمیت دارد، به دست میآورد. مطلبی که
هیچگونه آگاهی حسی واقعی از آن نداشته و نیز احتمال نمیرود از طریق استنباط یا
دیگر فرایندهای ثانوی به آن دست یافته باشد. آن رویا و اشراق ممکن است نشان دهنده
تصویری واقعی از حادثهای باشد که شخص در موردش هیچگونه دانش عادی ندارد، اما
بعدا به حقیقت بپیوندد[22].
ب) دورجنبانی:
این مقوله که جنبش فراروانی نیز خوانده میشود عبارت است از اعمال نفوذ یک عامل
زنده بر پیرامونش از طریق وسایلی که برای علوم متعارف فیزیکی قابل درک نیست.[23] در این گونه پدیدهها، شخص بدون استفاده
از سیستم حرکتی خویش، بر اشیاء پیرامونش اثر میگذارد. بنابراین حرکت اشیاء با
استفاده از نیروی ذهنی، اثر غیرعضلانی ذهن بر روی ماده است[24].
در مورد پدیده
ادراکات فراحسی و جنبشهای فراروانی دو مشکل وجود دارد: 1- مغایرت آنها با نظریههای
متعارف علمی، به ویژه آنهایی که با چارچوب فضا-زمان مربوط میشوند، 2- در مورد این
پدیدهها تا کنون نظریه معناداری ارائه نشده است. در واقع در مورد پدیدههای
فراروانی ظاهرا نظریههایی ابراز شده است، ولی نظریههای مزبور عمدتا ناظر به
موارد خاصی هستند و در مجموع فاقد کارآیی اساسی یک نظریه علمیاند که عبارت است از
هدایت و پیشبرد پژوهش با روشی دقیق و سختگیر. این نظریهها در بهترین شکل ممکن،
کوششهایی فلسفی در یکپارچه کردن پدیدههای گزارش شده، همراه با بحثهای نظری
عالمانه در خصوص «واقعیت» هستند. نظریههای مزبور عموما آرمانگرایانه و در تقابل
با نظریههای مادیگرایانه هستند[25]. اما به نظر میرسد که به وسیله آنها بتوان در باب
صحت و درستی پدیدههای مورد ادعا قضاوت کرد.
توضیح آنکه یکی
از تقسیمات مهم در پدیدههای ظاهرا فراطبیعی، تقسیم آنها به پدیدههای اتفاقی و
پدیدههای تکراری است. به پدیدههایی اتفاقی گفته میشود که در طول زندگی فرد،
منحصر به فرد یا تقریبا منحصر به فرد باشد. پدیدهای تکراری است که یا برای فرد
مربوطه به دفعات تکرار میشود یا در مکانی خاص به دفعات روی میدهد.
آشکار است که
پدیدههای فراطبیعیِ اتفاقی برخلاف پدیدههای تکراری نمیتوانند به صورت تجربی
مورد بررسی قرار گیرند. اما به نظر میرسد در مورد این پدیدهها سه کار به صورت
سلسله مراتب میتوان انجام داد. اولین و اساسیترین آن، ارزیابی نقادانه پدیده
است، دوم طبقهبندی و سوم کلینگری برای نزدیک شدن به یک حکم کلی است.
الف) ارزیابی
نقادانه: هنگامی که پژوهشگر پدیدههای فراروانی گزارشی مبنی بر یک پدیده ظاهرا
فراطبیعی دریافت میکند که از انواع پدیدههای اتفاقی است، نخستین وظیفهاش مطرح
کردن و پاسخ به سوالهای زیر است:
1. آیا رویداد
گزارش شده واقعا رخ داده است؟ آیا واقعه به دقت مشاهده و توصیف شده است؟ موضوعاتی
که در این مرحله باید مورد سوال قرار گیرند عبارتند از: الف: آیا در صداقت داستان
شبهه وجود ندارد یا به صورتی استادانه جعل نشده، یا به شکلی مبالغهآمیز در نیامده
است، خواه از طریق نیرنگ یا به منظور کسب پول یا شهرت یا انگیزههای خوب یا بد
دیگر؟ اگر در صداقت داستان تردید نیست، توصیف ماجرا تا چه حد به درستی صورت گرفته
و قابل اعتماد است؟ آیا شاهد فردی منطقی بوده یا شخصی بیدقت و بیثبات است؟ آیا
جزئیات مربوط به موضوع را عمدا یا سهوا جا نینداخته است، یا چیزهایی که وجود خارجی
نداشتهاند به موضوع نیفزوده و یا جزئیات موجود و قابل مشاهده مربوط به موضوع را
تحریف نکرده است؟ [26]
2. به فرض که
در بخش اول نتوان به ماجرای گزارش شده خدشهای وارد نمود، باید پرسید آیا پدیده
مزبور حقیقتا فراطبیعی بوده است؟ آیا پدیده مزبور یکی، یا بیش از یکی از اصول
چهارگانه سابقالذکر را نقض میکند؟ آیا به طور منطقی نمیتوان آن اتفاق عجیب و
تکاندهنده را در محدوده رویدادهای احتمالی متعارف جای داد؟ آیا نمیتوان آن را در
چارچوب اصول شناخته شده توجیه کرد؟
3. فرض کنیم که
پدیده گزارش شده، مرحله اول و دوم را با موفقیت پشت سر گذارد، سپس باید این پرسش
مطرح شود که آیا پدیده مزبور نمیتواند از طریق نیروها یا قوانین فرضی که تاکنون
به وجود آنها پی نبردهایم، ولی میتوانند در محدوده اصول متعارف قرار گیرند،
توجیه شوند؟ در این زمینه مثالهای فراوانی در علم فیزیک رسمی و متعارف وجود دارد؛
پدیدههایی که ابتدا نسبت به دانستههای متعارف، متناقض نما بودهاند ولی سرانجام
از طریق علوم متعارف توجیه شدهاند[27].
ب: طبقهبندی
چنانچه تعدادی
گزارشهای فراطبیعی هر سه مرحله آزمایش را پشت سر گذارند مرحله بعدی آن است که بر
اساس تشابه یا عدم تشابه، آنها را طبقهبندی کنیم[28].
ج: کلینگری و
تعمیم
در این مرحله
پدیدههای طبقهبندی شده باید به صورت یک کل مورد بررسی مجدد قرار گیرند تا در
صورت امکان بتوان آنها را تحت قوانینی عام سامان داد. پرسشهای پیش روی این مرحله
از این قبیلاند: آیا ویژگیها و مشخصههای معینی همیشه، یا تقریبا همیشه، با عدم
حضور مشخصههای دیگر مربوط میشوند[29]؟
دیدگاه قرآن درباره فوق طبیعت[30]
در نگاه قرآن،
جهان هستی صرفا در آنچه با حواس مادی بشر ادراک میشود خلاصه نمیشود، بلکه در
ورای محسوسات، موجودات و جهانهای دیگری نیز وجود دارند که در حواس مادی نمیگنجند.
واژه غیب در قرآن کریم برای اشاره به همین موجودات و جهانهای غیر مادی است و در
مقابل آن واژه «شهادت» قرار دارد و خداوند آگاه به هر دو عالم و مالک آنها است.
«عالم الغیب و الشهادۀ» (انعام: 73)؛ «ولله غیب السموات و الارض» (هود: 123).
در برخی آیات
قرآن از عالم محسوس به وسیله واژه «ملک» و از عالم غایب با واژه «ملکوت» تعبیر شده
است: «ولله
غیب السموات و الارض و ما فیهن» (مائده:120)؛ فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی و الیه ترجعون» (یس: 83). یعنی: «پس پاک و منزه است
خداوندی که مالکیت و حاکمیت همه چیز در دست اوست و شما را به سوی آن باز میگردانند.»
ایمان به غیب و
عالم ماوراء حس یکی از نشانههای پرهیزکاران است چنانکه فرمود: «ذلک الکتاب لاریب فیه
هدی اللمتقین، الذین یومنون بالغیب» (بقره:2و3). یعنی: «آن (قرآن) کتاب باعظمتی است
که شک در آن راه ندارد و مایه هدایت پرهیزگاران است. آنان کسانی هستند که به غیب
(آنچه از حس پوشیده و پنهان است) ایمان میآورند.»
قرآن کریم
افزون بر اینکه به صورت مطلق از وجود غیب در عرض عالم شهادت سخن میگوید، از مجموعهای
از موجودات و عوالم غیبی و نامحسوس نیز به صراحت نام میبرد. موجوداتی همچون
فرشتگان، اجنه، روح، کتاب مبین و لوح محفوظ و عوالمی همچون عالم امر، عالم ملکوت،
عالم برزخ و عالم قیامت، موجودات و جهانهای نامحسوسی هستند که بخش بزرگی از آیات
قرآن به تشریح چیستی، چرایی و موقعیت آنها در مجموعه هستی پرداختهاند.
در نگاه قرآن
کریم در میان موجودات و جهانهای محسوس [طبیعی، فیزیکی] از یک سو و موجودات و جهانهای
نامحسوس [ فراطبیعی، متافیزیکی] از سوی دیگر، اشکال و انواع گوناگونی از ارتباطها
و تاثیر و تاثرهای ظریف و دقیق برقرار است.
امور جهان در
پرتو این روابط و فعل و انفعالات شکل میگیرند و بر همین اساس نیز قابل تحلیل صحیح
است.
روشنترین نوع
ارتباط میان عالم غیب و شهادت، نزول وحی از جانب خداوند بزرگ بر انسانهای کامل و
برگزیده، یعنی پیامبران الهی است، که در آیات بسیاری با صراحت بیان شده است. این
ارتباط در قالب تکلم مستقیم خداوند با پیامبران به صورت رمزی یا از وراء حجاب و یا
با وساطت فرشته وحی صورت میگرفته و در نتیجه آن معارف بلند و مفاهیم ارجمندی از
جهان غیب به عالم شهادت سرازیر میشده است. تردیدی نیست که نزول وحی از جهان غیب
به عالم شهادت که در حقیقت تاثیر غیب بر شهادت است منوط به مقدمهای است که آن نیز
نوع دیگری از ارتباط میان دو جهان است، اما با این تفاوت که در این ارتباط عالم
شهادت بر جهان غیب اثر میگذارد. تاثیر عالم شهادت بر جهان غیب در این فرض بدین
قرار است که تلاش خالصانه پیامبران در سیر و سلوک الی الله و نایل آمدن به مقام
بلند انسان کامل در اثر مجاهده با نفس و اطاعت همه جانبه از خداوند موجب گشوده شدن
دریچه غیب و نزول وحی بر آنان شده است.
نوع دیگری از
ارتباط میان دو جهان رابطه متقابل میان آدمیان و جنیان است. قرآن با صراحت از
مراجعه گروهی از جنیان به پیامبر اسلام- و هدایت یافتن آنان به صراط مستقیم الهی سخن
گفته است.
همچنین با
صراحت از مراجعه گروهی از آدمیان به جنیان و پناه گرفتن در کنار آنان خبر داده
است.
و در جای دیگر
نیز از رابطه متقابل و موثر گروهی از آدمیان و جنیان و در نتیجه به انحراف کشیده
شدن آنان سخن میگوید.
نزول فرشتگان و
روح از جهان غیب به جهان ماده نوعی دیگر از رابطه و تاثیر و تاثر میان دو جهان
است. شب قدر که خداوند متعال آن را از هزار ماه برتر معرفی فرموده است یکی از
موقعیتهای زمانی است که این ارتباط در گستردهترین شکل خود برقرار میگردد.
در قرآن موارد
متعددی از نزول فرشتگان به جهان ماده و انجام ماموریتهایی در این جهان سخن ذکر
شده است. نزول فرشته بر حضرت مریم& و تمثل وی در قالب یک انسان زیبا، حضور فرشتگان
الهی در خانه حضرت ابراهیم% و بشارت دادن همسر وی به تولد اسحاق و
یعقوب، گفتگوی فرشتگان الهی با حضرت لوط% و راهنمایی آن حضرت برای ترک شهر و سپس نزول
عذاب الهی بر قوم لوط، از این قبیل است.
نقش عوامل معنوی در امور طبیعی جهان
در نگاه قرآن
کریم نوعی ارتباط نیز میان پارهای از عوامل معنوی از یک سو و امور طبیعی از سوی
دیگر برقرار است. بر اساس این ارتباط، عوامل معنوی به مثابه علل و اسبابی هستند که
پدیدههایی را در جهان طبیعت به وجود میآورند و یا مانع تحقق آنها میشوند. «ایمان»
و «تقوا» از جمله این عوامل معنوی شمرده شدهاند چنانکه میفرماید:
«و اگر اهل شهرها
و آبادیها ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها
میگشودیم، ولی (آنان حق را ) تکذیب کردند، ما هم آنان را به کیفر اعمالشان
مجازات کردیم.» (اعراف: 96)
ایمان معرفتی
است که به قلب انسان سرایت نموده و به باور راسخ تبدیل شده است و تقوا پایبندی
عملی به همان ایمان است. قرآن کریم در موارد متعددی از این دو به «ایمان» و «عمل
صالح» تعبیر نموده است، که اگر به درجه قابل قبولی برسند، سراسر زندگی دنیوی و
اخروی انسان را قرین سعادت خواهند کرد.
همچنین قرآن
کریم نزول عذاب بر برخی از امتهای پیشین و هلاکت آنان را معلول ظلمی میداند که
آنان بر یکدیگر روا داشته بودند. و این نیز مصداق دیگری از تاثیر عوامل معنوی بر
امور طبیعی جهان است.
دعا نیز یکی از
این عوامل معنوی است که بر طبیعت جهان تأثیر میگذارد. قرآن کریم در این خصوص میفرماید:
«و چون بندگان
من از تو سراغ مرا میگیرند، بدانند که من نزدیکم و دعوت دعاکنندگان را اجابت
میکنم البته در صورتی که مرا بخوانند؛ پس باید که آنان دعوت مرا نیز اجابت نموده
و باید به من ایمان آورند تا شاید رشد یابند.» (بقره: 186)
بر اساس این
آیه هرگاه خواستن واقعی از وجود بندهای تراوش یابد، پاسخ خداوند، قطعی است و این
پاسخ به پدیدار شدن اموری و یا ممانعت از پدید آمدن اموری دیگر در زندگی انسان میانجامد.
اموری همچون پرداخت صدقات و احسان به والدین که به صورت مکرر مورد تاکید قرآن قرار
گرفتهاند نیز از جمله همین عوامل معنوی به شمار میآیند[31].
در نگاه قرآن
کریم انسان در هستی نقش ویژهای را بر عهده دارد که هیچ یک از مخلوقات الهی قادر
به ایفای چنین نقشی نیست. اعتراض ملائکه به خداوند در باب آفرینش انسان و پاسخ
خداوند به آنان، که در آیات متعددی از قرآن بدان تصریح شده است بیانگر همین نقش
ویژه برای انسان در جهان هستی است. این نقش ویژه مبتنی بر استعداد و ظرفیت ذاتی بینظیری
است که خداوند بزرگ در وجود انسان قرار داده است. انسان بر مبنای همین استعداد
ذاتی میتواند به نقطهای برسد که با ایمان، عمل صالح، دعا، نیکی به دیگران بالاخص
والدین، صدقات، رعایت حقوق دیگران، اخلاق حسنه، نیت خیر و اموری که خداوند و
اولیایش آدمیان را به آن فرا خواندهاند، بر جهان غیب اثر بگذارد و بدین وسیله بین
جهان مادی و جهان غیب ارتباط ویژهای برقرار سازد. این ارتباط میتواند سرچشمه
امور بسیاری در عالم طبیعت باشد.
همچنان که
انسان میتواند، با شرک، ظلم، بدی به دیگران، نفرین، بخل، حسد، نیت شر و آنچه
خداوند و اولیایش آدمیان را از آن نهی کردهاند، بر جهان غیب اثر بگذارد و بدین
وسیله آثار سوئی را در جهان طبیعت پدید آورد.
علامه طباطبایی
درباره قدرت و توانایی ذاتی انسان از نگاه قرآن کریم مینویسد:
«آری در این
خصوص یک حقیقت قرآنی وجود دارد که هیچ مجالی برای انکار آن نیست و آن این است که
داخل شدن انسان به حصار ولایت الهی و تقربش به صاحت قدس و کبریاء ربوبی، بابی را
به ملکوت آسمانها و زمین بر او میگشاید که از طریق آن مشاهده میکند آنچه را از
چشم دیگران پنهان است، یعنی آیات بزرگ الهی و انوار جبروت خداوند که هیچگاه خاموش
نمیشوند.»
امام صادق% میفرماید:
«اگر شیاطین قلبهای آدمیان را احاطه نمیکردند، آنان ملکوت آسمانها و زمین را میدیدند.»
پیامبر اکرم- نیز بر
اساس روایتی که جمهور از او نقل کردهاند میفرماید: «اگر زیاد سخن نمیگفتید و
افکار و خیالات گوناگون از دلهایتان نمیگذشت شما نیز آنچه من میبینم، میدیدید
و آنچه من میشنیدم، میشنیدید.»
خداوند بزرگ میفرماید:
«والذین
جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین.» (عنکبوت: 69) یعنی: «و کسانی که در راه
ما کوشیدهاند به یقین راههای خود را بر آنان مینماییم و در حقیقت خدا با
نیکوکاران است.»
بر این اساس
ظرفیت و استعداد ذاتی انسان به وی این امکان را میدهد که با بندگی خدا و عروج
معنوی به ساحت قدس ربوبی از برخی از حقایق غیب آگاه شود و بدین وسیله بر عالم
طبیعت نیز اثر بگذارد همچنان که میتواند با بردگی شیطان و به انحطاط کشاندن نفس
به گونهای دیگر عمل نماید.
پیامبران الهی
که راهنمایان جهان غیباند همواره در تلاش بودهاند که آدمیان را به غیب و ماورای
ظاهر و محسوسات، مومن نمایند. البته آنان هرگز به این مقدار بسنده نکردهاند، بلکه
بالاتر از این تلاش کردهاند که میان انسانها و غیب رابطه برقرار کنند، حلقه
اتصال میان مردم و جهان غیب باشند، مردم را مومن به مددهای غیبی و عنایتهای خاص
خداوند بنمایند. اینجاست که مسئله غیب عملا با زندگی بشر تماس پیدا میکند.
فراجنبشی در قرآن
چنانکه اشاره
شد دورجنبانی روانی عبارت است از جابجا کردن یا تسخیر و تصرف در اشیاء از راه دور
بدون دخالت دست، قوا و ابزارهای فیزیکی و صرفا با تمرکز فکر و نیروی روانی.
قرآن کریم
نمونه روشنی از این پدیده را در داستان مواجهه حضرت سلیمان با ملکه سبا آورده است.
بر اساس آیات قرآن پس از آنکه حضرت سلیمان ملکه سبا را به ایمان و تسلیم پروردگار
فراخواند و وی با فرستادن هدایایی از پذیرش امر خداوند سر باز زد، سلیمان با رد
هدایا، او و پیروانش را به برخورد قهری تهدید کرد. پس از آنکه فرستادگان ملکه سبا
گزارشی از سفر خود و دیدار با سلیمان به او دادند، ملکه و جمعی از بزرگان قومش
تصمیم گرفتند به سوی سلیمان بیایند و از نزدیک وضعیت مُلک، قدرت و آیین او را
مشاهده نموده و از این طریق حقانیت یا بطلان آن را بررسی نمایند.
حضرت سلیمان پس
از آگاهی از این خبر تصمیم گرفت در حالی که ملکه و یارانش در راهاند بخشی از قدرت
الهی خود را به نمایش گذاشته تا واقعیت اعجاز و حقانیت آئین خود را نزد آنان اثبات
و آنان را در مسیر بندگی و تسلیم امر خداوند یاری نماید:
سلیمان گفت:
«ای گروه بزرگان! کدامیک از شما میتوانید تخت او را پیش از آن که خودشان نزد من
بیایند و تسلیم شوند، برای من بیاورید؟»(نمل:38)
در پاسخ
سلیمان، عفریتی از جن چنین گفت: «من آن را میآورم پیش از آنکه از جایت
برخیزی.»(نمل: 39)
این جواب ظاهرا
برای حضرت سلیمان مقبول نیفتاده، از این رو انسانی که در آن مجلس حضور داشته و از
ویژگیهای خاصی برخوردار بوده درخواست وی را اجابت نموده است:
«کسی که دانشی
از کتاب داشت گفت: پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد.» (نمل:
40)
قدرت خارقالعاده
این انسان به گونهای بوده که با خاتمه یافتن سخن وی در قالب همین جمله و بدون
هرگونه فاصله زمانی تخت ملکه سبا نزد سلیمان قرار گرفته، یعنی در فاصله زمانی کمتر
از یک چشم برهم زدن: «و هنگامی که سلیمان تخت را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت:
این از فضل پروردگار من است.»(نمل: 40)
بر اساس آیات
بالا، انسانی که مقداری از «علم الکتاب» بهرهمند بوده و برخی از مفسران نام وی را
«آصف بن برخیا» دانستهاند، بدون استفاده از هرگونه وسیله و ابزار مادی و فراتر از
معادلات متعارف تجربی، صرفا در یک لحظه زمانی توانسته است تخت سلطنتی ملکه سبا را
از یمن به شام منتقل نماید. فاصله شام که محل استقرار حضرت سلیمان بوده تا یمن که
محل سکونت ملکه سبا بوده مسافتی نسبتا طولانی است. انتقال وسیله نسبتا حجیمی مانند
تخت سلطنتی از یمن به شام با ابزار آن عصر محتاج چندین روز فرصت و با ابزار و
امکانات امروزی محتاج ساعتها فرصت است، اما یک انسان با برخورداری از توان خارقالعاده
و اراده ویژه خود، این عمل را در فاصله زمانی کمتر از یک چشم بر هم زدن انجام داده
است.
چنانکه واضح
است لحن آیات فوق درباره چنین واقعهای کاملا مثبت و تأییدآمیز است، از این رو میتوان
نتیجه گرفت که در نگاه قرآن کریم فراتر از اسباب و علل طبیعی موجود در جهان، اسباب
و علل دیگری نیز وجود دارند که فراتر از معادلات متعارف تجربی و مادی، در جهان
پیرامون ما تأثیر میگذارند و به صورت خارقالعاده پدیدههایی را رقم میزنند که
انتقال فوری تخت ملکه سبا نمونه روشنی از اینگونه پدیدههاست.
اندیشهخوانی
اندیشهخوانی عبارت
است از درک اندیشهها و حالات ذهنی افراد دیگر به طریق فراطبیعی. به این پدیده
فراحسی، دورآگاهی، تلهپاتی و انتقال فکر نیز گفته میشود.
در قصه یوسف
پیامبر% آیهای است که برخی مفسران آن را اشاره به
این مفهوم دانستهاند. بنابر آیات قرآن وقتی که برادران یوسف برای بار سوم به
دربار عزیز مصر رفته و یوسف را شناختند، از گذشته خود اظهار پشیمانی کردند. یوسف
پس از آنکه آنان را به بخشش الهی امید داد، چنین گفت: «این پیراهن مرا ببرید و بر
صورت پدرم بیاندازید تا بینا شود و همه نزدیکان خود را نزد من بیاورید.» (یوسف:
93)
برادران یوسف
پیراهن را گرفته و به سوی کنعان راه افتادند تا خبر زنده بودن او را به پدرشان
بشارت دهند. پس از راه افتادن کاروان از مصر، حضرت یعقوب% که در کنعان به سر میبرد و از آنچه در مصر
بین برادران رخ داده بود، بیخبر بود، بوی یوسف را استشمام و این مطلب را به
اطرافیان خود اعلام مینماید:
«هنگامی که
کاروان (از سرزمین مصر) جدا شد، پدرشان [یعقوب] گفت: من بوی یوسف را احساس میکنم،
اگر مرا به نادانی و کمعقلی نسبت ندهید.» (یوسف:94)
این سخن یعقوب
برای اطرافیانش چنان خارقالعاده و اعجابانگیز بود که آنان به صورت جدی آن را
منکر شدند:
«آنان گفتند به
خدا قسم تو در همان گمراهی سابقت هستی.» (یوسف: 95)
با عنایت به
اینکه طی مسافت بین کنعان [محل سکونت حضرت یعقوب] و مصر [ محل سکونت حضرت یوسف] با
امکانات آن روز به نه تا ده شبانهروز زمان نیاز داشته و عملا فاصله زیادی محسوب
میشده، استشمام بوی یوسف توسط حضرت یعقوب یقینا یک پدیده فراحسی بشمار میآید.
قرآن این پدیده خارقالعاده را به عنوان معجزه یعقوب یا یوسف مطرح ننموده از این
رو، میتوان با تحلیل علمی آن را نوعی تلهپاتی بشمار آورد.
صاحب تفسیر
نمونه ذیل آیه مورد بحث چنین مینویسد:
«امروز مساله
«تلهپاتی»؛ انتقال فکر از نقاط دوردست، یک مساله مسلم علمی است، که در میان
افرادی که پیوند نزدیک با یکدیگر دارند و یا از قدرت روحی فوقالعادهای
برخوردارند، برقرار میشود. شاید بسیاری از ما در زندگی روزمره خود، به این مساله
برخورد کردهایم که گاهی فلان مادر یا برادر، بدون جهت، احساس ناراحتی فوقالعاده
در خود میکند، چیزی میگذرد که به او خبر میرسد، برای فرزند یا برادرش در نقطه
دوردستی حادثه ناگواری اتفاق افتاده است. دانشمندان این نوع احساس را از طریق «تلهپاتی»
و انتقال فکر از نقاط دور، توجیه میکنند. در داستان یعقوب% نیز ممکن است پیوند خارقالعاده شدید او با
یوسف و عظمت روح او سبب شده باشد که احساسی را که از حمل پیراهن یوسف بر برادران
دست داده بود از آن فاصله دور در مغز خود جذب کند.[32]»
البته برخی از
مفسران این عمل خارقالعاده را معجزه یعقوب% شمردهاند. در برخی روایات رسیده از اهل بیت( اشاره دقیقی به این حقیقت در میان مومنان
شدهاست.
امام صادق% فرمود:
اهل ایمان برادر یکدیگرند و فرزندان یک پدر و مادرند به همین جهت چون رگی از یکی
از آنان زده شود دیگران به خاطر درد او بیداری میکشند[33].
جابر جعفی
گوید: در برابر امام باقر% نشسته بودم که دلم گرفت، به آن حضرت عرض
کردم: گاهی بدون اینکه مصیبتی به من برسد یا ناراحتی بر من پدید آید اندوهگین میشوم
تا حدی که خانواده و دوستم اثرش را در چهرهام مشاهده میکنند. امام% فرمود:
آری ای جابر خدای عزوجل مومنین را از طینت بهشتی آفرید و از روح خویش در آنان جاری
ساخت، به همین جهت مومن برادر پدر و مادری مومن است، پس هرگاه به یکی از آن ارواح
در شهری اندوهی رسد آن روح دیگر اندوهگین شود، زیرا این روح از جنس آن روح است[34].
رویای صادقه
رویای صادقه
این است که انسان در حالت خواب که همه مجاری ادراکات حسی او تعطیلاند بر برخی از
اسرار و یا بر یک سلسله از وقایع گذشته، حال و یا آینده، به صورت فراحسی آگاه شود.
این پدیده
فراحسی مورد تایید قرآن کریم است و به موارد متعددی از آن در آیات قرآن تصریح شدهاست[35].
یکی از این
موارد رویای حضرت یوسف است که وی در سنین کودکی قرار داشته و خواب خود را اینگونه
برای پدرش یعقوب% نقل میکند:
«(به خاطر
بیاور) هنگامی را که یوسف به پدرش گفت: پدرم! من در خواب دیدم که یازده ستاره، و
خورشید و ماه در برابرم سجده میکنند.» (یوسف: 4)
حضرت یعقوب% که بر
راستی خواب فرزندش یوسف آگاهی داشته، وی را از بازگو کردن خوابش برای برادرانش نهی
میکند:
«یعقوب گفت:
فرزندم! خواب خود را برای برادرانت بازگو مکن، که برای تو نقشه (خطرناکی) میکشند؛
چراکه شیطان، دشمن آشکار انسان است.»(یوسف: 5)
این خواب پس از
فراز و نشیبهای فراوانی که طی چندین سال برای یوسف% و برادرانش و همچنین حضرت یعقوب% پدید
میآید، به حقیقت میپیوندد. قرآن تاویل راستین این رویا را اینگونه بیان میکند:
«پدر و مادر
خود را بر تخت نشاند؛ همگی به خاطر او به سجده افتادند؛ و گفت: ای پدر این تعبیر
خوابی است که قبلا دیدم، پروردگارم آن را حق قرار داد... » (یوسف: 100)
بر اساس دیدگاه
مفسران سجده یازده ستاره به سجده یازده برادر و سجده خورشید و ماه به سجده پدر و
مادر یوسف در برابر تعبیر شده است که این حقیقت پس از گذشت چهل و به روایتی پس از
هشتاد سال از خواب یوسف به وقوع پیوسته است.
در سوره یوسف
به دو مورد رویای صادقه دیگر نیز تصریح شده است، یکی رویای صادقه دو زندانی است که
با یوسف در زندان به سر میبردند و دیگری خواب پادشاه مصر است که هر دو توسط یوسف
برای آنان تعبیر گردیده و پس از مدت زمانی به وقوع پیوستهاند.
قرآن درباره
رویای صادقه زندانیان میفرماید:
«و دو جوان
همراه او وارد زندان شدند، یکی از آن دو گفت: من در خواب دیدم (انگوری برای) شراب
میفشارم و دیگری گفت: من در خواب دیدم که نان بر سرم حمل میکنم و پرندگان از آن
میخورند؛ ما را از تعبیر این خواب آگاه کن... » (یوسف: 36)
یوسف% به
آنان وعده داد به زودی تعبیر خوابهای آنان را خواهد گفت و سپس به آنان چنین میگوید:
«ای همراهان
زندانی من! اما یکی از شما (دو نفر، آزاد میشود و) ساقی شراب برای صاحب خود خواهد
شد و اما دیگری به دار آویخته میشود و پرندگان از سر او میخورند و مطلبی که
درباره آن نظر خواستند قطعی و حتمی است.» (یوسف: 41)
درباره رویای
صادقه پادشاه مصر نیز قرآن کریم در همین سوره به روشنی سخن گفتهاست.(یوسف: 49-43)
برخی دیگر از
آیات قرآن نیز مواردی از رویاهای صادقه را متذکر شدهاند، مانند رویای پیامبر
اسلام- که در سوره فتح و رویای حضرت ابراهیم% که در
سوره صافات به آنها تصریح شده است[36].
پیامبر گرامی
اسلام- درباره انواع رویا چنین میگوید:
«رویا سه گونه
است: 1. گاهی بشارتی است از ناحیه خداوند، 2. گاهی غم و اندوهی است که از ناحیه
شیطان، 3. و گاهی مسایلی است که فکر انسان بدانها مشغول است و آن را در خواب میبیند.
همچنین فرمود: رویای صادق از ناحیه خداوند و خوابهای پریشان از ناحیه شیطان است.[37]»
پیامبر گرامی- در
بیانی دیگر چنین میفرماید:
«هنگامی که یکی
از شما خوابی دید که دوست دارد، پس آن خواب از ناحیه خداوند است که باید خداوند را
بر آن سپاس گوید و آن را برای دیگران نقل کند و هنگامی که خوابی دید که از آن
کراهت دارد چنین خوابی از ناحیه شیطان است که باید به خدا پناه ببرد از شر آن و آن
را برای کسی نقل نکند، چنین خوابی به او ضرری نمیزند.[38]»
الهام
در این ادراک
فراحسی، اندیشه، واقعه، حادثه یا معنایی از منبع ناشناختهای به کسی القاء میشود
و امری را که در شرایط عادی مقدور نیست ممکن یا آسان میسازد. به عبارت دیگر الهام
عبارت است از: دل افکندن، در دل خطور کردن و یا القاء و دریافت حقیقتی به صورت
مرموز و نهانی.
واژه وحی که به
معنی «تفهیم و القای سریع و مرموز» است، در کاربرد قرآنی بر الهام نیز که نوعی
تفهیم و القای مرموز میباشد، اطلاق گردیده است[39].
آیات متعددی از
قرآن کریم، این پدیده فراحسی را مورد تایید قرار دادهاند که موارد ذیل از جمله
آنهاست:
الف: الهام
خداوند به مادر حضرت موسی% قرآن در این خصوص میگوید:
«ما به مادر
موسی الهام کردیم که او را شیر ده و هنگامی که بر او ترسیدی، وی را در دریا بیفکن؛
و نترس و غمگین مباش که ما او را به تو باز میگردانیم و او را از رسولان قرار میدهیم.»
(قصص: 7)
با توجه به
خفقان و رعب و وحشتی که فرعون و حکومتش برای مردمان آن عصر به وجود آورده بودند و
فرزندان پسر را به قتل میرساندند، تولد حضرت موسی% به صورت مخفیانه و پنهان از چشمان تیزبین
جاسوسان فرعون صورت گرفته است.
بزرگ کردن چنین
نوزادی در آن شرایط برای مادرش بسیار پرمخاطره و بغرنج و ناممکن مینمود، اما
الهام الهی راه را برای این مادر هموار و همه ترسها، غمها و غصهها را از دل او
زدود و ضمنا او را نسبت به رسالت آینده فرزندش آگاه نمود. حوادث بعدی در زندگی
حضرت موسی% به صورت کامل، درستی و حقیقت این الهام را مکشوف ساخت.
با عنایت به
اینکه مادر موسی در زمره پیامبران نبوده است از این رو، واژه وحی در آیه بالا به
معنی وحی اصطلاحی که بر پیامبران الهی نازل میشده، نیست، بلکه به معنی الهام و
تفهیم مرموزی است که خداوند به دلهای پاک بندگان صالحش القاء میکند[40].
ب: الهام
خداوند به حواریون حضرت عیسی% قرآن در این باره میفرماید:
«و زمانی که به
حواریون الهام کردم که به من و فرستاده من ایمان بیاورید، آنها گفتند: ایمان
آوردیم و گواه باش که ما مسلمانیم.» (مائده: 111)
حواریون به
گروهی از یاران و اصحاب حضرت عیسی% گفته میشود که در مودت و دوستی و همراهی آن
حضرت در ظاهر و باطن صادق و باصفا بودند. با توجه به اینکه آنان خود پیامبر نبودند
بلکه بر اساس آیه بالا باید به رسالت و نبوت حضرت عیسی% ایمان میآوردند و در ضمن هیچ دلیل دیگری
نیز بر نبوت آنان وجود ندارد، به همین سبب مفسران واژه وحی در آیه بالا را به
الهام و القاء در قلب معنا کردهاند که با وحی اصطلاحی بر پیامبران متفاوت است.
ج) القاء
شیاطین به دوستان خود:
«و شیاطین به
دوستان خود مطلبی القاء میکنند تا با شما به مجادله برخیزند، اگر از آنها اطاعت
کنید، شما هم مشرک خواهید بود.» (انعام: 121)
در آیه دیگر
آمده است:
«اینچنین در
برابر هر پیامبری، دشمنی از شیاطین انس و جن قرار دادیم، آنها به طور سری سخنان
فریبنده و بیاساس (برای اغفال مردم) به یکدیگر القاء میکنند.» (انعام: 112)
با توجه به
اینکه شیاطین وسوسهها و انحرافات خود را به صورت مرموز و پنهانی و در قالبهای
زیبا و فرینده به دلهای دوستان خود القاء میکنند، به همین سبب قرآن از این نوع
القائات به وحی تعبیر نموده است.
قرآن کریم از
القاء دقیق قدرت تشخیص و شناخت خوبیها و بدیها و خیرات و شرور به روح انسان نیز
با واژه الهام یاد کرده و چنین گفته است:
«و سوگند به
جان آدمی و آن کس که آن را منظم ساخته. سپس فجور و تقوا (شر و خیرش) را به او
الهام کرده است.» (شمس: 7 و 8)
القای قدرت
تشخیص خیرات و شرور به جان آدمی در حقیقت به این معنی است که چنین قدرتی را خداوند
در فطرت و خمیرمایه وجودی انسان سرشته است و چنین قدرتی از صفات ذاتی انسانی به
شمار میآید. در نتیجه انسان به صورت طبیعی خوبیها و بدیها را میشناسد و میتواند
نسبت به آنها تصمیمگیری کند.
چشم زخم
چشمزخم یا
شورچشمی نوعی تاثیر روانی خاص است که بدون استفاده از هرگونه ابزار فیزیکی و صرفا
با نوعی نگاه چشم توسط برخی افراد بر افراد دیگر یا اشیاء و حیوانات انجام میگیرد
و موجب نابودی یا زیان و ضرر بر آنها میشود. قرآن کریم در یکی از آیات خود به
صورت صریح این پدیده را مطرح نموده است:
«نزدیک است
کافران هنگامی که آیات قرآن را میشنوند با چشمزخم خود، تو را از بین ببرند... » (قلم:
51)
علامه طباطبایی
در ذیل این آیه میگوید: بنا بر نظر عموم مفسران، منظور از «ازلاق پیامبر به وسیله
چشمها» چشم زخم [ الاصابه بالعین] است که نوعی تاثیر نفسانی است و هیچ دلیل عقلی
بر نفی آن وجود ندارد. مواردی نیز دیده شده که بر آن انطباق دارد، در روایات نیز
از آن به میان آمده است.»
فخر رازی در
پاسخ افرادی که چشم زخم را انکار و هرگونه تاثیرگذاری را مستلزم تماس فیزیکی میدانند،
چنین میگوید: حقیقت انسان عبارت است از نفس و یا بدن وی، اگر نفس باشد که هیچ
بعید نیست برخی نفوس دارای قدرت ویژهای باشند که بتوانند بدون تماس فیزیکی بر
افراد و اشیاء تاثیر بگذارند و اگر حقیقت انسان همان بدن طبیعی وی باشد در این
صورت نیز محال نیست که مزاج طبیعی برخی از انسانها به گونهای باشد که بتواند بر
افراد و اشیاء تاثیر بگذارد. بنابراین هیچ دلیل عقلی وجود ندارد که بتوان بر اساس
آن چشم زخم را انکار کرد، افزون بر آنکه شنیدههای زیادی نیز آن را تایید میکند.
چنانکه از پیامبر- روایت شده است که فرمود: چشم زخم حقیقت است و همچنین فرمود: چشم
زخم مرد را داخل قبر و شتر را داخل دیگ میکند[41].
طبرسی نیز در
ذیل آیه شریفه چنین میگوید: مفسران بر این مطلب [ اینکه مراد چشم زخم است] اجماع
نموده و عقلا، نیز چنین واقعیتی را جایز شمردهاند و در روایتی آمده است که اسماء
بنت عمیس به پیامبر- عرض کرد: یا رسولالله- به فرزندان جعفر چشمزخم میزنند، آیا رقبهای
[ دعا= تعویذ] برای آنان بگیرم؟ پیامبر- فرمود: آری، مانعی ندارد اگر چیزی بر قضا و
قدر پیشی بگیرد، چشمزخم است[42].
امام علی% میفرماید:
«چشم زخم راست
است و توسل به دعا برای دفع آن نیز راست است.[43]»
امام علی% در جای
دیگر میفرماید: پیامبر- برای حسن و حسین رقبه گرفت و این دعا را
خواند: «اعیذکما
بکلمات الله التامه و اسمائه الحسنی کلها عامه من شر السامه و الهامه و من شر کل
عین لامه و من شر حاسد اذا حسد.» شما را به تمام کلمات و اسماء حسنای خداوند از شر مرگ، حیوانات
موذی، و هر چشم بد و حسود آنگاه که حسد ورزد میسپارم. سپس پیامبر- به ما
توجه فرمود و گفت: این گونه ابراهیم خلیل برای اسماعیل و اسحاق تعویذ نمود.[44]»
آیه دیگری که
بسیاری از مفسران آن را دال بر چشم زخم گرفتهاند، آیه 67 سوره یوسف است که میفرماید:
«و (هنگامی که میخواستند حرکت کنند، یعقوب) گفت: فرزندان من! از یک در وارد
نشوید، بلکه از درهای متفرق وارد گردید (تا توجه مردم به سوی شما جلب نشود)...
این دستور
مربوط به زمانی است که برادران یوسف به همراه برادر کوچک خود و برای دومین بار
آماده حرکت به سوی مصر شدند، بسیاری از مفسران علت این دستور را ترس یعقوب از چشم
زخم نسبت به فرزندان خود دانستهاند، زیرا آنان صاحب جمال و قامتهای رشید و کامل
بودند که همگی به عنوان برادر و فرزندان یک مرد به شمار میآمدند. این جمعیت یازده
نفری که از سرزمین دیگر وارد مصر میشدند موجب جلب توجه مردم و احیانا مورد اصابت
چشم زخم برخی افراد خاص قرار میگرفتند و یعقوب% با دستور خود مانع چنین اتفاقی میشد[45].
ابوالفتوح رازی
در تفسیر خود در ذیل این آیه وجوه متعددی را در چیستی و ماهیت چشمزخم بیان کرده
که بخشی از آن بدین قرار است: تأثیر گذاشتن افراد بر اشیاء و دیگران صرفا در
تاثیرات فیزیکی و محسوس خلاصه نمیشود، بلکه برخی از تاثیرات از انواع تاثیرات
نفسانی محض است. بر همین اساس هرگاه انسانی تصور نماید که فلانی دشمن اوست، در دل
خود نسبت به او خشمگین میشود و این مزاج او را داغ و تند میکند که ریشه این داغی
مزاج، چیزی جز همان تصور نفسانی نیست. مبداء حرکات فیزیکی نیز چیزی جز تصورات
نفسانی نیست. با توجه به اینکه تصورات نفسانی تغییرات فیزیکی در بدن را موجب میشوند
بعید نیست که برخی از نفوس تاثیرات خود را به سایر افراد و اشیاء تسری دهند.
بنابراین عقلا ممتنع نیست که تاثیرات نفسانی بر افراد دیگر نیز تسری یابد. از سوی
دیگر جواهر نفوس آدمیان از حیث ماهیت مختلفند، از این رو محال نیست برخی از نفوس
به گونهای باشند که هرگاه بدن افراد دیگری را میبینند و از آن متعجب میشوند، در
آنها اثر بگذارند. پس چشم زخم حقیقتی است که احتمال وقوع دارد ضمن آنکه تجارب
متعدد از زمان قدیم تا کنون آن را تایید میکنند و احادیث نبوی- نیز از
آن سخن گفتهاند. بر این اساس تفسیر آیه شریفه به چشم زخم که مورد اتفاق مفسران
پیشین است سخن حقی است که نمیتوان آن را مردود شمرد[46].
نتیجه گیری
نتایج آنچه در
این مختصر بیان شد را میتوان به صورت خلاصه چنین گفت:
1. فراروانشناسی
به عنوان دانشی تجربی، یافتههای قطعی خود را مبنی بر وجود امور فوق طبیعی و
فراحسی بیان نموده و مدعی است جهان ما علاوه بر بعد مادی، دارای جنبه غیرمادی و
غیرجسمانی است.
2. آدمی موجودی
صرفا مادی نیست بلکه دارای ویژگیهای غیرمادی است که در زبان علمی از آن به نفس
تعبیر میشود.
3. انسان با
بعد غیر مادی خود میتواند با امور مادی و غیرمادی این جهان ارتباط برقرار کند، از
آنها تاثیر بپذیرد و یا بر آنها اثر گذارد.
4. همه ادعاهای
مدعیان در باب ارتباط با عالم فوق طبیعت صحیح نیست و زمینه سوءاستفاده و دروغپردازی
خصوصا در میان عوام فراوان است.
5. فراروانشناسی
و قرآن هر یک با روش خود به اثبات و تایید بعد معنوی و غیرمادی جهان میپردازند و
انسان را نسبت به توجه بدان ترغیب و تشویق مینمایند.
6. قرآن مجید
اصل وجود عالم فوق مادی (غیب) را مفروض انگاشته و ایمان بدان را از نشانههای
مومنان معرفی میکند.
7. قرآن حکیم
علاوه بر مفروض بودن چنین بعدی، شواهد فراوانی در تایید فوق طبیعت و جهان غیب ذکر
میفرماید.
8. قرآن مجید
از اموری معنوی یاد میکند که زمینه ارتباط و تاثیر و تاثر انسان در جهان فوق
طبیعت را فراهم میفرماید. تقوا، دعا و صدقه از چنین اموری هستند همچنانکه ظلم،
حسد، بخل و دیگر رذایل اخلاقی و معنوی موجب تاثیرات بد در جهان طبیعت میشود.
9. آدمی از
طریق آنچه وی را به فوق طبیعت مرتبط میکند (همچون تقوا، صدقه، محبت و ...) میتواند
نیازهای معنوی خود را پاسخ دهد و بدین وسیله راه کمال و سعادت دنیوی و اخروی خود
را بپیماید.