دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

دین در دنیای مدرن (2)

واقعیت‌های مجازی؛ یکی از ویژگی‌‌ها و وجوه نیای مدرن، القای تصورات خیالی و واقعیت‌های مجازی است که با قدرت و سیطره‌ی رسانه‌های گروهی، که به فناوری‌های پیشرفته‌ی ارتباطات مجهز شده‌اند، افکار عمومی را به خود مشغول ساخته و با تولید مصنوعات فکری و ارزش‌های مبتذل و ایجاد انعطاف و انحطاط، به صورت لجام گسیخته به پیش می‌رود
دین در دنیای مدرن ʂ)
دین در دنیای مدرن (2)

نویسنده: مهدی نکویی سامانی

ویژگی‌‌ها و اقتضائات دنیای نوین

1. واقعیت‌های مجازی؛ یکی از ویژگی‌‌ها و وجوه نیای مدرن، القای تصورات خیالی و واقعیت‌های مجازی است که با قدرت و سیطره‌ی رسانه‌های گروهی، که به فناوری‌های پیشرفته‌ی ارتباطات مجهز شده‌اند، افکار عمومی را به خود مشغول ساخته و با تولید مصنوعات فکری و ارزش‌های مبتذل و ایجاد انعطاف و انحطاط، به صورت لجام گسیخته به پیش می‌رود. در دنیای جدید، انسان هرچه بیشتر و بیشتر در هجوم انواع اطلاعات قرار گرفته و دلهره و اضطراب دنیای مجازی او را از واقعیت‌‌ها دور کرده است. پیدایش رسانه‌های الکترونیکی ما را با رویدادها و کنش‌‌ها و قیافه‌های مصنوعی و ارتباطات مصنوعی درگیر ساخته است. این نوع تماس‌‌ها و ارتباطات به هیچ وجه، ایجاد صمیمیت نمی‌کند و آرامش روحی و روانی برای ما ایجاد نمی‌کند. قرار گرفتن انسان‌‌ها در محیط‌های فرهنگی و اطلاعاتی جهانی شده، که مرزهای پنهان و آشکار آنها دگرگون شده، وابستگی‌های مکانی و اجتماعی و تاریخی و فرهنگی را از انسان‌‌ها سلب نموده و احساس غربت را برای انسان به ارمغان آورده است.

دنیای مدرن مفروضات مادی و دنیایی مخصوص خود خلق کرده است. در دنیای مدرن، رقابت اقتصادی و تلاش برای گسترش منافع مادی و لذت طلبی، به صورت جنون آمیزی، اذهان همه‌ی مردم را مشغول کرده است. ماهیت مدرنیته ذاتاً نسبت به احساسات و روابط عاطفی بشر بی‌تفاوت است و بازخوردهای خشن و بی رحمانه‌ی آن روابط مبتنی بر عاطفه‌ی انسانی را دچار تغییر وتحوّل می‌سازد.

بسیاری از تمدن شناسان بر این نکته تأکید دارند که زدودن جوهر الهی از طبیعت و برتری جسم و ذهن نسبت به روح و معنویت و هواداری از علم و دانش غیر دینی، به عنوان تنها راه رستگاری اجتماعی، هماهنگی انسان را در جهان بینی، و هماهنگی عملی او را با نظام هستی از بین برده است. عامل دیگر این احساس یأس و ناامیدی و ناامنی انسان مدرن، دگرگونی‌های فزاینده در ماهیت زندگی مدرن است که طی فرایند متقابل دیالکتیکی و پیش رونده، رابطه و تعلّق خاطر انسان را پریشان و او را ناخاسته رها می‌کند.

انسان امروز غربی در گرداب تحوّل و تبدّل آن به آن، ثبات هویت و حقیقت وجودی خود را از دست داده است و می‌کوشد به صورت جنون آمیز، همه‌ی خواسته‌‌ها و آرمان‌های عمیق و عطش وجودی و روحی خود را با سراب دنیا سیراب کند و از این رو، همواره در تجربه‌ی مدام و بی وقفه‌ی اشیای مادی و لذت‌های دنیوی، سر از پا نمی‌شناسد و همه‌ی خلأهای روحی و فقر وجودی و حس زیبایی طلبی و کمال خواهی خود را در لذت گرایی و آزادی عنان گسیخته و مصرف گرایی بی حد و حصر می‌بیند. انسان از دیدگاه مکاتب فکری غرب، همان حیوان داروینی تکامل یافته‌ای است که عقل و حیوانیت از تکامل یافته و از این طریق، توانسته است بیندیشد و سخن بگوید و امکانات و ابزارهایی را به کار گیرد و یک تمدن مادی را پدید آورد.[1]

ژاک الول، جامعه شناس فرانسوی، ویژگی‌های تفکر غربی را چنین بیان می‌کند:

الف. فنّی کردن تفکر: نزول از بینش شهودی به تفکر فنّی یا فرایند تقلیل طبیعت به شیئیت اشیا؛

ب. دنیوی کردن عالم: نزول از صور جوهری به مفهوم مکانیکی که سلب تمام کیفیات مرموز و صفات جادویی از طبیعت را سبب گشته است.

ج. طبیعی کردن انسان: نزول از جوهر روحانی به سوائق نفسانی که مستلزم سلب همه‌ی صفات ربانی انسان است.

د. اسطوره زدایی: نزول از غایت اندیشی و معاد و رجوع به تاریخ پرستی و زمانی که از هر معنای معادی و غایت گرایانه تهی است.

2. برو ز بحران‌های فرهنگی؛ یکی از پیامدهای دنیای مدرن بروز بحران فرهنگی و عدم تعادل و توازن در زمینه‌های فرهنگی و اخلاقی و ارزش‌های معنوی است. انسان مدرن با اصالت دادن به رشد اقتصادی و مادی، از معنویت و مذهب دور شده و با هجوم انواع مخاطره‌‌ها و ناامنی‌‌ها و یأس و احساس بی هویتی و تنهایی و خلأ معنوی و اخلاقی مواجه گردیده است. بسط تجدّد خواهی بی وقفه، ساختارهای فرهنگی و الگوهای زندگی اجتماعی و بنیادهای اخلاقی را دچار تزلزل نموده و به ذرّه‌ای شدن خانواده و از دست رفتن روابط عاطفی و اخلاقی و مشکلات روحی و روانی و از جاکندگی و دور افتادگی افراد انجامیده است. انسان مدرن غربی، هم از سنّت‌های مذهبی خود و هم از سنّت‌های خانوادگی و اجتماعی خود کنده شده و به فقر معنوی و احساس درماندگی و ناامیدی مبتلا گردیده است. بحران‌های بشر امروز غربی به بحران علم و فلسفه خلاصه نمی‌شود، بلکه بحرانی است معنوی، و بحران در ارزش‌‌ها. در واقع، می‌توان با تفسیری جامعه شناختی گفت: روزگار نو، روزگار بحران‌‌ها ست. بیکاری، گرسنگی، تورّم، جنگ‌های جهانی و منطقه ای، خشک سالی، عدم توزیع عادلانه‌ی ثروت، تولید سلاح‌های میکروبی و شیمیایی و هسته‌ای و بر هم خوردن تعادل زیست محیطی و بحران هویت و خلأ معنویت، همه نشانه‌های بحران در علم جدید و نوع نگاه بشر به جهان هستی و انسان است . ریشه‌ی این بحران نیز در دوری انسان از خدا و غفلت از خود است. انسان مدرن با انس گرفتن و پرداختن به اشیای طبیعی و مادی، به خودفراموشی دچار شده و در نتیجه، جایگاه و هدف خود را گم کرده است. امنیت با احساس تعامل عقلانی و معنوی انسان با پدیده‌های و با اعتماد به دیگران حاصل می‌شد؛ اما امروز در نظام‌های عقلانی و علمی خشک و مصنوعی، دیگر چه چیزی می‌تواند به جای دین، فلسفه‌ی وجودی و امینت و هویت انسان را تأمین کند؟ چه توجیهی وجوددارد که انسان در رابطه با اشخاص دیگر و یا نظام‌های حاکم، بتواند امنیت خود را باز یابد؟

3. فقدان معنا و هدف؛ یکی از شاخص‌های بارز عصر حاضر، کم رنگ شدن خداباوری و معنویت گرایی است. جهان امروز جهانی است که فیلسوفان و متفکران برجسته اش از رخت بستن معنویت در جوامع انسانی سخن می‌گویند و انسان را «گرگ انسان» می‌نامند. بشر امروز به دلیل تهی شدن از ارزش‌های الهی و معنوی، در مسیر انحراف و خشونت و جنگ و بی عدالتی و ترس و وحشت و ناامنی گام نهاده است. مکاتب فلسفی غرب همچون اومانیسم (انسان مداری)، ساینتیسم (علم گرایی) و سکولاریسم (دنیا گرایی)، و لیبرالیسم (آزادی طلبی) با آنکه داعیه‌ی نجات، آزادی و عدالت و تأمین امنیت و حقوق انسان را وعده می‌دادند، ولی به تنها چیزی که دست نیافتند، همین ارزش‌های علوم انسانی بود، انسان مدرن با اعلام استقلال و استغنای خود از خدا، به عالم معنا و امر قدسی پشت کرده و رویکردی سکولاریستی[2] اتخاذ کرده است. تمدن غرب بر پایه‌ی اصالت علم و تجربه و اصالت دادن به خواست و اراده‌ی بشری، خود را از دین و معنویت بی نیاز شمرد و خواست جهانی بدون حضور و دخالت خداوند بنیان نهد.

تفکر مدرن با تقلیل دادن ادراکات به سطح ذهنی و کمّی و تجربه پذیر، هرگونه ارتباط معنوی انسان و جهان هستی با مبدأ غیبی را نادیده می‌انگارد و به دیگر سخن، هرگونه ارتباطی میان خدا و جهان را نفی کرده است.[3]

انسان غربی امروز بریده از عالم معنا و معنویت، پای بندی به دین و اخلاق را عین ابلهی و سفاهت می‌داند و بر این باور است که ما امروز ناچاریم به حکم زندگی در عصر عقلانیت و علم و فناوری و ماشین، ارزش‌های انسانی و اصول متعالی اخلاقی را در این مسلخ گاه ذبح کنیم. امروز بشر به اسم «مبارزه با اسطوره و خرافات»، همه‌ی ارزش‌های متعالی و قدسی دین را نیز نفی می‌کند. در آنجا، تنها ارزش پول، شهرت جنجالی و قدرت به مبتذل‌ترین و مضحک‌ترین شکل آن، حاکم است. امروز بشر در سایه‌ی دستاوردهای علمی، جلوه‌های متنوّع لذت و سرگرمی‌های مادی را تجربه کرده است؛ ولی از دست مشکلات روحی و احساس ناامنی و پوچی نجات نیافته است، بلکه اضطراب و احساس پوچی و بی معنایی بیش از گذشته جان بشر امروز را می‌خلد.

در دنیای امروز، نوعی شتاب و عجله‌ی نامعقول، که لازمه مدرنیسم و تجدّد طلبی است، امکان چشیدن مزه و طعم زندگی واقعی را از انسان سلب کرده است. انسان هر چه بیشتر می‌خواهد به لذت مطلق و قدرت و رفاه بیشتر دست یابد، این عطش سیر ناشدنی، او را به تنش و کشمکش و بهره وری از سایر انسان‌‌ها و همنوعانش می‌کشاند. نگاه ناقص و معیوب و زمینی غرب به انسان، او را از منزلت انسانی خود دور کرده است.

روند پیشرفت‌های صرفاً صنعتی، و احساس بی‌پناهی و بردگی ناخواسته در برابر غول ماشینیزم، وحشت و اضطراب از آینده‌ی مجهول و تاریک، دلهره از عدم موفقیت در زندگی، دلهره‌ی آینده موقعیت اجتماعی، آینده‌ی تحصیلی، اشتغال، آینده‌ی اقتصادی و آینده‌ی فرزندان در همه‌ی این زمینه‌‌ها بشر امروز را دچار دلهره و اضطراب و تردید کرده است. انسان آخرین دهه‌ی قرن بیستم، در عمق وجود خود، از خویشتن هم می‌ترسد؛ زیرا دیگر به علم جدید و خرد روشنگری اعتماد ندارد و خدای آسمانی را نیز از زندگی خود بیرون کرده است. انسان دیروز، که به قابلیت‌‌ها عقلانی و تجربه‌های گران سنگ خود پی نبرده بود، همه چیز را از عالم بالا و ماورای طبیعت طلب می‌کرد؛ اما انسان امروز با اینکه در بسیاری از چیزها بر فکر وتوانایی‌های عقلی و علمی خود تکیه کرده است و چنان احساس استغنا می‌کند که اصلاً یا به سراغ دین نمی‌رود و یا اگر هم می‌رود، طلب کارانه و حق خواهانه می‌رود و از سر استغنا و تکبّر، به جای تعبّد و کرنش در برابر خداوند و بجا آوردن مقتضیات بندگی، ادعای حق مداری می‌کند و از انتظارات بشر از خدا و دین سخن می‌گوید.

انسان امروز بیشتر به زندگی مادی و دنیوی خود و رفاه طلبی و تنعّم طلبی روی آورده است، و جهان دیگر و دیگر حقایق برتر از این عالم مادی و دنیوی را بکلی نفی کرده و نادیده می‌انگارد و هیچ نمی‌خواهد بداند که ماورای این دنیای مادی، معنا و حقیقتی متعالی نیز وجود دارد. انسان امروز هدف واقعی زندگی خود را گم کرده است و در دنیای خود ساخته و آرمان‌‌ها و در اسارت امیال نفسانی خود، محصور شده است. کتاب الهی چه زیبا حال انسان دنیاگرا و لذت طلب را توصیف نموده است: (ألها کم التکاثر حتی زرتم المقابر) (تکاثر: 1و2) و نیز می‌فرماید: (ذرهم یأکلوا و یتمتّعوا و یلههم الأمل فسوف یعلمون.) (حجر: 3)

در اینکه انسان‌‌ها نیازهای متفاوت و متنوّعی دارند، شکی نیست؛ اما تنها یک قسمت از نیازمندی‌های انسان جنبه‌ی مادی دارد که مربوط به تغذیه و بهداشت و سلامتی و انواع تمتّع‌های مادی و رفاهی است و بشر تا حدّ زیادی در این زمینه، به آرزوها و خواسته‌های خود دست یافته است. اما قسمت دیگر نیازهای بشر، نیازهای معنوی است که مربوط به روح و فکر و خیال و آرامش درونی اوست. از جمله‌ی این نیازمندی‌های معنوی انسان، روح خدا جویی و احساس وابستگی و تکیه بر یک قدرت برتر و جاودانه است که شایسته‌ی اتّکا و توکّل و قابل تقدیس و ستایش و دارای شعور و علم است. تا آنجا که تاریخ گواهی می‌دهد، انسان در راه تأمین این خواسته و نیاز، تلاش‌های دامنه دار و پی‌گیری داشته و با مشکلات و سختی‌‌هایی نیز در این زمینه روبه‌رو بوده است. از این رو، این معبود خواهی و احساس نیاز به یک مبدأ قابل اعتماد، پیوسته با تاریخ انسان همراه بوده و این اقتضای فطرت الهی است که در روح بشر نهفته است. انسان در طول زندگی خویش، سعی کرده است به مبدأ واقعی و راستین خلقت و الوهیت ارتباط پیدا کند؛ امروزه هم این احساس نیاز به شکل جدّی و گسترده وجود دارد و به اقتضای این وضعیت است که مکتب‌های عرفانی و گوناگونِ پرورش روح و تقویت اراده ومکاتب روان کاوی با داعیه‌ی ایجاد آرامش و تسکین روح، افراد زیادی را به خود جذب می‌کنند.

میلیتون یینگر در مقاله‌ی «دین و نیازهای فرد» از نیازهایی صحبت می‌کند که انسان معاصر را به سمت دین می‌کشد:

آوارگی روحی، تحیر، احساس بی پناهی، احساس پوچی و افسردگی و تنهایی که اینها به نوبه‌ی خود، معلول فشارهایی هستند که پیشرفت صنعت و تغیر و تبدّلات عمیقی که به تبع آن، در ساختارهای اجتماعی و فرهنگی ایجاد شده، به وجود آمده است.[4]

4. نیهیلیسم؛ یکی دیگر از پیامدهای مدرنیته مواجهه‌ی بشر متجدّد و مدرن با بحران‌های فکری و روحی و افتادن در دام «نیهیلیسم» است. «نیهیلیسم» به معنای پوچ انگاری و غایت زدایی از کل نظام هستی، به ویژه بی هدف انگاشتن انسان و انکار هرگونه ارزش مطلق اخلاقی است. نیهیلیسم در واقع، حاصل یک بحران هستی شناختی (انتولوژیک) و اخلاقی است. نیهیلیسم بحران دنیایی است که در آن فلسفه‌ی اخلاق متزلزل شده و جنبه‌های معنوی حیات انکار شده است. «نیهیلیسم هسته‌ی قدرتمند تاریخ متافیزیک غربی و در واقع، منطق درونی آن است»؛ در حالی که پیش از عصر روشنگری متافیزیک ارزش‌های متعالی را می‌آفرید، ولی مدرنیته به نفی همان ارزش‌های متعای و متافیزیکی روی آورد. به قول داستایوفسکی در دنیای جدید «هر کاری برای بشر مجاز شمرده می‌شود.»[5] نیهیلیسم به تدریج، عقل بشری را جایگزین وحی الهی کرد و در مراحل بعد، این عقلِ سود انگار و ابزاری در خدمت منافع و غرایز بشری قرار گرفت.

به هر حال، دنیای مدرن، دنیایی است که نیهیلیسم (پوچ گرایی) وجه باطن آن است و دنیایی که جهان بی حضور و دخالت خدا اداره می‌شود. بازتاب تفکر نیهیلیستی غرب به نفی تدریجی همه‌ی اعتقادات انجامید. تفکر علمی غرب بر پایه‌ی نفی انگاره‌های الهی از جوهر طبیعت، با ویژگی خودکاری (اتوماسیون) خودافزایی، جهان روایی، خودمختاری و یگانه انگاری (مونیسم) و با حرکت نزولی خود به پیش می‌رود. سرود خوانان انحطاط و پیام آوران غروب خدایان در غرب کم نیستند. بیش از همه در همان غرب، کسانی مانند نیچه و‌‌ها یدگر از نیهیلیسم پنهان در نفس ایده‌ی پیشرفت خبر دادند.[6]

انسان امروز دیگر به ادعاهای فیلسوفان عقلگرا و روشنگری اعتماد ندارد، و دیگر عقل نقّاد مدرن از ادعای توانایی نقد خود، دست کشیده است.[7] انسان مدرن با هجوم تجدّد و جدایی عقل از نور، به کمبود فضیلت و انحطاط اخلاقی مبتلا شده است و مدرنیته را مظهر خیانت به الهام و مکاشفه و یک بن بست تاریخی و فلسفی می‌داند، و بر این باور است که بشریت با رویگردانی از خدامحوری، بحران کنونی را برای خویش به وجود آورده است، و راه رستگاری را از طریق هزار توی نیهیلیسم نیچه ای یا علم گرایی مادی، جست و جو می‌کند. انسان امروزی نمی‌فهمد که عقل گرایی قابلیت واکنش او را نسبت به سمبل‌‌ها و افکار فوق طبیعی و متافیزیکی از میان برده است و او را در برابر جهان زیرزمینی روانی، عاجز ساخته است.[8]

ریشه‌ی این بحران را باید در تقدّس خردگرایی و انسان گرایی عصر نوزایی جست. انسان امروز خود را موجودِ مطلقی می‌انگارد که اختیارات او بر اختیارات خدا تفوّق دارند و همین انسان گرایی افراطی او را از منابع قدسی و معنوی دور می‌سازد و راه نجات از بحران را بر او بسته است. نگرش علم پرستارانه به انسان و طبیعت، ریشه‌های معنوی زندگی بشر را خشکانده است. انسان متجدّد با ویران کردن طبیعت، با نگاه خشک علمی و صرفاً مادی و آمیخته به حرص و آز، بر آن است تا کل سنّت دینی را نفی کند.[9]

یونگ علل بسیاری از مشکلات فکری و روحی ومعنوی جهان امروز را در پشت کردن بشر به دین می‌بیند. به باور از، بشر مدرن اگر چه خود را تا حدّی از قید خرافات رها کرده، اما در دام خطرناک از دست دادن ارزش‌های اصیل اخلاقی و دینی شده گرفتار شده است.

فروید نیز با اشاره به این حقیقت که دین همواره در طول تاریخ و همپای تاریخ تمدن بشری وجود داشته است، می‌نویسد: «در هیچ دوره ای، یک تمدن، خالی و تهی از معتقدات دینی نبوده است.»[10] به باور او، باورداشت‌‌ها و عملکردهای مذهبی عموماً پناهگاهی را در برابر ناملایمات زندگی روزانه فراهم می‌سازند. از نظر او، دین در بسیاری از جنبه‌های فعالیت اجتماعی بشر نفوذ دارد و می‌تواند در جهان مدرن، در برابر انواع مخاطرات، به انسان امنیت روحی و احساس معناداری و هویت ببخشد.

نیاز بشر معاصر به دین

علّامه طباطبائی می‌گوید: دین همواره بشر را به سوی معارف حقیقی و اخلاق فاضله و اعمال نیک دعوت می‌کند، و معلوم است که اصلاح عالم انسانی هم در همین سه چیز است: 1. عقاید حقّه؛ 2. اخلاق فاضله؛ 3. اعمال نیک. با نگاهی به وضعیت بشر امروز، بهتر می‌توان دلیل نیاز بشر به دین را درک کرد. بشری که امروز به بالاترین درجه از علم و تمدن و فناوری رسیده است، ولی می‌بینیم که در امور گوناگون فردی و اجتماع و اخلاقی خود تا چه حدّی دچار انحطاط اخلاقی و فساد شده است و چه بحران‌‌ها و جنگ‌های خانمان براندازی تهدیدش می‌کنند! تا چه حد زورگویی بر بشریت مسلّط شده است! و تازه همه‌ی این فسادها در عصری جریان دارد که آن را «عصر تمدن و ترقّی» و «عصر دانش» می‌خوانند.[11]

از نظر علّامه طباطبائی، تنها دین است که می‌تواند بشر را در تمام شئون مادی و معنوی به اصلاح دعوت کند؛ هم در اعتقادات و هم در اخلاق و هم در رفتار. بنابراین، اگر در دنیا، امید خیر و سعادتی باشد باید از دین وتربیت دینی امید داشت و در آن جست و جو کرد. ملل پیشرفته اساس اجتماع را کمالات مادی و طبیعی قرار داده و مسئله دین و اخلاق را مهمل گذاشته‌اند و فضایل انسانی از قبیل صلاح و رحمت و محبت و صفای قلب را از دست داده و احکام فطرت را به فراموشی سپرده‌اند، و اگر عقل و علم و وجدان بشری به تنهایی برای اصلاح بشر کافی بود نمی‌بایستی کار بشر به این توحّش بکشد و نباید ارزش‌های اخلاقی و فضایل انسانی را از دست داده باشند.[12]

علّامه طباطبائی درباره‌ی عدم کفایت علم و پیشرفت مادی برای تأمین نیازهای معنوی و روحی بشر می‌نویسد: پیشرفت انسان در یک قسمت از معلومات، کافی برای قسمت دیگر نیست و مجهولات دیگر انسان را حل نمی‌نماید. درست است که علوم طبیعی چراغی است روشن که بخشی از مجهولات را از تاریکی در آورده و برای انسان معلوم می‌سازد. ولی چراغی است که برای رفع هر تاریکی سودی نمی‌بخشد... و در نهایت، علومی که از طبیعت بحث می‌نماید، اصلاً از مسائل ماوراء الطبیعه و مطالب معنوی و روحی بیگانه بوده و توانایی بررسی این گونه مقاصدی که انسان با نهاد خدادادی خود خواستار کشف آنهاست، را ندارد.[13]

با نگاهی واقع بینانه به تاریخ حیات انسانی، در می‌یابیم که هیچ جامعه‌ای در هیچ زمانی خالی از دین نبوده است، و احساس نیاز انسان به دین در ادوار گوناگون تاریخی مشاهده می‌شود. این مسئله علاوه بر اینکه باطل کننده‌ی نظریه‌ی کسانی است که جهل و عجز بشر نسبت به قوای ناشناخته‌ی طبیعی را عامل روی آوردن انسان به نیروهای فراطبیعی غیبی می‌دانند، همچنین نشان می‌دهد که هم انسان جاهل و عاجزِ دیروز نیاز به خدا داشت و هم بشر علم زده‌ی امروز چنین نیازی دارد. کسانی که ریشه‌ی دین را در عوامل روانی و یا جهل و خرافه و یا عوامل سیاسی و اجتماعی جست و جو می‌کنند، در برابر بسیاری از اندیشمندان برجسته‌ی جهان، که تا آخرین لحظات عمر خود را در بالاترین حدّ علم و آگاهی و تعهد و دین داری حفظ نموده اند، چه پاسخی خواهند داشت؟

نظریه‌ی «دین زدایی»، که از سوی فیلسوفان عصر روشنگری مطرح شد، مبتنی بر این پیش فرض بود که دین زمانی دارای سیطره‌ی اجتماعی و مدعی بی رقیب حوزه‌ی فرهنگ و اجتماع بود؛ اما در دوره‌ی جدید، دین قدرت و کارایی خود را از دست داده است. نظریه‌ی «دین زدایی» مدعی بود: دیگر دلایل کافی برای تبیین علت حضور دین در جامعه و استمرار حیات آن، به عنوان منبع قدرت سیاسی و اجتماعی، وجود ندارد.

این نظریه یک نظر شمول گرایانه و عام، و یک داوری مطلق نسبت به همه‌ی ادیان مطرح می‌سازد، در حالی که نمی‌توان کارکرد همه‌ی ادیان را در همه‌ی جوامع، به صورت یکسان مورد داوری و ارزیابی قرار داد. علاوه بر آن، این مسئله مبتنی بر این پیش فرض است که ما چه تلقّی و تعرفی از دین مدّ نظر داریم؛ برای مثال، بر اساس تعریف قدسی گرایانه‌ی افرادی مثل شلایر ماخر و اوتو، که دین را صرفاً به بعد معنوی آن تقلیل می‌دهند، نمی‌توان از دین انتظار کارکردهای همه جانبه‌ی اجتماعی، اخلاقی و عقلانی داشت و این تعریف درباره‌ی همه‌ی ادیان، از جمله اسلام، که دینی جامع و ناظر به همه‌ی وجوه حیات بشری است، صادق نیست.

شکی نیست که نیاز انسان به دین نیازی فطری و اصیل و ثابت و عقلانی و اجتناب ناپذیر است، و نیاز انسان به دین در واقع، همان نیاز انسان به رشد و کمال معنوی و عقلانی است. بشر برای سالم زیستن و رشد و تعالی و حرکت به سوی کمال، راهی جز انتخاب راه دین ندارد. اگر فطرت انسانی را فطرتی کمال جو و حقیقت طلب بدانیم در این صورت، انسان برای رسیدن به کمال و حقیقت، چاره ای جز سر تعظیم نهادن بر آستانه‌ی دین و اقبال و پذیرش دین نخواهد داشت. آری، انسان اگر به راستی طالب حق و حقیقت است، این حق یک سرچشمه و منشأ دارد و آن خداست؛ و اگر انسان طالب کمال و تعالی است، سرچشمه‌ی هرگونه‌ی کمال عقلانی و معنوی خداوند است. بدین روی، بشر طالب رشد باید طالب دین و خدا باشد، و گرنه به بیراهه می‌رود و از کمال واقعی خود فاصله می‌گیرد. به تعبیر قرآن کریم، (فماذا بعد الحق إلاّ الضّلال) (یونس: 32) و از همین روست که در آموزه‌های دینی، می‌خوانیم: «لا دین لمن لا عقل له»؛[14](14) هر که دین ندارد عقل ندارد.

بشر امروز نیز با اینکه به پیشرفت‌های محیر العقول علمی رسیده است و همه گونه وسایل رفاه و آسایش را در اختیار دارد، ولی با این حال، دچار اضطراب و دلهره و ناامنی است و برای جبران ناراحتی‌های روحی خود، به مواد مخدّر و انواع قرص‌های آرام بخش و فرح بخش، و برای تسکین آلام روحی خود، به انواع مکاتب روان کاوی پناه می‌برد و این امر حاکی از آن است که نیاز بشر به دین، نیازی فطری و جاودانه است.

یکی از مشخصه‌های دوران جدید، جست و جوی مشتاقانه‌ی انسان متجدّد برای یافتن معناست. این پدیده‌ی جست و جو برای یافتن معنا، گاه موجب شده است افراد بسیاری در دام فلسفه‌‌ها و ادیان جدید و ساختگی و یا در دام عرفان‌های کاذب بیفتند و از دریافت پیام‌های معنوی و حیات بخش توحیدی، بخصوص اسلام محروم بمانند. این در حالی است که فقط دین حقّ الهی، که جنبه‌های فردی و اجتماعی و مادی حیات را به نحو معقولی مورد توجه قرار می‌دهد، می‌تواند در ساختن فرهنگ و اندیشه و حیات معنوی جامعه‌ی جدید مؤثر باشد و بشر عصر حاضر را از خطر نیهیلیسم، نسبی گرایی و بحران معنا نجات دهد. بنابراین، نیاز بشر به خدا و معنویت چنان مهم و سرنوشت ساز است که فقدان آن در زندگی انسان، با وجود همه‌ی امکانات و شرایط مادی، زندگی را بی معنا و تلخ می‌کند. به قول کارل یونگ بیماری قرن ما بیماری مذهبی است. بشر قرن بیستم در اثر فناوری علمی و جمود و کوته نظری و تعصّب، لامذهب و سرگشته شده و در جست و جوی آرامش روحی است، و تا وقتی مذهب نیابد، آرامش ندارد. بی مذهبی موجب احساس پوچی و بی معنا بودن زندگی می‌شود، و داشتن مذهب و آرمان به زندگی مفهوم و معنا می‌بخشد.

شهید مطهّری درباره‌ی عدم کفایت علم بدون دین در تأمین سعادت و کمال بشر می‌نویسد:

برای بشریت، هیچ چیز گران تر و مشئوم تر از «جدایی دین و دانش» نیست. این جدایی تعادل اجتماعی بشری را از بین می‌برد. هم دنیای قدیم و هم دنیای جدید دچار بی‌تعادلی شده و تعادل خود را از دست داده است. زمانی مردم گرایش دینی خود را جدا از علم جست و جو می‌کردند. این بیماری عمده‌ی دنیای قدیم بود بیماری عمده‌ی دنیا این است که عده‌ای در جست و جوی علم منهای دین هستند. اکثر انحرافات و بدبختی‌‌ها یی که بشر امروز را تهدید می‌کند ناشی از این است که علم را جدا از ایمان می‌خواهد.[15]

هربرت آرمسترانگ، صاحب نظر آمریکایی، می‌گوید:

علوم جدید در نشان دادن هدف زندگی انسان و راه انسانیت، مطلقاً ناتوان است و نمی‌تواند معنا و مفهوم درست و ارزشمندی برای زندگی بشری ارائه کند. دانش نوین ارزش‌های راستین را نمی‌شناسد؛ دانش نوین راه صلح و سلامت و آسایش را به درستی تشخیص نمی‌دهد.[16]

آندرو مالبرو گفته است:

قرن بیست و یکم یا مذهبی خواهد بود و یا وجود نخواهد داشت.[17]

اکنون در بین نخبگان علمی و بیشتر مردم، این آگاهی و اشتیاق هر روز بیشتر گسترش می‌یابد که باید حقایق دینی مورد توجه جدّی قرار گیرند، و در یک گفتمان قابل دفاع و معقول، بازاندیشی شوند و در یک همزیستی باز گشوده، مشارکت داده شوند تا بشر بتواند به خلأ معنوی و بحران معرفتی و وجودی خود پاسخ دهد. و شکی نیست که راه برون رفت بشر نوین و دین گریز از این تناقض نما و بحران معرفتی و معنوی، تجدید نظر و اصلاح عملکرد خود نسبت به دین است.

امام خمینی قدس سره در پیام خود به گورباچف، رهبر شوروی سابق، یادآورد شدند:

با مادیات نمی‌توان بشریت را نجات داد. عدم اعتقاد به معنویت از اساسی‌ترین دردهای جامعه‌ی بشری در غرب و شرق است.[18]

نتیجه گیری

در پایان سخن، باید به این واقعیت اشاره کرد که هیچ یک از ادعاهای مطرح شده مبنی بر تضاد و ناسازگاری دین و مدرنیته، دین و پیشرفت، دین و عقل و یا دین و علم مستدل و منطقی نیست و ادیان خالص و اصیل توحیدی به همه‌ی حقایق هستی و همه‌ی ابعاد وجودی انسان و همه‌ی نیازهای بشری به شکل معقول توجه دارند و عقلانیت واقعی و دین داری راستین را منافی هم نمی‌داند. از این رو، تلاش برخی مدعیان روشن فکری که می‌کوشند اسلام را با علم و تجدّد ناسازگار نشان دهند و با طرح ادعای عدم سازگاری تعبّد با تعقّل و یا ادعای اصالت عقل بشری و برتری روش علم تجربی، همه‌ی این تلاش‌‌ها و طرح‌‌ها مبتنی بر دو پیش فرض است:

1. دنیا و آخرت دو امر متضادند و تقابل این دو از نوع تباین است و دنیا گرایی با آخرت خواهی غیر قابل جمع و سازش هستند.

2. دین تعبّد صرف و ملازم با دست برداشتن از تعقّل و تحقیق و تفکر و عامل رکود است. از این رو، آنان بر اصالت علم و اعتبار و کفایت عقل بشری اصرار دارند. غافل از اینکه شواهد عینی تاریخی بر همه‌ی این تلاش‌‌ها و ادعاها، خط بطلان کشیده است.

بر انسان‌های عقل مدار و منصف پوشیده نیست که حتی در جدیدترین جوامع غربی، هنوز هم دین و ارزش‌های دینی به حیات خود ادامه می‌دهند و نفوذ خود را از دست نداده‌اند. در جهان مدرن نیز نیاز و گرایش به مذهب ومعنویت رو به افزایش است و بشر امروز غربی با وجود بهره‌مندی از انواع امکانات و پیشرفت‌های علمی، باز هم خود را نیازمند به دین می‌داند. این واقعیت مؤید آن است که دین به دلیل آنکه امری فطری است و با فطرت کمال طلبی و روحیه‌ی حقیقت جویی انسان مرتبط است، همیشه و در همه‌ی جوامع، به حیات و بقای خود ادامه خواهد داد؛ زیرا بشر برای شناخت مسیر واقعی کمال و سعادت خود، به دین نیاز دارد و بدون دین نمی‌توند به آرامش مطلوب و کمال نهایی خود برسد و در واقع، فلسفه‌ی دین، هدایت انسان به سوی کمال حقیقی اوست. از این رو، همواره انسان به دین نیاز داشته است و خواهد داشت . دین همانند سایر نیازهای اصیل و واقعی و فطری انسان، هرگز قابل تعطیل و اغماض نیست. نه علم ونه عقل گرایی و نه هیچ امر دنیوی دیگر نمی‌تواند جایگزین دین شود و انسان را آن نظر که به کشف حقیقت نیاز دارد، به دین، که راهی به سوی حقیقت و یا خود حقیقت است، نیاز دارد. اگر انسان طالب کمال است، دین می‌تواند کمال و سعادت همه جانبه‌ی انسان را تأمین کند. اگر انسان از پوچی و بی معنایی واحساس خلأ معنوی و تنهایی و فقدان آرامش رنج می‌برد، برای درمان و برون رفت از این بحران‌های معنوی، به دین نیاز خواهد داشت. اگر انسان خواهان عدالت و برابری و صلح و حاکمیت ارزش‌های اخلاقی در زندگی خود است، تنها به وسیله‌ی دین می‌تواند به این ارزش‌‌ها و آرمان‌‌ها دست یابد. به تعبیر دیگر، دین راه حلّی برای بحران وجودی بشر است، و به تعبیر آخر، دین پاسخ به عمیق ترین و متعالی ترین نیازهای بشر است.

    :پی نوشت
  • [1]- داریوش شایگان، پیشین، ص 239.
  • [2]- «سکولاریسم» به معنای قداست زدایی از همه‌ی ساحت‌های زندگی بشر و نفی همه‌ی انگاره‌ها، ارزش‌‌ها و باورهای قدسی وحیانی است.
  • [3]- یورگن‌‌ها برماس، پیشین، ص 238.
  • [4]- میلیتون یینگر، پیتر آلستون و دیگران، دین و چشم اندازهای نو، ترجمه‌ی غلامحسین توکّلی (قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1379)، ص 23.
  • [5]- بابک احمدی، پیشین، ص 45 / ص 72.
  • [6]- داریوش شایگان، پیشین، ص 51 / ص 52.
  • [7]- داریوش شایگان، پیشین، ص 51 / ص 52.
  • [8]- کارل یونگ، انسان و سمبل‌‌ها یش، ترجمه‌ی ابوطالب صارمی (تهران، امیر کبیر، 1352)،ص 141.
  • [9]- کارل یونگ، روان شناسی و دین، ترجمه‌ی فؤاد روحانی (تهران، امیر کبیر، 1370)، ص 53.
  • [10]- زیگموند فروید، آینده‌ی یک پندار، ترجمه‌ی‌‌ها شم رضی (تهران، آسیا، 1357)، ص 186.
  • [11]- سید محمّد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن (بیروت، دارالاعلمی، 1404)، ج 5، ص 268 .
  • [12]- همو، معنویت تشیع (قم، تشیع، 1354)، ص 56.
  • [13]- همو، معنویت تشیع (قم، تشیع، 1354)، ص 56.
  • [14]- محمّد باقر مجلسی، بحارالانوار (بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404)، ج 78، ص 335.
  • [15]- مرتضی مطهّری، انسان و ایمان (تهران، صدرا، 1370)، ص 200.
  • [16]- علی اکبر کسمایی، جهان امروز و فردا (تهران، بی جا، بی تا)، ص 211.
  • [17]- رامین جهانبگلو، زیر برج‌های آسمان (تهران، نشر و پژوهش فرزان، 1376)، چ سوم، ص 298.
  • [18]- ر. ک. امام خمینی، آوای توحید «نامه‌ی امام به گورباچف» و شرح نامه به قلم آیه الله جوادی آملی (تهران، مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1369).

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

دین در دنیای مدرن ʁ)

دین در دنیای مدرن (1)

مقاله‌ی حاضر به بررسی جایگاه دین در عصر مدرن می‌پردازد. بحث در این باره که آیا لازمه‌ی مدرنیسم و تجدّد طلبی و علم و پیشرفت و عقل گرایی آن است که دین از ساحت‌های زندگی بشر کنار گذاشته شود، از جمله مسائل مهم و مباحث سرنوشت ساز و چالش برانگیز بین اندیشمندان دینی و روشن فکران سکولار طی چند قرن گذشته بوده است.
کتاب نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب

کتاب نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب

کتاب «نقد فمینیسم از منظر نویسندگان غرب» مجموعه مقالاتی است که در فضای جامعه غرب در انتقاد از ابعاد نظری و عملی فمینیسم نگاشته شده است.

جدیدترین ها در این موضوع

دین شناسی و عقل وسطایی

دین شناسی و عقل وسطایی

به گواه تاریخ، دین شناسی و دین باوری از آغاز حیات تفکر بشری شکوفا بوده و بشر در چگونه زیستن خود در صدد کشف قوانین طبیعت و شناخت اسرار آفرینش و آفریدگار هستی برآمده است و محصول این کاوش را بعدها دین شناسی و طبیعت شناسی نامید.
پیوند ناگسستنی علم و فلسفه‌

پیوند ناگسستنی علم و فلسفه‌

در تاریخ علم می‌توان انفکاک‌های مختلف از فلسفه و ظهور رشته‌های علمی مجزا را ملاحظه کرد. ولی هریک از این رشته‌ها که بر فلسفه مبتنی هستند،
نسبت عقلانیت و دین

نسبت عقلانیت و دین

«عقل» و «عقلانیت» در طول تاریخ بشر وجوه گوناگونی داشته و در پیدایی، رشد و شکوفایی تمدن‌های بشری نقش بسزایی ایفا کرده به‌ طوری که بدون آن، تمدن‌سازی غیرممکن بوده است.
از دین گریزی تا دین ستیزی!

از دین گریزی تا دین ستیزی!

سکولاریسم‌ ‌که به مفهوم عرفی شدن و مستلزم جدا انگاری دین از سیاست و دنیاست از آنجا شروع شد که اندیشه وران غربی دریافتند که مسیحیت توانایی آن را ندارد در همه عرصه‌های زندگی انسان ایفای نقش نماید و بر این اساس، حوزه دین صرفاً باید محدود به زندگی فردی انسان و رابطه او با خدا باشد.
عقلانیت مسیحی زایده عرفیت سکولار

عقلانیت مسیحی زایده عرفیت سکولار

مفهوم دوم از عرفی شدن، سکولاریسم است که عبارت است از «افتراق ساختاری میان ساخت سیاسی، از نهاد دین و به عبارت دیگر، عرفی شدن به این معناست که نهاد دین که دارای کارکردهای گوناگونی بوده به علت پیچیده شدن مناسبات زندگی اجتماعی و تخصیص نقش‌ها همچون سایر نهادها متمرکز شده و وظایف خود را واگذار می‌کند».

پر بازدیدترین ها

روش فهم دین

روش فهم دین

شبهه‌ی اول این است که گفته شده: روحانیون، علما و فقها در طول تاریخ اسلام تفسیرهای خاصی را از متون اسلامی ارائه داده و چنین وانمود کرده‌اند که فهمیدن قرآن و منابع دینی، اختصاص به آنها دارد در صورتی که خود قرآن اعلام می‌کند که بیانی برای همه‌ی مردم و نوری برای همه‌ی انسان‌ها است و همه می‌توانند از آن استفاده کنند. قرآن نفرموده: برای علما نازل شده است.
دین در دنیای مدرن ʁ)

دین در دنیای مدرن (1)

مقاله‌ی حاضر به بررسی جایگاه دین در عصر مدرن می‌پردازد. بحث در این باره که آیا لازمه‌ی مدرنیسم و تجدّد طلبی و علم و پیشرفت و عقل گرایی آن است که دین از ساحت‌های زندگی بشر کنار گذاشته شود، از جمله مسائل مهم و مباحث سرنوشت ساز و چالش برانگیز بین اندیشمندان دینی و روشن فکران سکولار طی چند قرن گذشته بوده است.
دین در دنیای مدرن ʂ)

دین در دنیای مدرن (2)

واقعیت‌های مجازی؛ یکی از ویژگی‌‌ها و وجوه نیای مدرن، القای تصورات خیالی و واقعیت‌های مجازی است که با قدرت و سیطره‌ی رسانه‌های گروهی، که به فناوری‌های پیشرفته‌ی ارتباطات مجهز شده‌اند، افکار عمومی را به خود مشغول ساخته و با تولید مصنوعات فکری و ارزش‌های مبتذل و ایجاد انعطاف و انحطاط، به صورت لجام گسیخته به پیش می‌رود
آیندة دین و دین آینده

آیندة دین و دین آینده

از نظر تقسیمات الهیاتی، موضوع آیندة دین و دین آینده یکی از موضوعات رشته «الهیات بنیادی»(fundamental theology) است.
بررسی و نقد نظریه عدالت جان راولز

بررسی و نقد نظریه عدالت جان راولز

در چند دهه گذشته، دیدگاه‌ها و نظریه‌های فیلسوف امریکایی ـ جان‌راولز در‌مورد عدالت، نظریه‌های بیشماری را به خود جلب کرده است. فیلسوف مزبور کوشیده است تا با نظریه‌پردازی خویش در این زمینه، به بازسازی و احیای لیبرالیسم ـ بویژه نوع سیاسی آن ـ همت گمارد.
Powered by TayaCMS