24 آذر 1396, 23:53
هنگامی که پس از پایان جنگ جهانی اول، بخشهای وسیعی از خاک امپراتوری عثمانی به اشغال نیروهای متفقین درآمد، شرایط سیاسی و اجتماعی این کشور نیز، دچار هرج و مرج و آشفتگی شد. سلطان محمد ششم، آخرین امپراتور عثمانی، قادر به کنترل اوضاع نبود. نفوذ نظامیان در امور، هر روز بیشتر از قبل میشد. از دید برخی مورخان، دستهایی از آن سوی مرزها، درصدد بود به حیات «مرد بیمار اروپا»، یعنی امپراتوری عثمانی، پایان دهد. این مهم، با قدرت گرفتن افسری «تسالونیکی» به نام «مصطفی کمال پاشا»، سرعت بیشتری پیدا کرد. «مصطفی کمال» در سال 1260 هـ.ش، در شهر «تسالونیک»، واقع در شمال یونان امروزی، دیده به جهان گشود. والدین وی، ترکتبار بودند. او پس از طی دوران تحصیل ابتدایی، به دانشکده افسری(مکتب حربیه) رفت و نظامی شد. «مصطفی کمال» در زمره افسرانی قرار داشت که در جبهههای مختلف جنگیده و البته در این نبردها، افتخاراتی به دست آورده بودند. با محاصره کامل شبه جزیره آناتولی، مرکز اصلی استقرار قدرت امپراتوری عثمانی، متفقین توانستند استامبول را وادار به پذیرش خواستههایشان کنند.
هر چند مورخان امروزی ترکیه برآنند که «مصطفی کمال» رهبری جنگ استقلال را برعهده داشت و توانست کشور ترکیه را بنیان گذاری کند؛ اما پذیرش این ادعا، در شرایطی که متفقین با گرفتن تمام متصرفات عثمانی در میان رودان، شمال آفریقا و شبه جزیره عربستان به تشکیل و بقای کشوری به نام ترکیه رضایت دادند، کمی سادهانگارانه است. «مصطفی کمال» با استفاده از نفوذ خود در میان نظامیان، پایههای قدرتش را مستحکم کرد. او با تشکیل مجلس مؤسسان در سال 1301هـ. ش، توانست نظام پادشاهی عثمانی را از بین ببرد و سی و ششمین امپراتور عثمانی را به جزیره مالت تبعید کند. با این اقدام، امپراتوری عثمانی عملاً محو و نابود شد؛ هر چند «عبدالمجید دوم»، مدتی به عنوان امپراتور عثمانی، به ظاهر حکومت را در دست داشت، اما در نهایت او نیز به تبعید فرستاده شد و «مصطفی کمال»، در سال 1302، به عنوان نخستین رئیسجمهور ترکیه، قدرت را به دست گرفت. او برای آن که خیالش از بابت حمایت غرب راحت باشد، «عصمت اینونو»، دوست و مشاورش را راهی لوزان سوئیس کرد تا با امضای قراردادی، بر تجزیه امپراتوری عثمانی مُهر تأیید بزند و در عوض، بقای حکومت خود در منطقه آناتولی را با نام «جمهوری ترکیه» تضمین کند.
«مصطفی کمال»، پس از به دست گرفتن قدرت، تصمیم به ایجاد دگرگونیهای اساسی در فرهنگ، اقتصاد و سیاست ترکیه گرفت. او به شدت معتقد بود که باید اسلام از عرصه سیاست این کشور محو شود. طبعاً این رویکرد، مخالفان فراوانی در ترکیه داشت. مردم این کشور، طی قرنها، دلبستگی ویژهای به آموزههای اسلامی پیدا کرده بودند و نمیخواستند به تغییرات تحمیلی دولت جدید، تن دهند. از سوی دیگر، اقلیتهای قومی و مذهبی ساکن آناتولی، در برابر رویکرد به ظاهر ملیگرایانه «مصطفی کمال» که در صدد بود با اشاعه پانترکیسم، عملاً بر اصالت و ریشههای آن ها، خط بطلان بکشد، به سختی مقاومت میکردند. سیاست «مصطفی کمال» که مجلس ملی ترکیه، بعدها لقب «آتاترک»(پدر ملت ترک) را به وی اعطا کرد، برای درهم شکستن اعتراضات، توسل به خشونت و سرکوب بود. او در ابتدای کار، تعدادی از جریانهای قدیمیِ مذهبی در آناتولی را هدف حملات خود قرار داد و سران آن ها را اعدام یا تبعید کرد. علویهای مناطق شرقی آناتولی، یکی از این جریانها بودند که اسناد مربوط به قتلعام وحشیانه آن ها، به تازگی منتشر شده و مسئولان ترکیه را ناگزیر از عذرخواهی کرده است. در گام بعدی، اقلیتهای نژادی به ویژه کُردها، هدف سرکوب نیروهای «آتاترک» قرار گرفتند. او با در اختیار داشتن زیرساختهای امپراتوری مضمحل عثمانی و ارتشی که فرمانبردارش بود، به سرعت کار سرکوب مخالفان را به پایان رساند و تغییرات فرهنگی مد نظر خود را آغاز کرد.
«آتاترک» اهتمام فراوانی به زدودن آثار فرهنگ و اندیشه اسلامی از ترکیه داشت. او در ابتدای کار، مدارس دینی را به شدت محدود کرد و نظارت بر امور دینی را به نام دولت، در اختیار گرفت. بر اساس طرح «آتاترک»، لباسهای سنتی مردم ترکیه که میتوانست نشان دهنده پیوندهای فرهنگی آن ها با شرق اسلامی باشد، کنار گذاشته و بر سر گذاشتن کلاه «فینه»، سر پوش سنتی ساکنان امپراتوری عثمانی، ممنوع اعلام شد. محتوای کتابهای درسی تغییر کرد و الفبای عربی، جای خود را به الفبای لاتین داد. از آن پس، اتباع ترکیه ناچار بودند از حروفی برای نوشتن استفاده کنند که کمترین ارتباطی با پیشینه فرهنگی، اعتقادی و حتی ملی آن ها نداشت. این اقدام، در ابتدا با مقاومت شدید علما و مردم ترکیه روبه رو شد. آن ها اعتقاد داشتند این اقدام، ترکیه را از سرزمینهای اسلامی جدا میکند؛ اما اینجا نیز، حربه قدرت نظامی به کار «آتاترک» آمد و او خط جدید را که ترکی استامبولی با آن نوشته میشد، به مردم تحمیل کرد. مدتی بعد، «آتاترک» به مقابله با حجاب اسلامی پرداخت. با این حال، رویکرد او در این زمینه، مانند برنامه کشف حجاب پهلوی اول در ایران نبود و شدت عمل کمتری داشت.
«آتاترک» پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، درگذشت. «حسین فردوست»، دوست و ندیم محمدرضا پهلوی، در خاطراتش، به نقل از افسران ترکیه در پیمان سنتو، روزهای پایانی عمر «آتاترک» را شرح داده است. به نوشته او، «مصطفی کمال»، به دلیل زیادهروی در مصرف مشروبات الکلی، در روزهای پایانی عمرش، به بیماری حاد کبدی مبتلا شده بود. «عصمت اینونو» که باید او را مغز متفکر و پشت پرده اقدامات «آتاترک» بنامیم، در آن زمان، نخستوزیر ترکیه بود و میکوشید تا وضعیت جسمانی و رفتارهای غیراخلاقی «آتاترک» در روزهای پایانی عمرش، به بیرون درز نکند. به نوشته «فردوست»، او با وجود بیماری شدید، دست از می گساری و روابط غیراخلاقی بر نمیداشت و همین رفتار، مرگ او را رقم زد. «آتاترک» در آبانماه سال 1317، در سن 57 سالگی درگذشت. با وجود وقایع تلخ و ناگواری که در دوران حکومت او رقم خورد و نیز دستورهای وی برای سرکوب و قتلعام مخالفان، امروزه دولت ترکیه میکوشد تا از وی، به نام بنیان گذار ترکیه نوین، تجلیل به عمل آورد. با این حال، اقدامات دیکتاتورمآبانه و سرکوبگرانه وی، آنقدر مشهور و مستند است که با چنین تلاشهایی نمیتوان بر روی حقیقت وقوع آن ها، سرپوش گذاشت.«آتاترک» در دوران زمامداریاش، ارتباط نزدیکی با رضاخان در ایران داشت. پهلوی اول به تغییرات مد نظر «آتاترک»، علاقهمند بود و به نوعی، او را الگویی مناسب برای خود میدانست. به همین دلیل، تنها سفر خارجی رضاخان در دوران سلطنتش، به ترکیه بود. او پس از بازگشت از ترکیه، درصدد برآمد تغییرات همتای ترکیهای خود را در ایران انجام دهد؛ اقداماتی که وقایعی تلخ همچون واقعه خونین مسجد گوهرشاد را در پی داشت.
روزنامه خراسان
تاریخ انتشار: یکشنبه 7 آبان ماه 1396
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان